برای بسیاری انسانها، آزادی معنایی بسیارمهمی دارد. گویا این حق بنیادیترین حق به نظر میرسد. اما خوب که دقت کنیم در می یابیم که قبل از آزاد بودن در انجام کاری و عملی خاص و بیان فکری خاص و یا پیمودن راهی خاص…بایستی ابتدا در گرفتن تصمیم برای انجام آن کار و یا ابراز آن بیان و یا پیمودن آن راه استقلال داشته باشیم. قبل از اینکه انسان فکر کند که فرض کنیم دوست دارم به فلان شخص رای دهم و یا دوست دارم امروز به دیدار فلان شخص بروم و یا دوست دارم فلان وسیله را برای خود بخرم، و یا دوست دارم در میان جمع فلان نظر را ابراز کنم ، ابتدا بایستی حق استقلال درگرفتن تصمیم را داشته باشیم تا بتوانیم بعد درانتخاب نوع تصمیمان آزاد باشیم. فرض کنیم یک زندانی حق گرفتن تصمیم در باره اینکه سپری کردن روزها یخود را ندارد. استقلال در گرفتن این تصمیم از وی سلب شده است .پس آزادی اینکه نوع اقامتگاه خود را تعیین کند نیز ندارد.و یا وقتی والدینی و یا مقامی چه دولت باشد و یا مقامی که برای خود جایگاه برتری قائل است ، استقلال یک فرد را در اظهار بیان سلب می کند(حال یا با تهدید یا با صغیر دانستن وی،یا با ارعاب و یا سانسور …) وی آزادی انتخاب نوع بیان خود را نیز از دست می دهد.یعنی به محض نقض استقلال بدنبالش آزادی فرد نیز سلب می شود. ملتی که استقلال در حاکمیت خود ندارد و مقامی ( چه شاه چه مقام مرامی و ایدئولوژیک، چه مقامی نظامی یا ریاست حزبی و…)جایگزین آن حاکمیت شده است ، بلافاصله از آزادی درانتخاب هر نوع تصمیم و مشارکت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی در امور خود نیز محروم گشته است. به وضعیت امروز ایران نگاه کنیم که چون حاکمیت جمهور ایران توسط یک مقام بی مسئول و با اختیارات تام ولایت مطلقه فقیه سلب گردیده ؛ تصمیم گیری ملت ایران نیزو آزادی انتخاب های متنوع وی نیز در همه شئون زندگیش به این مقام مستبد و وابسته بنام ولی فقیه موکول شده است .یک نمونه سیاست هسته ای است که از جیب ملت میلیاردها دلاردر این زمینه خرج کرده اند اما ملت ایران نه حق تصمیم گیری در باره آن دارد و نه آزادی چگونگی برخورد با این مساله را.
شایان توجه است که دو اصل بنیادین استقلال و آزادی جدایی ناپذیرند. با برخوردار شدن از یکی آن دیگری نیز لازمه وجودی آن است و با نقض یکی، آن دیگری نیز نقض خواهد شد. از اینرو بایستی انسان مراقبت کند که حق استقلال در گرفتن تصمیم داشته باشد و هم آزادی در اتخاذ نوع تصمیم رادر وجه ملی نیز همین است. وقتی استقلال حاکمیت جمهور مردم سلب شده می شود ،آزادی اعمال فرمهای مختلف این حاکمیت نیز از آن ملت سلب می شود.
در بعد ملی استقلال به این معناست که در حاکمیت ملت، هیچ دولت خارجی شریک نیست.
و آزادی به این معناست که در درون کشور، هیچ نهاد و سازمان و گروه و شخصی شریک حاکمیت مردم نیست.
از اینرو این دو تعریف از استقلال و آزادی از یکدیگر جدایی ناپذیرند.
تفکیک ناپذیر بودن این دو حق نشان می دهد که همانگونه که انسان مستقل از آزادی انتخاب نیز برخوردار است، انسان وابسته نیز لاجرم استبداد بخرج می دهد. آدم آزاده وابسته یافت نمی شود.همانگونه که آدم مستقل مستبد یافت نمی گردد.
از اینرو هر فرد و یا حزب و سازمانی که اظهار می دارد آزادی بر استقلال مقدم است و یا بالعکس ، نه معنای استقلال را می داند و نه معنای آزادی را و این تقدم بازی ها همواره باعث و بانی محروم شدن ملت از هر دو حق استقلال و آزادی شده است.
از آنجا که آموزش و تمرین دو حق استقلال و آزادی و نیزدر کنارآن تمرین حق رهبری که هر سه ذاتی هر انسانی است در خانواده و از اوان کودکی صورت می گیرد ،در این نوشته ابتدا به این آموزش در کودکی می پردازم. تا اهمیت تغییرات بنیادین در تربیت شهروندان آینده روشن گردد. در واقع تعمق و تامل در این امر که چرا ملت ایران بیش از یک قرن است که در جنبش و انقلاب برای رفع استبداد و وابستگی است ولی موفق به برقراری دولتی مردمی بطور طولانی مدت نمی گردندو یا اگر مردم حکومتی مردمی را بر سر کار می آروند دولت انها مستعجل می باشند وبا کودتای مستبدین و وابستگان به کمک قدرتهای بیگانه مواجه می شوند ضروری است؟ این تعمق و تامل ما را به اینامر راهبر می شود که تحول بینادین نسبت به اتخاذ اصل راهنمایی که متضمن دو حق بنیادین استقلال و آزادی باشد در محیط خانواده و در تربیت کودکان بایستی صورت گیرد تا سپس شهروندانی مستقل و آزاده و دارای حق رهبری و مسئول در برای سرنوشت خود و زیر بار زور نرو و مبتکر و شجاع در اجرای حقوق خود و در یک کلمه حقوند بار بیایند.
بدیهی است که حقوق ذاتی انسانها هستند و انسان حقوند بدنیا می آید و برای اجرای به حقوق خود به ابزاری و یا عاملی بیرونی نیاز ندارد . تنها ایجاد فضا و زمینه و قرار دادن فرصت و امکان در اختیار کودک است که ضروری است برای بکارگیری و ممارست کودک در بکار گیری حقوق خود ح تا و عدم غفلت از حقوق خود .در واقع از آنجا که همه حقوق انسان یک مجموعه را تشکیل می دهند و نقض یک حق منجر به نقض و خسران تمامی حقوق می گردد ،وقتی حقی از حقوق کودک نقض می گردد در واقع سدی در جلو بکار گیری حقوق و تمرین آنها در زیست کودک ایجاد می کنیم و به همین صورت در ، جامعه نیز نقض حقی از حقوق هر شهروندی، دیگر حقوق وی را نیزخدشه دار و در مواردی ناکارآمد می کند .
با چند مثال اهمیت آموزش حقوق را به کودک یاد آور می شوم:
وقتی والدین برای کودک وضعیت هوا از لحاظ گرما و یا سرما را مشخص کنند و بگذارند خود کودک درمیان لباسهای خود انتخاب کند و بجای وی تصمیم نگیرند ،هم استقلال تصمیم گیری وی را تقویت کرده اند وهم به سلیقه وی برای انتخاب نوع لباس احترام گذاشته اند و هم کودک بر اثر تجربه متوجه می شود چه اشتباهاتی در انتخاب لباس کرده ( مثلا لباس متناسب با هوا انتخاب نکرده )و یا انتخابهایش صحیح بوده است. همین امر را در انتخاب زمان غذا و نوع و اندازه غذا اگر با وی رعایت شود یعنی درک و فهم خود را بجای درک و فهم و نیاز کودک ننشانیم و فقط با یک پرسش یاد آوری نمایند که میل به غذا داری؟و انتخاب را به کودک واگذاریم دیگر با مشکل بد غذایی و کم غذایی و یا پر خوری کودک مواجه نمی شویم . بر همین منوال در انتخاب نوع بازی و نوع رابطه با اطرافیان بایستی استقلال انتخاب کودک را آزاد بگذاریم و نظر خود را تحمیل ننماییم تا کودک بر اثر تجربه بهترین حالت و انتخاب را برای خود نماید. بعنوان مثال کودک وقتی مایل نیست نزد کسی رود و یا کسی را ببوسد بایستی به خواست وی احترام بگذاریم و به وی فشار نیاورده و نظر خود را به وی تحمیل نکنیم.چرا که تصمیم گرفتن کودک در استقلال و بهره بردن از آزادی، در سلامت جسم و روان وی تاثیر مستقیم دارد. پدر و مادر تنها نقش یاد آوری و تذکار دارند .
بترتیب که کودک بزرگ تر می شود ، تمرین استقلال در تصمیم گیری در مورد اوقات فراغت خود و نیز انتخابهای متنوع تر و نیز آزادی در انتخاب نوع آن و نیز تمرین استقلال داشتن در بیان حس و افکار خود و آزادی در بیان نوع فکر و حس خود بدون سرزنش شدن و یا واهمه داشتن از عواقب فکری متفاوت با والدین یا خواهر و برادر و اقوام خود داشتن ،باعث می شود که چنین کودکی در جوانی و میانسالی و پیری هم در انتخاب رشته تحصیلی و هم در انتخاب شغل و انتخاب همسر و اداره زندگی خود و فعالیت سیاسی و اجتماعی بر مبنای بهره بردن از حق استقلال خود عمل کند و تصمیمات صحیحی برمبنای رعایت حق آزادی خود اتخاذ کند . چنین شهروندی حقوند است و بر چنین شهروندی نمی توان سلطه یافت و یا حقوقش را نقض نمود زیرا وی فرا گرفته است که بدون زیستن با حقوق زندگی وی تباه است.چنین شهروندی زیر بار زور نمی رود و به حق رهبری و استقلال و آزادی دیگری یعنی حقوند دانستن تمامی انسانها و شهروندان احترام می گذارد و برای مسائل زندگی خود و نیز زندگی جمعی خود به مثابه یکی از آحاد ملت مسئولانه راه حل می یابد.
در جامعه ما متاسفانه بسیارند مردان و زنان حتی بالای 30 سال که هنوز از اداره امور زندگی خود به تنهایی عاجز و ناتوانند.نگارنده با بسیاری مواجه شده ام که به قصد تحصیل به خارج از کشور آمده اند و در امر تحصیل موفقند ولی در اداره امور خانه خود شدیدا ناتوان ! نه قادرند لباسهای خود را حتی با ماشین لباسشویی بشویند و نه مواد غذایی را می شناسند و نه در پختن غذا برای خود مهارتی دارند نه از امر نظافت منزل سررشته ای دارند و نه توانایی اداره مالی ماهانه خود را دارند.
زیرا والدین این قبیل افراد در زمان کودکی نه در منزل به آنها مشارکت درکارهای خانه را به اندازه توان آنها آموزش نداده اند به نحوی که یاد نگرفته اندکه هر کس بایستی از اوان نوجوانی در اداره امور خود مستقل شده باشد. یعنی هم بتواند در امور خورد و خوراک و نظافت و امور مالی و امور تحصیلی ،مستقل از والدین فکر کند و تصمیم بگیرد و نوع تصمیم را آزادانه انتخاب نماید. مادران بسیاری متاسفانه گمان میکنند شرکت ندادن کودکان در امور خانه لطف و فداکاری در حق آنها است! در صورتی که این نوع تربیت صدمه اساسی به حق استقلال و آزادی کودک می زند.و فرزندانی وابسته و ناتوان و غیر مبتکر بار خواهند آمند که قدر و ارزش هر کاری را و میزان انرژی و وقتی که می گیرد را نمی شناسند .از اینرو پر توقع بار می آیند و اصولا کوشش و تلاش والدین را درک نمی کنند چرا که هیچگاه فرصت مشارکت نداشته اند. بطور نمونه بچه ای که نه مواد غذایی را و کیفیت آنها را می شناسد و هیچگاه مادر و پدر را برای خرید مواد غذایی همراهی نکرده است و به وی فرصت تصمیم گیری و انتخاب مواد غذایی را داده نشده است( هر چند کودک اشتباه می کند ولی قادر به تصحیح اشتباه خود در دفعات بعدی می باشد )و قادر نباشد به تنهایی چند غذ ای ساده را بپزد و در نوجوانی تنوع پخت غذا را تمرین نماید، خود را در امر حیاتی تغذیه وابسته به وجود مادر و بقیه می کند. اینگونه فرزندان در دوران دانشجویی بوِیژه که در شهر و یا کشور دیگری باشند با امر تغذیه خود مشکل دارند . یا بایستی رو به غذای بی کیفیت بیرون از منزل بیاورند و یا مواد غذایی محدود و تکراری را صرف کنند.همینگونه است وقتی که والدین همیشه آماده و حاضر برای رفع مشکل فرزند خود هستند حتی اگر وی آن کمک را نطلبیده باشد.کودک و نوجوان فرصت فکر کردن و آنالیز مشکلات و بکار گیری حس و خرد خود برای ابتکار راه حل یابی را نداشته است و به یکباره در دوران دانشجویی بایستی هم خانه کرایه کند ، هم امور مالی و بانکی خود را بدون تجربه داشتن قبلی حل کند ،هم به امر تغذیه و نظافت منزل بپردازد و هم بدون تجربه به رتق و فتق همه مشکلاتی که در جامعه با آنها روبرو می شود و قبل از آن پدر و مادر عهده دارآن بودند بپردازذ.
در چین از دوران کودکستان و دبستان تمامی امور اداره زندگی را به کودکان می آموزند.درایران مدارس این مسئولیت را در آموزش مهارتهای زندگی به کودکان نمی پذیرند.در واقع تامل کنیم که کدام یک شهروندان این دو کشور در بزرگسالی انسانی مستقل و آزاد و مبتکر خواهند بود؟
چنانچه والدین در منزل مجلس شوری راترتیب دهند که هر هفته تشکیل شود و در آن هم اعضا ی خانواده حتی کودک 4 و یا 5 ساله حق اظهار نظر و استقلال در تصمیم گیری و حق آزادی در گرفتن توع تصمیم وحق رهبری خود را تمرین کنند و و الدین به میزان رشد عقلی و عاطفی فرزندان را بتدریج از تمامی امور خانواده بدون سانسور آگاه گردانند و نظرات آنان را در راه حل یابی دخیل دهند و به آزمایش بگذارند،و در مورد عواقب واقعی هر تصمیم گیری بدون سرزنش کردن کودکان خود ، بطور جمعی بحث کنند و هرکس بنا بر بضاعت عقلی و یا تجربی خود دلیل و بینه وپیشنهاد بیاورد و به فرزندان خود فرصت خطا کردن و از تجربه درس گرفتن را بیاموزند، آنگاه مسلما شهروندانی مستقل و آزاد و مبتکر و آگاه ومسئول و توانا به حل مسائل خود و جامعه ببار خواهند آورد.
وقتی نیروی بدیل و جانشین حال وآینده ایران را اینچنین شهروندانی مستقل و آزاد تشکیل دهند ، برای حل بحرانها و معضلات کشور به مردم ایران وتوانایی و خرد جمعی آنها و نه قدرتهای خارجی مراجعه می کنند و توانایی تغییر را در خود و مردم خود می بینند.
در وضعیت سنجی آینده نقش استقلال و آزادی را در سطح ملی و سیاست خارجی برخواهم شمرد.
عضو مجامع اسلامی ایرانیان
Jalehwafa@yahoo.de
به مانند مطالب و نوشته های پیشین سرکارخانم وفا،بسیارعالی بودوبسیارحظ وبهره بردم.
توفیقات تان روزافزون
اقای شهاب گرامی
با سلام . سپاس از اظهار لطف شما. خوشحالم که نوشته من مورد پسند شما وىاقع گردیده است .
شاد باشید
ژاله وفا
خانم وفای عزیز
درود فراوان نثار شما با این مقاله زیبا وآموزنده شما. من شبنم ساره ای دارای دو فرزند هستم( ٧ و ٣ ساله ) و بسیاری از مقالات شما را خوانده و مصاحبه های شما را با آقای عبدالهی شنیده ام . ای کاش شما این مقاله را قبل از بچه دار شدن من مینوشتید ! ( البته توقع بی جایی است ، از اینرو نوشتم زیرا بعد از خواندن مقاله شما حس میکنم در تربیت فرزندانم اشتباه زیاد کردم ) امیدوارم خیلی دیر نشده باشد که مطابق توصیه های شما دو فرزند دلبندم را از هم اکنون مستقل و آزاد بار بیارم. راستش من حس می کنم مقاله شما ایینه ای بود برای خطاهای تربیتی پدر و مادر خودم و اکنون من نسبت به فرزندانم. چون هنوز من در سن ٣٢ سالگی مطیع پدرم هستم و برای من ایشان تعیین و تکلیف می کند و در زندگی زناشویی من و همسرم با وجود داشتن دو فرزند دخالت های روزمره مینماید و مرا وابسته به تصمیم های خود کرده و مادرم نیز مطیع او است . بطوری که توانایی نه گفتن به او را نه من دارم نه مادرم ! وقتی مقاله شما را که میخواندم تمام دودوران کودکیمً بیادم آمد که والدین من مرا بسیار وابسته به خود تربیت کرده اند و اصلا امکان تصمیم گیری نداشته ام از کودکی . حتی رشته تحصیلی ام را پدرم تعیین کرده چون خودش استاد تاریخ هنر است مرا به دانشگاه هنر فرستاد و من نقاش شده ام اما سبک نقاشی های من تکرار مکررات است . همان استقلال در تصمیم گیری که شما اشاره کردید را هیچگاه حتی در انتخاب کردن هیچ چیز نداشتم حتی ازادی انتخاب نوع غذایم و یا نوشابه ام را هم نداشتم! و مثلا یک مثال ساده بزنم : چون پدر و مادر من دوغ دوست داشتند به من هم مرتب دوغ داده اند و با وجود اینکه از این نوشیدنی متنفرم ولی در یخچال منزل ما دوغ همیشه موجود است و به فرزندانم هم دوغ میدهم ! شاید از ترس اینکه والدینم به منزل ما بیایند و دوغ در یخحال ما نباشد😒بعد از خواندن مقاله شما متوجه شدم اصلا پدر و مادر من مفاهیم استقلال و ازادی را و اهمیت أنها را بلد نبوده اند چه خواسته که اینها دو حق بنیادین انسانها است . انها هم مثل میلیونها والدبن دیگر و مثل خود من هیچ از این حقها آگاه نبودیم !
خوب حالاذهنم بیدار شد گویی از خواب عمیقی بیدارم کردید و متوجه شده ام که باید انقلابی بنیادین در طرز تفکرم بوجود آورم تا هم من را مستقل و آزاد کند از والدینم و هم فرزندانم را از من!
عمدا نامی از همسرم نبردم چرا که او خیلی به من تذکر میداد که زیادی بچه ها را وابسته به خود داریم تربیت میکنیم . در صورتی که من مقصر بوده ام نه او. من مقاله شما را به او هم دادم بخواند . بعد خواندن گفت خانم وفا از این واضح تر نمی توانست بگوید چرا دیکتاتوری بر ما حاکم است چون اغلب ما ایرانیها این دو اصل را در زندگی بکار نمیبربم .و بعد گفت شبنم جان فکر کنم وقتش است تغییر اساسی در تربیت فرزندانمان بدهیم . دختر بزرگ ما اگر از تشنگی هم بمیرد بدون اجازه ما نمیرود از بخچال آب بردارد و بخورد و منتظر می ماند ما به او آب بدهیم .این غیر طبیعی است! حق با اوست من هم فرزندانم را عین خودم تربیت کرده ام .
خواستم با این نامه ضمن تشکر بسیار از شما بگویم که وضعیت سنجی شما در واقع یک وضعیت سنجی در مورد وضعیت تربیت میلیونها ایرانی است که انسانهای وابسته و غیر آزاد بار میآورد . هنرمند واقعی شمایید که افق دید همه را باز میکنید. من فقط درس هنر را خوانده ام !
از شما استدعا دارم که در وضعیت سنجی دیگری روشهای کار آمد روزمره با مثالهای روزمره زندگی و چندین پند در باره اینکه والدین به چه اموری بایستی در مستقل و آزاد بار إوردن کودکان توجه کنند. مثال مجلس خانوادگی که آورده بودید عالی بود و مورد توجه همسرم هم قرار گرفت ولی فکر کنم من باید از خیلی موارد ساده تر مثل جرات بخشیدن به دخترم برای مستقل اب نوشیدن شروع کنم ! مقداری بیشتر در مورد حق رهبری که اشاره کرده بودید توضیح دهید مرا زیر دین خود میبرید.
زندگی شما و فرزندانتان قرین شادی و خوشی باد . ( در یک مصاحبه در یوتوب با آقای عبدالهی در تلویزیون سپیده ایتقلال و آزادی در مورد وضعیت اقتصادی به مناسبتی گفته بودید که دو فرزند دارید پس خوشا به حال فرزندانتان )حالا میفهمم آن تلویزیون بعلت اهمیت پایه ای این دو حق اینچنین نام گرفته
است چون برای من هم خواندن مقاله شما مرا در سپیده صبح جدیدی از خواب غفلت بیدار کرد.
خدا خیرتان بدهد
شبنم ساره ای
خانم ساره ای گرامی
اگر نوشته من به این کار آمده که زندگی شما وهمسرتان و فرزندان دلبندتان دچار تحول از. وابستگی به استقلال گردد، بیشترین شادیها را نصیب من کرده اید. حتما حتما راهکارهای کارامد روزمره را در یکی از وضعیت سنجی های اینده خدمت شما و هموطنان گرامی ارا ئه خواهم داد. حق با همسر شماست نوشته همین مفوم را میخواست برساند که “چرا دیکتاتوری بر ما حاکم است چون اغلب ما ایرانیها این دو اصل را در زندگی بکار نمیبربم .”
زندگیتان در استقلال و آزادی قرین رشد و شادیها باد
ژاله وفا
خانم وفاى گرامى، با سپاس از روشنگرى شما در اینکه. مفاهیم استقلال و آزادى دو روى یک سکه هستند، احتراماً یک نکته ظریف، از نگاه من، عرض مى شود. شما فرموده اید:
“در بعد ملی استقلال به این معناست که در حاکمیت ملت، هیچ دولت خارجی شریک نیست..”
من با تواضع عرض مى کنم، نه تنها دولت خارجى بلکه هردولتى داخلى که حتى درصدى تابع تصمیمات بیگانگان باشد نیز ، ناقض استقلال خواهد بود. کیفیت و کمیت این نقض استقلال ملى به همان نسبت وابستگى بیرون از حق در روابط بینالمللى با کشورهاى بیگانه خواهد بود.
masiranee@gmail.com.
اقای حکمی گرامی با سلام
در تعریف ازادی هیچ دولت داخلی نیزشریک ملت نیست.
با شما موافقم که هر دولت دست نشانده و وابسته به قدرتهای خارجی نیز ناقض دو اصل استقلال وآزادی بطور همزمان است.
شاد باشید
ژاله وفا
با سپاس. خانم وفا، استقلال را شامل مواردی مثل انتخاب لباس و غیره تقلیل دادن و ساده کردن مسأله ای به این اهمیت در جامعه ای مثل ایران است.در آنجا شما باید به مواردی مثل استقلال تربیت دینی بچه ها هم بپردازید. اوباش مستقر در حوضه های جهلیه (منظورم آخوندهاست) به همراهی انواع و اقسام دیگر اوباش کت و شلوار پوش دینسالار (از قبیل ملی-مذهبیها) استقلالی برای انتخاب راه و روش زندگی مردم نگذاشته و نمیگذارند. نوشته شما را خیلی بالا و پایین کردم و از استقلال افراد جامعه و بویژه کودکان در ارتباط با انتخاب دینشان چیزی ندیدم. آیا شما این را فراموش کردید یا انکه در این مورد خاص باگروههای بالا هم نظرید؟ گروههای ذکرشده در بالا (که بنیصدر نیز همانند آنان فکر میکرد) معتقدند که دین اسلام عزیزشان تنها راه نجات بشریت است و باین دلیل باید بچه ها را از کودکی با این آیین الهی «تربیت» کرد. این نکته کلیدی تربیت مستقل و آزاد (مستقل ازهر نوع دین) را امیدوارم بعمد از قلم نینداخته باشید. مشکل بزرگ جامعه ما نیز در دویست سال اخیرآموزشهای آیین مبتنی بر تباهی و دزدی و کلاهبرداری اسلام بوده و نفوذ این آیین در رگ و ریشه این جامعه و نه هیچ چیزدیگری.