١٣٩٢/٠١/٠۴- علی کلائی: مصدق هم کامیاب بود در پایه گذاری یک مکتب و یک مبنای رویکرد و هم خوشنام در ایستادن بر اصول و ارزش هایش. اصولا فهم کامیابی و پیروزی در امر سیاست به صورت مکانیکی،رویکردی نتیجه گرایانه است.
مصدق را رهبر ملی ایرانیان نام نهاده اند. عده ای نیز او را سر سلسله دار ملی گرایی و ایستادن بر سر منافع ملی ایرانیان می دانند. خود او در بیدادگاه پس از کودتا تنها گناه خود را ملی کردن صنعت نفت می داند و می گوید: ((آری تنها گناه من و گناه بزرگ و بسیار بزرگ من این است که صنعت نفت ایران را ملی کرده ام و بساط استعمار و اعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی عظیم ترین امپراتوری های جهان را از این مملکت برچیده ام.)) (۱)
اما عده ای دیگر تعابیر دیگری برای او دارند. موسی غنی نژاد او را “پدر پوپولیسم نفتی” (۲) می داند و او را بنیان گذار دولتی کردن نفت و به طبع آن اقتصاد ایران می شمارد. پیروز مجتهد زاده مصدق را کودتاچی اصلی می داند و کودتا را نه در ۲۸ مرداد که در ۲۵ مرداد و نه توسط پهلوی دوم و برادران رشیدیان و کاشانی و سی آی ای و اینتلجنت سرویس و ام آی ۶ که توسط خود مصدق بر علیه نظام قانونی مملکت می داند. (۳)
خلاصه مصدق بیش از ۶۰ سال است که محل نزاع است. محل حرف است و بحث میان مخالفان و موافقانش. میان آنان که از او فرشته ای پاک سرشت می سازند و میان آنانی که او را شیطانی پلید می یابند. خلاصه روحیه خاص ایرانی که یا دیو می سازد یا فرشته. یا ضحاک مار دوش است و یا کاوه آهنگر. این روحیه خاص ایرانی بر چگونگی فهم مسئله مصدق نیز چیرگی دارد.
اما مصدق به راستی کیست؟ مصدقی که یکی از مهمترین عمل کنندگان تاریخ سیاسی ایران زمین در سده اخیر است. و چه کرد؟ آیا کامیاب بود یا خوشنام؟ آیا آنچه کرد به صلاح بود یا به ضرر؟ آیا از صالحان بود یا از خاسران؟ شاید این نوشتار تنها تکلمه ای بر پاسخ به این پرسش ها باشد.
این نوشتار در دو بخش است. بخش اول به دنبال پاسخ به این پرسش است که مصدق کیست. در باب مصدق سالهای نخست وزیری و نمایندگی مجلس و جبهه ملی بارها نوشته اند و خوانده ایم. اما مصدق سال ۱۳۲۰ در آستانه شصت سالگی است. یعنی شصت سال عمر و تجربه پشت سر اوست و این یعنی شخصیتی که وارد آن عرصه مبارزاتی می شود دارای پس زمینه ای است که باید شناخته شود. ز کجا آمدنش و آمدنش بهر چه بودش باید دانسته شود تا در یابیم چه شد که مصدق آنگونه ایستاد و عمل کرد و رفت و آمد.
و بخش دوم پاسخ به پرسش بنیادین ماست. مصدق کامیاب یا خوشنام؟ چرا؟
بخش اول : دیروز مصدق
قاجار زاده. فرزند میرزا هدایت الله خان وزیر دفتر عمو زاده میرزا یوسف مستوفی الممالک صدر اعظم پیشین ایران در عصر قجرها. و باز فرزند ملک تاج خانم نجم السلطنه که از طرف پدر نوه بزرگ فتحعلی شاه است و خواهر میرزا عبدالحسین خان فرمانفرما (پدر مریم فیروز) و عموزاده ناصر الدین شاه و برادر نجم السلطنه. فامیل با دو خاندان فرمانفرما و فیروز در اوج اقتدار این دو خاندان. کودکی و نوجوانی ای که در عصر ناصری می گذرد و خود فامیل ناصر الدین شاه قاجار است.
زندگی در خانواده ای اشرافی، متنفذ، با پرنسیب های خاص این تیپ خانواده ها باید از او شخصیتی بسازد که در تلاش باشد تا منافع آن طبقه اشرافی را به پیش ببرد. اما ظاهرا دست تقدیر برای مصدق امر دیگری رقم زده است.
مادرش اما زنی قوی است با روحیه ای استثنایی. مادرش به مصدق توصیه ای می کند : ((وزن اشخاص در جامعه به قدر شدائدی است که در راه مردم تحمل می کنند.)) (۴) و این نصیحت مادرانه بانو ملک تاج خانم نجم السلطنه می شود آویزه گوش مصدق (حداقل به روایت حامیان مصدق). همایون کاتوزیان در کتاب مصدق و نبرد قدرت شهادت می دهد که این بانو تا سنه ۱۳۱۱ یعنی تا ۵۰ سالگی مصدق در تمامی تصمیم های خصوصی و عمومی مصدق نقش فعالانه دارد.
در ۱۹ سالگی با ضیا السلطنه دختر سید زین العابدین و خواهر سید ابوالقاسم و سید محمد و عمه سید حسن امامی که همگی از قرن ۱۹ ام تا سال ۱۳۵۷ امام جمعه های تهران بودند ازدواج کرد. به تعبیر کاتوزیان زنی زیبا بود و دوست داشتنی و همسری فوق العاده وفادار و خود مصدق از او به عنوان کسی یاد می کرد که پس از مادرش بیشترین نقش را در زندگی او داشته و ((همه کارهایم را تحمل می کرد و روی خوش نشان می داد.)) (۵) حاصل این ازدواج ۵ فرزند دوپسر و سه دختر بود.
از ۹ سالگی درگیر کار دیوانی می شود! در سال ۱۲۷۰ شمسی، پدر مصدق (میرزا هدایتالله وزیر دفتر) از ناصرالدین شاه درخواست می کند که میرزا محمد (مصدق) ۹ ساله در ردیف مستوفیان زبردست قرار گیرد و در فهرست حقوقبگیران درآید و ناصرالدین شاه آن را می پذیرد. در واقع مصدق ۹ ساله نیز حقوق بگیر می شود. تا مشروطه در ۱۲۸۵ مصدق مستوفی است. البته کاری که به تعبیر خودش به دلیل فساد مستوفیان در عصر قاجار، با دزد همردیف شده بود. اما در آن آستانه مصدق مستوفی گری را به کناری می دهد. خود در ارتباط با دلیلش می گوید : ((یکی این بودکه از مسؤولیت کاری که داشتم خود را رها کنم تا بهتر بتوانم تحصیل کنم و دیگر اینکه چون تبلیغات علیه مستوفیان روز به روز بیشتر میشد. من خود را از جرگهٔ آنان خارج نمایم و علت فراوانی تبلیغات این بود که بعد از مشروطه این اندیشه در جامعه قوت گرفت که تجدید رژیم مستلزم تشکیلات نو است؛ کارمندان پیشین باید از کار خارج شوند و جای خود را به چهرههای جدید بسپارند.)) (۶)
در واقع مصدق اولین نشانه های تغییر را در رویکرد خود متجلی می کند. تغییر به فرض آن روزگار مستلزم آدمهای جدید است. مصدق استعفا می دهد تا با آدمهای جدید خون تازه ای در رگها دمیده شود.
البته در همین زمان و پس از استعفا مصدق جوان بیکار نمی نشیند و به مدرسه تازه تاسیس شده علوم سیاسی آن دوره روی می آورد.
در مجلس اول از اصفهان نماینده می شود. خودش در این ارتباط می گوید : ((روزهای اول مشروطه که هنوز مشروطیت ایران نضج نگرفته بود و مقام نمایندگی حقوق نداشت و کمتر کسی داوطلب وکالت بود، برای من نیز سهل بود که مثل بعضی از همقطارانم به نمایندگی یکی از طبقات وارد مجلس بشوم و آن چیز که مانع از هر اقدام گردید نداشتن سن سی سال بود. ولی بعد که اعتبارنامه بعضی از نمایندگان کمتر از سی سال به تصویب رسید من نیز به فکر وکالت افتادم و چون در طهران محلی برای انتخابم نبود به جهات زیر داوطلب نمایندگی از شهر اصفهان شدم:
از طبقه اعیان و اشراف در آن شهر کسی انتخاب نشده و محل آن خالی بود.
همسرم در اصفهان دو ملک موروثی داشت موسوم به کاج و خواتونآباد که این علاقه سبب شده بود با بعضی از رجال و اعیان آن شهر آشنا بشوم.
شاهزاده سلطان حسین میرزا نیرالدوله حاکم اصفهان و یکی از ملاکین مهم نیشابور سالها در نیشابور حکومت میکردو با من که مستوفی خراسان بودم ارتباط داشت.
دوستان دیگری هم در تهران داشتم که میتوانستند به من کمک بسیار بکنند، ولی غافل از آنکه در آن دوره نیز مثل ادوار بعد اعتبارنامههایی که قبل از رسمی شدن مجلس مطرح شد بدون اعتراض گذشت و اعتبارنامه من که بعد میخواست مطرح شود در شعبهٔ مأمور به رسیدگی مورد اعتراض قرار گرفت و میرزا جواد خان مؤتمنالممالک نماینده کرمان و عضو شعبه که تاریخ وفات مرحوم مرتضیقلی خان وکیلالملک والی کرمان و شوهر اول مادرم را میدانست چنین استدلال نمود که اگر مادرم بلافاصله پس از ۴ ماه و ۱۰ روز عدّهٔ قانونی با پدر ازدواج کرده بود و من هم نه ماه بعد از آن متولد شده بودم باز سی سال نداشتم. چون این حرف جواب نداشت صرف نظر کردم.
این اعتراض که در آن دوره بر ضرر من بود در دوره شانزدهم تقنینیه [سال ۱۳۲۸ شمسی] به سودم تمام شد و علت این بود که در کابینه وثوقالدوله که هنوز قرارداد ۱۹۱۹ میلادی تصویب نشده ولی رویه کار دولت معلوم بود و من میخواستم از ایران بروم و در یکی از ممالک اروپا اقامت کنم احتیاج به گذرنامه داشتم که طبق تصویبنامه هیئت وزیران به کسانی داده میشد که دارای سجل احوال (شناسنامه) باشند. نظر به اینکه سال ولادتم در پشت قرآنی نوشته شده بود که در دست نبود، آن را بدون تحقیق و تشخیص اختلاف سال قمری با شمسی در کلانتری ۳ شهر تهران نوشتم که شناسنامه صادر شد، و موقع انتخابات دوره ۱۶ تقنینیه طبق آن شناسنامه از هفتاد تجاوز میکرد. این بود که عکس سنگ قبر مرحوم وکیلالملک کرمانی را که تاریخ وفاتش با تمام حروف روی آن منقور است از نجف خواستم و آن را به وزارت کشور فرستادم و با همان دلیل که مؤتمنالممالک ثابت کرده بود که سی سال نداشتم، ثابت کردم که سالم از هفتاد کمتر است که مورد تصدیق انجمن مرکزی انتخابات قرار گرفت و اعتبارنامهام را صادر کردند.)) (۷)
مصدق در ۱۲۸۷ به دنبال رفتن به فرانسه است تا در رشته حقوق در دانشگاه نوشاتل درس بخواند. میخواند و دکتری می گیرد و پایان نامه خود را نیز با موضوع ((ارث در احکام اسلامی)) به پایان می برد. البته عنوان همین پایان نامه برای مصدق به داستانی بدل می شود. از آن روزی که گفتند او هم مسلم نبود و آن روزی که به او به دلیل اینکه در حوزه ارث در احکام اسلامی کار کرده تاختند و گفتند که او با اندیشه های مدرن آشنایی نداشت. خلاصه مصدق در این داستان نیز مصداق این سخن شریعتی شد که : ((در میان روشنفکران متهم به دینداری و در میان دینداران منسوب به بی دینی و در ورای این هر دو نیز یک ” خارجی مذهب که سر از بیعت و اطاعت اولی الامر پیچیده”.)) (۸)
اما رفتن او به فرانسه نیز حکایتی دارد. مصدق خود از کسانی بود که به هنگام خروج ترس داشت که با مشکل گذرنامه روبرو نشود. (۹)
مصدق در همین ایام مقدمات بیماری عجیبش فراهم شد. غش و ضعف و تشنجی که تا آخر همراه او بود. (۱۰)
اما مصدق از اینجا به بعد دیگر مصدق السلطنه نبود. او با فهمش از دنیای مدرن و سوابق شخصیتی با حذف القاب عصر قاجاریه به دکتر محمد مصدق تغییر نام یافته بود.
((بازگشت مصدق به ایران با آغاز جنگ جهانی اول مصادف بود. مصدقالسلطنه با سوابقی که در امور مالیه و مستوفیگری خراسان داشت به خدمت در وزارت مالیه دعوت شد. نزدیک چهارده ماه در کابینههای مختلف این سمت را نگه داشت.
در حکومت صمصام السلطنه به علت اختلاف با وزیر وقت مالیه (مشار الملک) از معاونت وزارت مالیه استعفا داد و هنگام تشکیل کابینه دوم وثوق الدوله به اروپا رفت.
در این دوران قرارداد ۱۹۱۹ به امضای وثوقالدوله رسید و مخالفت گسترده آزادیخواهان ایرانی با آن شروع شد. دکتر مصدق نیز در اروپا به انتشار نامههاو مقالههائی در مخالفت با این قرارداد اقدام کرد.
اندکی بعد مشیرالدوله که به جای وثوق الدوله به نخستوزیری انتخاب شد، او را برای تصدی وزارت عدلیه(دادگستری) به ایران دعوت کرد.
در بازگشت به ایران از راه بندر بوشهر، پس از ورود به شیراز بر حسب درخواست محترمین فارس عریضهای به تهران برد و در تهران به والیگری (استانداری) فارس منصوب شد و تا کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ در این مقام ماند.
پس از کودتای سوم اسفند با نگارش مقالات و سخنرانی در میان رجال به مخالفت با این کودتا پرداخت.
دکتر مصدق دولت کودتا را به رسمیت نشناخت و از مقام خود مستعفی گشت و برای مصون ماندن از تعرض کودتاچیان به ایل بختیاری پناه برد و تا پایان سقوط کابینه سید ضیاء مهمان خوانین بختیاری باقیماند.
هنوز مدت زیادی از توقف دکتر مصدق در دهکرد نگذشته بود که کابینه سید ضیاءالدین سقوط کرد. با سقوط کابینه سید ضیاء، قوام السلطنه به نخست وزیری رسید و مأمور تشکیل کابینه شد و دکتر مصدق را به وزارت مالیه (دارائی) انتخاب کرد. با سقوط دولت قوام السلطنه و روی کار آمدن دوباره مشیرالدوله از مصدق خواسته شد که والی آذربایجان شود. بخاطر سرپیچی فرمانده قشون آذربایجان از دستورهایش بدستور رضاخان سردار سپه، وزیر جنگ وقت، از این سمت مستعفی گشت و به تهران مراجعت کرد.
در خرداد ماه ۱۳۰۲ دکتر مصدق در کابینه مشیرالدوله به سمت وزیر خارجه انتخاب شد و با خواسته انگلیسیها برای دو میلیون لیره که مدعی بودند برای ایجاد پلیس جنوب خرج کردهاند بشدت مخالفت نمود.
پس از استعفای مشیرالدوله، سردار سپه به نخست وزیری رسید و دکتر مصدق از همکاری با او خودداری کرد.)) (۱۱)
مصدق در ابتدای نخست وزیر رضا خان هوادار است. اما وقتی پای تغییر قانون اساسی و سلطنت پیش می آید تمام قد می ایستد. و تعبیرش این است که : ((اگر سرم را ببرند و اندامهای بدنم را قطعه قطعه از هم جدا سازند، هرگز با چنان امری موافقت نخواهم کرد.)) (۱۲)
و این در حالی که است که کاشانی و بخش اعظمی از آخوندهای ان زمان با این تغییر سلطنت کاملا همراه هستند.
مصدق در مجلس ششم مخالف بسیاری از برنامه های رضا شاه از جمله راه آهن سراسری، طرح حقوق علی اکبر خان داور و کشف حجاب است. (۱۳)
در ۱۳۰۶ عمر مجلس ششم به سر آمد. در انتخابات تقلب شد و مصدق گزارش تقلب های گسترده را در آخرین روزهای مجلس ششم داد و بعد مصدق رفت تا پانزده سال بعد به عرصه علنی سیاست ایران بازگردد.
در سال ۱۳۱۱ مادر مصدق که آنهمه به او وابسته بود چشم از جهان فروبست. و مصدق آنهم در بحبوحه حکومت رضا خانی و در میانه رنج یکی از بزرگترین حامیان عاطفی خود را از دست داد. پس از آن بار دیگر خونریزی دهانی او آغاز شد. در تهران درمان کرد اما به جایی نرسید و در ۱۳۱۴ به آلمان رفت تا درمان را ادامه دهد. خونریزی ای که البته تغییر جهت داد و به خونریزی در ادرار تبدیل شد و آخرش هم خونریزی معده بود که او را کشت. در ۱۳۱۹ توقیف شد و بعد تبعید به بیرجند و گذشت تا شهریور ۱۳۲۰٫ (۱۴) بالاخره استبداد رضا خانی پایان یافت و مصدق در آستانه ۶۰ سالگی به فصل نوینی از زندگی خود رسید. فصل مبارزه برای آزادی و استقلال ایران زمین. نمایندگی مجلس. تشکیل جبهه ملی ایران و نخست وزیری و ملی کردن صنعت نفت و بعد کودتا و زندان و تبعید و پرواز به سوی خدای آزادی.
جمع بندی بر مبنای داده های پیشین:
انسانی است مستقل اما وابسته. مستقل از هر قدرتی و وابسته به آنانی که بنیانهای شخصیتی او را پایه گذاری کردند. مادر و همسرش. دو زن به اعتراف همگان در شخصیت او نقش داشته اند و شاید خصلت انسانی او نیز از همانجا می آید. می گویند هر انسانی دارای دو وجه شخصیتی زنانه و مردانه، مادینه و نرینه است. وجه شرقی و غربی وجودی. آمیزه ای از عقل و عشق. و عشق در وجود مصدق به لحاظ خصلتی عنصری برجسته است.
مصدق اما پاک دست است. و ایضا از موضع تهمت فاصله می گیرد. سیاست برای مصدق نتیجه گرا نیست. روشش برای او مسئله است. مصدق اخلاقی زیستن را خصلت سیاستمداری می داند. پس اگر قرار است تحلیل شود باید با این مبنا تحلیل شود. مصدق را با رویکردی نتیجه گرایانه تحلیل کردن خلاف مشی او عمل کردن است. در واقع عنصر منافع ملی و اینکه آیا می تواند کاری بکند یا نه چراغ راه اوست. به نظر می رسد تحلیل مصدق می بایستی در ظرف زمانی و مکانی و بر مبنای روحیه و رویکرد اخلاق گرای او باشد. اگر نظری این را می پسندد که اخلاق گرایی در سیاست و مبناداری در زندگی نادرست است و یا می تواند زمانی معلق شود می بایستی ابتدا در مبانی بحث کند و بعد وارد مصداق مصدق شود.
بخش دوم: مصدق خوشنام یا کامیاب ؟
عده ای او را شکست خورده می دانند و عده ای دیگر کامیاب. اما کدامیک درست می گویند؟
به تعبیر برخی از مصدق نخست وزیری شکست خورده است. نخست وزیری که در راس یک خیزش بزرگ اجتماعی قرار گرفت. نفت را ملی کرد. اما به دلیل عملکرد نادرستش شکست خورد.
عده ای اما کودتا علیه مصدق را مرحله ای در مبارزات مردم ایران می دانند و ناگزیر. ناگزیر سیر تکاملی تاریخی که می بایست چهره تمام عیار استبداد پهلوی را نمایان می کرد.
و عده ای دیگر او را یک پوپولیست نفتی. یک مسبب اصلی دولتی شدن اقتصاد و به قول برخی دیگر مسبب اصلی مصیبت های بعد از مرداد ۳۲ و حتی تا امروز.
به راستی مصدق چه کرد؟ مصدق با آن سیر تکوین شخصیتی که در پیش گفته شد چه کرد و چه شد؟
شاید لازم باشد در عصر مصدق پسا شهریور ۱۳۲۰ چند واقعه را بررسی کنیم. بالاخص مصدق دولتمرد را تا بدانیم چه کرده که چنین در باره اش می گویند. البته نه به تفصیل که به اختصار و مجال سخن.
– شاید اولین مسئله لایحه اختیارات ویژه باشد. بر سر این مسئله از حائری زاده تا بقایی و کاشانی او را دیکتاتور خواندند. اما میراث تامین اجتماعی که در زمان اختیارات ویژه مقرر شد از باقیات صالحات آن زمان است. روزگار پس از سی تیر ۱۳۳۱ است. مصدق پیروز میدان و با حمایت همه اقشار حتی کاشانی و اخوندهایی مانند او. او وزیر جنگ نیز شده و بر دربار با حضور مردم تفوق یافته است. در واقع به حقیقت او عامل به جمله خود است که “هر جا مردم هستند مجلس همانجاست” اما این لایحه چه میخواست؟ ((در لایحه ارائه شده به مجلس آمده بود: «به آقای دکتر مصدق نخستوزیر اختیار داده میشود که از تاریخ تصویب این قانون تا مدت ۶ ماه لوایحی که برای اجرای برنامه ۹ گانه برنامه دولت ضروری است و در جلسه هفتم مردادماه ۱۳۳۱ مجلس شورای ملی به شرح ذیل:
– ۱ – اصلاح قانون انتخابات مجلس شورای ملی و شهرداریها
– ۲ – اصلاح امور مالی و تعدیل بودجه به وسیله تقلیل در مخارج و برقراری مالیاتهای مستقیم و در صورت لزوم مالیاتهای غیرمستقیم
– ۳ – اصلاح امور اقتصادی به وسیله افزایش تولید و ایجاد کار و اصلاح قوانین پولی و بانکی
– ۴ – بهره برداری از معادن نفت کشور
– ۵ – اصلاح سازمانهای اداری و قوانین استخدام کشوری و قضایی
– ۶ – ایجاد شورای محلی در دهات به منظور اصلاحات اجتماعی و تامین مخارج این اصلاحات به وسیله وضع عوارض
– ۷ – اصلاح قوانین دادگستری
– ۸ – اصلاحات قانون مطبوعات
– ۹ – اصلاحات امور فرهنگی بهداشتی و وسایل ارتباطی
– تصویب شده است، تهیه نموده و پس از آزمایش آنها را تقدیم مجلسین نمایند و تا موقعی که تکلیف آنها در مجلسین معین نشده لازمالاجرا میباشند.»)) (۱۵)
– نوع برخورد مصدق با احزاب مخالف مانند حزب توده. عده ای بر این باورند که اگر مصدق با اینها برخورد می کرد و قدری نه به سوی یک دموکراسی تام و تمام بلکه به مانند یک رهبر قدرتمند عمل می کرد و دموکراسی را نه تمام عیار که به مانند سنت غیرمتعهد های آن روز دموکراسی را متعهد نگاه می داشت، اینها توان آن همه خرابکاری را پیدا نمی کردند. از ماجرای امتیاز نفت شمال تا سکوت و عدم انجام کوچکترین عملی از سوی سازمان افسران حزب توده در زمان کودتا. زمانی از آقای عمویی پرسیدم چرا سازمان افسران عمل نکرد و سکوت کرد و ایشان پس از بحث بسیار گفتند که حزب مطیع حزب برادر بزرگتر خود یعنی حزب کمونیست شوروی بود و پس نمی توانست بدون هماهنگی عمل کند. اسنادی که می گوید کیانوری نامه نوشته و خبر داده؛ ضعیف است و غیرقابل استناد و اگر هم قابل استناد باشد، باز از جرم سکوت رهبری حزب در برابر کودتا نمی کاهد.
حزب توده در روز کودتا نیز کوچکترین تلاشی برای ایستادگی در مقابل ان نمی کند. حتی با وجود سازمان افسران گسترده اش. اما در زمان مصدق با وجود غیرقانونی بودن پی بند ترور شاه در سال ۱۳۲۷، باز هم امکان فعالیت داشت و مصدق با غمض عین دستشان را باز گذاشته بود. اینجا مسئله مصدق مسئله آزادی اجتماعی و آزادی احزاب بود. مسئله تفوق بیان آزادی در عملکرد مصدق در برابر بیان قدرت بود.
– ملی کردن صعنت نفت. می گویند در زمان رزم آرا پیشنهاد ۵۰ درصد داده شده که البته ظاهرا قرار بوده پیشنهاد داده شود و نشده است. جورج مگی که ۸۰ ساعت با دکتر مصدق مذاکره کرده بود، در کتابش، «فرستادهای به دنیای میانه»، مصدق را یک ناسیونالیست واقعی خطاب کرده و شرکت نفت انگلیس و ایران را مقصر دانسته که فرصت بزرگی را از دست داده و میگوید: ما به آنان هشدار دادیم که پیشنهاد ۵۰-۵۰ را مطرح کنند و موضوع را حل کنند. ولی بریتانیا این پیشنهاد را مطرح نکرد. یرواند آبراهامیان در این باره و حرف جورج مگی می گوید : ((او آنقدر صادق بود که بداند مصدق کمونیست نیست. ولی در مذاکراتش با نخستوزیر ایران، سعی کرد او را متقاعد کند که ملیشدن به ایران حق حاکمیت به نفت و تصمیمگیری درباره اداره، قیمتگذاری و خریدوفروش آن را نخواهد داد. این موضوع سختی بود. بریتانیا خواستار بازگرداندن حق مالکیت خود بودند و آمریکا خواهان تشکیل کنسرسیوم نفتی بودند. لذا سوال بر سر از دست رفتن کنترل نفت بود و مگی نیز بیانگر منافع کمپانیهای آمریکایی بود. از آنجایی که او آدم نفتی بود، چیزی که در خاطراتش متذکر نشده این است که هم آمریکا و هم شرکت نفت انگلیس و ایران واقعا موافق ملیکردن به معنای کنترل کامل نفت توسط ایران نبودند.)) (۱۶) و در واقع ملی کردن نفت به معنای کنترل کامل بر این منبع خدادادی برای ایرانیان بود و بس.
عده ای دیگر می گویند که مصدق نفت را ملی کرد تا اقتصاد دولتی شود. انگار در زمان مصدق ما با یک اقتصاد خصوصی مواجه بودیم که با سیطره دولت بر نفت و تشکیل دولت نفتی این تغییر انجام شده است! دولت از زمان رضا خان و با سیطره تمام عیار او بر تمامی شئون اینقدر فربه شد که نه تنها بر اقتصاد که بر فرهنگ و نهادهای اجتماعی نیز تسلط پیدا کرد. شاهد مثالش از حضور دولتی ها در تمامی عرصه ها هست تا فرمانهای تغییر فرهنگی از بالا در عصر رضا خانی مانند لباس متحد الشکل و امثالهم. دوستانی که مدعی چنین مسئله ای هستند انگار تاریخ را از مصدق آغاز می کنند و دیروزش را عمدا به فراموشی می سپرند! حتی رضا خان تا سیطره پیدا کردن بر دو نهاد دراز تاریخ درون فرهنگی ایران یعنی مرجعیت و بازار سنتی هم رفت که در هر دو عرصه با شکست مواجه شد. در مسئله ملی کردن نفت مسئله استقلال و آزادی و بیان استقلال آزادی و ایستادگی بر منافع ملی در قدرت برای مصدق مسئله بود که به خوبی از پس تمام اینها بر آمد و حتی بنیان او پس از او و کودتا نیز غیر قابل بازگشت شد. (ایضا در این باب (۱۷))
– رفراندوم و انحلال مجلس. در شرایطی است که بیشترین فشار بر مصدق است. تیمسار افشارطوس رئیس شهربانی را شهید کرده اند و متهمان به قتل از جمله بقایی به مجلس گریخته و توسط کاشانی پناه داده شده اند. مملکت زیر شدیدترین فشارها است. برنامه اقتصاد بدون نفت در حال پیش رفتن است. مسئله این است مصدق می گوید بخش اعظمی از نمایندگان مجلس با نام جبهه ملی آمده اند و اما روندشان تغییر کرده است. مردمی هم که این مجلس رای داده اند حق تغییر دارند. یکبار که مصدق برای گزارش به مجلس رفته بود و مخالفان مجلس را از رسمیت انداختند، مصدق به میان مردم آمد و فریاد زد هر جا مردم هستند مجلس همانجاست. البته این مجلس بنا به گزارش محمد امینی ۴ یا ۵ ماه بود که دیگر جلسه نداشت. در واقع عملا تعطیل شده بود. اما مصدق با منحل کردن مجلس یک سوال اساسی را مطرح کرد. کدامیک صحیح است؟ حاکمیت قانون به هر نحو یا تلاش برای تغییرش به نفع مردم؟ رفتار دموکراتیک با استاندارد های دموکراسی یعنی لزوم بودن مجلس یا اتکا بر قوای عمومی برای پیشبرد اهداف؟ در واقع قانون و سیستم و ساختار برای مردمان است یا مردمان برای قانون سیستم و ساختار؟ مصدق مردم نهاد بود. و پس باقی ماندن اینان به نام نمایندگی مجلس یا رفتنشان را به همه پرسی گذاشت. اینجا باید میان یک سیاست مدار سیاست باز به معنای حقه باز با یک سیاست مدار اخلاق گرای مردم نهاد تفکیک قائل شد. مسئله منش مصدق اینجا بسیار قابل تاکید کرد.منشی بر مبنای گفتمان استقلال و ازادی و منافع ملی بر مبنای مردم نهادی.
– دکتر فاطمی پس از کودتای ۲۵ مرداد پیشنهاد تغییر سلطنت به جمهوری را می دهد. اما مصدق مخالف است. مصدق بر آرمان مشروطیت و انقلابی که آنهمه خون ها برای ان رفته است ایستاده است. جامعه ایرانی را می شناسد و می داند آماده جمهوریت نیست. از نظر او شاهی باید باشد که بر مبنای قانون اساسی مشروطیت سلطنت کند نه حکومت. ایضا او قسم خورده این قانون اساسی بود و مصدق اخلاق گرا کجا و قسم شکستن کجا. و اضافه باید کرد سابقه منفی کلمه جمهوری را در ایران پس از ماجراهای جمهوری رضا خانی که برای مردم آن زمان خیلی دور نبود. مصدق دارای دید تاریخی بود و بر این مبنا تحلیل می کرد. نه صداقت جوانانه و شورمندانه شهید دکتر فاطمی را.
– باشگاه افسران بازنشسته. مصدق می داند توطئه از آنجا نشات می گیرد. همه می دانند. اما برخورد نمی کند. مصدق اخلاق گرا تا قبل از وقوع جرم کسی را بازداشت نمی کند. او حقوق دان است. نصیری را بازداشت می کند چون تلاش برای کودتا کرده است. اما به بهانه بازداشت نصیری به باشگاه نمی ریزد و از ریز و درشت را بازداشت نمی کند. رفتار اخلاق گرا و دموکراتیک و حقوقی از یک حقوق دان در اینجا نمودی ویژه دارد.
– کودتا. پس از کودتای ۲۵ مرداد شهر در دست هواداران مصدق است. فرض مصدق بر شکست کودتاست. اما زندگی باید به سامانش بازگردد. مصدق از توطئه ها مطلع نیست. دستور می دهد که اجتماعات تمام شود و شهر آرام گردد. از درون بیت مصدق تیمسار دفتری رئیس جدید شهربانی به او خیانت می کند. اما مردم به او پشت نمی کنند. این مسئله را به اطلاع و صحبت با جوانان آن روز که امروز موسپیدانی هستند می گویم. مردم به مصدق خیانت نکردند. بلکه غافلگیر شدند. مردم دست خالی و ارتش و اوباش مسلح. یکی از جوانان آن روزها به من گفت که پس از اجتماع ۲۷ مرداد در روز ۲۸ با دوستانش به خلوتی می روند تا برای امتحانی که در ۳۰ مرداد داشتند درس بخوانند. در ظهر ۲۸ از رادیوی یکی از خانه های اطراف حرف های عجیب و غریبی مبنی بر زنده باد شاه و مانند آن می شنوند. و وقتی به شهر می آیند تانکها را می بینند و اوضاعی که کار از کار گذشته است. در واقع مردم غافلگیر شدند خیانت نکردند. نهضت مقاومت ملی پس از کودتا بر شانه همین مردم استوار بود و مقاومت کرد.
– ایستادن مصدق حتی در برابر پیشنهاد عفو ملوکانه. می گویند مصدق هرجا به او فشار می آمد قصد خروج داشت. اما پس از ماجرای زندان سه ساله به او پیشنهاد عفو کردند. اما مصدق پس از کودتا و در زندان شاداب شد و جوان و ایستاد و نپذیرفت و بر عهدش وفا کرد. وفا، ایستادگی و اخلاق مشخصه بارز مصدق بوده و هست.
– در سالهای پایانی جبهه ملی دوم مسئله بحث دانشجویان و جامعه سوسیالیست ها و بحث ایشان با شورای رهبری وقت جبهه ملی ایران طرف جوانان را می گیرد و پیرمردان آن روزهای جبهه را مورد عتاب و خطاب قرار می دهد. می گوید : ((دربهای جبهه را باید به روی احزاب و اجتماعات و دستجات باز گذاشت)). دانشجویان را کسانی می داند که ((تحصیل کرده و در سیاست آلوده نشده بودند)) و از فداکاری دانشجویان می گوید و خطاب می کند که ((و چه تحقیری از این بالاتر که نگذاشتید نماینده خود را در جبهه خودشان انتخاب کنند وجبهه ملی ولایتا از طرف آنها دو نفر دانشجو انتخاب کرد؟)) (۱۸)
– مصدق در آخرین نطق دفاعیه خویش چنین می گوید : ((آری من در تمام مت عمر یک هدف بیشتر نداشته ام و آن این بوده و هست که ملت ایران بتواند مستقل و سرافراز زندگی کند و جز اراده اکثریت هیچکس بر او حکومت نکند.مبارزه درخشان مردم بر علیه شرکت سابق نفت که من یکی از رهبران آن بوده ام و اکنون هم به عنایت پروردگار در گوشه زندان اظهار عقیده می کنم حلقه زنجیر استعمار خاورمیانه را گسسته و خواهد گسست.قطع نظر از جنبه اقتصادی که ثروت ما را به یغما می برد،نهضت ملی ایران از این جهت بوجود آمده بود که این سرطان مهلک را از بیخ و بن برکند و مردم کشور از آزادی و استقلال سیاسی به معنای حقیقی خود استفاده کنند.کیست که نداند دولتهای قبل از من اسیر و زبون اراده عمال سیاسی شرکت سابق بوده اند؟ ….
… خدا را شاکرم که در خلال این سرنوشت تیره و تار که برایم مقدر فرموده است، این محاکمه وسیله ای شد که پس از پنجاه سال مشروطیت، در افکار عمومی این مسئله مهم مطرح شود که در رژیم مشروطه و دموکراسی عزل و نصب رئیس دولت که عالیترین مظهر اقتدارات حکومت است، به اراده یک نفر است یا به اراده اکثریت ملت؟)) (۱۹)
مصدق خوشنام است. در این تردیدی نیست. چه هنوز که هنوز است نام او و آزادی خواهی و استقلال طلبی با یکدیگر گره خورده اند. منکرانش چه آنانی که بی انصافانه او را عامل دیگر کشورها می خوانند و چه اویی که او را مسلم ندانست معترف بودند که عصر مصدق عصر متفاوتی برای ایران بود. عصری که ایران و ایرانی نفسی کشید. اویی که مصدق را مسلم نمی دانست و خود البته تزویرگری چیره دست بود نه پایان نامه دکترای مصدق را در باب ((وصیت در اسلام)) دیده بود و نه اهل تحقیق بود که قسم های مکرر مصدق به کتاب الله را در مجلس جایی خوانده باشد و نه اینقدر منصف که از یاران دیروز مصدق بپرسد. دیگران هم که سابقه شان مشخص است با قلب تاریخ و تحلیل های نادرست (که در متن به ادعاهایشان پرداخته شد) به سراغ مصدق رفته اند.
اما آیا مصدق کامیاب بود؟
اگر با فهمی نتیجه گرایانه مصدق را تحلیل کنیم خیر. نتیجه گرایی بدین معنی است که مصدق و عملش نتیجه بخش بود یا خیر و نتیجه هم بدین معنای که توانست حکومتی پایدار داشته باشد یا خیر. اما به نظر می رسد برای تحلیل مصدق می بایستی در فضای مبنایی مصدق قرار گرفت. گفتمان مصدق و بیانش بیان آزادی و استقلال بود. در واقع این اصول بود که اصالت داشت نه قدرت. آن بیان قدرت است که قدرت به هر صورتی که باشد در آن اصیل است. در بیان آزادی و استقلال مصدق نمایشگر یک مکتب و یک منش حکومتی بود. بگذریم که ملی کردن نفت مصدق الهام بخش کشورها و جنبش های آزادی بخش منطقه شد و یکی از خروجی هایش ملی شدن کانال سوئز بود.
مصدق کامیاب است بر مبنای اصولش
به تعبیر مولی الموحدین علی ابن ابی طالب ((من به خوبى از تمام ریزه کاریهاى سیاست مخرّب باخبرم، و راههاى پیروزى بر دشمن را دقیقاً مى دانم و توانایى به کار بستن آنها را دارم، ولى مى دانم که حفظ ارزشها هرگز اجازه بسیارى از این چاره جویى هاى سیاسى را که از اصول شیطانى سرچشمه مى گیرد نمى دهد! من چشم به اوامر و نواهى الهى دوخته ام، هر جا به من اجازه پیشروى بدهد مى روم، و هر جا مانع شود، باز مى ایستم.)) (۲۰) با این رویکرد مصدق کامیاب است و عامل به اصولش.
در جمع بندی مصدق هم کامیاب است و هم خوشنام. سابقه خانوادگی و سیر زندگی او مهار درونی او و معیارهای اصولی او برای زندگی را می سازد و مبانی مشروطیت و اصول قانون اساسی و مبانی بیان آزادی و استقلال مهار بیرونی او را برای ایستادگی بر سر منش های مبنادار، بار دار و اخلاق مدار شکل میدهد. هم چنین مهار بیرونی او نه تنها قانون که اصول انسانی و تلاش برای رهایی مردمان بود. در اینجا و در مسئله تقابل قانون و منافع مردم، مصدق به مانند ماندلا منافع عمومی را انتخاب می کند. اما نه رادیکال. فرهنگ و سابقه تاریخی را نیز در نظر می گیرد.
مصدق هم کامیاب بود در پایه گذاری یک مکتب و یک مبنای رویکرد و هم خوشنام در ایستادن بر اصول و ارزش هایش. اصولا فهم کامیابی و پیروزی در امر سیاست به صورت مکانیکی،رویکردی نتیجه گرایانه است. کامیابی در اخلاق و سیر معنا می یابد نه در نتیجه. ما در مسئله قانون و منافع ملی و خواست عمومی سوالات جدی ای را داریم. اینکه کدام اصالت دارد و کدام باید تابع کدام شود. این هم یکی از مسائلی که بود که در ماجرای اعتراضات سال ۸۸ و جنبش سبز عمده شد. قانونی که از آن دم می زنیم نسبتش با منافع عمومی و خواست عمومی کجاست؟ در تضاد میان این دو کدامیک را باید انتخاب کرد؟ آیا باید مانند مصدق گفت هرجا مردم هستند مجلس همانجاست یا مجلس و دیوان سالاری مجلس را مبنا قرار داد؟
بحث فراوان است و آنچه گفته شد شاید بتواند تلنگری بر بحثی پر دامنه باشد که چراغی بر راه آینده افروخته شود.
منابع:
۱- مصدق و نبرد قدرت – همایون کاتوزیان – ترجمه احمد تدین – ص ۳۶۵
۴- مصدق و نبرد قدرت – همایون کاتوزیان – ترجمه احمد تدین – ص ۲۲
۵- همان – ص ۲۳
٧- همان
۸- کویر دکتر شریعتی
۹- مصدق و نبرد قدرت – همایون کاتوزیان – ترجمه احمد تدین – ص ۲۹
۱۰- همان – ص ۳۰
١٢- مصدق و نبرد قدرت – همایون کاتوزیان – ترجمه احمد تدین – ص ۶۶
۱۳- همان – ص ۷۲ – ۷۳ – ۷۴
۱۴- همان – ص ۷۹ – ۸۰ – ۸۱
١٨- نامه های دکتر محمد مصدق – محمد ترکمان – ص ۳۲۲ – ۳۲۴ – ۳۲۹ – ۳۳۱
۱۹- مصدق و نبرد قدرت – همایون کاتوزیان – ترجمه احمد تدین – ص ۳۶۹