یک متر و هفتاد صدم، از شعر این خانه منم
یک متر و هفتاد صدم، پاکیزگی ساده دلی
جان دلارای غزل، جسم شکیبای زنم
زشت است اگر سیرت من، خود را در او می نگری
هیهات! که سنگم نزنی، آیینه ام می شکنم
از جای برخیزم اگر، پرسایه ام بیدبنم
بر خاک بنشینم اگر، فرش ظریفم چمنم
یک مغز و صد بیم عسس، فکر است در چارقدم
یک قلب و صد شور هوس، شعر است در پیرهنم
بر ریشه ام تیشه مزن! حیف است افتادن من
در خشکساران شما، سبزم بلوطم کهنم
ای جملگی دشمن من، جز حق چه گفتم به سخن؟
پاداش دشنام شما، آهی ز نفرین نزنم
انگار من زادمتان، کژتاب و بدخوی و رمان
دست از شما گر بکشم، مهر از شما بر نکنم
انگار من زادمتان، ماری که نیشم بزند
من جز مدارا چه کنم، با پارۀ جان و تنم؟
هفتاد سال این گله جا، ماندم که از کف نرود
یک متر و هفتاد صدم، گورم، به خاک وطنم