سایت انقلاب اسلامی:متن زیر ترجمه مقاله ای است که روزنامه فرانسوی لوموند بتاریخ ۲۸ ژوییه ۱۹۸۸ تحت عنوان “رویای آقای رجوی” در باره به عراق رفتن او منتشر کرده است. روزنامه لوموند در مقاله خود به هشداهای آقای بنی صدر در سال ۱۹۸۳ اشاره کرده و آنها را پیامبرگونه خوانده است. عاقبت کمک گرفتن از قدرتهای خارجی، همین سرنوشت سازمان مجاهدین خلق است. متاسفانه این تجربه برای کسانی که همانند رجوی برای “الترناتیو شدن” این روزها بدنبال کمک از اسرائیل و غرب هستند درس نشده است.
روزنامه لوموند ۲۸ ژوییه ۱۹۸۸ برابر با ۶ مرداد ۱۳۶۷
با راهاندازی ارتش آزادیبخش ملی ایران (ALNI) -که توسط عراق تأمین مالی و تجهیز شده است- علیه کرمانشاه، آقای مسعود رجوی، رهبر مجاهدین خلق، تلاش میکند تا رویای دیرینهای که در دوران تبعیدش در اوور-سور-اواز در ذهن داشت را محقق کند: سرنگونی رژیم خمینی از طریق یک پایگاه که در عراق و نزدیک به مرز ایران تأسیس شده است.
در ژانویهی ۱۹۸۳، در جریان یک دیدار در فرانسه با آقای طارق عزیز، وی ائتلافی با عراق تشکیل داد و در همان زمان به انتقال بخش اصلی جنبش خود به خاک عراق فکر میکرد. در پاسخ به تذکرات پدرزنش، رئیسجمهور پیشین، بنیصدر، که از “فشردن دست یک مهاجم” خودداری کرده و از دیدار با آقای طارق عزیز سر باز زده بود، سیاست همکاری خود با عراق را با این توجیه توضیح میدهد که “باید راه را برای صلح و آزادی مردممان هموار کنیم”. در نهایت، در دسامبر ۱۹۸۳، او در مقابل شورای ملی مقاومت (CNR)، که ریاست آن را بر عهده داشت، پیشنهاد داد که سازمان در “قطعهای از خاک قابل دفاع” نزدیک به مرز ایران (ترجیحاً روبروی کرمانشاه) مستقر شود و یک ارتش آزادیبخش شامل مجاهدین، پیشمرگههای کرد و زندانیان ایرانی که در اردوگاههای عراقی جذب شدهاند، تشکیل دهد.
آقای بنیصدر، که در جلسه شورای ملی مقاومت حضور نداشت، اما بهعنوان رئیسجمهور آینده حق شرکت در مذاکرات را دارد، طرح رجوی را “خودکشی” خواند و به شورای ملی مقاومت نسبت به هرگونه “همکاری با بغداد” هشدار داد. او از متحدانش درخواست کرد که هرگز به هیچ قدرت خارجی وابسته نشوند، و در آن زمان جملاتی را بیان کرد که امروز پیشبینی پیامبرگونه به نظر میرسند: “شما فقط سازمان خود را به گروگان عراقیها تبدیل خواهید کرد، وجه المصالحه خواهید شد که صدام حسین در لحظهی مناسب برای دستیابی به صلحی که با اصرار خواهان آن است، قربانی خواهد کرد”.
برچسبی سوء استفادهآمیز
نتایج وقایع را میدانیم: آقایان بنیصدر و رجوی به همکاری خود پایان دادند و دوستان رئیسجمهور سابق ایران از شورای ملی مقاومت خارج شدند و به دنبال آنها کردهای آقای قاسملو نیز شورا را ترک کردند. “ازدواج سیاسی” جدید آقای رجوی با خانم مریم عضدانلو، همسر یکی از نزدیکترین همکارانش، که با تأیید دفتر سیاسی مجاهدین انجام شد، به سرعت معدود شخصیتهای مستقلی که هنوز از آقای رجوی حمایت میکردند را نیز دور کرد. از آن پس، شورای ملی مقاومت دیگر یک سازمان فراگیر برای تمامی اپوزیسیون ایران نبود و به یک برچسب رسانهای تبدیل شد که مجاهدین از آن بهطور سوء استفادهآمیز برای جمعآوری امضا در سراسر جهان به عنوان حامیان بیانیههای خود بهره میبرند.
برای آقای رجوی، آنچه مهم است رفتن به بغداد بود، چیزی که مدتها به دنبال آن بود. اقدامات آقای شیراک در اوایل ژوئن ۱۹۸۶ علیه مجاهدین که متهم به فعالیتهایی علیه حق پناهندگی بودند، فرصتی را که آقای رجوی منتظرش بود فراهم کرد. او بهطور “داوطلبانه” از پناهگاهش در اوور-سور-اواز به بغداد رفت، جایی که با استقبال در خور یک رئیسجمهور مواجه شد. از آن پس، او “گروگان عراقیها” بود، که هر آنچه برای تشکیل “ارتش آزادیبخش ملی” نیاز داشت را در اختیارش گذاشت، ارتشی که، فارغ از آنچه مجاهدین ممکن است بگویند، همچنان بخشی از ارتش عراق محسوب میشود.
Le rêve de M. Radjavi
Le Monde, Publié le 28 juillet 1988
En lançant son Armée de libération nationale iranienne (ALNI) _ financée et équipée par l’Irak _ contre Kermanchah, M. Massoud Radjavi, le chef des Moudjahidines du peuple, tente de réaliser un vieux rêve qu’il avait caressé lors de son exil d’Auvers-sur-Oise : abattre le régime de Khomeiny à partir d’une tête de pont établie en Irak près de la frontière iranienne.
Dès janvier 1983, au cours d’une rencontre en France avec M. Tarek Aziz, il conclut une alliance avec l’Irak et songe déjà à transférer le gros de son mouvement en territoire irakien. Face aux remontrances de son beau-père, l’ancien président Bani Sadr, qui a refusé de “serrer la main d’un agresseur” et boudé la rencontre avec M. Tarek Aziz, il justifie sa politique de collaboration avec l’Irak par la “nécessité de préparer la voie vers la paix et la libération de notre peuple “. Il va jusqu’au bout de sa logique en proposant en décembre 1983, devant le Conseil national de résistance (CNR), dont il est le président, que l’organisation s’installe en Irak dans une ” portion de terre défendable “, située près de la frontière iranienne (de préférence face à Kermanchah), et forme une armée de libération englobant des moudjahidines, des perchmergas kurdes et des prisonniers iraniens recrutés dans les camps irakiens.
- Bani Sadr, qui n’assistait pas à la réunion du CNR, mais qui a le droit de prendre part aux délibérations en sa qualité de futur président de la République, qualifie le plan de Radjavi de ” suicidaire “, et met le CNR en garde contre toute ” collaboration avec Bagdad “. Il adjure ses alliés de ne jamais se mettre à la merci d’une puissance étrangère quelle qu’elle soit. Il avait eu alors ces paroles qui paraissent aujourd’hui prophétiques : ” Vous ne réussirez qu’à faire de votre organisation un otage des Irakiens, une “monnaie d’échange” que Saddam Hussein n’hésitera pas à sacrifier au moment opportun pour obtenir la paix qu’il réclame avec tant d’insistance”.
Une étiquette abusive
On connait la suite des événements : MM. Bani Sadr et Radjavi mettent fin à leur collaboration, et les amis de l’ancien président iranien quittent le CNR, suivis des Kurdes de M. Ghassemloo. Le “remariage politique” de M. Radjavi avec Mme Maryam Azdanlou, épouse d’un de ses plus proches collaborateurs, avec la bénédiction du bureau politique des Moudjahidines, ne tarde pas à éloigner les quelques personnalités indépendantes qui appuyaient encore M. Radjavi. Le CNR cesse alors d’être une organisation qui regroupe l’ensemble de l’opposition iranienne, pour n’être plus qu’une étiquette médiatique que les Moudjahidines utilisent abusivement afin de collecter dans le monde entier des signatures qui figurent au bas de leurs manifestes.
Pour M. Radjavi, l’important c’est le départ pour Bagdad, tant souhaité. Les mesures prises par M. Chirac début juin 1986 contre les Moudjahidines accusés d’activités contre le droit d’asile fournissent à M. Radjavi l’occasion espérée. Il quitte “volontairement” son bunker d’Auvers-sur-Oise pour Bagdad où il reçoit un accueil digne d’un chef d’Etat. Il sera désormais l'”otage des Irakiens” qui lui fournissent tout ce qu’il lui faut pour mettre sur pied son “Armée de libération nationale” qui demeure, quoi qu’en puissent dire les Moudjahidines, un rouage de l’armée irakienne.
Le Monde