back to top
خانهنویسندگانسالگرد انقلاب ۱۳۵۷ برای برگرداندن حق حاکمیت جمهور مردم بر سرنوشت خویش...

سالگرد انقلاب ۱۳۵۷ برای برگرداندن حق حاکمیت جمهور مردم بر سرنوشت خویش در وطن به ملت ایران مبارک باد!

 انقلاب ۱۳۵۷، آغاز تجربه بود و نه پایان تجربه. در علم تجربیِ سیاست، شکست در حین فعالیت تجربی، پایان آن نیست، بلکه با بازنگری و یافتن اشتباهات و ضعف ها بر مبنای نقد های حقوقی، و تصحیح آنها در تطبیق با حقوق، صیرورت موفقیت آمیز رشد انسان و رشد جامعۀ ملی، ممکن می گردد. هر انسان مستقل و آزاد در زندگیش لازم است که این درس تجربی را فراموش نکند. تنها انسان هایی که زنده، مرده اند، اشتباه نمی کنند.

هدف اصلی مردم در جنبش عمومی منجر به رویداد انقلاب ۱۳۵۷، بازپس گیری حاکمیت جمهور مردم بر سرنوشت خویش در وطن مشترکِ ایران بود. در آن جنبش عمومی، مردم توانستند ولایت شاه بر ملت را از سر راه رشد خویش بردارند.

مدت کوتاهی بعد از رویداد انقلاب، در خرداد ۱۳۶۰، روح الله خمینی به همراه اقلیتی تمامیت خواه از حزب جمهوری اسلامی و اقمارش، بنام اسلام، علیه آن انقلاب کودتا کردند. روح الله خمینی به همراه آن اقلیت تمامیت خواه، و در رأس آنها، اکبر هاشمی رفسنجانی، محمد بهشتی، علی خامنه ای، که با برداشتی از دین، بر باور مردم اعمال حاکمیت می ورزیدند، با آن کودتا، حاکمیت بر سرنوشت وطن را دوباره از ملت ایران سلب کردند و اینبار به ولی فقیه دادند.

در ادامۀ تجربه از این مانع هم الزامی است که در ذهنیت و عینیت عبور کنیم.

عده ای بیش از چهل و سه سال است که نهادینه شدن استبداد دینی ولایت فقیه را پایان تجربۀ اشتباه انقلاب می خوانند. و به دروغ، مدعی می شوند که ملت ایران نمی دانست چه می خواهد، و فقط می دانست چه نمی خواهد!، آنها ملت را از ادامه تجربۀ پیگیر انقلاب در پی شناخت ضعف ها و اشتباهات و رفع آنها بازدارند!

این عده، از ضد انقلابی های مختلف، به این پرسش که چگونه ملتی بدون اینکه بداند چه می خواهد، حاضر به پرداخت هزینه در مبارزه به قیمت جان خود می شود، پاسخی ندارند که بدهند!

این دروغگویان، سعی می کردند و می کنند که نوزده تعهد روح الله خمینی به ملت ایران در مقابل جهانیان را سانسور کنند. نوزده تعهد بیانگر آن انقلاب، که باعث شد به او، لقب آیت الله آزادیخواه را بدهند.  

از جملۀ ضد انقلابی ها، ضد انقلاب حاکم است که آن تعهدات  نوزده گانه را سانسور می کند تا نسل امروز این دروغ که استبداد حاکم‌ نتیجۀ انقلاب است را باور کند.

دستۀ دیگر از این دروغگویان، پهلوی چی ها هستند که همین دروغ را تکرار میکنند که استبداد حاکم نتیجه انفلاب است و مدعی می شوند که رژیم وابستۀ پهلوی، استبدادی نبود!

این ضد انقلابی ها، همجنس بودن و دشمنی شان با استقلال و آزادی ایران را در همین سانسور، نمایان ساختند و می سازند.

اما چرا شکست ممکن شد؟ زیرا هشدارها را نشنیدیم، و قدر دست آورد بزرگ آن انقلاب که بدست آوردن حاکمیت جمهور مردم بر سرنوشت خویش در وطن مشترک بود را ندانستیم و از آن محافظت نکردیم. آن حاکمیت جمهور مردم که توسط خاندان وابسطۀ پهلوی، با دو کودتای ١٢٩٩ و ١٣٣٢، غصب شده بود، و در پی جنبش عموم مردم ایران در سال ۱۳۵۷، بدست آمد.

مدت کوتاهی پس از رویداد انقلاب ۱۳۵۷، روح الله خمینی به خواسته های بیست گانۀ جنبش عمومی جمهور مردم پشت کرد و  رهبر ضد انقلابی ها شد. او به همراه اقلیتی تمامیت خواه، به بهانۀ اسلام، حق حاکمیت جمهور مردم را دوباره غصب کردند و استبدادی پلیدتر از استبداد رژیم پهلوی را به ما تحمیل کردند.

آیا طی این بالغِ بر چهار دهه، آموخته ایم که تجربه را نیمه رها کردن، صحیح نیست؟ اگر پاسخ آری است، آیا اشتباهات و ضعف هایی که ما را آلت فعل و دنباله رو زور پرستان تمامیت خواه ساخته است بر طرف کرده ایم؟

آیا به حقوق انسانی، حقوق شهروندی و حقوق ملی، حقوق طبیعت وطن خویش، حقوق خویش در جامعۀ جهانی، عارف شده ایم و آگاهی یافته ایم؟ آیا در پی احیای آنها هستیم؟ در صورتی که پاسخ ها آری بشوند، عمر استبداد در هر شکلش کوتاه می شود و نجات خود از اسارت در استبداد حاصل می شود.

اما علت های دیگر شکست هم دخیل بودند. با تمام احترام برای زنده یاد آقای مهدی بازرگان، به نظرم ایشان خطاهای زیادی مرتکب شدند. ایشان که به ملت ایران، رک، صریح، و واضح گفت، من انقلابی نیستم، اگر بولدوزر می ‌خواهید، من ”فولکس واگن“ هستم، صحیح نبود که انتصاب نخست وزیری موقت پس از انقلاب را پذیرفت، صحیح نبود که ایشان، زیر بار تأسیس تمامیت خواهانۀ نهاد های قدرت دادگاه های انقلاب، سپاه پاسداران، جهاد سازندگی، و ، برنامه ریزی شده توسط آقای ابراهیم دکتر یزدی، می رفت. نهادهایی که ستون پایه های استبداد جدید شدند و حقوق انسان را پایمال کردند، اشتباه دیگر آقای مهدی بازرگان، این بود که روحانیانیمثل اکبر هاشمی رفسنجانی، علی خامنه ای و را وارد دستگاه حکومت داری کرد، که چنین کاری شراکت در شکستن وفای به عهد مبنی بر روحانیان در سیاست دخالت نخواهند کردِ روح الله خمینی در فرانسه بود. نقدهای دگراندیشان را چوب لای چرخ‌ حکومت موقت اعلام کردن، صحیح نبود،

افسوس که آقای مهدی بازرگان خیلی دیر دریافتند که استقلال و آزادی دو رویِ یک سکه هستند و با قائل شدن به ارجحیت اصل آزادی بر اصل استقلال، با پایمال کردن اصل استقلال، درخواست روح الله خمینی را برای تماس‌ های مخفی با دولت آمریکا پذیرفتند.

افسوس که ایشان و نهضت آزادی، حاکمیت جمهور مردم بر سرنوشت خویش در وطن و بدون شریک هایی مانند شاه، ولی فقیه، رهبر، را بعد از کودتا بر علیه انقلاب مردم، با شرکت در برخی از رأی گیری های نمایشی استبداد جدید، پایمال کردند. آنها نه تنها آن رأی گیری ها را تحریم نکردند، حتی مردم را تشویق به شرکت در آن نمایش های استبدادی کردند،

از جمله اشتباهات پس از انقلاب، بی توجهی به دخالت نهاد دولت در نهادهای دینی و مرامی است. در ادامۀ تجربۀ انقلاب، لازم است که بی طرفی نهاد دولت از نهادهای دینی و مرامی را همواره اصل قرار دهیم.

آزادی بدون استقلال و استقلال بدون آزادی ممکن نیستند. قدرت های خارجی و داخلی و عوامل آنها با دخالت در امور ما، هم استقلال در انتخاب ما، و هم آزادی در نوع انتخاب ما را بی تردید پایمال می کنند.

آخرین سؤال اینکه، چگونه می توان طول عمر استبداد را فهمید؟

در این رابطه، از دید من دو دسته در مبارزه شرکت دارند:

دستۀ اول آنها که  قدرت را محور ارزش‌ ها می دانند، و
 
دستۀ دوم آنها که استقلال و آزادی و حقوق ملت را مبنای ارزش‌ ها می دانند،

این دو، واقعیت ها را به یک صورت نمیبینند! برای مثال، انقلاب ایران را دسته اول، انقلاب روح الله خمینی و به خواست دولت آمریکا، بر  ضد شخص شاه می خواند و مردم را ابزاری بیش نمی شناسد! دسته دوم انقلاب ملت ایران را بازپس گیری حق حاکمیت جمهور مردم بر سرنوشت خویش در وطن، از شاه مستبد که این حق را با کودتا از ملت سلب کرده بود می داند.

حق مسلم حاکمیت جمهور مردم ایران، با احیا و حفظ حقوق انسان، حقوق شهروندی، حقوق ملی و حقوق طبیعت نهادینه می تواند بشود. برای دستۀ اول، کودتا بر علیه انقلاب، معنی ندارد. بدین لحاظ، روح الله خمینیِ رهبر ضد انقلاب شده، بی ملاحظه، آن کودتا را کنار تمامیت خواهان ذکر شده در بالا، برای تأسیس استبدادی پلیدتر از استبداد پهلوی مرتکب شد. برای دسته دوم، کودتا سلب دوبارۀ حاکمیت جمهور مردم بر سرنوشت در وطن، به بهانۀ اسلام”و دادن آن به ولی فقیه است.

این سؤال حائز اهمیت است که ما از کدام این دو دسته هستیم؟ پاسخ به این سؤال است که کمکی می کند بفهمیم طول عمر استبداد چقدر است. از دید من وقتی اکثریت جامعه در دستۀ دوم دور هم جمع شوند، عمر استبداد می تواند در ذهنیت و عینیت به طرف صفر میل کند.

شاد باشید.

حمید رفیع،
۲۲بهمن ۱۴۰۳، برابر با ۱۰ فوریه ۲۰۲۵

اخبار مرتبط

1 دیدگاه

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید