back to top
خانهدیدگاه هاجمال صفری : کشتاردر مسجد گوهر شاد، بهلول، کشف حجاب، صدیقه دولت...

جمال صفری : کشتاردر مسجد گوهر شاد، بهلول، کشف حجاب، صدیقه دولت آبادی و جنبش زنان (3 ) بخش سوم

850 Safari Jamal 4

  اقتدار و نمایندگی: بازبینی فعالیت‌های زنان در دورۀ حکومت رضا شاه

 

افسانه نجم آبادی در نوشتۀ پژوهشی «اقتدار و نمایندگی: بازبینی فعالیت‌های زنان در دورۀ حکومت رضا شاه»  دورۀ رضا خان را اینگونه  سنجش و ارزیابی  می کند: 

 

مقدمه

ظهور یک هویت آشکارا فمینیستی و فعالیت های بانوان در بین زنان مسلمان ایرانی در دهه ۱۹۹۰ ‏برای بسیاری از ناظران تعجب آور (و غالباً آمیخته با شک و ناباوری) بود. اما برای تاریخ دانان و ‏مطلعان از تاریخ ایران در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم این مسئله تعجب انگیز نیست. در ‏واقع  اگر مسئله تعجب آوری وجود داشته باشد. شباهت بسیار زیادی است که بین این دو برهه ‏زمانی وجود دارد. این شباهت ها، از جمله عمل گرایی فلسفی  یعنی به چالش کشیدن این استدلالِ ‏برخی اسلام گرایان با مخلوطی از استدلال های زن محورانه، اسلامی، ملی و بین المللی  و همچنین ‏یک ارتباط متعهدانه، و در عین حال خودمختارانه، بین زنان فعال و ساختارهای دولتی و صاحبان ‏قدرت را دربرمی گیرند. بین این دو برهۀ زمانی، فعالیت های مربوط به دفاع از حقوق زنان به ‏شکلی روز افزون، از نظر ایدئولوژیک و ساختاری، حالت دولت مدار پیدا کردند.  صرف نظر از ‏آن که در جهت حمایت از کشور و حکومت بودند یا بر ضد آن. در کتاب نسب شناسی فمینیسم ‏ایرانی سعی کرده ام روایت دیگری دربارۀ فعالیت های زنان ایرانی در این دوره ارائه کنم. در مقالۀ ‏حاضر بر یکی از قطعات این پازل متمرکز می شوم: اقدامات اجتماعی دهه  های ۱۳۰۰ و ۱۳۲۰ ‏و بحث های مربوط به حجاب و مشارکت اجتماعی زنان.‏

بررسی مدرنیته و سکولاریسم ایرانی (یک برداشت اجمالی)‏

سیاست های مربوط به مدرنیته در ایران، از اواسط قرن نوزدهم میلادی  با ظهور طیفی از بحث ها ‏و گفت و گوهای ملی گرایانه و اسلام گرایانه همراه بود. در درون این طیف، یکی از مفاهیم مدرنیتۀ ‏ایرانی، اروپا را به عنوان مظهر ترقی و تمدن دو واژۀ اصلی و کلیدی این برداشت  می    ‏دانست و به شکلی روز افزون این مسئله را با توصیه به بازیافت و حرکت به سمت ایران پیش از ‏اسلام همراهی می کرد. سایر روندها سعی می کردند ملی گرایی خود را نه با احیای دوران پیش از ‏اسلام بلکه با گرایش به سمت اسلام، با مسئله رقابت و حرکت به سمت اروپا پیوند بزنند. آنها تشیع ‏را شکل ایرانی شدۀ اسلام در قرون اولیۀ آن می دانستند. به دو علت و با قطعیت اصرار دارم دومین ‏مورد را در طیف مدرنیته قرار دهم: اول به دلیل تمایز آن با سایر روندهای ضد مدرنیسم مثل ‏روندهایی که انقلاب مشروطه توسط مشروعه خواهان هدایت شدند؛ و دوم آن که روند شتابان توسعه  ‏از اواخر قرن بیستم به شدت باعث خروج و یا کناره گیری جریان مدرنیست ملی مذهبی از ‏پیوندهای پیچیدۀ مدرنیتۀ ایرانی گردیدند (البته اواخر دهۀ ۱۹۸۰ شاهد بازگشت مجدد آن در قالبی ‏جدید بود). تا همین چندی پیش، این مفهوم یک مفهوم کاملاً پذیرفته شده بود که از قرن نوزدهم به ‏بعد، امور سیاسی ایران همواره جبهۀ جنگی بین مدرنیته و سنت بوده است: و اسلام نیز همواره در ‏حوزۀ سنت جای می گرفته است. ‏

علاوه بر این، ناسیونالیسم ایرانی برخلاف ناسیونالیسم های ضد استعماری بیش از آن که حالت ضد ‏بیگانه داشته باشد، ضد استبداد و ضد مذهب بود. ماهیتی که از این واقعیت حکایت داشت که ایران ‏هیچگاه مستعمره نبوده است، اگرچه سرنوشت دوران جدید آن همواره با نقشه های استعماری و ‏مستعمرات جهان گره خورده بود. اما در طول قرن بیستم، یک دیدگاه و نگرش ضد بیگانه  نیز به ‏شکلی روزافزون پدیدار گشت: نخست رویکرد ضد انگلیسی در جنبش ملی سازی صنعت نفت در ‏اواخر دهۀ ۱۹۴۰ و اوایل دهۀ ۱۹۵۰ و خارج کردن این صنعت از سیطرۀ انگلستان، و سپس ‏رویکرد ضد امریکایی با ظهور ایالات متحده به عنوان قدرت اقتصادی و سیاسی برتر و حامی رژیم ‏شاه در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰.‏

پیدایش این حالت ضد بیگانه در درون ناسیونالیسم ایرانی به طور عمیقی با دستاوردهای دیگری ‏عجین شد: اول آن که از دهۀ ۱۹۳۰ یک شکاف رو به رشد بین حکومت و جامعۀ مدنی به وجود آمد ‏که در واقع خلائی مجازی بین دولت و اکثریت جمعیت کشور محسوب می شد. شاید پیامدها و ‏عواقب تبدیل این خلاء و شکاف به تعریفی محترم و مقدس برای خط مشی سیاسی مخالفان و ‏دگراندیشان به مراتب از قطع ارتباط واقعی بین مؤسسات مدنی و ساختارهای دولتی مهم تربود.‏

دومین مطلب این بود که آن دسته از رویکردهای مدرنی که سعی داشتند ناسیونالیسم و جستجو برای ‏رسیدن به مدرنیته را با مفاهیم اسلامی پیوند بزنند به طور مَجازی از حوزۀ مدرنیسم کنار گذاشته ‏شده و یا خارج شدند چون مدرنیسم به طرز فزاینده ای با حکومت پهلوی یا ناسیونالیسم، سوسیالیسم و ‏کمونیسم جناح چپی شناخته می شد. اسلام که با واژه هایی چون سنت بازگشت به گذشته پیوند زده ‏می شد به عنوان سد راهی برای مدرنیته قلمداد می گردید. سومین مطلب نیز این است که از دهۀ ‏‏۱۹۵۰ به بعد، اسلام گرایی در ابتدا به عنوان یکی از ارکان و به تدریج به عنوان اصلی ترین و مهم ‏ترین رکن خط مشی سیاسی ضد حکومتی مطرح گردید. ‏

انقلاب سال ۱۹۷۹ (۱۳۵۷) به نوعی هم باعث یکی شدن این روندها شد و هم باعث جدا شدن آنها. ‏در ابتدا در سال های ابتدایی انقلاب یک اسلام ضد بیگانه، ضد ناسیونالیسم و ضد سکولاریسم پا به ‏عرصه گذاشت، اما بسیاری از اقدامات صاحبان قدرت و سایر وقایع تاریخی که در خلال این مدت ‏رخ دادند  همانند جنگ هشت سالۀ ایران و عراق  شروع به تغییر دادن تمام این واژه ها کردند. ‏بیست و پنج سال بعد، یک ناسیونالیسم متفاوت و یک اسلام متفاوت، تا حدی مخالف خوان و در ‏برهه هایی حتی نیمه رسمی پدیدار شدند که نه لزوما از طریق جنبش های اجتماعی یا سیاسی منظم ‏و سازماندهی شده، که به واسطۀ بسیاری از عملکردها و نشانه های کوچک محلی تبیین می شوند.‏

به نوعی میتوان چنین گفت که گویی ایرانیان در تلاشند تا با توجه به قدرت و در دسترس بودن ‏ارتباطات بسیار برای ایجاد و تصاحب تصویر خودشان، فرهنگ سیاسی خاص خودشان را به وجود ‏آورند. علاوه بر این، آنها این کار را به نحوی انجام می دهند که چندان در تقابل با حکومت رسمی ‏کشور نیست و در واقع به نوعی از کنار و میان آن با احتیاط حرکت می کنند؛ گاه طوری رفتار می ‏کنند که گویا حکومتی وجود ندارد و گاه تقاضای این را دارند که حکومت در جهت مصالح شان ‏اقدامی انجام داده و مهیا باشد. این جنبه از خط مشی دگراندیشان جدید ایرانی صرفاً نتیجه محدودیت ‏ها و سرکوب های اعمال شده توسط دولت نیست. بلکه بخشی از این دستاوردها میراث اندیشۀ ضد ‏دولتی است که باعث بروز انقلاب سال ۵۷ شد و شکاف مقدسی که بین حکومت و مخالفان وجود ‏داشت. اما از آن زمان به بعد این شکاف اگر هم خطرناک محسوب نشود، حداقل از نظر سیاسی، ‏نامطلوب قلمداد می شود.‏

بررسی فمینیسم و سکولاریسم ایرانی (یک برداشت اجمالی دیگر!)‏

شروع و ابتدای حرکت های مربوط به فمینیسم ایرانی با علائم خاصی نشانه گذاری نشده است. ‏فعالان عرصۀ حقوق زنان از تمام جایگاه ها و فرصت های موجود در جهت ایجاد بحث ها و ‏گفتگوهای زنانه و درجهت مصالح زنان استفاده می کردند. در اوایل قرن بیستم، شاهد بروز سه نوع ‏هویت خودخواسته برای زنان بودیم: آنها خود را خواهران وطنی، خواهران دینی و خواهران نوعی ‏می نامیدند. در گفتار مشروطه خواهی ایرانی، زنان با ادغام خود در حوزه های ایران گرایی و اسلام ‏گرایی، ادعای شهروندی و داشتن حقوق شهروندی نمودند. از سوی دیگر آنها با خواهران نوعی ‏خواندن خویش به نیاز زنان برای رفع برخی نگرانی های خاص خودشان توجه می دادند. نگرانی ‏هایی که دو گروه دیگر به آنها توجهی نداشتند. ‏

اگرچه بحث ها و مشاجراتی در مورد موضوعات مختلف در بین زنان وجود داشت، اما این تفاوت ‏ها و اختلافات به شکل مغایر و متضاد مطرح نشده و یکدیگر را نفی نمی کردند. همچنین اسلام هم ‏فی نفسه، ضد زن تلقی نمی شد. نیروهای ضد مشروطه، مخالفت سیاسی خود را با مشروطه و ‏اصلاحاتی که توسط تجددگرایان و تعابیر و برداشت های خاص آنها از دستورات اسلامی مطرح می ‏شد، بیان می کردند. به عنوان مثال، آنها اعتقاد داشتند تاسیس مدارس جدید برای دختران مثالی از ‏لغو و فسخ قوانین الهی می باشد. اما طرفداران مدارس جدید دخترانه نیز از همان منابع برای ‏حمایت از تحصیلات زنان استفاده می کردند. یکی از بانوان در آن دوران به طور مستقیم در یکی از ‏مقالات خودش شیخ فضل الله نوری را مخاطب قرار داده است. وی در ابتدا یکی از سخنرانی های ‏وی که در آن گفته بود «مدارس تحصیل زنانه و دخترانه برخلاف دین و مذهب هستند» را نقل کرده ‏و سپس بحثی را مطرح کرده بود که ارزش نقل قول را دارد:‏

اگر مقصود جنابعالی از این سخن این است که جماعت زنان میباید هیچ علمی نیاموزند و مانند ‏حیوان بی شاخ و دم باشند تا از این دنیا بروند و این فرمودۀ خداوند است، ‏

پس مرقوم فرمائید که خدا واولیای خدا جل واعلا در کجای کلام الله و احادیث این مطلب را فرموده ‏اند و اگر چنین مطلبی صحیح است سبب این بی التفاتی خدا و اولیا و انبیاء نسبت به صنف نسوان ‏چه بوده است که ایشان را به صورت انسان خلق کرده ولی تجاوز ایشان را از سیرت حیوانی به ‏حقایق انسانیت قدغن فرموده است وباوجود این بی مرحمتی چرا همه را مکلف به تکالیف فوق   ‏الطاق نموده و از ایشان عبادت و تهذیب اخلاق و اطاعت شوهر و پدر خواسته و مردها را به چه ‏سبب عزیز داشته و با آن که نعمت علم را از ایشان مضایقه نکرده است چرا مثل ما بی نواها که ‏گذشته از بندگی خدا بندگی و اطاعت شوهر را بر ما واجب نموده است ایشان را مطیع کسی جز خدا ‏قرار نداده است و اگر فیض حق نسبت به همه یکسان است در مقابل این زحمت فوق الطاقه و ‏تکالیف شاقه با چه مزدی و نعمتی بما داده است که به مردها نداده است.‏

شاید بفرمایید که شما را در کارهای خداوند حق چون و چرا نیست، عرض می کنم که روی سخن ‏حقیره با خدایی است که شما او را از عدل بی نیاز کرده و او را به ما نسوان ظالم قلم داده اید و الا ‏آن خدایی که ما می شناختیم و می پرسیتم خیلی بالاتر و بزرگتر از آن است که این نوع تفاوت ها ‏را ما بین زنان و مردان منظور دارد و بدون حکمت حکمی نماید.‏

پیغمبر گرامی آن خدای ما جل و علا فرموده است که طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه و ‏خیلی فرق است مابین خدای ما که طلب علم را بر نسوان واجب نموده و خدای شما که علم را برای ‏زنان حرام کرده و خلاف دین و مذهب قرار داده است. ‏

به زبان دیگر، نظرات و آرای مذهبی شیخ فضل الله به عنوان قدرت انحصاری اسلامی و در ‏برگیرندۀ کل حقایق دانسته نمی ‏شد. زنان آن دیدگاه او را با زبان خودشان و به نام پروردگارشان به ‏چالش می طلبیدند.‏

اگرچه در دورههای پیشین در نوشته های چندی از تجددگرایان، حجاب زنان ایرانی به عنوان ‏عامل اصلی مشخص کنندۀ ‏تفاوت بین اروپا و ایران / اسلام معرفی شده بود، اما اختلاف نظر بر سر ‏حجاب زنان صرفاً بین تجدد گرایان و ضد تجدد ‏گرایان نبود. تمام اصلاح  طلبان ایرانی از کشف ‏حجاب پشتیبانی نمی کردند؛ بعضی از آنها به شدت با کشف حجاب زنان ‏مخالفت کردند اما در عین ‏حال از تحصیلات و مشارکت اجتماعی زنان طرفداری می نمودند. در میان این عده، گروه های ‏‏زنانۀ مهمی نیز به چشم می خوردند. علاوه بر این، در ابتدای قرن بیستم، فعالیت های زنان ‏اصلاح طلب حول مسائل ‏دیگری متمرکز شده بود. مهم ترین مسائلی که زنان آن دوره دنبال ‏می کردند یکی مسئله تحصیل زنان بود و دیگری اصلاح ‏قوانین ازدواج و طلاق بود (آنها ‏میخواستند حق اختیار کردن چند زن به نوعی محدود شود و حق طلاق یک طرفۀ زنان ‏در هر ‏زمان و به هر دلیل از مردان گرفته شده یا محدود شود). در حقیقت فعالان عرصۀ حقوق زنان از ‏مسئلۀ حجاب منفک ‏شده و به مسائل دیگری روی آوردند. به عنوان مثال در صفحات مجلۀ شکوفه ‏‏(که از اواخر سال ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۶ چاپ ‏می گردید) در حالی که بعضی نویسندگان مثل شهناز آزاد ‏و شمس کسمایی از بی حجابی طرفداری میکردند، اما دیگرانی ‏از جمله صاحب امتیاز و دبیر ‏نشریه یعنی مزین السلطنه، به شدت با آنان مخالفت میکرد. ‏

نکته مهمی که در اینجا باید خاطرنشان سازیم این است که بحثی که بر سر مسئله حجاب و ‏بی حجابی در دهه های اولیۀ ‏قرن بیستم صورت می گرفت با بحث های پس از سال ۱۹۷۹ ‏‏(۱۳۵۷) در ایران و مشاجرات اجتماعی  فرهنگی و ‏سیاست های حکومتی، که با همان مجموعه ‏لغات و واژگان صورت می گرفت، تفاوت بسیار زیادی دارد. کشف حجابی که ‏بعضی از مردان و ‏زنان در دوره های پیشین از آن دفاع می کردند عبارت بود از برداشتن روبنده و تبدیل حجاب به ‏یک ‏روسری و یک مانتوی گشاد و بلند به جای چادر. نکته ای که می خواهم به آن اشاره کنم در ‏واقع تغییرات تاریخی معنای ‏کشف حجاب است که گاهی اوقات در بحث های مربوط به حجاب از ‏آن غفلت می شود. چیزی که به طور رسمی و از دهۀ ‏‏۱۹۸۰ در ایران تحت عنوان حجاب مطرح ‏گردید همان حجابی نیست که در دهه های اول این قرن وجود داشت؛ در واقع ‏حجاب رسمی امروز ‏بیشتر به چیزی شباهت دارد که زنان آن دوره از آن تحت عنوان کشف حجاب دفاع و طرفداری ‏‏می کردند. علاوه بر این، طرفداری یا مخالفت با کشف حجاب نشانۀ مستقیم و مسلم تقابل تجدد با ‏ضد تجدد، نبود اما بعدها به ‏چنین حالتی تبدیل شد. در بین خود گروه های طرفدار حقوق زنان در ‏این مورد اختلافاتی وجود داشت اما هیچگاه این ‏اختلافات به حالات خصمانه بدل نشدند و هیچیک از ‏این گروه ها، گروه های دیگر را ضد تجدد، ضد اصلاحات و ‏سنت گرا نمی خواند. پس جای این ‏پرسش هست که چنانچه در این دورۀ اولیه، اختلافاتی دربارۀ حقوق زنان بین دو گروه ‏طرفدار حقوق ‏زنان یعنی مدرن ها و غیر اسلامی ها از یک سو و با طرفداران اسلام، سنتی ها و ضد مدرن ها ‏از سوی ‏دیگر، وجود داشته، حول چه مسائلی بروز می کرده است؟

یک دورۀ حیاتی برای دگرگونی این اختلافات و شکل گیری دسته بندی های مخالف و رقیب، ‏دورۀ حکومت رضا شاه بود. ‏کشف حجاب زنان ایرانی از مسائل عمده ای است که باعث اثرگذاری ‏دورۀ حکومت رضا شاه بر حافظۀ تاریخی ایرانیان ‏می باشد. این مسئله هم در مورد کسانی که از ‏آن دفاع می کردند صادق است و هم در مورد آنانی که با آن مخالف بوده و ‏مبارزه می کردند. ‏روایت متداول در این مورد این است که رضا شاه به عنوان بخشی از اقدامات اصلاح گرانه و ‏تجددگرای ‏خویش در سال ۱۹۳۶ (۱۳۱۵) دستور کشف حجاب زنان را صادر کرد. برای مخالفان ‏کشف حجاب، این پروژه نه تنها ‏غیراسلامی، بلکه بخشی از یک هجوم فرهنگی امپریالیستی تلقی ‏می شد که رضاخان خود نیز در این میان آلت دستی بیش ‏نبود. طرفداران کشف حجاب نیز به ‏گروه های مختلفی تقسیم می شدند. عده ای روش های وی را تایید می کردند (از ‏نظر آنها ‏اعمال فشار حکومتی لازم بود چون چند سال زمینه چینی برای متقاعد کردن مردم به نتیجۀ مورد ‏انتظار و مطلوب ‏منتهی نشده بود و زنان به طور داوطلبانه از کشف حجاب استقبال نمی ‏کردند)، گروهی دیگر ‏منتقدانی بودند که خشونت و ظلم صورت گرفته در این اقدام را به عنوان ‏عامل شکست آن معرفی کرده و آن را عامل اصلی ‏واکنش های اسلامی دهۀ ۱۹۴۰/۱۳۲۰ می  ‏دانند که به تدریج به انقلاب اسلامی منتهی گردید.‏

چند اشکال در این روایت موجود است. نخست آن که این روایت از تغییرات صورت گرفته در ‏سیاست های رضا شاه دراین ‏مورد چشم پوشی می کند چون در پاییز سال ۱۹۳۲ (۱۳۱۱) دولت با ‏بی چادری یعنی تعویض چادر با هر نوع پوشش تمام ‏قد دیگر، مخالفت می نمود. افضل وزیری ‏در مقاله ای در شفق سرخ نوشت که پلیس با خشونت تمام دختران را از رفتن به ‏مدرسه بدون چادر ‏بازمی دارد. اداره تحصیلات عمومی در این مورد سختگیری شدیدی دارد به نحوی که اگر یک ‏دختر ‏هفت یا هشت ساله بدون چادر به مدرسه برود، مدیر مدرسه به دستور ریاست ادره تحصیلات ‏عمومی او را از مدرسه اخراج ‏می کند … مردم باید مختار باشند و بتوانند خودشان انتخاب کنند: نه ‏فرمان بی چادری صادر کنید و نه مانع راه زنان ‏بی چادر شوید … دولت باید فقط وظیفۀ دفاع از ‏نظم و ترتیب را برعهده گرفته و زنان را از آزار و اذیت مردان مصون ‏نگهدارد. باید وظایف مردان ‏نسبت به زنان نوشته شده و در مکان های عمومی و اتوبوس ها نصب شود و پلیس نیز باید ‏ابتدا ‏خودش طلایه دار عمل به این وظایف باشد و سپس پیروی از این مقررات را ضروری نماید. ‏

هنگامی که دومین کنگره زنان شرق در ۲۷ نوامبر تا ۲ دسامبر ۱۹۳۲ در تهران برگزار شد، شیخ ‏الملک اورنگ، که یکی از ‏محارم رضا شاه بود، توسط تیمورتاش، وزیر دربار، به آنجا فرستاده شد ‏تا علیه کشف حجاب که تحت اداره بعضی از زنان ‏پیشنهاد شده بود سخن براند. سه سال بعد در ‏فوریۀ ۱۹۳۶، همان شیخ الملک اورنگ دربارۀ مزایا و منافع کشف حجاب زنان ‏داد سخن سر ‏می داد. بین دسامبر ۱۹۳۲ تا فوریه ۱۹۳۶، تغییری رخ داده بود. در واقع، روایات معاصر ‏مخالفت اولیۀ دولت ‏با بی چادری را در نظر نمی گیرند و زمان توجه رضا شاه به کشف حجاب را ‏در هنگام سفرش به ترکیه در ژوئن ۱۹۳۴ ‏یعنی یک سال قبل از بروز هر گونه علامتی مبنی بر ‏تغییر مواضع دولت و رویکرد به کشف حجاب  می دانند. ‏

در زندگینامۀ یکی از شخصیت های آن دوره آمده است که رضا شاه همواره درصدد انجام کشف ‏حجاب بود، اما از اغتشاشات ‏و آشوب های اجتماعی ناشی از آن می هراسید. سفر ترکیه او را ‏مصمم نمود تا به هر قیمتی این کار را انجام دهد. اما ‏بسیاری از منابع معاصر، حاکی از تصویری ‏پیچیده تر در درون دولت بودند. به عنوان مثال، عین السلطنه در نوامبر ‏‏۱۹۳۱ نوشت که رضا ‏شاه در اصل با کشف حجاب و بی چادری مخالف بود و این وزیر قدرتمند دربار یعنی تیمورتاش ‏بود ‏که شروع به گسترش اقدامات اروپایی در ایران کرد. او ادامه می دهد: «او در بسیاری از این ‏موارد نظیر رفتن زنان به ‏سینماها، گردشگاه ها و کافه ها موفق بود اما در مورد کنار گذاشتن ‏چادر موفق نشد. دلیل این امر این بود که والا حضرت ‏با بی چادر خارج شدن زنان از منزل مخالف ‏بود. اگر به خاطر مخالفت وی نبود، زنان شش سال زودتر بی چادر میشدند. ‏او [تیمورتاش] در ‏کل موفق نبود. اما بعضی از مقاصدش تا حدودی تحقق یافتند (به عنوان مثال حجاب در تهران و ‏سایر ‏شهرها فقط به معنی چادر مشکی است و باز بودن صورت، دست ها، قفسه سینه و گردن زنان ‏مانعی ندارد. حتی پیچه باعث ‏می شود صورت زنان در سایۀ آن زیباتر و دوست داشتنی تر به ‏نظر برسد.» دربحث های مختلفی که در صفحات شفق ‏سرخ در سال های ۱۹۲۹و۱۹۳۰ مطرح ‏می شدند، اکثریت مقالات که اکثراً توسط مردها نوشته شده بودند، با استخدام ‏زنان در بیرون از ‏خانه و بی چادری مخالفت می کردند. این نشریه تحت ادارۀ علی  دشتی قرار داشت و از همان ‏آغاز به ‏عنوان یکی از نشریات حامی سردار سپه شناخته می شد. این مسئله چندان محتمل نیست که ‏دولت تمایل به پشتیبانی از ‏بی چادری داشته است و در عین حال صفحات شفق سرخ در سال ‏‏۱۹۳۰ همچنان موضع مخالف بگیرد. حداقل می توان ‏حدس زد که نارضایتی ها و مخالفت هایی ‏در این مورد در داخل و خارج از حلقۀ دولت وجود داشت.‏

علاوه بر این، این روایات از این مسئله غفلت می کنند که کشف حجاب زنان در دهۀ ۱۹۲۰ به ‏یکی از موضوعات اجتماعی ‏و کشمکش های اصلی تبدیل شده بود که نه تنها سیاستمداران مرد، ‏بلکه خود زنان نیز در بحث های مربوط به آن مشارکت ‏می کردند. ‏

با وجود آنکه در طی سال های انقلاب مشروطه، کشف حجاب زنان در دستور کار اصلاح  ‏طلبان ‏قرار نداشت، اما تغییر بافت اجتماعی باعث مطرح شدن این موضوع گردید. زنان از طریق ‏مشارکت در فعالیت های ‏مشروطه خواهانه، ایجاد انجمن ها و برگزاری جلسات میهن ‏پرستانه، تأسیس مدارس و برگزاری ‏مراسم فارغ التحصیلی برای دانش آموزان و نوشتن در ‏مطبوعات و نشریات زنانه، نقش برجسته ترو آشکارتری را در‏عرصه های اجتماعی ایفا نمودند. ‏همچنین آنها با آزادی بیشتری به خیابان ها می آمدند. زنان شهری طبقات میانی و بالاتر، ‏کم کم ‏فضاهای محدود خود را گسترش می دادند  فضاهایی که حتی از زنان طبقات پایین و طبقۀ کارگر ‏که به خیابان آمده و ‏به اطراف شهر رفت و آمد می کردند نیز محدودتر بودند.‏

به غیراز این حضور روزمره، زنان طبقات عامۀ اجتماع در تعزیه های مساجد و بازار نیز حاضر ‏می شدند، در سیزده به ‏دربه باغ ها و فضاهای باز می رفتند و برای حنابندان و مراسم های ‏مشابه آن نیز به امام زاده زید و مکان های مشابه آن ‏رفت و آمد می کردند. یکی دیگر از موارد ‏حضور عمومی زنان هنگامی بود که شاه قصد داشت در ملاء عام ظاهر شود که ‏در این صورت ‏زنان نیز برای اظهاراتحاد و دعای خیر یا بالعکس برای نشان دادن خشم وانزجار خود به صورت ‏گروهی ‏در محل حاضر می شدند. نوشته های عین السلطنه تصویر روشنی از این مراسم  منظم ‏و همیشگی ارائه می دهد. وی با ‏پیش بینی یک روز بارانی در اول آوریل ۱۸۹۰، چنین می ‏نویسد که: «خدا به حال زنان رحم کند؛ ‏آنها لباس های نو و چادرهای نوی خود را آماده کرده اند و ‏آرایش های زیادی را برای روز سیزده تدارک دیده اند؛ تمام ‏اینها به هدر خواهد رفت و خوشگلی ‏آنها به بدگلی بدل خواهد شد. ان شاء الله که باران نبارد و مردان بتوانند از منظرۀ زنان ‏بزک کرده ‏در لباس های نو لذت ببرند.» وی سپس در گزارش مربوط به آن روز چنین نوشت که در هنگام ‏بازگشت در روز ‏سیزده به همراه برادرش به خیابان لاله زار رفته است، «آن قدر زن به باغ ‏لاله زار آمده بود که حتی یک جای خالی هم ‏وجود نداشت … همچنین امیریه و سایر باغ ها نیز ‏مملو از زنان و مردان بودند. خیابان ها پر از درشکه و مردان و زنانی ‏بودند که با اسب یا پیاده در‏حال رفت وآمد بودند. تماشای خوبی داشت. روزهای کمی تا این حد تماشایی هستند. ما نیز ‏تماشای ‏کاملی نمودیم و سپس به خانه بازگشتیم.». او مشاهده کرده بود که در روضه خوانی های روزانه در ‏ماه محرم و ‏صفر تعداد زنان شرکت کننده بیش از مردان بوده است. وی اشاره می کند که این تمایل ‏روز افزون در زن ها وجود داشت ‏که این مراسم  را به عنوان ضیافت در نظر بگیرند، آرایش ‏کرده، حجابشان را کمتر رعایت کرده و خود را بیشتر نشان ‏بدهند. آنها حتی از این موقعیت برای ‏اختلاط با مردان نیز استفاده می کردند. ‏

وی با ابراز خشم و غضب زنان نسبت به شاه در انظار عمومی و در ملاء عام مخالف بود، «یک ‏روز شاه را برای بازدید از ‏مسجد سپهسالار، همراهی کردیم. نمی دانم دربارۀ زنان چه بنویسم. ما ‏در بین زنان گرفتار شدیم که تماشای بسیار خوبی بود. ‏آنها چیزهای بی معنی و یاوه ‏ای بر زبان می آوردند …. گاه گاه حرف هایی به شاه و همراهان وی ‏می گفتند. نمی دانم با ‏گذشت زمان چه اتفاقات دیگری رخ خواهد داد.» ‏

این مشارکت آنها حالت اعتراض آمیزی داشت. گروه هایی از مردان یا پلیس های شهری تجمع ‏زنان را اداره می کردند، ‏آنها گاهی درمساجد و مکان های مذهبی را به روی آنها می بستند یا ‏مانع خروج آنها از شهرهای دروازه دار می شوند. ‏عین السلطنه می نویسد که در سیزده به در ‏‏۱۳۰۸ (۱۸۹۱) زنان حق خروج از دروازه شهر را نداشتند و در نتیجه اکثر ‏افرادی که در دولاب و ‏دوشان تپه جمع شده بودند را مردان تشکیل می دادند. زنان نیز این روز را در باغ های مختلف ‏‏داخل شهر سپری کردند. در سحرگاه ۲۷ رمضان ۱۳۱۰، تعدادی از روحانیون درهای امامزاده زید ‏را به روی زنان بستند و ‏به تقاضای هزاران زن برای گشودن درها وقعی ننهادند و بنابراین زنها ‏بین چندین مسجد مختلف پخش شدند. کم کم این ‏محدودیت ها برای حضور زنان در مراسم ها و ‏راهپیمایی های محرم نیز اعمال گردید، که در ژوئن ۱۸۹۸ زنان از ‏حضور در راهپیمایی عصر ‏تاسوعا منع شدند. اما آنها با جمعیت بیشتری در مراسم روز دهم (عاشورا) شرکت جستند. ‏هنگامی ‏که در رمضان ۱۳۴۲ زنان از شرکت در یک وعظ مهم توسط میرزا عبدالله معروف در مسجد ‏سپهسالار محروم ‏شدند، خیابان های اطراف را پر کرده و فضای بیرونی بهارستان را هستۀ مرکزی ‏خود قرار دادند. کاری از دست پلیس ‏برنمی آمد. عین السلطنه چنین گزارش می کند که «زنی را ‏دیدم که فریاد می کشید که تا زمانی که همۀ زنان کشته نشوند ‏از دست ما خلاص نمی شوید، زنان ‏همه جا هستند!» عین السلطنه گزارشاتی نیز از تغییر مد لباس ها، آرایش مو و آرایش ‏چهرۀ زنان ‏دربار ارائه کرده است. وی امین اقدس، یکی از همسران محبوب ناصرالدین شاه، را سردمدار این ‏تغییرات معرفی ‏می کند و می گوید او روال و رسومی را ایجاد می                              کرد ‏که سایر زنان تراز اول شهری از آنها ‏پیروی می کردند. همچنین گزارشاتی وجود دارند مبنی بر ‏آن که قوانین افتراق و جداسازی جنسیتی (جدا کردن دختران و ‏پسران) در اندرونی سلطنتی با شدت ‏کمتری اعمال می شد. عین السلطنه در بازدید دوباره اش از تهران در سال ۱۹۱۲ پس ‏از ‏گذراندن چهار سال در الموت، چنین نوشت که «لباس درون خانۀ زنان کاملاً اروپایی شده است و ‏فقط یک چارقد باقی مانده ‏‏… که آن هم به زودی از مد خواهد افتاد.»‏

کم کم زنان برای گشت و گذار نیز در خیابان ها حاضر می شدند. به عنوان مثال، بعضی ‏مکان های خاص در داخل و ‏حومۀ شهر تهران به عنوان مکان های متداول برای گردش و تفریح ‏عصرگاهی شناخته می شدند. بسیاری از این مکان ها، ‏در واقع جاهایی بودند که زنان در مناسبت ‏های خاص مثل سیزده به در به آنجا می رفتند اما در آن ‏زمان زنان به طور روزانه به آنجا می ‏رفتند یا روزهای جمعه را در خارج از خانه سپری می کردند. ‏این مکان ها شامل خیابان امیریه، ‏لاله زار، قلهک، تجریش و دربند بودند. بسیاری از باغ های خصوصی و سلطنتی نیز ‏‏(حداقل در ‏بعضی دوره های خاص) برای عموم و همچنین زنان باز بوده و مردم می توانستند همانند پارک ‏‏های عمومی از آن مکان ها نیز استفاده کنند. حضور زنان در این مکان ها، بحث ها، طنز ‏نویسی ها و بررسی های ‏دقیق و موشکافانۀ سایر مردان و زنان را به همراه داشت. بلدیه و بعدها ‏آژان ها و پاسبان ها قوانینی را برای پرهیز از ‏اختلاط زنان و مردان تبیین می کردند. به عنوان ‏مثال آنها ساعت حضور زنان و مردان را در این مکان ها محدود ‏نمی نمودند (مثلاً زنان مجبور ‏بودند باغ ظهیرالدوله را مقارن با غروب آفتاب ترک کنند؛ همچنین آنها گذرگاه ها و ‏پیاده  روهای ‏مجزایی را برای مردان و زنان ایجاد کرده بودند تا از هم جدا باشند. این مسائل گاه باعث بروز ‏مشکلات فکاهی ‏و گاه نه چندان فکاهی می شد. یکی از اشراف که برای خودش و دوستانش ‏نیمکت هایی را در مقابل باغش تعبیه کرده بود ‏دریافت که این نیمکت ها بی مصرف و بیهوده ‏هستند چون آن سمت خیابان مخصوص عبور و مرور زنان است. گاه گاه ‏زنان از حضور در این ‏مکان های عمومی منع می شدند. دکتر استپانیان به منع رفت و آمد زنان به طور نامنظم در خیابان ‏‏لاله زار معترض بوده و اظهار داشته بود این کار باعث شده پلیس با برخی از بانوان متشخص ‏رفتار بدی داشته باشد و ‏بسیاری از آنها دیگر به مطب وی نیایند. در محرم سال ۱۳۴۱، زنان از ‏رفتن به بازار برای تماشای دسته های عزاداری ‏محروم شدند، اما آنها اجازه داشتند در اطراف ‏شمس العماره حضور یابند که در آن قسمت «آژان ها کاملاً مواظب بودند ‏مردان وارد گروه های ‏زنان نشوند و جدای از هم باشند.» عین السلطنه با تایید این کار چنین ادامه می دهد که «این حکم و ‏‏دستور بسیار خوبی بود چون دیگر رو نمی گرفتند و تمام توجه مردان به آنها معطوف می گشت.» ‏همچنین قوانینی هم ‏برای استفادۀ زنان از درشکه های خیابانی در نظر گرفته شده بود. ‏

بعضی فعالیت های اجتماعی جدید نیز بر حوزه های قبلی اثر گذاشتند. مجلس در سپتامبر ۱۹۲۲ ‏‏(محرم ۱۳۴۱) یک روضۀ ‏سه روزه بر پا نمود اما عین السلطنه دربارۀ آن نوشته است که این ‏مجلس بیشتر شبیه به یک مهمانی و ضیافت ملی بود، ‏‏«تنها یک تفاوت وجود داشت: زنان حق ورود ‏داشتند، حتی تعداد زنان بیش از مردان بود؛ تمام فضای باغ و تمام ‏خیابان های اطراف مملو از ‏زنان زیبا و مد روز بود که چادر ابریشمی به سر کرده و لباس های عالی به تن داشتند. آنها ‏وارد ‏می شدند، کمی قدم می زدند، چای می نوشیدند و خارج می شدند. وکلا و فکلی ها نیز بسیار ‏لذت می بردند و ‏تمایلی به اتمام روضه نداشتند.» یادداشت های مردان این دوره حاکی از تازگی و ‏نوظهوری چشم چرانی و مواجهه با زنان ‏در خیابان ها است. ‏

هنگامی که رفت و آمدها و گردش های خیابانی زنان جا افتاد و آنها به انجام آن روی آوردند، ‏شروع به اصلاح و تعدیل ‏پوشش های خود نمودند. ‏

سیدعلی شوشتری که به دلیل مخالفتش با مدارس زنانه در طول انقلاب مشروطه معروف بود، نیز ‏از این بابت ناراضی بود. ‏

همچنین عرصۀ دیگری هم وجود داشت که در آن مسئله حجاب که چالش کشیده شده بود. فعالیت ها ‏و مراسم اجتماعی زنان ‏شهری باعث همنشینی بیشتر جمع های مذهبی مختلف با یکدیگر شده بود. ‏زنان مسلمان و غیرمسلمان پیش از این نیز بر که ‏مشروطیت با یکدیگر فعالیت هایی کرده بودند. ‏این فعالیت ها جمع آوری اعانه برای مجلس، بانک شاهی و مدارس را ‏شامل می شد و به تشکیل ‏انجمن هایی نیز انجامیده بود. هر چند زنان غیرمسلمان در عرصه های عمومی از قوانین حجاب ‏‏مسلمانان تبعیت می کردند، اما در خلوت حجاب نداشتند یا میزان حجابشان بسیار کمتر بود. به ‏طور خاص، زنان بهایی که ‏در شبکه های خانوادگی مسلمانان رفته بودند، شروع به برقراری ‏ارتباط و معاشرت با مردان و بیرون رفتن از منزل بدون ‏روبنده کردند. داستان هایی باور نکردنی ‏دربارۀ زنان بی حجاب «بابی» [بهایی] به طرز گسترده ای شایع شدند. زنانی که ‏در دورۀ ‏مشروطیت انجمن هایی را راه اندازی کرده بودند مورد این سوءظن قرار داشتند که تحت تأثیر ‏زنان بابی یا بهایی ‏قرار دارند و گرایش به کشف حجاب دارند. ‏

تعامل با زنان اروپایی و زنان مسلمان روس، یکی دیگر از عواملِ تاثیرگذار بر تغییرات زندگی ‏روزمره بود. به عنوان مثال ‏اقامت چند سالۀ کسمایی در قفقاز و حتی شاید مهم تر از آن، اقامتش در ‏عشق آباد و ارتباطش با یک انجمن بهائیان ‏نمی تواند بر دیدگاه های وی بی‌تأثیر باشد. ‏

پس از آن «تهدید بلشویک ها» مطرح گردید! شایعات گسترده ای وجود داشت مبنی بر آن که ‏‏«بلشویک ها» در گیلان ‏زنان را ترغیب می کنند تا کشف حجاب کرده و به گروه میرزا ‏کوچک خان و برنامه هایِ اصلاح طلبانه او بپیوندند. ‏عین السلطنه می گوید که زنان ازاین ‏تلاش ها استقبال نکردند، اما اضافه می کند که: «به طورقطع وضعیت این گونه ‏نخواهند ماند. ‏فکر می کنم وضعیت ایران نیز ازالگوی حاکم برمصرو عثمانی پیروی کند، یعنی حجاب کاملاً ‏از بین ‏نخواهد رفت ولی به شکل یکپارچه نیز دیگر وجود نخواهدداشت.» ‏

گیلان تنها مکانی نبود که در آن درگیری های سیاسی به اختلاف در مورد حجاب زنان تبدیل شده ‏بود. از همان آغازین ‏روزهای ظهور رضاخان و بالا رفتن وی از مسند قدرت، کابوس کشف حجاب ‏توسط مخالفان وی مطرح شده بود. با بروز ‏بحث های مربوط به فروپاشی و اضمحلال نظام ‏استبدادی و جایگزینی احتمالی آن با نظام جمهوری، همواره جمهوری ‏خواهان به طرفداری از ‏اقدامات ضد اسلامی نظیر مخلوط شدن و معاشرت زنان و مردان و بی حجابی زنان، متهم می شدند ‏‏‏. زنجیره ای از ارتباطات مختلف بین جمهوری خواهی، الحاد، بابیت (بهائیت) و طرفدارای از ‏روبازی به وجود آمده بود. ‏‏«مردم شهر» به زنان طرفدار قاجار که در فعالیت های ضد جمهوری ‏خواهانه دست داشتند می گفتند که لازم نیست از ‏منزل خارج شوید «ما شما را پوشش می دهیم». ‏میرزا عبدالله معروف در جمع کثیری از مردم مشتاق که اکثر آنها را زنان ‏تشکیل می دادند در ‏مسجد سپهسالار گفت آنچه در کشور در حال وقوع است در اثر تبلیغات بابیها و ملحدان است؛ ‏آنها ‏قصد دارند حجاب را از بین برده و زنان و مردان را با هم بیامیزند. شنوندگان نیز با شعار دادن ‏علیه آنها از وی حمایت و ‏سخنانش را تایید کردند. ‏

در اوایل دهۀ ۱۹۲۰ در بعضی محلات به ویژه در محلات شمال تهران، زنان بدون روبنده به ‏خیابان می رفتند. ‏عین السلطنه در ۲ می ۱۹۲۵ چنین می نویسد که : «حجاب زنان امروزی فقط ‏چادر مشکی است؛ دست ها، صورت و ‏سینه زنان باز است. به ندرت زنی یافت می شود که آنها ‏را به نمایش نگذارد.» بعضی از زنان به خود جرات داده و بدون ‏چادر بیرون می رفتند و به جای ‏آن از مانتوهای بلند و گشاد استفاده می کردند. هنگامی که دولت آبادی در سال ۱۹۲۷ از ‏اروپا ‏بازگشت، حتی در محل کارش در وزارت آموزش و پرورش نیز از پوشیدن چادر امتناع نمود که در ‏آن زنان خیلی سر ‏و صدا کرد.‏

 

   بحث های مربوط به حجاب در دهۀ ۱۹۲۰‏

 

بحث های مربوط به حجاب در دهۀ ۱۹۲۰ در حوزه ها و قلمروهای مختلفی شامل نشریات زنان، ‏مطبوعات عمومی (چاپ ‏شده در داخل و خارج از کشور)، پاسخ های روحانیون به این بحث ها و ‏شعرها و داستان های اخلاقی آن دوره مطرح ‏می شدند. ‏

یکی از موارد آغازین حضور عمومی زنان در بحث های مربوط به حجاب در صفحات نامۀ بانوان ‏بود که توسط شهناز آزاد ‏منتشر می شد. او درآن زمان نامی آشنا درحلقۀ اصلاحات به حساب ‏می آمد. او دختر حسن رشدیه بود که با ابوالقاسم آزاد ‏مراغه ای ازدواج کرد و برای شکوفه و ‏زبان زنان نیز مطلب می نوشت. در ژوئیه سال ۱۹۰۲، او شروع به چاپ نشریۀ ‏خودش یعنی نامۀ ‏بانوان نمود. او در دو شمارۀ اول این نشریه با طرح مطلب «کفن سیاه» [چادر مشکی] و شعرهای ‏عشقی، ‏آشکارا از کشف حجاب جانبداری نمود.(۱،۲۲ (۲۸) ژوئیه۱۹۲۰، صص ۷‏‏۸ ؛ ۲ ، ۱۶ آگوست ‏‏۱۹۲۰، صص ۹ ، ۱۰)، همچنین گزارشی از ‏بحث های صورت گرفته در پارلمان سوریه دربارۀ حق ‏رأی زنان چاپ کرده بود که در آن بحث ‏کشف حجاب نیز مطرح شده بود. وی که کاملاً مشخص بود مورد حمله قرار گرفته، ‏در سر مقالۀ ‏شمارۀ سوم (۳، ۴ سپتامبر ۱۹۲۰، صص ۱ ۲) بر این نکته تأکید کرد که ‏منظورش از ‏حجاب فقط پوشش خرافه گرایی، جهالت و سنت پرستی بوده و هیچ گاه منظورش ‏چادر و روبنده نبوده است؛ و اظهار داشت ‏که پیام او به طرفداران حق رأی زنان و کشف حجاب این ‏است که تا زمانی که زنان تحصیل نکرده اند، چنین آزادی هایی ‏مضر خواهند بود. همچنین در این ‏شماره دیگر خبری از شعرهای عشقی نبود. البته استفاده از این حسن تعبیر، یعنی برطرف ‏کردن ‏حجاب خرافات، آن قدرها هم بی گناهانه نبود. بدون این تعبیر در جهان زنان (۱: ۵  سپتامبر ‏‏۱۹۲۱) : ۹ ‏‏۱۳) نیز استفاده شده بود. سردبیر این نشریه یعنی فخر آفاق ‏پارسا با صراحت چنین نوشت که: «زنان هنوز حق انتخاب لباس ‏خود را ندارند … آنها هنوز هم از ‏حق استنشاق هوای تازه و آزادی محرومند.» این در واقع یک عقب نشینی تاکتیکی بود. ‏شهناز آزاد ‏و همسرش ابوالقاسم آزاد در سال ۱۹۱۴ انجمنی متشکل از زنان و مردان تاسیس کردند [گروه ‏بانوان و بانوئیان] . ‏در سال ۱۹۲۱، آنها پیشنهاد کردند زنان و مردان محرمشان به طور منظم، ‏هفته ای یک یا دو بار با هم ملاقات کنند و دربارۀ ‏موضوعات اجتماعی و اخلاقی بحث و تبادل نظر ‏کنند. همچنین چنین اعلام کردند که این انجمن ها می توانند از نامه ‏بانوان به عنوان ارگان ‏هماهنگ کنندۀ فعالیت هایشان و مطلع شدن از خبرهای یکدیگر استفاده کنند. در سال ۱۹۲۶، آنها ‏‏گروه هواداران انجمن را راه اندازی کردند (جمعیت همدلان). درمقدمۀ قانون یا اساسنامۀ این گروه ‏چنین آمده بود که «تمام ‏مشکلات اجتماعی، ادبی، اقتصادی، خانوادگی و حتی سیاسی ایران ناشی از ‏حجاب زنان است که باعث می شود نتوانند به ‏اجتماعات وارد شوند.» گروه اولیه به غیر از آزادها ‏شامل افرادی نظیر فخر آفاق پارسا، بتول رفعت زاده، احمد شریفی و ‏عصمت الملوک شریفی بود . ‏

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید