back to top
خانهدیدگاه هابی بی خواست خرگوشی را از کلاه خود بیرون بکشد، اردکی بیرون...

بی بی خواست خرگوشی را از کلاه خود بیرون بکشد، اردکی بیرون آمد

(ترفند بی‌نتیجه‌ی نتانیاهو: به‌جای غافل‌گیری، شکست سیاسی ببار آورد)

اسرائیل به سرعت جنگ علیه ایران را به عنوان یک پیروزی باشکوه ستایش کرد، اما بسیار تردید وجود دارد که واقعا چنین باشد: اهداف نتانیاهو محقق نشده است، ترامپ حاکمیت اسرائیل را به سخره گرفته است، افکارعمومی مردم فرسایش یافته، و مهمتر از همه، آلودگی چهرۀ اسرائیل در رابطه با غزه در هیچ کجا ناپدید نشده است

نویسنده میرون  راپو پورت لوکال کال   ترجمه از حامد شیبانی 25.6.2025

“آیا می توانیم بگوییم که این بزرگترین پیروزی در تاریخ کشور اسرائیل است؟” این پرسشی بود که یک مجری کانال 12 از یک سرلشکر (بازنشسته)  ارتش  اسرائیل گیورا آیلند، پرسید. حدود دو ساعت از اجرایی شدن آتش بس دیروز (سه شنبه) میگذشت که این مصاحبه انجام شد. آیلند در پاسخ خود متواضع بود. “پیروزی در سال 1967 بیشتر بود”،  او به مصاحبه کننده یادآور شد که احتمالا در آن زمان هنوز به دنیا نیامده است، اما مطمئنا آن پیروزی یک پیروزی بزرگ بود.

به عنوان کسی که در سال ۱۹۶۷، 10 ساله بود و حداقل فضای آن روزها را به یاد دارد، شباهت هایی بین جنگ شش روزه و جنگ 12 روزه ایران و اسرائیل که پایان آن صبح دیروز توسط دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا اعلام شد، وجود دارد. احساس آرامش جمعی از تهدیدی که از بین رفته است، غرور فوق العاده به توانایی های نظامی اسرائیل، تحقیر و حتی تمسخر توانایی های دشمن، احساس اینکه اسرائیل یک ابرقدرت شکست ناپذیر است و این پیروزی چنان تعیین کننده است که موجودیت اسرائیل را برای سال ها تضمین می کند.

جنگ ۱۹۶۷، همان‌طور که می‌دانیم، پایان دوران جنگ‌ها نبود. برعکس، تا حد زیادی می‌توان گفت که آن آغازگر دوره‌ای جدید از جنگ‌ها بود، و جنگ کنونی در غزه – و شاید هم با ایران – ادامه‌ای تقریباً مستقیم از آن چیزی است که در ژوئن ۱۹۶۷ پیروزی قاطع به‌نظر می‌رسید.
اما در حالی‌که چندین سال طول کشید تا اسرائیل و اسرائیلی‌ها بفهمند که جنگ ۶۷ آن تغییری را که به آن امید بسته بودند، به‌وجود نیاورد، به‌نظر می‌رسد که همین دیروز صبح، درست از لحظه‌ای که آتش‌بس به اجرا درآمد، مشخص بود که جنگ با ایران نه پایان همه جنگ‌ها خواهد بود، و نه حتی پایان جنگ با خود ایران.

بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر، در اوایل این هفته، بلافاصله پس از حمله آمریکا به تاسیسات هسته ای ایران، گفت: «من به شما قول دادم که تاسیسات هسته ای ایران به هر طریقی نابود خواهد شد. این وعده عمل شد» پرزیدنت ترامپ همچنین گفت که در بمباران شنبه شب ایالات متحده «تاسیسات هسته ای به طور کامل نابود شد». اما خود ایرانی ها ادعا می کنند که بیشتر اورانیوم غنی شده را قبل از بمباران آمریکا از فردو خارج کرده اند وسی ان ان دیروز گزارش داد که بر اساس اطلاعات آمریکا، بمباران فردو برنامه هسته ای ایران را «حداکثر چند ماه» به تأخیر انداخت. از آنجا که هدف عالی اعلام شده جنگ، از بین بردن تهدید فوری بمب ایران بود و اطلاعات آمریکا فکر نمی کرد که ایران در راه رسیدن به این هدف باشد، بسیار مشکوک است که این هدف محقق شده باشد.

تأثیر جنگ بر قدرت بازدارندگی اسرائیل در خاورمیانه نیز با یک علامت سوال روبروست. شکی نیست که اسرائیل برتری چشمگیری را ثابت کرده است: بدون مانع بر فراز ایران پرواز کرد، دقیقا می دانست که مقامات ارشد دفاعی و دانشمندان هسته ای ایران کجا هستند، و بسیار دقیقا به آنها ضربه زد و توانایی عملیاتی و تکنولوژیکی سرگیجه آوری از خود نشان داد. همچنین ثابت کرده است که بدون شک نیروی نظامی مسلط در خاورمیانه است و می تواند مانند یک «بزن بهادور و همسایۀ قلدر» رفتار کند، بدون اینکه به قوانین بین المللی یا حتی مذاکراتی که ایران با ایالات متحده در مورد محدود کردن برنامه هسته ای خود انجام داده است، وقعی بگدارد و همچنان از حمایت کامل کشورهای غربی به رهبری ایالات متحده برخوردار است. این واقعیت که نتانیاهو موفق شد ایالات متحده را وادار به مشارکت فعال در جنگی که اسرائیل آغاز کرده است، کند نیز احتمالا بر وجهه اسرائیل در منطقه تأثیر می گذارد.

بازدارندگی در جبهه داخلی اسرائیل

با این حال، نمی توان این واقعیت را نادیده گرفت که ایرانی ها نیز به بازدارندگی دست یافته اند. از سال ۱۹۴۸، مراکز شهرهای بزرگ اسرائیل هرگز مانند این جنگ در معرض تهدید قرار نگرفته اند. کل ساختمان ها فرو ریختند، 29 غیرنظامی اسرائیلی کشته شدند – چهار نفر از آنها در آخرین حمله در بئرشیوا بودند، نزدیک به 10000 اسرائیلی بی خانمان شدند، 25 ساختمان برای تخریب (در مقایسه با یک ساختمان از 7 اکتبر)، 40000 ادعای خسارت بر دارایی، خیابان های شهر خالی شد، بیشتر زندگی اقتصادی فلج شد. 7 اکتبر یک رویداد وحشتناک بود، اما به عنوان یک حادثه تلقی شد. در 12 روز گذشته، میلیون ها اسرائیلی احساس کرده اند که احساس مصونیت آنها، همانطور که اورلی نوی نوشت، ترک خورده است.

از نظر بازدارندگی، ایران نشان داده است که با وجود توانایی های دفاعی چشمگیر اسرائیل، امکان حمله به جبهه داخلی اسرائیل وجود دارد. موشک های ایرانی تصاویری از تل آویو یا بات یام یا بئرشبع ارائه می دادند که یادآور غزه بود و این صحنه ها در سراسر خاورمیانه حتی توسط کسانی که لزوما با رژیم ایران همدردی نمی کردند، دیده می شد. حتی اگر اکثر اسرائیلی ها احساس می کردند که رنج آنها «به بهایش می ارزد»، تجربه دویدن به پناهگاه های ضد بمب، شب های بی خوابی و روزهای «بهم ریخته» چیزی نیست که در آینده از یادآوردن آن لذت ببرند. درگیری بعدی با ایران، اگر به دلایلی دوباره شعله ور شود، اسرائیلی ها چندان با آرامش به آن نگاه نخواهند کرد.

کاملا روشن است که نتانیاهو و رهبری اسرائیل تمایلی به درگیر شدن در یک جنگ فرسایشی نداشتند، دقیقا به این دلیل که می توانست حس «پیروزی کامل» را که در روزهای اولیه جنگ در اینجا حاکم بود، از بین ببرد. احتمالا به همین دلیل است که در اوایل یکشنبه این هفته، بلافاصله پس از بمباران آمریکا، همه مفسران در اسرائیل از تمایل به «بستن داستان» سخن گفتند. اسرائیل نپذیرفت و به نظر می رسید که نتانیاهو در حال اجرای راهبردی است که در ماه مارس امسال در قبال حماس اعلام کرد: از این به بعد، مذاکرات فقط زیر آتش خواهد بود.

در نهایت، آتش بس، حداقل ظاهرا، بدون قید و شرط، همانطور که ایران درخواست کرده بود، اعلام شد. آتش بس مقابل آتش بس. نتانیاهو در یک کنفرانس مطبوعاتی ،یکشنبه گذشته، بلافاصله پس از حمله اسرائیل، نیل به  سه هدف برای پایان دادن به جنگ برشمرد: برچیدن برنامه هسته ای ایران، برچیدن موشک های بالستیک آن، و از بین بردن حمایت از «محور تروریسم» (منظور محور مقاومت است). وزیر دفاع اسرائیل کاتز به صراحت گفت که یکی از اهداف این عملیات «تضعیف رژیم آیت الله ها» یعنی ایجاد تغییر رژیم است. به نظر می رسد که این همان چیزی است که پشت بمباران های اسرائیل در چند روز گذشته قبل از آتش بس علیه زندان بزرگ تهران و مقر بسیج و شبه نظامیان رژیم بوده است.

این هدف، سرنگونی رژیم، محقق نشد. ایران می گوید در مذاکره با ایالات متحده عجله نخواهد کرد زیرا می گوید ایالات متحده آن را فریب داده و همزمان با آن مذاکره کرده و در عین حال به حمله اسرائیل چراغ سبز نشان داده است. ما نمی دانیم که در پشت صحنه بین ترامپ و ایران بر سر چیزی توافق شده است یا نه، اما در حال حاضر به نظر نمی رسد که مسیری برای تحقق حتی یکی از سه هدف ارائه شده توسط نتانیاهو وجود داشته باشد: عدم توافق محدودیت هسته ای. هیچ محدودیتی برای موشک های بالستیک، که افزایش تولید آن را ایال ضمیر، رئیس ستاد کل ارتش به عنوان دلیل اصلی «حمله پیشگیرانه» علیه ایران ذکر کرد. و مطمئنا محدودیتی در ارتباط بین ایران و نیروهای نیابتی آن وجود ندارد، چیزی که در اصطلاحات اسرائیلی به عنوان «کمربند آتش» شناخته می شود

از نظر نظامی، اسرائیل جنگ را به عنوان یک برنده به پایان می رساند. از نظر سیاسی، به نظر نمی رسد که دستاورد زیادی داشته باشد. در سال 1967، اسرائیل به یک دستاورد واقعی دست یافت. در جنگ اخیر، دستاوردها مبهم هستند و از دنیای «بازدارندگی» ناشی می شوند تا از دنیای واقعیت. این نباید تعجب آور باشد، زیرا از زمان آغاز جنگ در غزه، نتانیاهو در واقع از تلاش برای تعیین اهداف سیاسی برای اقدام نظامی امتناع کرده و به استفاده از زور به عنوان تنها راه رسیدن به اهداف توسل جسته است: در غزه، در لبنان، در سوریه. جنگ در ایران بار دیگر محدودیت های این استراتژی را برملا کرد.

این شکاف بین اهداف بزرگ و دستاوردهای دست نیافتنی تر در حال حاضر حس ناامیدی را حداقل در میان راست گرایان ایجاد می کند. بتسلئیل اسموتریچ، وزیر دارایی، از “طعم تلخ” در کنار “پیروزی باشکوه” صحبت کرد. بنی سبتی، کارشناس امور ایران که به یکی از چهره های شناخته شده با جنگ تبدیل شده است، در توییتی نوشت: «آتش بس در میان شلیک راکتی به اسرائیل و تلفات یک تصمیم غیرمنطقی است. ایران قوی تر خواهد شد» – و این پس از آن است که او یک روز قبل تر، نسبت به صداهایی که خواستار آتش بس هستند هشدار داد و در توییتی نوشت: «ما نباید متوقف شویم».

موفقیت در کشاندن ارتش آمریکا به اقدام اسرائیل – که همین چند روز پیش به عنوان یک موفقیت شخصی بزرگ برای نتانیاهو تلقی می شد و ترامپ را از دهان حاخام آریه درعی عنوان «پیام آور خدا برای مردم یهود» به ارمغان آورد مردم هدیه شد– اکنون در نوری کمی متفاوت دیده می شود. اسرائیل با سپردن عملیات خود در ایران به ایالات متحده – از بین بردن تاسیسات فردو – ظاهرا سهم مشخصی از حاکمیت خود را نیز واگذار کرد. بنابراین، این کشور هیچ امکان واقعی برای مخالفت با آتش بس اعلام شده توسط ترامپ نداشت و مجبور شد هواپیماهای خود را که در راه بمباران ایران، به تلافی موشک شلیک شده سه ساعت پس از اجرای آتش بس، بودند پس از اینکه ترامپ صریحا دستور داد بمب ها را رها نکنند، بچرخانند، رویدادی که در سال های اخیر به سختی قابل یادآوری است.

دستورات نرسیدند

در ظاهر به نظر می رسد نتانیاهو برنده بزرگ این جنگ است. حتی رقبای سرسخت او در رسانه ها به او اعتبار موفقیتش را می دهند، بدون ذکر حامیانش که بازگشته اند تا در مورد او با عبارات الهی صحبت کنند. به نظر می رسد که خود او دوباره متولد شده است: او با رسانه ها مصاحبه می کند، از مکان های سقوط راکت بازدید می کند، فلافل می خورد، اقداماتی که از ابتدای کودتای رژیم، به ویژه از ۷ اکتبر، تقریبا به طور کامل انجام آنها را متوقف کرده بود. جای تعجب نیست که گمانه زنی هایی در رسانه ها آغاز شد مبنی بر اینکه او انتخابات را پیش رس راه خواهد انداخت تا ثمره شهرت خود را درو کند.

نظرسنجی های منتشر شده از ابتدای جنگ کمتر از آن چیزی بود که تصور می شد برای نتانیاهو باید باشد. حالا لیکود در حال افزایش است، اما بلوک دست راستی حدود ۵۰ کرسی باقی مانده است، رقمی که حتی به نتانیاهو اجازه نمی دهد از تشکیل یک دولت جایگزین از احزاب یهودی، بدون حداش-تعال و رعام جلوگیری کند. «کاپلانیست ها» به عنوان یک اسم رمزی احساس می کنند که در جنگ پیروز شده اند، بنابراین دلیلی وجود ندارد که بروند و به نتانیاهو رای دهند.

ما هفته گذشته در اینجا استدلال کردیم که دلیل اصلی توسل نتانیاهو به جنگ با ایران این است که غزه را فراموش کند – فراموش کردن شکست در از بین بردن حماس. فراموش کردن عدم بازگرداندن گروگان ها. فراموش کردن فشارهای بین المللی که در مواجهه با وحشت ناشی از نوار غزه شروع به افزایش کرده است. انزجار فزاینده در جامعه اسرائیل از جنگ غزه را فراموش کند. فراموش کردن این واقعیت که طرح هیولایی برای متمرکز کردن فلسطینی ها در جنوب نوار غزه برای آماده سازی جهت اخراج آنها نیز پیشرفت نمی کند و به غیر از تیراندازی به فلسطینی های گرسنه که در صف توزیع غذا هستند، هیچ دستاوردی ندارد.

اکنون که جنگ علیه ایران به پایان رسیده است، غزه دوباره در کانون توجه قرار گرفته است. اگر کسی نیاز به یادآوری داشت، آن را در قالب خبر کشته شدن هفت سرباز دیروز در خان یونس دریافت کرده بود و ممکن است برخلاف آنچه نتانیاهو امیدوار بود، فشار برای پایان دادن به جنگ در غزه افزایش یابد. ستاد خانواده های ربوده شدگان قبلا جهت را اعلام کرده است. این ستاد در بیانیه ای پس از اعلام آتش بس گفت: « کسی که می تواند با ایران آتش بس برقرار کند، می تواند جنگ در غزه را نیز متوقف کند.»

حتی قبل از حادثه مرگبار در خان یونس، اوری میسگاو شهادت یک افسر در غزه را منتشر کرد و حس کلی ناامیدی را در میان سربازان توصیف کرد. جنگ با ایران ممکن است در واقع بسیاری از اسرائیلی ها را به این نتیجه برساند که اگر اسرائیل با موفقیت با تهدید وجودی مانند برنامه هسته ای ایران، چه واقعی و چه خیالی، کم اهمیت تر مقابله کند، می تواند با تهدیدی بسیار کمتر مهم مانند حماس نیز مقابله نماید و با آن برای پایان دادن به جنگ در ازای آزادی همه گروگان ها توافق کند. گیلاد اردان، سفیر سابق اسرائیل در واشنگتن و یکی از اعضای برجسته لیکود، دیروز دقیقا همین چیزها را در کانال 12 گفت .

هیچ‌کس نمی‌داند آیا ترامپ واقعاً برای پایان دادن به جنگ غزه تلاش خواهد کرد تا تصویر خود به‌عنوان کسی که صلح می‌آورد را بهبود دهد یا نه. شاید خود او هم هنوز نمی‌داند. اما اگر واقعاً به این سمت حرکت کند، برای نتانیاهو بسیار دشوارتر خواهد بود که با او مخالفت کند، به‌ویژه پس از آنکه خود نتانیاهو، کلیدهای پایان جنگ با ایران را به دست او سپرده است. حملهٔ بی‌امان استیو بنن – ایدئولوگ جنبش MAGA که ترامپ را به کاخ سفید رساند – علیه نتانیاهو و توصیف او به‌عنوان «دروغ‌گوی بی‌شرم»، قطعاً نشانهٔ خوبی برای نتانیاهو نیست. کشورهای اروپایی که در جریان جنگ اسرائیل با ایران عمدتاً در کنار اسرائیل ایستادند، تقریباً به‌صورت غریزی در چارچوب «غرب در برابر شرق»، حالا ممکن است پس از پایان جنگ، تهدیدات خود برای تحریم اسرائیل را در صورت عدم «پایان دادن به رنج» در غزه شدت بخشند، و شاید حتی این تهدیدها را عملی کنند.

«تهدید موجودیتی» از سوی ایران و ادعای اینکه فقط نتانیاهو قادر است آن را خنثی کند، یکی از برگ‌های برندهٔ اصلی او از زمان ورودش به سیاست در بیش از ۳۰ سال گذشته بود. حالا او این برگ را روی میز انداخته و دشوار خواهد بود که دوباره از آن استفاده کند. زیرا نتانیاهو نمی‌تواند به‌زودی دوباره ادعا کند که ایران در آستانهٔ ساخت بمب است، چرا که با این ادعا، دستاوردهای «پیروزی درخشان»ی که خود او به‌صورت عمومی و تلویزیونی اعلام کرده، را زیر سؤال خواهد برد. پاک‌سازی قومی غزه و الحاق کرانه باختری، به‌احتمال زیاد اهداف فعلی نتانیاهو و دولتش هستند، اما این‌ها برگ‌هایی به‌مراتب ضعیف‌تر، کم‌جذاب‌تر و از لحاظ سیاسی کمتر «دلفریب» به‌نظر می‌رسند – به‌ویژه اگر بدون برگ تهدید ایران و «محور شرارت» روی میز باشند.

بدون برگ‌های برنده در آستین، نتانیاهو ممکن است به این نتیجه برسد که بهتر است به توافقی جامع در غزه برسد – همان‌طور که اردان گفته – و سپس در حالی‌که «بخار پیروزی» در ایران هنوز باقی‌ست و در آغوش گرفتن گروگان‌های بازگشته به خانه، به سوی انتخابات برود. اسموتریچ و بن‌گویر احتمالاً از دولت خارج خواهند شد، اما اگر نتانیاهو در انتخابات پیروز شود، آن‌ها برای ادامهٔ پروژهٔ کودتای قضایی و الحاق کرانه باختری، بار دیگر با او آشتی خواهند کرد. این یک قمار است، که برخلاف مسیری‌ست که نتانیاهو در ۲۰ ماه گذشته پیموده، اما به‌طرز متناقضی، ممکن است پس از پایان مبهم جنگ با ایران، احتمال تحقق آن بیشتر شده باشد.

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید