عنوان: خلیفهالله و امانت معنا: خوانشی حقوند از رسالت انسان در زمین
ایمان فلاح – دبیر مرکز پژوهشهای حقوندی
چکیده:
در این مقاله، مفهوم «خلیفهالله» از منظر گفتمان حقوندی مورد تحلیل قرار گرفته و با بهرهگیری از منابع اصلی اسلامی (قرآن، نهجالبلاغه)، آثار اندیشمندانی همچون ابوالحسن بنیصدر، تئوری معنایی ایزوتسو، و متون فلسفی و دینی هندی چون مهابهارت، تلاش میشود تا خلافت انسان بر زمین نه بهمثابه سلطهگری، بلکه بهمنزله پاسداری از معنا و عدالت در یک نظام هستیشناختی و اخلاقمحور بازخوانی شود. این نوشتار، خلافت را همچون الگوی امانتداریِ( یاStewardship ) معنایی میبیند که غایت آن ایستادگی بر حق، عدالت، تفاهم میان انسانها و شکوفایی حیات بر بنیان عقل، وجدان و آزادی است.
مقدمه: خلافت ، بازخوانی یک امانت فراموششده
مفهوم «خلیفه» در قرآن کریم یکی از بنیادینترین مفاهیم انسانشناختی است. در آیهی مشهور: ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً﴾ (بقره، 2:30) سخن از اراده خداوند برای قرار دادن «خلیفهای در زمین» است. این پرسش بنیادین مطرح میشود که این خلافت به چه معناست؟ آیا خلافتْ امتیازی سلطهگرایانه است یا مسئولیتی مبتنی بر معنا؟
در مسیر پرفراز و نشیب اندیشهی دینی و سیاسی، واژهی «خلیفه» بارها دچار دگردیسی معنایی شده است: از جانشینی پیامبر و فرمانروایی سیاسی تا تأویلی قدسی و معنابنیاد. اما در گفتمان حقوندی، این واژه چهرهای دیگر مییابد. «خلیفه» نه وارث تاج و تخت و نه نماد اقتدار، بلکه انسانِ امانتدار معناست؛ انسانی که در بستر آزادی و آگاهی، رسالتی بر دوش دارد: پاسبانی از حق، عدالت، و حقیقت.
۱. مفهوم «خلیفه» در قرآن و زبانشناسی معنایی ایزوتسو
ایزوتسو در اثر مهم خود، خدا و انسان در قرآن، مفهوم خلیفه را در شبکه معنایی توحید بررسی میکند و آن را در نسبت با مفاهیمی همچون امانت، حق، عدل، علم، و تکلیف مینشاند. خلیفه کسی است که در جایگاه دیگری، یعنی خداوند، به انجام مأموریتی بر پایه ویژگیهای الهی میپردازد؛ اما نه از جایگاه سلطه، بلکه بر اساس علم، عدل، و رحمت. این معنا، با آیه 72 سوره احزاب نیز همخوان است: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا…﴾، که حامل امانت بودن انسان را از جنس مسئولیت و نه قدرت نشان میدهد.
۲. گفتمان حقوندی و خلافت انسان
در گفتمان حقوندی، که بر پایه ملاکهای کلیدی چون عدم تبعیض، شفافیت، عدم تناقض، و پذیرش روش حق به عنوان ملاک ارزیابی کنشها استوار است، «خلیفه» کسی است که بر اساس این معیارها میاندیشد، عمل میکند و با وجدان توانای خویش، مسئولانه در برابر معنا میایستد. این ایستادگی نه یک ادعای قدرت، بلکه پاسداری از حق و معنا در یک نظم هستیشناختی عدالتمحور است. خلافت در این چارچوب، Stewardship (پاسبانی و امانتداری) معنا، عدالت و امکان است.
۳. بنیصدر و نظریه تعمیم خلافت-امامت
ابوالحسن بنیصدر در نظریه خود خلافت و امامت را بهمثابه دو ساحت درونی و بیرونی هدایت انسان تعریف میکند که نه مختص به نخبگان، بلکه تعمیمیافتنی به همه انسانهاست. وی بر آن است که هر انسان، واجد ظرفیت خلافت و امامت است، اگر بر اساس وجدان، عقل آزاد، و حقوندی عمل کند. او بر این باور است که هر انسانی در خود استعداد خلافت دارد، و این استعداد تنها زمانی شکوفا میشود که شخص در استقلال و آزادی، آگاهی و مسئولیت را به طور خودانگیخته Spontaneous زیست کند.
خلافت، از این دیدگاه، ادامهی امامت فردی در سطح جمع است؛ مسئولیتی برای نگهداشتن جامعه در مسیر حق و معنا، نه تسلط بر آن. در این معنا، خلافت، یک مقام انتصابی نیست، بلکه موقعیتی وجودی-اخلاقی است که در فرآیند ایستادن بر معنا بهدست میآید. انسان خلیفه میشود، نه آنکه از پیش خلیفه باشد.
۴. نهجالبلاغه، عدالت و بازتاب خلافت
در خطبه سوم نهجالبلاغه (شقشقیه) و همچنین نامه به مالک اشتر، علی علیهالسلام مفهوم خلافت را پیوندی عمیق با عدالت، رعایت حقوق مردم، و مسئولیتپذیری معنا میبخشد. خلافت در این دستگاه فکری، قدرتِ ناحقوند نیست بلکه باری سنگین از جنس «اقامه قسط» و «پاسداری از معنا» است. چنانکه امام علی(ع) در حکمتها میگوید: «مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنّاسِ إماماً فَلیَبدَأ بِتَعلِیمِ نَفسِه»، یعنی خلافت از مسیر الگوشدن، خودسازی، و ایستادگی بر معنا حاصل میشود.
۵. مهابهارت و خِرَد مبتنی بر مسئولیت پذیری
در گیتای مهابهارت، کریشنا به آرجونا میگوید: «مسئولیت خویش را انجام بده؛ نه برای پاداش، بلکه برای پاسداری از دارما (قانون کیهانی حق)». این نگاه، بسیار به مفهوم حقوندی خلافت نزدیک است. انسانِ خلیفه، نه برای قدرت یا خودنمایی، بلکه برای زنده نگاهداشتن معنا و عدالت، ایستادگی میکند؛ حتی اگر تنها بماند. قیام یکنفره انسانِ خلیفه بر بستر معنا، بنیاد نظم نوین حقوندی است.
۶. خلافت در سپهر انسانِ حقوند
در گفتمان حقوندی، خلافت منحصر به مرد یا زن نیست. آیهی 71 سوره توبه بیان میدارد: ﴿وَالمُؤمِنونَ وَالمُؤمِناتُ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض﴾؛ این یعنی زنان و مردان، در اولیابودن و در این امانت داری، خلیفهبودن و پاسداری از حق، شریکاند. بنابراین، خلافت نه یک ساختار مردسالارانه، بلکه یک مقام انسانی و اخلاقی است. این آیه به صراحت نشان میدهد که ولایت و مسئولیت در میان مؤمنان، جنسیتمحور نیست. زن و مرد هر دو به یک اندازه واجد شایستگی ولایت و خلافتاند، اگر اهل عدالت و روشنی و سپهرپایی باشند و سبک زندگی حقوندی پیشه کنند.
در سپهر انسانِ حقوند، نه جنسیت، نه قومیت، نه طبقه، هیچیک مزیتی بر دیگری نمیآورد، مگر در پایبندی به حق. خلافت، بر پایهی برابری و میزانِ عدالت، برای همهی انسانها ممکن است.
۴. خلیفهشدن: قیام فرد بر معنا، الگوی جمع برای حقوندی
خلافت، جایگاهی اعطاشده نیست؛ موهبت و رسالتی است که در بستر تلاش فردی و رشد درونی تحقق مییابد. انسانِ خلیفه، کسی است که بر معنا میایستد؛ در جهانی که معنا تحریف شده، دروغ رایج است، و قدرت، نقاب حقیقت بر چهره دارد، او «یکتنه» در برابر تحریف میایستد و یک یک و دو دو دیگران را بر این قیام فرا می خواند. این تن، خویش را محیای حضور در سپهرهای دیگر میکند. این ایستادگی، همان قیام بر حق است؛ الگویی برای جمع شدن حول معنا. از اینرو، خلافت نه تنها مسئولیت فردی، که فرآیندی است برای ایجاد نهادهای معنابنیاد و فرهنگی رهاییبخش تا دستیابی و استمرار در جمهوری حقوندان.
حاصل سخن – انسانِ حقوند، خلیفهی امانتدار معنا
در نهایت، در گفتمان حقوندی، خلیفه کسی است که بر اساس معیارهای حق—از جمله عدم تبعیض، شفافیت، عدم تناقض گویی، عدم تضادسازی، خشونت زدا، و بر هماهنگی با هستی هوشمند و استوار بر پیمان حقوندی، و سنجشپذیری مداوم—زیست میکند. چنین انسانی، نه تنها پاسدار معنا، بلکه بنیانگذار جامعهای است که در آن قدرت به معنای توانایی، ابزارِ خدمت و رشد حقوند است و نه سلطه. خلافت در گفتمان حقوندی، بهجای آنکه ابزاری برای سلطه و قدرت باشد، مسئولیتی است بر دوش انسان آزاد، آگاه، و وفادار به حق. این خلافت، با ایستادگی بر معنا، الگوشدن، رعایت عدالت، پذیرش حق دیگران و پاسداری از امانت هستی محقق میشود. چنین انسانی، خلیفهالله میشود، نه به ارث که به انتخاب؛ نه با ادعا، که با عمل.
خلافت، در این نگاه، نه نشانهی برتری، که نشانهی آمادگی برای حمل امانتی است که کوهها از آن گریختند. و آن انسانِ حقوند است که بر این مسئولیت «قیام» میکند.
منابع
- ایزوتسو، توشیهیکو. خدا و انسان در قرآن. ترجمه احمد آرام. تهران: نشر طرح نو، ۱۳۸۰.
- بنیصدر، ابوالحسن. ایمان و آزادی. نشر کویر.
- بنیصدر، ابوالحسن. تفسیر قرآن به قرآن (ویژه آیات خلافت، آزادی، و عدالت).
- گفتارها و مقالات درباره تعمیم امامت و خلافت، منتشر شده در پایگاه رسمی: banisadr.org
- علی بن ابیطالب. نهجالبلاغه. گردآوری شریف رضی، ترجمه و شرح محمد دشتی. قم: نشر مؤسسه امیرالمؤمنین، ۱۳۸۵.
- قرآن مجید. ترجمه عبدالمحمد آیتی. تهران: مرکز فرهنگی دارالقرآن، ۱۴۰۰ ق.
- M. Pickthall, The Meaning of the Glorious Quran, Penguin Books – ترجمه انگلیسی قرآن.
- مهابهارت. بخش بهگودگیتا، ترجمه و تحلیل راوی شانکارا. دهلی نو: انتشارات ساها، ۱۹۹۵.
- یادداشتها و مقالههای پژوهشی درباره گفتمان حقوندی (غیردولتی، مبتنی بر گفتوگوهای خصوصی و تولیدات پژوهشی جاری).