back to top
خانهنویسندگانعلی شفیعی; روانشناسی هم هویت شدن با متجاوز در مدار بسته خشونت(...

علی شفیعی; روانشناسی هم هویت شدن با متجاوز در مدار بسته خشونت( بخش سوّم )

 

روانشناسی روابط سلطه گر ـ زیر سلطه

در نوشته پیشین ابتدا علائم روانشناختی کودک و یا بزرگسالی اسیر در مدار بسته خشونت که وادار به هم هویتی با متجاوز خویش میگردد، شناسایی شد. در آن نوشته آمد که قربانی تجاوز پس از هم هویت شدن با متجاوز به خویش، صاحب پندار و کردار و احساسی کاملاً شبیه متجاوز به خود میشود.

بدین معنی که او نیز مستبدی زورگو و خشونتگر میشود. طوریکه اولاً با خیالی آسوده به حقوق انسانهای دیگر تجاوز میکند. ثانیاً صاحب اعمال و رفتاری بشدت تناقض آمیز که بریده از واقعیتهای موجود در این جهان هستند، میگردد.

رفتار تناقض آمیز بدین معنی که، با وجود آنکه او خود قربانی تجاوز است، ولی نه تنها نسبت به دیگر مستبدین متجاوز، وابستگی شدیدی دارد، بلکه همه جا و همیشه ثنا گو، کار گزار و عمله استبداد میگردد.

در علوم روانشناختی و روان درمانگری به اینگونه خصایل رفتاری تناقض آمیز، که در آن وابستگی شدید به متجاوز و یا متجاوزین وجود دارد، « پیوند تراما » Traumabonding میگویند. (۱)

حال یکی از بارزترین علائم و نشانه های پیوند تراما، مبتلا به روانشناسی سلطه گر ـ زیر سلطه بودن است. بدین معنی که تمامی روابط و رفتارهای اجتماعی افراد مبتلا به روابط سلطه گر ـ زیرسلطه، در علائم روانشناختی این بیماری قابل مشاهده میگردند.

در نوشته کنونی این علائم روانشناختی شناسایی میشوند.

ویژگیهای علائم روانشناختی سلطه گر ـ زیر سلطه:

در زبان فارسی سلطه را استیلاء، تسلط، چیرگی، سیطره و فرمانروایی معنی کرده اند.

بنابراین تعریف سلطه گر, فرد، جمع و یا دولتی است که نسبت به زیر سلطه خویش، که او نیز فرد، جمع و یا دولت دیگری میتواند باشد، استیلاء، تسلط، چیرگی، و سیطره دارد.

در اینصورت پایه و اساس هر نوعی از روابط اجتماعی و سیاسی ناشی از روانشناسی سلطه گر ـ زیرسلطه را، زور و خشونت و رابطه قوا تشکیل میدهد.

حال این سئوال روانشناختی پیش میآید که چرا زور و خشونت پایه و اساس روابط سلطه گر ـ زیرسلطه را میسازد؟ جواب اینست:

چون هیچ فرد، جمع و دولتی حاضر نیست، داوطلبانه تسلط و فرمانروایی دیگری بر خود، و یا خود بر دیگری را بپذیرد. جز آنکه روانشناسی افراد متشکل در این روابط، بر پایه پیوند تراما، یعنی هم هویت شدن با متجاوز ساخته و استوار گشته باشد.

در واقع این عده از افراد، یا در دوران کودکی خویش، و یا در دوره بزرگسالی خود، زندگی در محیط های اجتماعی پر از زور و خشونت را تجربه، و این تجارب را درونی خویش کرده اند. در نتیجه اعمال زور و خشونت نسبت به دیگری، و یا دیگری بر خود را، امری کاملاً عادی و معمولی تلقی میکنند.

از دید روانشناسی و روان درمانگری، چون فرد، جمع و یا دولتی زیر سلطه، تمامی مواضع و دیدگاههای سلطه گران بر خویش را درونی خویش، بزبان روانشناسی « درون فکنی » Introjection، کرده است. هر زمان خود در مقام سلطه گر قرار گرفت، این دیدگاهها را نسبت به زیرسلطه های خویش، « برون فکنی » projection میکند.

در حقیقت اینطور میتوان گفت که چه صاحبان روانشناسی سلطه گر بودن و خواه زیر سلطه ماندن، باوری سخت ثابت و استوار، و متأسفانه غیر قابل تغییر، نسبت به ضرورت اعمال زور و خشونت، و پایمال کردن حقوق دیگر انسانها را دارند. مهم نیست که آنان در کدامین جایگاه اجتماعی قرار دارند، مهم اینست که تا چه اندازه زور و قدرت دارند و میتوانند نسبت به دیگران اعمال زور و خشونت کنند.

برای مثال در درون خانواده، پدر و یا مادری باورمند به سلطه گری، وقتی در جایگاه والدین قرار میگیرند، نسبت به فرزندان خویش با توجیه « تربیت »، اعمال خشونت و آزار و اذیت میکنند. ولی در بیرون از خانواده، در جایگاه اجتماعی دیگری، مثلاً در محیط شغلی خویش، وقتی در مقام زیر سلطه جای گرفتند، با جان و دل نقش فرمانبری و عمله استبداد بودن را ایفا میکنند.

حال در ذیل چند نمونه از ویژگیهای رفتار سلطه گر ـ زیر سلطه شناسایی خواهند شد.

ویژگیهای رفتار متقابل سلطه گر ـ زیر سلطه

هر سلطه گر و یا زیرسلطه ای جهت دوام و بقا رابطه بیمار خویش، رفتارهای خاص و ویژه ای را با یکدیگر برقرار میکنند. علائم و نشانه های اینگونه رفتارها به ترتیب ذیل هستند:

اوّل. توقع اطاعت بی چون و چرا از بالا دست:

فرد، جمع و یا دولتی سلطه گر از زیرسلطه های خویش توقع اطاعت بی چون و چرا از خود را دارد. زیرسلطه ها نیز بی اندک مخالفتی مطیع اوامر سلطه گران خویش هستند. پیروان روابط سلطه گر ـ زیرسلطه اطاعت از مافوق و بالا دست خویش را امری بسیار ارزشمند تلقی میکنند. آنها معتقدند، اطاعت بی چون و چرا از مافوق به صلاح و مصلحت زیر سلطه های فرمانبر است.

بخصوص در استبدادهای دینی و مرامی، اطاعت بی چون و چرا از رهبر و پیشوایان مستبد از جانب عمله های استبداد، نه تنها ارزشمند تلقی میگردد، بلکه آنرا بمثابه ارزشی اعتقادی و مؤمن بودن به دین و یا مرام، تبلیغ  و القاء میکنند.

دوّم. مهار و کنترل خود و دیگران:

هر سلطه گری جهت تحمیل اطاعت و مطیع خویش گرداندن زیرسلطه ها، باید آنان را بطور مداوم مهار و کنترل کند. زیرا بدون مهار و کنترل دائمی زیرسلطه ها، آنان نه اطاعت و فرمانبری میکنند، و نه گماشته دائمی سلطه گران میشوند.

البته ساختار روانشناسی هر زیرسلطه ای اینگونه است که تسلیم مهار و کنترل سلطه گران گشتن را نه تنها با جان و دل می پذیرد، بلکه حتی به خواری و حقارتِ رام و فرمانبر سلطه گران گشتن، افتخار نیز میکنند.         

سوّم. ترس و نگرانی از آزاد و مستقل گردیدن:

وقتی این دو نشانه روانشناختی رابطه سلطه گر ـ زیرسلطه، یعنی مطیع خود گرداندن زیرسلطه ها از طریق کنترل و مهار آنها عملی گردید. پای رفتار متقابل سوّمی پیش می آید.

این رفتار ناشی از احساس ترس و نگرانی از آزاد و مستقل گشتن از بند وابستگی سلطه گر به زیر سلطه و عکس آن، یعنی زیرسلطه به سلطه گراست.

بدین معنی که این تنها زیرسلطه ها نیستند که از رها و مستقل گشتن از سلطه گران خویش ترس و واهمه دارند، بلکه بیشتر از آنها، این سلطه گران هستند که از آزاد و مستقل گشتن خویش از این وابستگی، ترس و وحشت دارند.

دلیل این امر مشخص است، هر سلطه گری بیم آنرا دارد که قدرت تحمیل اراده خویش به اراده زیرسلطه ها را از دست دهد.  با اینکار او قدرت خویش در اعمال سلطه گری را از دست میدهد.

زیرسلطه ها نیز نه تنها خود این ترس را درونی خویش کرده اند، بلکه آنرا برون فکنی نیز میکنند، و به دیگران نیز القا میکنند. ترس و گریز از آزاد و مستقل زندگی کردن چه نزد سلطه گران و خواه زیرسلطه ها، عامل روانشناختی بسیار قوی است. این عامل علاوه بر ریشه های روانشناختی که دارد، از طرق گوناگون، بیش از همه تبلیغات دروغ کاربرد قوی در استقرار و استمرار روابط سلطه گر ـ  زیرسلطه دارد.

چهارم. القا یأس و نا امیدی:

حال برای عملی کردن موفقیت آمیز هر سه رفتار بالا، یعنی اطاعت، مهار و کنترل و ترس، در پایدار ماندن روانشناسی سلطه گر ـ زیرسلطه، ایجاد و القا احساس یأس و ناامیدی در روح و روان زیرسلطه ها، بیش از همه در زمینه رهایی خویش از زندان نوکری از سلطه گرها، نقشی تعیین کننده دارد.

در روانشناسی، خاصه در روان درمانگری، پرشمار تحقیقات در مورد عامل و یا عوامل ایجاد کننده یأس و ناامیدی در انسان صورت گرفته اند و میگیرند. براساس دانستنی های نویسنده این سطور در این مورد، هر سه عامل اطاعت، کنترل و مهار و ترس از آزاد و مستقل زندگی کردن، در ایجاد یأس و ناامیدی نقش عمده ای ایفا میکنند.

ساده ترین دلیل این امر اینکه، هر سۀ این عوامل، یعنی اطاعت، مهار و ترس، بیشترین انرژی و مایه حیات انسانی بمثابه نیروهای محرکه زندگی اجتماعی را از انسان میگیرند، از خود بیگانه میکنند و براه ویرانی و تخریب خویش و دیگران سوق میدهند.

پنجم. تحمیل انزوا، منزوی شدن و گوشه گیری:

حال از جنبه روانشناختی این سئوال بسیار مهم پیش می آید که کدامین عوامل و یا عاملی تأثیر گذار سبب میگردد، اولاً روابط سلطه گر ـ زیرسلطه بقا پیدا کنند، ثانیاً سلطه گر و زیرسلطه هر دو در روح و روان خویش، ترس از رهایی از زندان سلطه گر ـ زیر سلطه بودن را ایجاد، و در نتیجه یأس و ناامیدی از آزاد و مستقل زندگی کردن را به خود تحمیل کنند؟

جواب اینست:

تحمیل انزوا و منزوی کردن و شدن:

یکی از مهمترین اهداف سرکوبهای سیاسی و اجتماعی که در روابط سلطه گر ـ زیرسلطه وجود ضروری دارند، تحمیل انزوای سیاسی و اجتماعی به افراد، جمعها و حتی یک ملت است.

زیرا انزوا نه تنها شخصیت فرد و جمع و ملتی زیر سلطه و یا حتی سلطه گر را بشدت ضعیف و ناتوان میکند، بلکه به روح و روان مقاومت انسان در برابر مشکلات گوناگون زندگی بشدت آسیب می رساند. در یک کلام، انزوا انسانها را از جنبه فردی و اجتماعی ذلیل و علیل میکند.

علاوه بر اینها، هم زیر سلطه ها و هم سلطه گران را به زندگی در دنیای وهم و خیال که بریده از واقعیتهای زندگی در این جهان است، وادار میکند. این اوهام و خیالبافی ها سلطه گر و زیرسلطه، هر دو را تا پرتگاه سقوط حتمی پیش میبرد.

در حقیقت قبول هر نوعی از انزوا، بخصوص در رابطه سلطه گر ـ زیر سلطه، نه تنها انسانها را در موضع ضعف و ناتوانی مفرط قرار میدهد، بلکه وابستگی های همه جانبه و همیشگی را در رفتاری پر از نزاع با خود و دیگری، به آنها تحمیل و القا میکند.

ششم. بی بها و بی ارزش شمردن خود و دیگران:

اگر ما در روابط سلطه گر ـ زیرسلطه در پنج وجه روانشناختی بالا توجه کنیم، خواهیم دید که پایه و اساس این روابط نه تنها بر زور و خشونت استوار میگردد، بلکه بیش از همه تحقیر کردن وتحقیر شدن خود و دیگر انسانها را موجب می گردد.

در واقع کوچک و خوار کردن و یا خوارشمردن دیگران، و ذلیل و ناتوان دانستن خود و دیگران، روشی کاملاً مرسوم و معمول نزد روانشناسی سلطه گر ـ  زیر سلطه است. 

حال این سئوال روانشناختی پیش میآید که چرا سلطه گر و زیرسلطه هر دو خود و دیگر انسانها را تحقیر میکنند؟

دلیل روانشناختی آن اینست که چون اساس فکر و اندیشه هر دو دسته سلطه گر و زیرسلطه را زور و قدرتمداری می سازد، بنابراین بایستی بطور مداوم خودشان را با دیگر انسانها مقایسه و ارزیابی کنند.

البته تلاش آنان در این ارزیابی و مقایسه، همیشه بها دادن به خود و بی ارزش کردن دیگران است. در عمل سلطه گر بایستی سلطه گری خویش را با این توجیه که من و یا ما، بهتر و والا تر از زیر سلطه ها هستیم. و زیرسلطه ها نیز دلیل زیرسلطه بودن خویش را بی مقدار و بی بها دانستن خودشان، از راه پرشمار دلایل بی پایه و اساس، برای خود و دیگران توجیه کنند.

البته حقیر و خوار شمردن دیگر انسانها میتواند تا آنجا پیش رود که سلطه گر و زیر سلطه هر دو، براحتی حق حیات و زندگی دیگر انسانها را با نسبت دادن « انگل و پارازیت » ( نازی ها و راست گرایان امروز در غرب )  و یا « دشمنان خلق » ( استالینیست ها ) و یا « کافر و مرتد « ( خمینیسم و پیروان آن اسلامیست ها ) از انسانهای دیگر بگیرند.

روشی که در همه نظامهای سیاسی توتالیتر خیلی راحت صورت میگیرد. رهبران و پیشوایان اینگونه نظامها، بنابر قاعده سلطه گری حکم کشتار و نابود کردن انسانهای دیگر را از طریق ایده ئولوژیهای قدرتمداری توجیه، صادر و عملی میکنند.

در نوشته بعدی  به چند علائم پنداری و یا « فکر راهنمای » سلطه گر ـ زیرسلطه پرداخته خواهد شد.

منابع و مأخذ ها:

جهت شناخت بیشتر و بهتر « پیوند تراما » به منابع ذیل مراجعه کنید:

https://www.barmer.de

Trauma bonding verstehen und lösen / BARMER

  1. G. Dutton, S. Painter: Emotional attachments in abusive

relationships: a test of traumatic bonding theory.

 In: Violence and Victims. Band 8, Nr. 2, 1993, S. 105–120

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید