خانهنویسندگانعلی شفیعی; روانشناسی هم هویت شدن با متجاوز در مدار بسته خشونت...

علی شفیعی; روانشناسی هم هویت شدن با متجاوز در مدار بسته خشونت ( بخش چهارم )

علائم پنداری و کرداری در روانشناختی سلطه گر ـ زیر سلطه

در نوشته پیشین یکی از بارزترین علائم و نشانه های پیوند تراما، یعنی وابستگی شدید قربانی تجاوز به متجاوز به خویش شناسایی و روشن گردید که این وابستگی سبب خواهد شد که متجاوز و قربانی تجاوز، هر دو، مبتلا به روانشناسی سلطه گر ـ زیر سلطه گردند. ویژگیهای علائم روانشناختی سلطه گر ـ زیر سلطه را که عبارتند بودند از:

۱. اطاعت بی چون و چرا، ۲. مهار و کنترل، ۳. ترس از آزاد و مستقل گشتن، ۴. یأس و ناامیدی، ۵. انزوا و ۶. خود و دیگران را بی ارزش به شمار آوردن، در نوشته پیشین یک به یک تشریح شدند.

در نوشته کنونی علائم و نشانه های پندار و کرداری تشریح خواهند شد که زیر بار هر شش دسته علائم روانشناختی سلطه گری بالا میروند. طوریکه اندیشه و عمل آنان بطور نظام یافته ای در مدار بسته خشونت زندانی، و زندگی در روابط سلطه گر ـ زیر سلطه را به راحتی می پذیرند.

بار دیگر تأکید بر شناخت این امر ضروری است که روانشناسی روابط سلطه گر ـ زیرسلطه میتواند در تمامی رابطه های انسانی و اجتماعی عمومیت داشته باشند. در واقع این روانشناسی تنها مربوط به مناسبات و تناسبات قدرت سیاسی در درون و برون مرزهای جوامع گوناگون نیست، بلکه میتواند خود را به روابط دو و یا چند انسان، چه در درون خانواده ها و خواه دیگر بخشهای اجتماعی، تا قلمرو سراسری جهان، تحمیل کند.

در واقع اینطور میتوان گفت:

انسانی که آزاد و مستقل اندیشه و عمل، و طبق آن زندگی میکند، هرگز به دام هیچگونه مدار بسته خشونتی نخواهد افتاد. چرا که او از حاکم گشتن روانشناسی سلطه گر ـ زیرسلطه بر احساس و ذهن خویش ممانعت میورزد. انسان آزاد و مستقل بر این امر واقف است که با از دست دادن آزادی و استقلال خویش، این روانشناسی براحتی قادر به چیرگی و تکون بر همه دیگر وجوه زندگی انسانی و اجتماعی او است. و هر گاه این روانشناسی بر درون او چیره گشت، نه تنها زندگی او را پُر از محنت و درد و رنج میکند، بلکه  اندیشه و عملی عقیم را نیز نصیب او خواهد کرد. 

علائم پندار و کردار مبتنی بر روانشناسی سلطه گر ـ زیر سلطه

هر فرد، جمع و یا دولتی که در مدار بسته خشونت مبتلا به روانشناسی سلطه گر ـ زیرسلطه گردید، صاحب پندار و کرداری سازگار با این روانشناسی میشود.

در واقع میتوان مشاهده کرد که هر سلطه گر و زیر سلطه ای جهت بقا خویش در این رابطه بیمارگونه، مجبورند، افکار و اعمال خودشان را چون همگی ناشی از زور و خشونت هستند، توجیه کنند. بدینصورت که سلطه گر بایستی سلطه گری خویش، و زیرسلطه، زیرسلطه بودن و ماندن خود را توجیه کنند.

در ذیل بطور مختصر چند نمونه از اینگونه افکار و اعمال و توجیه های آنها شناسایی میشوند.

اوّل. عدم قبول مسئولیت:

فرد، جمع و یا دولتی که در روابط سلطه گر ـ زیر سلطه اندیشه و عمل میکنند، هرگز  مسئولیت اعمال و رفتار خویش را به عهده نمی گیرد. بطور دقیقتر، او هیچگاه زیر بار قبول مسئولیت خسران ها و ویرانگریها که خود ایجاد میکند، نخواهند رفت.

اینگونه افراد، جمع ها و دولتها چون کارگزاران روابط سلطه گر ـ زیرسلطه هستند، بهیچوجه قبول نمیکنند که تمامی معضلات، دردها و پریشانی های روانی ـ اجتماعی که برای خود و دیگران بوجود آورده اند، حاصل اندیشه و عمل خود آنها است.

آنان بجای قبول مسئولیت نتایج افکار و اعمال خویش، تمامی مشکلات و معضلاتی را که خود بوجود آورده اند، به گردن دیگران می اندازند.

در روانشناسی به این شیوه از افکار و اعمال « برون افکنی » میگویند. بطور ساده برون افکنی معنایش اینست که « من و یا ما مقصر نیستیم، بلکه دیگران مقصر هستند. »

این شیوه از پندار و رفتار ناشی از توجیه زور و خشونتی است که آنان هم نسبت به خود خویش و هم دیگر انسانها روا میدارند، و تلاش میکنند، آنرا بمثابه انکار اشتباهات خویش، امری عادی، و حتی ضروری به دیگران القا کنند.

در روانشناسی و روان درمانگری همانطور که در بالا اشاره شد، به اینگونه پندار و کردار « برون افکنی روانی » psychic projection  میگویند. کارکرد برون افکنی روانی اینست :

فردی که خود مقصر تلاشی و ویرانی است، بخاطر آرامش روح و روان خویش، از قبول احساس مسئولیت می گریزد. بدینصورت که او از « مکانیسم دفاع روانی » با این قصد استفاده میکند، که از زیر بار قبول مسئولیت، در نتیجه عذاب وجدان کشیدن، رها گردد.

روانشناختی برون افکنی تلاشی است برای مانع از قبول این امر که اندیشه و عمل هر انسانی در مدار بسته خشونت، همیشه با خسران و تباهی همراه است. قصد روانشناسی برون افکنی عدم قبول مسئولیت خسران ها، و گناه همه ویرانی ها و تباهی ها را به گردن دیگران، غالباً « دشمنان »، انداختن است.

دوّم. همزیستی انگل وار  parasitismسلطه گر و زیرسلطه با یکدیگر:

فرد، جمع، و یا دولتی که در روابط سلطه گر ـ زیر سلطه اندیشه و عمل میکند،  همزیستی انگل گونه ای را برای خود مهیا و در آن زندگی میکند. بدین معنی که چه سلطه گر و خواه زیرسلطه، با ترسی موهوم که عمری دراز و دائمی دارد، زندگی میکنند. این ترس وهم آلود بر این مبنی قرار دارد که بدون وابستگی متقابل سلطه گر و زیرسلطه به یکدیگر، هیچکدام قادر به ادامه حیات نیستند.

بخصوص فرد، جمع، و یا دولتی که خود خویش را در جایگاه زیرسلطه قرار میدهد، چون از موضع ضعف و ناتوانی با سلطه گر رابطه برقرار میکند، بطور مداوم  گرفتار این هراس موهوم است که او مقام و موقعیت خویش را مدیون و سپاسگزار نگرش مثبت سلطه گر نسبت به او است. در نتیجه تلاشی مدام میکند، مورد لطف و التفات سلطه گر خویش باقی بماند.

سلطه گر نیز چون خود در این وحشت واهی زندگی میکند که با از دست دادن زیرسلطه خویش، فاقد قدرت میشود، از ضعف و ناتوانی روزافزون زیرسلطه کمال سوء استفاده را میکند. بدینصورت که سلطه گر، زیرسلطه خویش را روز به روز ضعیف تر و ناتوان تر میکند تا هیچ رمقی جهت رهایی خویش از این رابطه انگل وار نداشته باشد.

در واقع اینطور میتوان گفت:

روانشناسی زیر سلطه نسبت به سلطه گر، حاوی احساس عشق و علاقه وافری، ناشی از ترس از دست دادن مقام و موقعیت، از دید او، اصلاً حیات و زندگی خویش است. چرا که زیر سلطه گمانی وهم آلود نسبت به این امر دارد که حفظ موقعیت خویش در گرو بدست آوردن توجه و التفات سلطه گر نسبت به خویش است. در اینصورت مدام تلاش میکند، « دل سلطه گر متجاوز به خویش را به عناوین گوناگون بدست آورد. »

زندگی کردن با چنین اندیشه و رفتاری سبب میگردد، که روانشناسی فرد، جمع و یا دولتی زیر سلطه، در طول زمان، هر روز بیشتر از گذشته، اعتماد بنفس خویش را از دست دهد.

کاهش روزافزون اعتماد بنفس در هر انسانی باعث ایجاد یاس و ناامیدی مزمنی در او میگردد. این یاس و ناامیدی به مرور زمان تبدیل به کزکردگی و افسردگی ( دپرسیون ) میشود. چرا که یکی از مهمترین عوامل در مبتلا گشتن به افسردگی، از ناباوری نسبت بخود و توانائیهای فردی و جمعی خویش ناشی میشود. در روانشناسی سلطه گر ـ  زیرسلطه این امر اجتناب ناپذیر است.

سوّم. انکار و کتمان وابستگی متقابل سلطه گر و زیرسلطه:

یکی دیگر از علائم بسیار بارز در پندار و کردار سلطه گر ـ زیرسلطه انکار و کتمان وابستگی شدید نسبت به یکدیگر است. در واقع هر گونه روابط انسانی و اجتماعی که مبتنی بر مدار بسته زور و خشونت باشد، هر دو سر ایجاد کننده مدار بسته را وادار میکند، وابستگی شدید، و حتی حیاتی خویش، نسبت به یکدیگر را در انظار عمومی به انحاء گوناگون انکار و کتمان کنند.

دلیل این حاشا و پنهان کردن وابستگی شدید نسبت به یکدیگر اینست:

چه سلطه گر و خواه زیرسلطه هر دو، با این اندیشه و رفتار غیر عقلانی زندگی میکنند، که هیچگونه بدیل و آلترناتیوی دیگری برای رهایی آنان از این رابطه بیمار و انگل وار وجود ندارد.

به زبانی دیگر، زیر سلطه گمان میبرد، حیات اجتماعی و یا سیاسی خویش را مدیون لطف و مرحمت رابطه با سلطه گر است. از جانب دیگر سلطه گر نیز بقا عمر قدرت خویش را در ضعف و ناتوانی زیرسلطه، و نوکری بی چون و چرای او نسبت به خویش میداند.

در نتیجه هر دو، یعنی سلطه گر و زیر سلطه باوری سخت، و تغییر ناپذیر نسبت به این امر دارند، که هیچگونه بدیل دیگری جز ادامه این رابطه انگل وار برای آنان وجود ندارد.

حال از جنبه روانشناسی این سئوال پیش میآید که چرا هر دو طرف سلطه گر  و زیرسلطه در اشکال گوناگون تلاش میکنند، وابستگی انگل وار و به گمان خود حیاتی خویش نسبت به یکدیگر را انکار و کتمان کنند؟

جواب اینست:

هرگونه وابستگی معنایش از دست دادن و نداشتن آزادی و استقلال در اندیشیدن و عمل کردن است. حال عدم آزادی و استقلال هر انسانی بیانگر این امر است که فرد، جمع و دولتی وابسته، بطور داوطلبانه به سلطه گر خویش اجازه میدهد، بجای او تصمیم بگیرد. البته این امری کاملاً روشن است که در این تصمیم گیری، سلطه گر هر طور که خواست، به نفع خویش از زیرسلطه خویش سوء استفاده، و با اینکار او را در مقابل چشم همه، زبون و خوار، و تحقیر میکند.

حال سوء استفاده همراه با زبون و خوار و تحقیر شدن زیرسلطه توسط سلطه گر، هر دو را در ملا عام  بد نام و بی آبرو میکند. بهمین دلیل هر دو طرف تلاش میکنند، وابستگی بیکدیگر را از دید دیگران بپوشانند و همیشه و همه جا، این رابطه انگل وار را حاشا کنند.

بیهوده نیست که سلطه گر و زیرسلطه هر دو سعی میکنند به کمک عناوین بزک کرده و عوام فریب  رابطه بیمار خویش با همدیگر را در اشکال گوناگون انکار و کتمان کنند.

مزید بر آن، چون سلطه گر و زیرسلطه هر دو نسبت به این امر باوری سخت استوار دارند که قادر نیستند از این رابطه بیمار گونه چشم بپوشند و رها گردند، مدام جهت حفظ این رابطه در اشکال گوناگون، نمایش مستقل و آزاد « تصمیمات مشترک و دوجانبه » گرفتن را بنمایش میگذارند.

در نوشته بعدی در مور هم هویت شدن با متجاوز در مدار بسته خشونت، در شکل « ترامای انتقال یافته از نسلی به نسل دیگر » transgenerational trauma  تحقیق و بدینوسیله چرایی بازسازی استبداد در جوامع گوناگون بشری، از جمله میهن خود ما، ایران را در صد و پنجاه ساله گذشته، شناسایی خواهند شد

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید