برای شنیدن مصاحبه اینجا را کلیک کنید.
بنی صدر: انسان وقتی به حق عمل می کند فریب نمی خورد. چون فریب پوشاندن حق است. ادمی که به حق عمل می کند نمی توان او را فریب داد. اما اگر به حق عمل نکرد فریب می خورد. حال شما می پرسید برنده و بازنده کیست. پس یک برنده و یک بازنده وجود دارد. خوب، آن چیزی که در قمار به آن داو میگویند، آن چه بوده است؟! قبل از انتخابات کسانیکه زبان دروغ به کار میبردند، میگقتند: “تحریم فعل پذیری است. این که کار نشد. رای دادن فعالیت است و انسانی که رای میدهد، فعال است.” حال میبینید که خیر. وقتی انسان نیست که تصمیم میگیرد، بلکه قدرت حاکم بر اوست که تصمیم گیرنده است، در اینصورت انسان وسیله ای خواهد شد، به مانند داو در قمار به کار میرود! فعل پذیر خواهد شد. فعل پذیری به معنای دقیق کلمه همین است. یعنی یک بازی قدرتی (قمار قدرتی) بین دو طرف انجام بگیرید و آدم های وسیله این قمار می شوند. در ظاهر یک طرف قمار بازها آقای خامنه ای است و یک طرف هم اصلاح طلبان و متحدانشان. وسیله آنها چیست؟ رای دهندگان. وقتی آدمی وسیله شد، بلافاصله فعل پذیر خواهد شد. اگر بخواهد فعال باشد، باید وارد این بازی قمار گونه نشود. وسیله و داو نشود. داو یعنی پولی که در قمار روی آن برد و باخت میکنند. حال در این قمار، چه کسی برده است و چه کسی باخته است؟ باید توجه کرد که پیش از اینکه قمار انجام بگیرد، تناسب قوا در جامعه میگوید که چه کسی برنده و یا بازنده است. از قبل معلوم بوده است. با وجود این رای دهندگانی که اجازه بدهند که وسیله این بازی بشوند و آن ها را به پای صندوق های رای بکشانند تا به جنایت کاران رای بدهند، نشانگر این واقعیت است که انسانی که در مدار بسته بد و بدتر قرار بگیرد و زندانی این طرز فکر بشود تا کجا میتواند برود! خب، قدرت دست کیست؟ کسانی که استصواب را انجام دادند. همان کسانی که 12 هزار نامزد انتخاباتی را، تصفیه کردند به این معنا که چه کسانی میتوانند نامزد باشند و چه کسانی نمیتوانند. کسانی را به عنوان نامزد پذیرفتند که مزاحمتی برای قدرت آن ها نداشته باشند. چه کسانی امکانات تبلیغاتی را در دست دارند؟ دستگاه آقای خامنه ای. سپاه و بسیج و غیره در دست چه کسی است؟ باز هم دست آقای خامنه ای. اینکه بتوانند افرادی را به اینطرف و آن طرف ببرند تا رای بدهند در دست چه کسی است؟ بیشتر دست آقای خامنه ای. پول در دست چه کسی است؟ دست آقای خامنه ای. پس از پیش معلوم بوده است که در این قمار، چه کسانی برنده و یا بازنده هستند. آقای خامنه ای برنده است. چرا؟ بلحاظ اینکه مجلس خبرگان را یکدست برنده شده است. آقای خزعلی میگوید که یک سوم مال ماست (که با واقعیت سازگار نیست) و طرف دیگر میگوید که فقط 12 نفر معتدل وجود دارد و بقیه اصول گرا هستند. حال هر کدام از این دو را شما در نظر بگیرید، مجلس خبرگان، دربست در اختیار آقای خامنه ای است. یک پوششی هم درست کردند و هر دو انتخابات را هم با هم برگزار کردند، در نتیجه صورت ظاهری درست کردند از یک مجلس خبرگانی که با صفت مردمی تشکیل شود که اگر خواستند رهبر جدیدی انتخاب کنند، آقای خامنه ای و طرفداران او بگویند خود مردم آن ها را انتخاب کرده بودند! در مورد مجلس شورای اسلامی هم باز برد با آقای خامنه است، چرا که بنابر ترکیبی که اصلاح طلبان از این مجلس بدست میدهد، گزارش از یک مجلس ناتوان میکند که در این مجلس ناتوان، اصلاح طلبان در اقلیت هستند. اگر مستقل ها با اصول گراها جمع بشوند، اکثریت خواهند بود. اگر مستقل ها با اصلاح طلبان جمع بشوند، آن ها اکثریت خواهند بود. ولی با توجه به تناسب قوا در خود رژیم، احتمال جمع شده مستقل ها با اصولگرایان بیشتر است. بخصوص اینکه نمایندگان مستقل، غالبا اصولگرا هستند! ولی برای رای آوردن، خود را مستقل نامیده اند. به این ترتیب جواب سوال شما روشن شد. نتیجه انتخاب میگوید رای دهندگان وسیله شدند در یک قماری که در این قمار برنده آقای خامنه ای است.
اما واقعیت دیگری نیز وجود دارد، و آن اینکه مردم ایران، آنطور که رژیم مدعی آن است، در انتخابات شرکت نکرده اند. آقای وزیر کشور، یکروز بعد از انتخابات یعنی در 8 اسفند گفته است: 28 میلیون رای اخذ شده است. بعد به 33 میلیون نفر رسد. و در نهایت به 34.5 میلیون نفر رسید. در انتخابات تهران گفتند: 2.9 میلیون نفر رای داده اند، بعد به 3.4 میلیون رسید. خود این آمار نشان میدهد که به این آراء افزوده شده است. با این حال من نمیخواهم وارد این بحث بشوم، که هر رای دهنده ای چقدر وقت نیاز داشته برای اینکه نام 46 نفر را بنویسد و با 4650 صندوق چقدر ممکن بوده رای اخذ شود. ولی با توجه به نحو رای دادن و زمان لازم برای آن، میتوان گفت که میزان رای واقعی مردم، نصف آمارهای رسمی است. به همین اندازه بسنده میکنم چون میخواهم راجع به تحریم و کسانی که در انتخابات شرکت نکردند و اکثریت بزرگی را هم تشکیل میدهند، صحبت کنم. همین قدر عرض میکنم که آقای هاشمی رفسنجانی، نماینده اول مجلس خبرگان، بنابر رقم های که خودشان ساخته اند در استان تهران 27 درصد رای دهندگان را داراست که می شود 8.5 میلیون نفر. آقای جنتی نفر آخر، 15.5 درصد. ملاحظه میکنید که این افراد یک اقلیت در جامعه ایران هستند. در مجلس هم نفر اول 24.3 درصد رای دارد و آقای حداد عادل که نفر سی و یکم است 16.6 درصد رای دارد. پس در هر دو مجلس، هر دو دسته با هم اقلیت هستند. سه چهارم مردم ایران با هر دو طرف موافق نیستند. تازه بنابر ارقام خودشان. پس اینجور نیست که گویا مردم رفته اند و رای داده اند! خیر. اکثریت رای نداده اند. خوشبختانه وارد آن بازی قمار نشده اند. اجازه ندادند که وسیله قدرت مداران بشوند.
حال برخی از هموطنان من سوال کرده اند که بعد از تحریم چه باید کرد؟ قبل از این تحریم من عرض کرده ام که چه باید کرد. خود تحریم یک عمل فعال است وقتی که تحریم کننده میداند، صاحب حق حاکمیت هست و چون این رژیم مانع از عمل به این حق انسانی است، در بازی انتخاباتی که ناقض این حق است، شرکت نمیکند. این انسان فعالی است که اجازه نمیدهد از او بعنوان وسیله استفاده شود. میگوید من مستقل و آزاد هستم و بعنوان شهروند میباید حاکم بر سرنوشت خویش باشم، اگر انتخابات آزادی دیدم، در آن شرکت کنم و کس و یا کسانی را برای اجرای تصمیم من انتخاب میکنم تا مجری تصمیم من باشند. نه اینکه تصمیم را قدرت حاکم ببیند و کار من این باشد که بروم و به عده ای رای بدهم که حتی خود آن ها در تصمیم گیری نقشی ندارند! تصمیم را آقای خامنه ای میگیرد و آن هم بعنوان ولایت مطلقه. البته اسما اینطور است ولی رسما دستگاههای که محور و ستون فقرات قدرت را تشکیل میدهند، تصمیم گیرنده هستند. در هر حال کسانی که رای داده اند، تصمیمی نمیتوانید بگیرید! در صورتی که حاکمیت یعنی شما تصمیم گیرنده باشید.
پس اول کار این است که شما مردم ایران، این حق حاکمیت را در وجدان خود ببرید، بطوریکه عمل شما، بیان کننده آگاهی شما بر این حق باشد و حتی عین آن حق باشد. این کار اول است. یعنی غنی کردن وجدان همگانی با حقوقی که عبارتند از: حقوق انسان، حقوق شهروندی که پایه آن حق حاکمیت است و حقوق ملی که باز پایه آن حق حاکمیت است.
کار دوم سلب مشروعیت از رژیم است. به همان مقداری که مردم، انتخابات رژیم را تحریم کرد، از او سلب مشروعیت کرده اند اما میبایست که این سلب مشروعیت را در زندگی روزمره خود هم بکارگیرد. به چه ترتیب؟ این مطلب را جلوتر درنقش جامعه مدنی توضیح خواهم داد. پس کار دوم سلب مشروعیت از رژیم استبدادی ناقض حقوق انسان، حقوق شهروندی و حقوق ملی مردم ایران بعنوان عضو جامعه جهانی.
کار سوم محدود کردن عرصه عمل رژیم ولایت مطلقه فقیه است. جامعه مدنی یعنی جمهور مردم ایران، بسیاری مسائل دارد که خود میتواند حل کند. میتواند مسئله ایجاد نکند، تا هم خود بهتر زندگی کند، تخریب کمتر و کمتر باشد و هم برای رژیم امکان مداخله ایجاد نشود.
کار چهارم باز داشتن رژیم از فعال مایشائی در درون و بیرون از مرزها است. این مسئله که رژیم قدرت خارجی را محور سیاست خارجی و داخلی کند، بطوریکه 48 ساعت قبل از انتخابات، آقای خامنه ای بیاید و عده ای را متهم کند به عنوان عامل قدرت خارجی و بعد از انتخابات هم فرمانده سپاه، خط و نشان آن را بکشد. این ملت، ملتی است که با چنین قدرتی روبرو است که مرتب قدرت خارجی را در سیاست داخلی و خارجی محور می کند. البته رشد نمیکند، البته میزان تخریب در این جامعه از میزان ساختن بیشتر می شود، البته کشور بیابان می شود. پس، باید که این را از فعال مایشائی باز داشت. مردم ایران می باید هر زمان که این رژیم به اقدامی که استقلال کشور را به خطر می اندازد دست می زند، مخالفت خودشان را ابراز بکنند. با این حال به این قسمت از کار، یعنی توضیح در باره بخشی از جامعه مدنی باز خواهم گشت. اما از این جا به بعد، یعنی از پنج به بعد، هر ایرانی به عنوان شهروند باید کارهایی را تصدی کند.
کار پنجم، رها کردن خویش است از عقده حقارت و “من ناتوانم” و “کاری از ما ساخته نیست” و “چاره ای غیر از این نیست” و در مدار بسته از ترس بدتر باید به بد رای داد و از اینها خود را رها کند و بداند که اساس حقوق و برخورداری از حقوق و مردمسالاری، حقوق معنوی از نوع امید، توانایی و دوستی است. مردمی که در خود احساس توانایی را که طبیعی حیات انسانی است بپرورند، چون ناتوان حیات ندارد توانا حیات و زندگی دارد. پس توانایی ذاتی حیات است، امید ذاتی حیات است برای اینکه یاس با حیات سازگاری ندارد امید با حیات سازگاری دارد. دوستی ذاتی حیات است برای اینکه بدون همکاری، توانایی پرورده نمیشود و بکار بردنی نمیشود. شهروندان ایران، خصوصا آنهایی که میخواهند نقش نیروهای محرکه را در جامعه خود داشته باشند می باید، دوستی را، آشتی همه با هم را برنامه کار خودشان بکنند و این که ما تواناییم را فکر کنند و عمل کنند. قلمروهای عمل برای ابراز توانایی خودشان را ایجاد بکنند. امید را می باید جانشین ترس کنندکه ترس تحمیل شده از سوی استبداد است.
ششم، این اصلی که هر انسان و در هر کجای جهان باید از آن پیروی کند این است که منم که باید تغییر کنم تا تغییر بدهم. خوب شما که پای صندوق رفته اید تغییر کرده اید؟ نه، شما تغییر نکرده اید. یک دسته می گویند ما رفته ایم رای دادیم برای اینکه جمهوریت حفظ بشود. عزیر من، جمهوریت یعنی همان حق حاکمیت که دارید، وقتی شما حق حاکمیت را ندارید و گذاشته ای توی جیبت و رفتی بر ضد آن رای داده ای حق حاکمیت نداری. جمهوریت در صندوق رای نیست در شما است. در انسان است. جمهوری یعنی حاکمیت جمهور مردم. هرگاه حاکمیت از راه مشارکت انجام گرفت به آن می گویند جمهوری شهروندان. این در عمل شما است، نه در رفتن و رای دادن به سلب آن از خود. که البته سلب کردنی نیست. شما می روید رای میدهید و به آن طرف می گوئید نگذار من به این حق خود عمل کنم. بدین معنا وقتی که امری ذاتی حیات است سلب کردنی نیست. رهبری ذاتی حیات انسان است مگر می شود از انسان سلب بشود. قابل انتقال هم نیست.
عرض کنم به شما، پس کار هشتم می شود دوست شدن را روش کردن و رابطه حق با حق را جانشین رابطه قوا کردن در هر جا که ممکن است. در دانشگاه دانشجویان با هم، رابطه حق با حق را جانشین رابطه زور با زور بکنید. در خانه پدر ها مادر ها باهم،شما با فرزندان. در محیط کار کارگران با هم، در دستگاه های اداری، کارمندان با هم. می بینید چقدر کار هست اگر بخواهید بکنید؟ آن وقت شما جامعه خود را از پایه تغییر می دهید، استبداد را بی محل می کنید.
نهم، خشونت زدایی و بی محل کردن ترسها. بجای اینکه بنشینید همدیگر را بترسانید، هر جا که می بینید خشونت در رابطه ها بکار می رود، زور بکار می رود، روش خشونت زدایی که چندین نوبت توضیح داده ام را بکار ببرید. در کتاب ارکان دموکراسی هم دوباره فهرستی از آنها را آورده ام، در مصاحبه ها هم گفته ام و امیدوارم آنهایی که این صحبتها را می شنوند آنها زحمت آموختن و آموزاندن این روشها را به خود بدهند.
دهم، بعد که این نه کار را کردید بیرون آمدن از مدار بد و بدتر است، هر وقت دیدید که مجبورید بین بد و بدتر انتخاب کنید، بدانید که دروغ است و انتخابی نیست که بکنید. چنانکه می بینید رفته اید رای داده اید، هم به آقای هاشمی رفسنجانی رای داده اید که بانی وضعیت کنونی کشور است و هم به امثال جنایتکارانی مثل رئیسی و ریشهری و دری نجف آبادی و شاگردان آقای مصباح یزدی رای داده اید و هم بدترین که آقای ولی مطلقه است برنده شد. اینها را اگر قبلا می نشستید و فکر می کردید، برنده و بازنده را معین می کردید شاید شما پای صندوق نمی رفتید و امروز دنیا به گونه دیگری نگاه می کرد، می گفت یک ملتی یک پارچه به این رژیم گفت نه.
یازدهم، پرداختن به بدیل، جانشین، ببینید یک دولت استبدادی اگر بخواهد یک دولت حقوقمدار بشود، می باید که اولا خود آن ساختار دولت حقوقمدار بشود ثانیا تصدی آنها را کسانی بکنند که اینها کاری ندارند جز عمل به حقوق. بدیل این است. باید به این به جد پرداخت. هر کس، هر جای ایران و بیرون از ایران هست می باید خود را بدیل تلقی کند و خویشتن را بپرورد برای شرکت در اداره جامعه وقتی زور نیست. و حق هست.
حالا وقت ما برای اینکه بپردازم به جامعه مدنی کافی نیست، با این حال یک رئوسی را عرض می کنم به امید اینکه در فرصت دیگری بسط بدهم. جامعه شناسانی که در باب جامعه مدنی تحقیق کرده اند، می گویند جامعه مدنی علی الاصل ضدیت با قدرت است، برای اینکه قدرت بر ضد او بکار می رود و اگر نتواست از قدرت رها بشود لااقل توانایی تعدیل را داشته باشد. یعنی نگذارد قدرت، تخریب را از اندازه بگذراند آن گونه که در ایران از اندازه گذراند.خوب، وگفته اند که جامعه مدنی وقتی پدید می آید که شهروندان یک هدفی را معین می کنند و برای رسیدن به این هدف به طور خود انگیخته، داوطلبانه، با یکدیگر روابطی بر قرار می کنند که به آنها امکان میدهد برای تحقق آن هدف با هم همکاری بکنند. جامعه مدنی این است. خوب حالا اگر هدف را شما جامعه مدنی، استقلال و آزادی، زیستن در استقلال و آزادی و رشد در استقلال و آزادی قرار دادید باید نوع سازماندهی که می کنید متناسب با این هدف باشد که آن ده کار صورت گیرد. پس معلوم است که چه باید بکنید. حالا با این حال، عرض می کنم که وقتی آنها که این تحقیقات را انجام داده اند می گویند، چه وقت جامعه مدنی فعل پذیر میشود؟ دوباره بر می گردم به آن بحث اول. چه وقت فعل پذیر میشود؟ محققان می گویند، وقتی که جامعه سیاسی، مرکب از سازمانهای سیاسی و شخصیت ها، فعالان سیاسی، اینها به جای اینکه جامعه مدنی را منزلگاه خود بکنند می روند دولت و دولت را منزل خود می کنند. وقتی جامعه سیاست از جامعه مدنی جدا شد و منزل خود را دولت کرد دولت استبدادی و جامعه فعل پذیر می شود. به جریان انتخابات بنگرید که کسانی که تشویق به شرکت در انتخابات می کردند چه کسانی بودند کسانی که منزل خود را موضع فدرت انتخاب کرده بودند.
جامعه مدنی اگر بعواهد فعال شود باید به حقوق خود وجدان پیدا کند و جامعه سیاسی را مجبور کند که در جامعه مدنی عمل کند. هر کس خواهد از این منزل بیرون رود او را طرد می کند و این قاطعیتی است که دمکراسی ها بکار می برند.
هرگاه جامعه مدنی فدمی بیشتر بردارد و حقوق را شناسائی کرد و عمل کرد با فدرت در تضاد می شود جامعه مدنی وقتی معنا پیدا می کند که به حقوق عمل کند. هر گاه این تضاد پیش آمد دولت را می تواند تابع جامعه مدنی بکند و نتیجه اینکه دمکراسی شورائی تشکیل می شود.
شاد و پیروز باشید.
مصاحبه رادیو عصر جدید با آقای بنی صدر به تاریخ 14 اسفند 1394