back to top
خانهدیدگاه هاعلی محمدی : نقد منطق تاریخی و الهامی رضا...

علی محمدی : نقد منطق تاریخی و الهامی رضا علیجانی

                                    بنام خداوند جان و خرد

                                  

                      براساس روش شناخت بر پایه جهان بینی توحیدی 

 

مقدمه  یک –  تعیین نسبت  روشنفکران با اصول راهنمای  اجتهادی  و تاویلی  روحانیت

 

بیشتر روشنفکرن  ایران با اینکه روحانیت را و نوع تفسیر شان را از  متون دینی    و نتیجه ان را انتقادمی کنند   ولی از خود نمی پرسند کجای کار روحانیت  مشکل دارد که  این نوع  مستبدانه و ضد ازادی و استقلال و برابری و حقوقمداری – میان مردم و حاکمان و درخانواده  بین مرد و زن ثنویت را  بر قرار  می کنند  شاید هم فکر می کنند دین ذاتا  بیان استبداد است  کمی اگر  فکر کنند و از خود سئوال کنند چرا خداوند  انسانرا   با قانون توحید خلق می کند و در خلقت هم هیج فرقی میانشان نیست  و انها را خلیفه خود در زمین قرار می دهد  ولی برای زندگی اجتمائی قوانین شرک  و ثنویت را   معیار روابط اجتمائی قرار می دهد  تا حتی در کوچکترین قوانین ثنویت ساری و جاری است  ایا قران ذاتا کتاب شرک است یا بسبب عاملی این انحراف در فهم و تفسیر قران بوجود امده است   این روشنفکرا ن اولا  از یک چیز غفلت می کنند و ان توجه نکردن  به اصول راهنمائی است که روحانیت در فهم و تفسیر قران بعنوان اصول تاویلی  بکار می برد  در نتیجه  با این پیش فرض که روحانیت در همه چیز از جمله در اصول راهنما  خالص  و قرانی هستند  بر روش روحانیت هیچ ایرادی نمی گیرند   و دوما  غفلت  می کنند که پیامر فرمود قول و فعل من تفسیر نهائی از متن نیست  و این تفسیر به قدر عقول مردم زمانه است

کتاب بحار الانوار قال رسول الله (ص)

انّا معاشر الانبیاء اُمِرنا اَن نکلّم الناس على قدر عقولهم    – همانا ما گروه انبیاء امر کرده شد یم که صحبت کنیم مردم را به قدر  عقلهایشان)

 

کتاب صحیح بخاری یقول الإمام علی-

حدثوا الناس بما یعقلون, أتحبون أن یُکذَّب الله ورسوله ( سخن بگوئید با مردم  بآنقدر که تعقل می کنند ایا دوست دارید اینکه تکذیب کرده شود خدا و رسولش )

 

کتاب ینابیع الموده – علی ـ رضی الله عنه –

 إن ههنا لعلوماً جمه، لو وجدت لها حَمَلَه-  همانا  همینجا ( اشاره بخودش )  البته  مجموعه ای از  علوم  است  اگر یافتم  برای او   حمل کننده ای  ( می گویم )

این سه حیث موافق این ایه است سوره یونس –

بَلْ کَذَّبُواْ بِمَا لَمْ یُحِیطُواْ بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ کَذَلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الظَّالِمِینَ ﴿39﴾

بلکه تکذیب کردند به آنچه که احاطه نکردند به علمش –  و هنوز نیامده است ایشان را تاویلش ( نتیجه اش ) بدینسان تکذیب کردند آنان که از قبل ایشانند  پس نگاه کن چطور بودعاقبت ظالمان( سلطه گران ) .

 

  انچه که  پیامبر و ائمه از تفسیر قران گفتند به قدر عقل مردم ان زمانه بود  وبه همین دلیل پیامبر  فرمود  احادیث را ننویسید  که در ان صورت احادیث تفسیر نهائی از  قران تلقی می شود  وقران ترک کرده میشود  متاسفان همین بدبختی گریبان مسلمانان را  گرفت و مسلمانان بر خلاف دستور پیامبر احادیث   را 103 سال بعد ار پیامبر  نوشتند  و امروز احادیث معتبر تر از خود قران شده بلکه معیار فهم قران شده است در صورتی که خداوند می فرماید  انچه را که رسول به شما میدهد بگیرید و انچه را که نهی می کند پایان دهید  و اگر بر خلاف ان کسی عمل کند  موجب عقوبت هم می شود    

در سوره حشر آیه 7

وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ –

و آنچه را  که داد شما را رسول-  پس بگیرید او را – و آنچه را که نهی کرد شما را از او- پس نهایت بدهید – و تقوا داشته باشید خداوند را همانا خداوند شدید عقوبت کننده است)

 

در کتاب  مسند احمد ابن حنبل ج3 ص12

– قال رسول الله (ص) من کتب عنى غیرالقرآن فلیمحه- هرکس  بنویسد از من  غیر از قران را  محو کنیدش )

 و پیامبر مرتبا به علی می فرمود

 

1- کتاب شواهد تنزیل ص 29 حاکم الحسکانى

قال النبى (ص) على یعلم بعدى من تاویل القرآن ما لایعلمون و یخبرهم –

گفت پیامبر (ص)علی تعلیم می دهد از بعد من تاویل قران را آنچه  را که نمی دانند مردم  و خبر می دهد ایشان را

 

2-ابو داود _ قال رسول الله (ص)

 یا على انت تعلم الناس التاویل القرآن بما لایعلمون

(گفت رسول خدا (ص)ای علی توتعلیم  می دهی مردم را تاویل قرآن را بدانچه نمیدانند)

 

3- در کتاب بصائر الدرجات‌ ص‌ 300 عن‌ جابر قال‌ ـ

 

قال‌ ابو جعفر (ع‌) یا جابر لو کنا نفتی‌ الناس‌برأینا و هوانا لکنّا من‌ الهالکین‌ و لکنّا نفتیهم‌ بآثار من‌ رسول‌ الله (ص‌) و اصول‌ علم‌ عندنا نتوارثها کابر عن‌ کابر نکنزها کما یکنز هولاء ذهبهم‌ و فضتهم‌ –

از جابر گفت‌ ـ ابوجعفر (ع‌) ای جابر اگر بودیم‌ فتوادهنده‌ مردم‌ را به‌ رأیمان‌ و میلمان‌ البته‌ بودیم‌ ازهلاک‌ شدگان‌ ولکن‌ ما فتوا می‌دهیم‌ ایشان‌ را به‌ آثاری‌ از رسول‌ الله و اصول‌

 

علم‌ پیش‌ ماست‌ به‌ارث‌ می‌بریمش‌ بزرگمان‌ از بزرگمان‌ گنجینه‌ می‌کنیمش‌ همچنان‌ که‌ اینها گنجینه‌ می‌کنندطلایشان‌ و نقره‌یشان‌را

 

4- و امام جعفر صادق (ع) فرمود:در وسائل الشیعه ج-18 ص41 ودر بحار الانوار  ج2 ص245

علینا القاء الاصول و علیکم بالتفریع

بر ماست که اصول را به شما بیاموزیم  و بر شماست که فروع را  (اجتهاد کنید )

 

و از طرف دیگر فراموش می کنند که چه قدر اقبال  و شریعتی به فلسفه و منطق رسمی روحانیت که همان فلسفه و منطق بیگانه از قران  یونانی  ارسطوئی است نقد داشتند  و ان را مشکل اساسی در اندیشه روحانیت می دانستند   بعد از شریعتی هم بنی صدر به این امر توجه جدی داشت و بار ها به روحانیت در سخنرانی هایی که  قبل از انتخابات  ریاست جمهوری   داشت نقد می کرد که چرا مرتب بر مجاهدین خلق ایراد می گیرید و می گوئید التقاطی هستند و به خودتان نگاه نمی کنید که بزرگترن التقاطی خودتان هستید که 14 قرن است قران را  از اصول خود  تهی و محروم کرده اید  و از طرفی دیگر  روشنفکران هر چه را که روحانیت از قران تفسیرو ارائه می دهد عین کلام خدا تصور می کنند  اما وقتی که می بینند با وجدانشان تطابق ندارد  بجای اینکه روحانیت را متهم کنند که چرا اینگونه  تفسیر می کنید  کتاب خدا را متهم به ضد انسانی   و ضد زن و و………  می کنند

  چرا چنین است ؟

جواب این است که بخشی ازروشنفکران در جهان بینی  خودشان پیرو فلسفه و منطق صوری ارسطوئی هستند  در نتیجه اگر خودشان هم همین ایات را تفسیر کنند همان نتیجه را می دهد که روحانیت کرده است   در نتیجه فکر می کنند روششان و روش روحانیت در تفسیر قران صحیح است و عیب در خود قران است  و با این غفلت   انها هم به انحراف می افتند  در نتیجه چاره کار را در این می بینند که  یا همه قران و یا بخشی از قران را ترک  کنند تا بشر مسلمان از استبداد دینی  خلاصی یابد  و برای این منظور هر روز یک تئوری بوجود  می اورند  یک روز نظریه قبض و بسط شریعت مطرح می شود  روزی دیگر نظریه هرمنوتیکی غرب به میان می اید و روزی دیگر رویکرد   تاریخی و الهامی مطرح می شود  البته تمام این فعالیت ها را باید در  همدلی با بشر دید  که می خواهند  بشر را از استبداد    دینی نجات دهند و نیت ها  خیر است اما روشها غلط است  و تا کنون هم به هیچ نتیجه ای نرسیده است  -حتی خودشان نیز راضی نیستند و اگر روزی هم این روشها بر جامعه حاکم شود در استبداد دست کمی از روش روحانیت نه تنها نخواهد داشت  بلکه شدیدتر هم می شود  چون اصولی را که ارائه می دهند بر پایه شرک است  و با جهان بینی شرک نمی توان کتاب  توحید را فهمید

 

1-  اغلب اصول راهنمای انها برون دینی است واز خود قران  نیست و نسبت به قران بیگانه است

2- اصل راهنما ی اغلب  انها بر  مبنای ثنویت است   یعنی با روش روحانیت   هیچ فرقی ندارند

 

3-روحانیت  به هر قیمتی که شده می خواهد تفسیر خود را از دین عین دین دانسته ومی خواهد ان را نگهدارد  روشنفکران تفسیر روحانیت را عین دین دانسته  اما چون با وجدانشان همخوانی ندارد به مرور زمان  می خواهند ان را به اضمحلال  ببرند  تا از بین ببرند  و در ان صورت  از قران  جز اسمی و رسمی باقی نمی ماند  

 

 در بررسی که پیش رو داریم فقط به نظریه تاریخی و الهامی اقای علی جانی  خواهیم پر داخت و روشهای دیگر را  به زمان دیگری می گذاریم  ولی قبل ازان  مقدمه دیگری لازم است  

 

مقدمه دیگر – تعیین نسبت  با اصول راهنمای  تاویلی و  اجتهادی  که خود قران ارائه می دهد    

 

قران خود را کتاب مبین و تبیین کننده همه چیز  معرفی می کند   بنا براین کتابی که اصولش تبیین کننده همه چیز است طبیعتا  قبل  و بهتر  ازهمه  چیز می تواند خود را  تبیین کند  از اینر انسان را دعوت می کند در قران اجتهاد کنند   و در ضمن اصول اجتهاد را هم خود بیان می کند از اینرو می فرماید

 

 سوره العنکبوت – وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ ﴿69﴾

و آنانکه جهاد(  اجتهاد و دفاع ) کردند در (راه حاکمیت ولایت جمهورمردم بجانشینی ازحاکمیت ولایت مطلقه ) ما البته هدایت می کنیم حتماً ایشان را به جهت هایمان-  و همانا خداوند البته با نیکوکاران است . )

 سپس خداوند و پیامبر به تبیین   اصول اجتهادی و تاویلی  می پردازند

 

سوره انعام آیه 38:

نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لِکل شىء

نازل کردیم  بر تو کتاب را تبیین  کننده براى همه چیز است.

1.   تفسیر قربطى ج 1 ص 453 _ قال رسول الله (ص)

اَثیرو القرآن فانه علم الاولین و الآخرین من اراد العلم فَلیثور القرآن

زیر و رو کنید قرآن را (مطالعه کنید) پس همانا اوست علم اولین و آخرین (علم اول و آخر در قرآن است)

 

1.   تفسیر ابن کثیر ج 2 ص 272 _ قال رسول الله (ص)

مفاتیح الغیب خمس لایعلمهن اِلاّ الله

 کلید های غیب پنج تاست علم ندارد  انها را مگر خداوند(که بر پیامبر پنج اصل را  تعلیم داد )

 

در کتاب .قصص الانبیاء _ ابن کثیر ص 198 _  قال رسول الله (ص)

ایها الناس انى اوتیتُ جوامع الکلم و خواتمه و اختصر لى اختصاراً

 

ای مردم همانا مرا داده شد   جوامع الکلم  و خاتمه اش  و اختصار شد برای من مختصر شدنی

 

و در معنى جوامع الکِلم گفته اند _ کلام اندک داراى معناى بسیار – اصول محکمات قران در ظاهر کلام اندکی است اما این استعداد را دارد که معانی بسیاری را تولید کند

 

در کتاب السرائرص477 از امام صادق(ع)

 

إنما علینا أن نلقی إلیکم الأصول وعلیکم أن تفرعوا

 

قطعا بر ما است که اصول  را به شما القاء کنیم و بر شما است که فروع را از آنها اجتهاد کنید 

بر این مبنا بوده است که شاه نعت الله ولی در شعری بیان کرد

چون طالب ره شدی به تدبیر           در یاب نخست صحبت پیر

پیر که نه در   فروع   ماند              پیری که اصول دین بداند

 

 و در خود قران در سوره ابراهیم  اصول را کلمه ثابت می نامد

 

 أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاء ﴿24﴾

آیا ندیدی چطور زد خداوند مثلی را ( برای اسلام ) کلمه پاکیزه ای که مانند درخت پاکیزه ای است اصلش ( اصول دین ) ثابت است و فرعش( فروع دین ) در آسمان( در تغییر و  تحول است ) .

یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَفِی الآخِرَهِ وَیُضِلُّ اللّهُ الظَّالِمِینَ وَیَفْعَلُ اللّهُ مَا یَشَاء ﴿27﴾

 ثابت می کند خداوند آنان را که ایمان آوردند به گفتار ثابت ( اصول دین ) در زندگانی دنیا و در آخرت – و گمراه می کند خداوند ظالمان ( سلطه گران ) را –  و می کند خداوند آنچه را که می خواهد.

 

قال امام رضا (ع)

من ردّ متشابهات القرآن الى محکماته هدى التى صراط مستقیم

گفت امام رضا(ع)هر کس رد کند متشابهات قرآن را به محکماتش هدایت کرده شد به صراط مستقیم.

در  سوره البقره ﴿269﴾

یُؤتِی الْحِکْمَهَ مَن یَشَاء وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ

می دهد (خداوند) حکمت را ( اصول داوری میان حق و باطل و نفاق را)به کسی که می خواهد – و هر کس داده شود حکمت  را– پس بدرستی که داده شد خیر کثیری را – و متذکر نمی شوند  مگر صاحبان خردها.

 در نتیجه می بینیم هم در خود قران و هم در سخنان پیامبر و هم در سخنان ائمه  راه و روش فهم و تفسیر قران را نشان داده اند  و نیز آیه زیر که شریعتی هم در روش اجتهادی و تاویلی خود  به ان استناد می کند –  روش  تاویلی و اجتهادی  قران غیر از ان است روحانیت   بر پایه فلسفه ومنطق صوری  بعنوان روش اجتهادی و تاویلی  بکار می برد   بنا براین انچه را که  اقای علی جانی به عنوان روش تاویلی و اجتهادی نام می برد و مورد انتقاد قرار می دهد هیچ ربطی به قران ندارد

 

در سوره ال عمران ایه 7

 

هُوَ الَّذِیَ أَنزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَهِ وَابْتِغَاء تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ ﴿7﴾

7) اوست آن که نازل کرد  بر تو کتاب را – از او ( از کتاب ) آیاتی محکمات است – ایشان ( محکمات) پایه کتاب است و دیگر ( آیات ) متشابهاتند (تنه و شاخه و برگ وگل ومیوه) پس اما آنان که در قلبهایشان میل ( به انحراف ) است پس پیروی می کنند آنچه را که متشابه (تنه و شاخه و برگ وگل ومیوه بدون اینکه ایات را به محکمات تاویل کنند) است از او (از کتاب) به جویای فتنه ( گرفتار شرک .تضاد و استبداد و تحریف ایات  ) و جویای تاویلش ( برگرداندن به معنی باطل ) و علم ندارد به تاویلش ( برگرداندن به معنی صحیحش ) مگر خداوند و رسوخ کنندگان در علم ( به طور نسبی) می گویند ایمان آوردیم به او ( به کتاب) همگی از نزد پروردگار ما است – متذکر نمی شوند مگر دارندگان خردها.

 

شرح – یکی از شاخصه های که قران خود تعلیم می دهد  قبول کلیت قران است( کُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا) و نباید  نگرشمان  تجزیه گرایانه باشد  که بعضی از ایات را قبول  کنیم  و بعضی  دیگر را انکار کنیم  یک روش گزینشی  و پرشی که  خودی و غیر خودی را داخل قران می کند   همانطور که گفتیم این نگرش  به دلیل عدم بکار بردن اصول توحیدی است  اگر کسی همان طور که خود قران می گوید با نگرش توحیدی به قران نگاه کند هرگز نیاز ی  به روش   تجزیه گرایانه ندارد چرا که در نگرش توحیدی قران بمثابه یک بنیان و  یک سامانه و یک  سیستم است که کوچکترین ایه جایگاه و  کار آئی خود را می یابد که  بر  پایه محکمات قران که همان اصول پنجگانه   جهان بینی توحیدی است   هر جزئی را  در مکان  خود بکار می گیرد و ایه در مجموع خود یک معنی  هماهنگ  بر پایه برابری حقوقی  میان اوامر و نواهی  حق و باطل  نهفته در ایه را بیان می کند    و به خواننده می فهماند که نهی های باطل چه چیز ها هستند و امر های حق چه چیز ها هستند و با یک موازنه دقیق اوامر حق را به جای نهی های باطل  می نشاند  و باطل را معالجه می گذارد   محکمات قران علاوه بر اینکه اصول راهنمای تفسیر ایات است  قانون خلقت جهان هم هست  و عبارتند از توحید – بعثت – امامت – عدالت- معاد و به همین دلیل  بنا بر اصل اول که اصل الاصول است به ان  جهان بینی توحیدی گفته می شود  و روش اجتهادی و تاویلی شریعتی  هم  همین است  در اینجا عین نظریه شریعتی را از سایت نشر مستضعفین درسهائی از شریعتی شماره 1 نقل  می کنیم

((از نظر شریعتی، بزرگ‌ترین کاری که محمد انجام داد، زمینی کردن، و یا به عبارت دیگر، تاریخی کردن وحی و قرآن بود، زیرا محمد با تاریخی و زمینی کردن وحی، پای تغییر و تکامل را در سوبژکتیو قرآن باز کرد، چراکه شریعتی معتقد بود که طرح آیه‌ی محکم و متشابه در قرآن(سوره آل عمران آیه ۷: هُوَ الَّذِیَ أَنزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ…) دلالت بر همین رابطه‌ی تغییر و ثوابت می‌کند. از نظر شریعتی، آیات محکمات که در قرآن لایتغییر می‌باشد، دلالت بر آیه‌هائی می‌کند که توصیف‌کننده یا تبیین‌کننده‌ی رابطه‌ی انسان و خدا هستند، برعکس آیات متشابهات، که متغییر می‌باشند، و دلالت بر تبیین رابطه‌ی متغییر انسان و جامعه می‌کند. بر پایه‌ی این رابطه‌ی دوگانه‌ی تغییر و ثابت است که شریعتی اصل تاریخی بودن قرآن را تبیین می‌کند. تعریفی که شریعتی برای تاریخی بودن وحی می‌کند عبارت است از این مشخصه‌ی قرآن که رابطه‌ی قرآن با بشر یک دیالوگ بشری است، نه یک دیالوگ فوق بشری. این‌که قرآن به‌ جای این‌که مانند تورات که بر موسی به‌صورتِ یکبارگی نازل شد، به مرور زمان در مدت ۲۳ سال بر محمد نازل می‌شود، بدان دلیل است که محمد می‌خواهد وحی و قرآن را تاریخی کند، چراکه فقط قرآنِ تاریخی است که می‌تواند هدایت‌گر انسانِ تاریخی و جامعه‌ی تاریخی و… بشود. قرآن مافوق تاریخی، از نظر شریعتی، نمی‌تواند هدایت‌گر این‌جهانی‌ی انسان و جامعه‌ی تاریخی، که اصل تغییر و سیالیت و تکامل و تحول جز ذات آنها می‌باشد، گردد. شریعتی، با کشف تاریخی بودن قرآن، علاوه بر این‌که پی برد که قرآن یک کتاب زمینی می‌باشد که وحی‌ی آسمانی در کالبد ادبیات محمد و فرهنگ زمان محمد و وقایع تاریخی‌ی زمان محمد و خود محمد و… جاری و ساری شده است، وحی تاریخی‌ی قابل شناخت نیز می‌باشد، چراکه از نظر شریعتی، وحی ماوراء تاریخی برای بشر تاریخی قابل شناخت نیست، و تا زمانی‌که این وحی آسمانی مافوق تاریخی و ماوراء تاریخی به‌صورتِ تاریخی استحاله‌ی تاریخی نشود، قابل شناخت نخواهد بود.

و سپس ادامه می دهد

از نظر شریعتی این دینامیسم قرآن بر بستر یک دیالکتیک سوار می‌باشد که از دو مؤلفه‌ی ثابت و متغییر شکل گرفته است. مؤلفه‌ی ثابت قرآن از نظر شریعتی عبارت می‌باشد از وجه‌ی از قرآن که توصیف‌کننده یا تبیین‌کننده‌ی رابطه‌ی انسان و خدا می‌باشد، و بعد متغییر قرآن عبارت است از آن بخش از قرآن که تبیین‌کننده‌ی رابطه‌ی انسان با جامعه و تاریخ می‌باشد. بر این پایه است که شریعتی بخش اول قرآن را محکمات قرآن می‌نامد، و بخش دوم قرآن را متشابهات قرآن می‌نامد، یعنی محکمات قرآن از نظر شریعتی دلالت بر آن آیاتی می‌کند که تبیین‌کننده‌ی رابطه‌ی انسان و خدا می‌باشد، و متشابهات قرآن عبارت است از آن دسته از آیات قرآن که تبیین‌کننده‌ی رابطه‌ی انسان با جامعه و تاریخ می‌باشد، و از آنجائی‌که مهم‌ترین خصیصه‌ی جامعه و تاریخ خصیصه‌ی تکامل‌پذیری یا تغییرپذیری‌اش می‌باشد، لذا این امر باعث می‌گردد تا توسط آیات متشابهات قرآن بتوانیم قرآن را با زمان و عصر تطبیق دهیم، و توسط این تطبیق‌پذیری قرآن با تغییرات جامعه و تاریخ است که باعث می‌گردد تا قرآن دینامیسم خود را حفظ نماید، و خصیصه‌ی هدایت‌گری و تغییردهی‌ی خود در زمان، آن‌چنان‌که قبلاً مطرح شد، به انجام رساند.
(نظر شریعتی تمام شد )

 روشی که صاحب قران   خودش ان  را معرفی می کند  در این روش قران بعنوان یک سامانه و بنیان و سیستم معرفی می شود و هرایه  ان  مثل اجزاء  بدن انسان در جایگاه خود  ضروری و لازم است و با قطع یکی از ایات این پیکر بهم تنیده هماهنگ  و دارای نظام و رهبری و مسیر و جهت  دچار نقص می شود بنا براین  اصول توحیدی  تا قیامت  تبیین کننده تمام قوانین حقوقی  بر اساس برابری انسانها و در جامعه میان حکومت و مردم و در خانواده میان زن ومر د  می باشد وهر ایه ای- اگر  معنای برابری ندهد فهم انسان از ان خطا بوده  است چون امکان ندارد ایه بر پایه توحید معنی مخالف توحید را بدهد  و اگر   چنین بود باید دید  ایه را بر پایه چه اصلی  غیر از توحید تفسیر کرده اند یا می کنند  در اینجا چگونگی کار برد محکمات را  در تاویل  متشابهات ارائه می دهیم تا  ما  بتوانیم  روش کار برد اصول راهنما ی توحیدی  را در فهم ایات در ک کنیم

1-  اصل اول توحید =  هر پدیده تکوینی  راباید  مجموعه ای از اجزا د ر نظر گرفت که اجزا نسبت به همدیگر  نسبی و فعال هستند  و در مجموعه ای شورائی  همکاری می کنند  و هویت پدیده را بوجودمی  آورند    بنا بر این  قدم اول شناخت   پدیده  شناخت مجموعه  روابط اجزا درونی و  بیرونی ان است   از اینرو

هر آیه تدوینی  قرآن  هم  مجموعه ای از کلمات است   که نسبت بهم دیگر  فعال هستند و همکاری می کنند  و با آیات دیگری هم  که در این موضوع  هستند   رابطه دارند  بنابر این  هم در درون آیه و هم در بیرون آیه   اصل توحید باید   حاکم باشد    یعنی معنی ایه هم در درون و هم با آیات دیگر تضاد نداشته باشد  

2-بعثت  = نظام  خود جوش درون هر پدیده است  از اینرو  نظام درونی هر آیه هم  بیانگر توحید  اجزاء آن باید  باشد   و کلمات نباید همدیگر را تخریب کنند بلکه   سازدنده  همدیگربوده  باشند

3- امامت =  رهبری درونی و ذاتی  هر پدیده است  از اینرو روابط درونی کلمات  یک آیه هم  باید  هدایتگر  همدیگر باشند برای  رسیدن به یک مسیر  قرار می گیرند  از اینرو

4-عدالت =  عدالت  همان تعادل درونی  اجزاء پدیده است   که  هر جزئی در مکان خود نسبت به اطراف خود رابطه اکمال متقابل دارد  بنابراین کلمات هم  باید در جایگاه خود و در معنی خود قرار گیرند تا آیه در یک جهت  تکاملی  معنی یابد

5- معاد = یعنی هدف نهائی که هر پدیده ای در هستی خود دارد و آن رسیدن به کمال مطلوب است  – از اینرو در یک آیه هم  هدف نهائی  بدست دادن معنی توحیدی  ایه است  که از مبداء  توحید  شروع شده وبه  هدف  توحیدی  متعالیتر برسد-  یعنی  اگر این آیه  روابط دو انسان رابخواهد  تبیین کند  رابطه  —  رابطه توحیدی باید  باشد  تا  مجموعه  روابط بیانگر – شورا – جاذبه – و حفظ  -همدیگر  بوده و  جامعه توحیدی  که پر از محبت و عشق به همنوع است این  چنین سامان می گیرد  توحید و چهار اصل دیگر  موازین حق هستند  ودر جامعه ای که روابط بر پایه حق برقرار شود   -جامعه در کلیت خود جامعه حقوقمدار می شو د  و چون  این اصول  بوجود آورنده ذات  هر انسان است  پس حقوق انسان  در ذات او است  و حقوق ذاتی – دادنی و گرفتنی  ویا تمرین کردنی نیست   خود بخود هستی دارد  و حقوق وضعی هم  در قانون گذاری باید تابع حقوق ذاتی انسان   باشد – و یادمان نرود این اصول  بعنوان اصول رهنما در مغز انسا نها باید قرار گیرد نه در دولت   واگر در جامعه ای قانون اساسی  بر پایه حقوق بشر نوشته شود  ان جامعه  بخواهی نخواهی الهی است ومردم ان خلیفه الله هستند و جامعه بدون سوء استفاد از نام  یک دین  بر علیه ادیان دیگر  بهشت آزادی و استقلال  و کرامت انسانی می شود  (  شرح کامل جهان بینی توحیدی را در این لینک  بخوانید  – http://mpmtdbhm.blogspot.com/   )

 

 حالا باز به خود قران مراجعه می کنیم و ببینیم قران در باره روش تجزیه گرایانه نسبت به قران چه می گوید  ایا باز هم می خواهیم اندیشه های این یا ان شخص   یا فلسفه ومنطق بیگانه را بر قران تحمیل کنیم  و باید پرسید  روش ترک گرائی دینی را از کجای قران استنباط کرده ایم   اگر قران بر خلاف  نظر ترک گرائی  نظر  می دهد  چگونه خود را پیرو اندیشه توحیدی بر گرفته شده از قران بدانیم  باید برای این تناقض راه حلی یافت و الا  ما نه – نو گرای دینی بلکه  در عقب مانده ترین روش ترک گرائی  دینی هستیم – ما د رمقابل این ایات مسئول هستیم  چگونه قران را با رویکرد  تاریخی و  الهامی  که روشی است  برون قرانی –  قران را  تجزیه کنیم  وبخشی از ان را حذف کنیم  این رویکرد را قران قبول  می کند      

 

 سوره الحجر  ایات زیر

الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ ﴿91﴾

91) آنانکه قرار دادند قرآن را پاره ها( بر پاره ای ایمان آوردند و پاره دیگر را رد کردند ) 

فَوَرَبِّکَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِیْنَ ﴿92﴾

92) پس قسم بپروردگارت البته سوال می کنیم حتماً ایشان را ( در قیامت ) همگی

عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿93﴾

93) از آنچه که بودند عمل می کردند .

فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ ﴿94﴾

 

 پس بترکان ( ابلاغ کن ) بآنچه که امر کرده می شوی – و اعراض کن  از مشرکان .

مسلمان چگونه در مقابل این ایات  خود را قانع کند  که   مسلمان  باشد در همان حال مخالف ایات قران  اندیشه و عمل کند  و در اخر ایه می فرماید  این  نوع از انسانها از مشرکین هستند  ایا قران راست می گوید یاما-  ایا خدا راست می گوید یا ما  آیا ما خود را فوق خدا قرار نداده ایم و خود را مطلق العنان نکرده ایم آیا ما مستبد ترین انسانها نیستیم   چرا ما باید   قران را تکه پاره کنم  از کجای قران این حکم را استنباط می  کنیم   و چگون خود را از   شامل شدن به  ایه زیر دور نگهداریم

سوره البقره ایه 85

(  أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاء مَن یَفْعَلُ ذَلِکَ مِنکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ الْقِیَامَهِ یُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿85﴾

(آیا پس  ایمان می آورید به برخی از کتاب ( برنامه زندگی ) و کافر می شوید ( انکار می کنید ) به برخی ( دیگر ) پس چیست جزای کسی که می کند آن را – از شما مگر خواری در زندگی دنیا – و دوران  قیامت برگردانیده می شوید بسوی شدیدترین عذاب – و نیست خداوند غافل از آنچه که عمل می کنید .)

 اما  احیاء فکر دینی  اقبال و یا نو اندیشی دینی که  شریعتی  مطرح می کند ریشه از خود  پیامبر گرفته است  .موافق  خود ایه ای است که روش تاویل متشابهات به محکمات را بیان کرده است  که قبلا خوانده شد

وچکیده سخن  اقبال این شعر  است 

معنی قرآن، ز قرآن پرس و بس         وز کسی کاتش زده، اندر هوس

 

سخن اقبال  بر گرفته شده از  ایات قران و حدیثی است که در پایین این سطور امده  است 

سوره‌ ابراهیم‌ آیه‌ 204 :

الم‌ تَرَکیف ضَرَبالله  مثلاً کَلِمه‌طیبه‌ کَشَجَرَه طَیّبه‌ اَصْلُها ثابِت‌ و فَرع‌ها فی‌السّماءِ

(آیا ندیدی‌ چگونه‌ زد خدا مثل‌ را (در دین‌) کلمه‌ پاکی‌ که‌ مانند درخت‌ پاکی‌ است‌ اصلش‌ ثابت‌و فرعش‌ در آسمان‌ است‌.)

اصل‌ ریشه‌  درخت‌ ثابت‌ است‌ و به‌ دلیل‌ ثباتش‌ –  درخت‌ در فصلها و ایام‌ با اینکه‌ برگ‌ وگل‌ و میوه‌ و خزان‌ دارد اما ثابت‌ و پابرجا می‌ماند  و هر زمان محصول مناسب را می دهد .

سوره‌ ابراهیم‌ آیه‌ 25:

تؤتی‌ اُکُلَهَا کَل حِین‌ بَاءذن‌ ربَّها و یَضْرِب‌ اللهُ الامثال‌ للنَّاس‌لَعَلَّهُم‌ یَتَذَکَّرون‌

(می‌دهد خوراکش‌ را هر زمان‌ با اجازه‌ پروردگارش‌ و می‌زند خدا مثالها را بر مردم‌ شاید ایشان‌ پند بگیرند)

سوره‌ ابراهیم‌ آیه‌ 27:

یُثَبِّت‌ اللهُ الَّذین‌ءَامَنُوا بِالْقَوْل‌ الثَّابِت‌ فی‌الْحیوه‌ الدُّنیا وَ فی‌ الْاخره‌وَ یُضِل‌ اللهُ الظَّلمین‌ وَ یفْعَل‌ اللهُ مایَشاءُ

(ثابت‌ می‌کند خداوند  آنان‌ را که‌ ایمان‌ آوردند به‌ سخن‌ ثابت‌ (اصول‌ دین‌) در زندگی دنیا و در آخرت‌ – و گمراه‌ می‌کند خدا ستمگران‌ را (به‌ سبب‌ علمشان‌) و می‌کند خداآنچه‌ را می‌خواهد.)

ودرکتاب ینابیع الموده  ج3 ص 61 این حدیث امده است حتما اقبال ان را خوانده  است  و از ان استفاده کرده است

اِن‌ اللهَ یبعث‌ لهذه الامُه‌ علی‌ کل‌ مائه‌ سَنَه‌ مَن یُجدد لَهَا دینها

همانا خدا برمی‌انگیزد (نظام‌ می‌دهد) برای‌ این‌ امّت‌ بر هر صد سال‌ کسی‌ را که‌ تازه‌ (زنده‌) کند بر او دینش‌ را

 اما حدیث  در رابطه  به فهم و تفسیر متن   چه نقشی دارد ؟

در کتب

1.   مسند احمد بن حنبل ج 3 ص 13 _ 12_ 39 _ 56.

2.   سنن در امی فى مقدمه ج 1 ص 119.

3.   صحیح مسلم شماره 3004.

4.   نسائى فى فضائل قرآن ص 33.

5.   حاکم فى مستدرک ج 1 ص 126 _ 127.

6.   جامع البیان العلم _ یوسف ابن عبدوالبر ج 1 ص 207.

قال رسول الله (ص) _ لاتکتبوا شیاً سوى القرآن فمن کتب عنى شیاً سوى القرآن فلیمحه.

گفت رسول خدا (ص) ننویسید از من چیزى غیراز قرآن پس کسى که نوشت از من چیزى غیراز قرآن پس محو کنیدش .

 

شرح-اما پیامبر می دانست که مسلمانان احادیث را خواهند نوشت و برای اینکه  احادیث یعنی قول و فعل پیامیر و تفسیر پیامبر که به قدر عقل و علم مردم   زمانه بود معیاری برای تفسیر قران نشود فرمود حدیث تابع قران است ونه قران تابع حدیث باشد اما  برای تفسیر قران درست است که از عقل وعلم زمانه هم استفاده می شود ولی معیار و میزان  محکمات قران  است که میان مفسر با همه عقل و علمش   محکمات قران  – حکم و داور است تا متن تفسیر به رای نشود  از اینرو پیامبر فرمود

1_ تفسیر قربطى ج 1 ص 38.

قال رسول الله (ص) _ اذا جاءکم الحدیث فاعرضوه على کتاب الله فان وافقه فخذوه و اِن لم یوافقه فرّود فانه حدیث باطل لااصل له

گفت رسول خدا (ص) آنگاه که آمد حدیثى پس عرضه کنیدش بر کتاب خدا پس اگر موافق بود بگیریدش  و اگر موافق نبود پس رد کنیدش پس همانا حدیثى باطل است و اصل ندارد.

2_ احتجاج طبرسى ج 2 ص 246

قال رسول الله (ص) _ فاذا جاءکم حدیثاً فاضربوه على کتاب الله و سنتى فما خالف کتاب الله فارفضوهُ و ما موافق کتاب الله و سنتى فخذوه

 

گفت رسول خدا –  پس آنگاه که آمد حدیثى پس بزنیدش بر کتاب خدا و سنت من (سنت مفروضه= سنت الله) پس آنچه مخالف کتاب خدا بود رد کنیدش و آنچه موافق کتاب و سنت من بود پس بگیریدش.

شرح – در نتیجه می فهمیم که  قول و فعل پیامبر به معنی دقیقتر  تاریخ زندگی پیامبر و مردم زمانه – اولا معیاری برای متن  قران نیست و ثانیا معیاری بر فهم و تفسیر قران نمی باشد  معیار فهم قران همانطور در بالا بیان شد در درون خود قران است و ان محکمات قران است که به منزله روح قران است  چنانکه خداوند می فرماید ( و کذالک  اوحینا الیک روحا من امرنا   – و بدینسان وحی کردیم بسوی تو ( ای محمد ) روحی از  امرمان را )  بنابراین معیار و میزان و اصول راهنمای فهم و تفسیر قران   در خود قران مستتر  است  و هر آنچه که از بیرو ن بر قران تحمیل شود نه تنها نمی تواند قران را فهم و تفسیر کند بلکه تحریف و  تخریب نیز خواهد کرد  و بیان  حقوق بشر بودن قران را به بیان ضد انسان بدل خواهد نمود  و اگرکسی  بگوید انچه را که  خود مولف قران حالا این مولف چه خدا باشد و چه محمد  باشد فرقی نمی کند  معیار تفسیر قران قرار داد ه-  باطل است   و انچه را که  من می گویم حق است در واقع با مطلق  فعا ل تصور کردن خود و مطلق منفعل دیدن مولف متن – شدیدترین ثنویت را   راهنمای  اندیشه خود کرده  است  و شدیدترین  استبدا را بر متن تحمیل می کند و اگر این اندیشه بر جامعه حاکم شود  استبداد فراگیر ی خواهد بود که  ولایت مطلقه فقیه هم به گردش نخواهد رسید  به این عزیزان  باید گفت اگر  خودتان  یک کتاب  بیاورید معیار فهم و تفسیر ان را هم خودتان   تعیین  می کنید پس شما حق ندارید  برای مولف قران تعیین تکلیف کنید  مثل معروف  می گوید صلاح ملک خسروان  دانند و اگر غرض و مرضی در کار ندارید که بنظر من غرض و مرضی ندارید   لطفا قران را با اصول راهنمای توحیدی  خود قران تفسیر کنید و بعد از ان اگر توانستید نابرابری حقوقی را  از ان استنباط کنید   حق با شما خواهد بود و من هم موید شما  خواهم بود و باید قران را  به کلی  بدور انداخت   و نیز  باید دید نظریه تاریخی الهامی  از خود قران است یا از خارج قران بر امده است  اگر نتوان ثابت کرد که از خود قران است  همانطور که در بالا امد – نمی تواند   معیار فهم و تفسیر قران باشد  این هم روشی می شود مانند روش اجتهادی  و تاویلی بر پایه فلسفه و منطق صوری  روحانیت و روش مارکسیستی  مجاهدین خلق  که هر دو   غیر قرانی هستند  و چیزی جزء تفسیر به رای نمی شود که مردود است  

 

1-در تفسیر برهان قال رسوا الله

 

من فَسّر القرآن برأیه فلیتبوَأ مقعدَه من النّار-  کسی که قرآن را به رأی خود تفسیر کند، جایگاهش آتش است-

 

2- ودر تفسیر  عیّاشی از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نقل می‌کند-

 

 مَنْ فسّر القرآن برأیه ان اصابَ لم یُوجَر، – کسی که قرآن را به رای خود تفسیرکند   اگر درست هم باشد اجر ی داده نمی شود

 

 

 از اینجا وارد بررسی و تحلیل نظریه  پیشنهادی  روی کرد تاریخی – و الهامی  اقای  علیجانی می شویم  

 

1=از جزوه  زن در متون مقدس شماره 2

 

1-  نظریه- در اینجا خواستم فقط به اهمیت موضوع تاکید کنم  ونه اهمیت موضع خودم می خواهم بگویم  این موضوع – موضوع مهمی است و می شود طرح بحث کرد و دیگران را دعوت به پاسخ به این پرسش ها نمود

 

 نقد- ما هم از این مبنا حرکت می کنیم و نظریه را یک امر پیشنهادی می بینیم و انچه را که بر نظریه نقد داریم نقد صاحب نظریه نمی دانیم  بلکه فقط به خود نظریه می پردازیم و لا غیر-  و ممکن است از الفاظی استفاده شود که  توهین تلفی شود و از حالا اعلام می کنیم تمامی نوشته ها  متوجه خود متن است و به هیچ وجه منظور ما نویسند متن نیست   و دوستان و نظریه پرداز نباید بر خود بگیرند 

 

2- ادامه نظریه- مذهب دعوت به یک نوع زندگی انسانی  اخلاقی  ارامش درونی  و تغییر  مناسبات  اجتماعی  برای فراهم کردن زیست راحت  با ارامش  و سعادت  برای همگان است

 

 

 نقد – بیان بسیار شیوائی است  این توضیح را بدهیم که منظور از مذهب  در این نظریه خود دین است  نه  بر داشت انسان از دین که معنی واقعی مذهب است حتی در بیان شریعتی هم وقتی که کلمه مذهب را بکار می برد  منظورش دین است بنابراین هرجا که کلمه مذهب بکار رفته ما  به معنی همان دین در نظر خواهیم گرفت و یاد اوری کنیم که کلمه مذهب در قران  نیا مده است و بجای ان کلمه  مله  امده است   بنابرای دین  دعوت به اخلاق می کند  و پیامبر هم فرمود (  بعثت لاتمم مکارم الاخلاق  -منبعث شدم تا   کامل کنم مکارم  اخلاق را )  و انسانی که   دارای اخلاق و  اصول است   و اصول  آن  چیزی نسیت مگر اصول جهان بینی توحیدی که اصول راهنمای حق است  و انسانی که بر مبنای اصول حق زندگی می کند  حتما دارای ارامش درونی خواهد بود  اما مهمترین چیزی که در زندگی  انسان   باید اتفاق بیفتد   تغییر مناسبات اجتماعی است ( تغییر مناسبات  فراموش نشود  به این موضوع دوباره می گردیم چون  این موضوع که اینجاامده با  نظر دیگری  که می گوید متن دین   نتیجه انعکاس عقل و علم و عدل  زمانه- است  تضاد دارد   )   تغییر مناسبات شرک و ثنویت و خود مطلق بینی   به مناسبات  توحیدی و شورائی  و خود را نسبی و فعال دیدن است  که می تواند با انسانهای دیگر که انها هم نسبی و فعال هستند  در کار جمعی مشارکت کنند و  و هر امری اگر  از مجرای مشارکت حرکت کند  می تواند صحیحتر  و عاقلانه تر باشد چرا که عقل جمعی کمتر اشتباه می کند  بنابراین دین امده است تا به ما یاد اوری کندکه  ای انسان   در تمام مراحل زندگی  شورا را   فراموش نکن  و از شورا است که مردم سالاری و ازادی وسازندگی  و استقلال و برابری  و استقامت و  کمال جوئی و………… و حقوق مداری در جامعه   بیرون می اید      این چنین  زندگی انسانی است  یعنی انسان  شایسته ان است   –  این زندگی است که می تواند  زیست راحت و با ارامش برای عموم مردم فراهم کند  بدینقرار  انسانی که توحیدی اندیشه می کند و توحیدی سخن می گوید و توحیدی عمل می کند   بدنبال سعادت فردی خود نیست سعادت خود را در سعادت همگانی می بیند

 

 2=از مقاله تعیین‌ نسبت‌ با مذهب‌ متن‌ یا مذهب‌ تاریخی‌

1-  ادامه نظریه- من‌ قطعاً این‌ تأکید را دارم‌ که‌ ممکن‌ است‌ استنباط‌های‌ من‌ از برخی‌ آیات‌ درست‌ نباشد، اما درعین حال‌ تصور می‌کنم این‌ رویکردها هم‌ رویکرد پیش‌رونده‌ای‌ است‌. انشاءالله‌ در محافل‌ کوچک‌تری‌ این‌ها را بتوان‌ به‌ بحث‌ گذاشت‌.

نقد –   انچه راکه  اقای علی جانی  از  معانی ایات مورد انتقاد قرار داده است  تماما  ترجمه های  رو حانیت  از ایات است که مورد انتقاد ما هم هست  و لی هیچ کدام از ایات را  خود ایشان ترجمه نکرده است بلکه فرض را بر این گذاشته که ترجمه های روحانیت معانی واقعی ایات است  و این اشتباه اول  است و از طرف دیگر جهان بینی توحیدی را که اصول تاویلی  خود متن است در فهم  و تفسیر ایات بعنوان اصول راهنما و  روح حاکم بر ایات  بکار نبرده است و در اینجا  اشتباه دومی را مرتکب شده است و بر پایه  این دو  اشتباه  – اشتباه سوم  یعنی تحمیل نظریه  رویکرد تاریخی و الهامی برون متنی  را  برای فهم و تفسیر متن  قران مرتکب شده است  – و متوجه نشده است که اگر  هر آیه  ای را در اصول راهنمای  توحیدی  خود متن قرار بدهیم  به هیچ وجه  از ایه نمی توان معنی  تبعیض و نابربابری  حقوقی استنباط کرد  

 

2-  ادامه نظریه- من‌ تصورم‌ این‌ است‌ که:‌ گام‌ بعدی‌ی‌ نواندیشی‌ دینی‌ دیگر نه‌ تعیین‌ نسبت‌ با اسلام‌ تاریخی‌، با مذهب‌ تاریخی،‌ و با تکیه‌ بر شعار بازگشت‌ به‌ قرآن،‌ یا شعارهای‌ دیگر نواندیشی‌‌ دینی‌ مثل‌ پروتستانتیسم‌ اسلامی،‌ و امثالهم‌، بلکه‌ گام‌ بعد‌ی‌ نواندیشان‌ مذهبی‌: تعیین‌ نسبت‌ با مذهب‌ متن‌، با اسلام‌ متن،‌ و نه‌ با اسلام‌ روحانیت‌ است‌.

 

نقد –  سخن صحیحی است و از اول هم همینطور پیامبر دستور داده بود  که در بالا با سند اثبات کردیم متاسفانه  این روحانیت بود  روش فهم و تفسیر قران را به انحراف کشاند  و با  معیار قرار دادن فلسفه ومنطق صوری ارسطوئی    اسلام را پوستین وارونه کرد یعنی حق را باطل کرد و باطل را حق گرداند  و در همه فروع دین  تبعیض حقوقی را رسمیت داد   بنا براین برای فهم . تفسیر قران فقط باید از  اصول جهان بینی توحیدی استفاده  کرده شود

 

 

3- ادامه نظریه- شریعتی‌ در تاریخ‌ ادیان،‌ جایی‌ که‌ می‌خواهد مذاهب‌ هندو را توضیح‌ بدهد، به‌ روشنفکران‌ هندو انتقاد می‌کند و می‌گوید: روشنفکران‌ هندو گاهی‌ اوقات‌ از درون‌ متون‌شان‌ گزینش‌ می‌کنند و جاهایی‌ را هم‌ توجیه‌ می‌کنند. با کسب‌ اجازه‌ از شریعتی،‌ این‌ انتقاد را می‌توان‌ به‌ بخشی‌ از روشنفکران‌ مذهبی‌ و نواندیشان‌ مسلمان‌ هم‌ معطوف‌ کرد، و آنها را هم‌ مورد سؤال‌ قرار داد، و گفت‌ که:‌ شما هم‌ نبایستی‌ با متون‌ گزینشی‌ و پرشی‌ برخورد کنید، و به‌ جاهایی‌ گزینش‌‌شده‌ انگشت‌ بگذارید، و از روی‌ جاهایی‌ هم‌ پرشی‌ عبور کنید و نادیده‌ بگیرید. و این‌ جاها، از قضا جاهایی‌ است‌ که‌ شما در برابر سنتی‌ها و بنیادگراها از یک‌ سو، و در برابر تفکر لائیک‌ از سوی‌ دیگر، اگر بخواهید طفره‌ بروید و نخواهید پاسخ‌ بدهید و تبیین‌ بکنید، آسیب‌پذیر هستید.

 

نقد-  کلام درستی است   چرا که توحید به ما می گوید که نگرش ما به هر چیزی باید بر پایه توحید   – یعنی مجموعه همه اجزاء  باشد  چرا در خود قران که توحید اصل اول ان است رعایت نشود اما به چه دلیل بخشی  روشنفکران نمی خواهند یا نمی توانند  نگرش همه جانبه داشته باشند همانطور که در مقدمه بیان شد به این علت است که معیار فهم و تفسیر شان از ایات توحید نیست  و با معیار های ثنویتی  می خواهند  کتاب توحید را تفسیر کنند وچون  با ایات تطابق ندارد و معانی شرک و تضاد و تبعیض امیز از  ایات بدست می اید بناچار از  روی این ایات پرش می کنند گویا اینکه این ایات اصلا در قران وجود ندارد  این روش در نظریه  پیشنهادی  تاریخی و الهامی هم وجود دارد بلکه یکی از اصول ان شده است  ایاتی را که بر پایه این نظریه نمی توان  تفسیر به  برابری حقوقی از انها  نمود-  تاریخ انقضائی اعلام می کند که برای زمان   پیامبر بوده است و باید از انها گسست کرد و انها را ترک کرد  که در جای خود به این امر بر خواهیم گشت و توضیحات کافی خواهیم داد  

 

4- ادامه نظریه- روشنفکری‌ مذهبی،‌ به‌ویژه در ایران‌، چه‌ سیدجمال‌ و چه‌ بعد از آن‌، بازرگان‌ و طالقانی‌، در آغاز شعارِ بازگشت‌ به‌ قرآن‌ را مطرح‌ کردند. این‌ شعار، یک‌ شعار محتوایی‌ و اساسی‌ بود، و ضمناً پشتوانه‌ و سنگری‌ را در اختیار نواندیشی‌‌ی دینی‌ برای‌ مواجهه‌ با جریان‌ قوی‌‌ سنت‌ و متولیان‌ آن‌ می‌گذاشت‌. رویکرد کلی‌‌ این‌ نواندیشان‌ به‌ قرآن‌ هم،‌ رویکرد اجتهادی ـ تأویلی‌ بود. یعنی‌ در حوزه‌‌ احکام‌ هر‌جا می‌خواستند متن‌ را استمرار دهند و به‌ نیازهای‌ امروزین‌ در حوزه‌ احکام‌ پاسخ‌ دهند، از اجتهاد استفاده‌ می‌کردند، و در حوزه‌ آموزه‌های‌ نظری‌ و فکری‌ و اعتقادی،‌ یعنی‌ در جهان‌شناسی‌، خداشناسی‌، انسان‌شناسی‌، نگاه‌ به‌ جامعه‌ و تاریخ‌، آخرالزمان‌شناسی‌، آخرت‌شناسی،‌ که‌ با کلمات‌ و ادبیات‌ جدید هم‌ بیان‌ شده‌، مثل‌ جامعه‌شناسی‌، فلسفه‌ تاریخ‌، انسان‌شناسی،‌ و جهان‌بینی‌، هر جا که‌ با متن‌ برخورد می‌کردند، با یک‌ نگاه‌ تأویلی‌ و از نگاه‌ هرمنوتیکی‌ سعی‌ می‌کردند متن‌ را به‌‌روز کنند و استمرار دهند./

 

نقد – روش اجتهادی ـ تأویلی‌  برپایه جهان بینی توحیدی  روش خود قران است که در مقدمه  شرح داده  شد  و خروج از ان انحر اف محسوب می شود  و با این توضیح اصول تاویل و اجتهاد – باید اصول راهنمای توحیدی خود قران  باشد  و الا اگر تاویل و اجتهاد بر پایه    اصول بیگانه از قران انجام گیرد  در واقع به تحریف قران منجر می شود کاری که روحانیت در تمام این مدت کرده است بنا براین   اصول پنجگانه  جهان بینی توحیدی را می توان گفت   

1- قانون هستی است

2-اصول شناخت طبیعت  و پدیده ها   مادی و گیاهی . حیوانی و غیره است

3- معیار شناخت امور معنوی از جمله تحلیل های در باره روح و جن و فرشتگان  و غیره است

4- معیار شناخت خود انسانها هم هست  از هر بعدی که منظور باشد

5-  معیار و میزان شناخت  حق و باطل و نفاق است

6- اصول تبیین کننده امر های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اخلاقی و  دفاعی و ….. است

7- روح قران و محکمات ان و سنت الله  است از اینرو   کلید تفسیر و فهم قران و اصول هرمنوتیکی تمام متون تاریخی و اسطوره ای   و ………..است

وو…….و

رویکرد  تاویلی و اجتهادی  بر پایه جهان بینی توحیدی  قادر است تمام ایات قران را به روز کند و معانی موافق با پیش رفت انسان را در هر زمان ودر هر  مکان  از ایات  بدست دهد و ایات را در تمام زمانها  و مکانها استمرار ببخشد   چرا که گفتمان قران  – بیان امر های واقع  مستمر تقابل حق و باطل  در طول تاریخ   است  و تقابل حق و باطل دیروز بوده امروز هست و فردا هم خواهد بود  تا زمانی که انسان بتواند بتمامه شرک و ثنویت را در روابط انسانها   معالجه کند و در ان زمان است که انسان تکاملش خطی خواهد شد و و  انسان زندگی را عارفانه   در مجموعه نظام . رهبری و مسیر و جهت     بر پایه توحید و بعثت و امامت  و عدالت و  بسوی جامعه کمال مطلوب که در معاد  محقق خواهد شد  ادامه خواهد داد  جامعه ای که بهشت ازادی و سازندگی   – استقلال و برابری – استقامت و کمال جوئی  بر اساس حقوقمداری  خواهد بود جامعه ای که نه دولتی خواهد بود و نه قضائی و نه امر کننده ای . نه امر شونده ای   هر انسان خود  و خدایش خواهد بود که به  ان جامعه مهدویت گفته می شود   در انجا است که این ایه  عینیت  پیدا خواهد کرد

سوره القصص ایه  ﴿5﴾

 وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ

و می خواهیم اینکه منت بگذاریم بر آنانکه ضعیف کرده شدند در زمین –  و قرار دهیم ایشان را امامانی و قرار دهیم ایشان را ارث برندگان

 

5- ادامه نظریه- من‌ معتقدم‌ که‌ گام‌ بعدی‌ نواندیشی‌ دینی‌ بایستی‌ برخورد پژوهش‌گرانه‌ و تمام‌عیار، نه‌ گزینشی‌ و پرشی‌ و نه‌ توجیه‌گرانه‌، با همه‌ی‌ متن‌، باشد. و من‌ می‌دانم و امیدوارم‌ و اعتماد دارم‌ که‌ نواندیشی‌ مذهبی‌ می‌تواند از درون‌ این‌ چالش‌ بسیار موفق‌، سربلند، و روش‌مند بیرون‌ بیاید، و نیازی‌ به‌ توجیه‌کردن‌ هم‌ ندارد. این‌ بستگی‌ به‌ رویکرد و پایه‌ی‌ تحلیلی‌ دارد که‌ روشنفکری‌ آن‌ را می‌پذیرد.

نقد – این خوشبینی که در نظریه هست قابل تقدیر  و امید دهنده است  اما همان طور که در خود  نظریه امده  پژوهشگرانه  تمام عیار  ، نه‌ گزینشی‌ و پرشی‌ و نه‌ توجیه‌گرانه‌-  که پیشنهاد حقی است اما در خود این نظریه این روش  رعایت  نشده است که کمی بعد به ان خواهیم پرداخت  و  اینکه می گوید  نواندیشی دینی  موفق و روشمند از این امر بیرون  خواهد امد و نیازی  به  توجیه ندارد  امکان  پذیر است وخواهد شد  اما همانطور که می گوید  بستگی به روی کرد  و پایه تحلیلی دارد که روشنفکر  ان را می پذیرد  اما این روی کرد نمی تواند- رویکرد تاریخی و الهامی باشد که در این نظریه پیشنهاد شده  است  چون این روی کرد  برون دینی است   برای اثبات این نظریه  نمی توان از قران برهانی اورد بلکه می توان برهانی اورد که  باطل بودن این نظریه را اثبات کند  نظریه ای که  خواهد توانست  از این چالش ها  موفق بیرون اید نظریه ای است که از درون خود متن قران بیرون   امده است و ان جهان بینی توحیدی است که  صاحب این نظریه ان را به فراموشی سپرده است و الا با نظریه تاریخی الهامی بیگانه از قران   نمی توان قران را فهم و تفسیر کرد دیگران  از جمله مجاهدین خلق با فلسفه و منطق مارکسیسم  و روحانیت  با فلسفه و منطق صوری ارسطوئی این کار را کرده اند  نظریه رویکرد تاریخی الهامی  نظریه ای است  که مخلوطی از  تجزیه گرائی تاریخی و تقسیم ثنائی  و حذف یکی از اندو  بدون اینکه معیار این  کار را عرضه کند  کمی بعد بیشتر به ان خواهیم پرداخت

 

3= از مقاله پروژه باز سازی با تبیین دو صدائی های متن

 

نقد این  تیتر – اگر منظور نظریه از دو صدائی  تقابل حق و باطل در گفتمان قران باشد  بله در  در قران دو صدا وجود دارد صدای  حق که  اصالت دارد و سلامتی است در مقابل ان  صدای باطل قرار دارد که  عارضی و مرض است  و قران  بعد از شناسائی مرض  نسخه شفاء  بخش می دهد که انسان با عمل به ان می تواند جامعه توحیدی دچار  شرک شده را با نسخه توحیدی و عمل به ان معالجه می کند و جامعه انسانی را که به سبب این  عارضه دچار   مرض شده است  به سلامتی بیاورد  اما اگر منظور نظریه  این باشد که بعضی از آیاتی  که قران عرضه کرده و می کند –  که دیگر  کار ائی ندارند  و باید کنار گذاشته شوند باشد  کاملا این سخن باطل است  از جمله نظریه می گوید   بعضی از اینآیه ها ایجاد تبعیض میان زن و مرد کرده است  و یا در رابطه با طبیعت   با علم زمان ما تطبیق ندارد   باید پرسید کی و چه کسی ایات مربوطه را بر پایه جهان بینی توحیدی  تفسیر کرده است  و این نتایج نا برابری و غیر علمی  را از متن گرفته است همچنانکه در مقدمه بیان شد  تفسیر روحانیت  در این نظریه اساس گرفته شده است  و چون تفسیر روحانیت که بر پایه شرک و ثنویت   یونانی  این نتایج را داده است  گمان بر این رفته است که این نابرابری ها در خود متن است    باید بگوئیم متن بدون محکمات خود  هر معنائی که به متن  داده  شود –  تفسیر به رای است-  بنابراین محکمات است که  بر متن حاکم باید باشد -و محکمات است که  دهنده معنا   به متن است – که اصل الاصول ان توحید است  و کلمات  در معنا باید تابع توحید باشند- و توحید اجازه نمی دهد  به ظاهر کلمه استناد شود بدون توجه به روح ان که  توحید است  – معنای  غیر توحیدی به کلمات داده شود همچنانکه خداوند فرمود( و کذالک اوحینا الیک روحا من امرنا  – و بدینسان وحی کردیم بسوی تو روحی از امرمان را )  برای همین نام  روح  قران محکمات است چون   حاکم و داور برای ایجاد معنا برای کلمات است   بنابراین  هیچ ایه قرانی بر پایه توحید نمی تواند بر نابرابری  و تبعیض  معنا شود . و اگر شد از معیار خود خارج شده است – و باید  توحید حکومت خود را بر متن اعمال کند –  در نتیجه دو صدائی به معنی که نظریه می گوید   ثنویت و شرک است ونمی تواند در کتاب توحید   پذیرفته شود  نمی شود کتاب توحید را  بر پایه شرک و ثنویت تفسیر کرد  و این نقض  مبداء و اصول راهنما و  هدف است  

 

1-  ادامه نظریه- نیاز به مبنا قرار دادن و نقطه‌ی عزیمت واقع شدنِ یک انسان‌شناسیِ فلسفی برای حلِ برخی پارادوکس‌های حل ناشده در اساسی‌ترین وجوهِ فکریِ پروژه‌های مختلفِ نواندیشیِ مذهبی.
  نقد – بله برای هر حرکتی نیاز به مبنا است و باید دید  نواندیشی دینی چه مبنائی باید داشته باشد   و پر واضح است که فقط اصول دین می تواند مبنای  فلسفی  در انسان  شناسی برای یک نو اندیش دینی باشد  اصول دینی که قانون هستی و حیات است   و نقطه عزیمت  ان توحید است  و فقط در توحید است که همه تناقضات حل می شود  و اگر از توحید خارج شویم هر مبنائی را که نقطه عزیمت قرار دهیم  عامل تشدید تناقضات می شود همان طور که در اندیشه روحانیت  و مجاهدین شد  و در  نظریه تاریخی الهامی هم تناقضات  بیشتر می شود چون یک نظریه  اختلاطی از  تجزی گرائی تاریخی و تقسیم ثنائی  به دو – و حذف یکی ازان دو  است –  در این مورد شرح بیشتر داده خواهد شد – بنا براین نقطه عزیمت یک انسان حق طلب نمی تواند غیر از توحید باشد این شخص چه دینی باشدچه هر مرامی که داشته باشد  -اگر هدف حق باشد معیار حق توحید است  حتی در علم معیار توحید است تازمانی که در  تجربیات  طبیعی  انسان موضوع را توحید یافته نکرده  به ان نظریه می گویند ولی به محض اینکه  توحید یافته شد  به ان علم گفته می شود  بنا براین در نواندیشی دینی هم مبنا توحید است  و نه تاریخی الهامی  که بر مبنای تجزیه  گرائی و تقسیم  ثنائی استوار است  و اگر گفته شود نظریه تاریخی الهامی هم توحیدی است  پس چه نیازی است توحید را – تاریخی الهامی نام دهیم  توحید – توحید است   با این تفاوت که در توحید تجزیه گرائی و تقسیم ثنائی وجود ندارد  که در جامعه عامل استبداد و سلطه گری می شود پس نظریه تاریخی الهامی  نمی تواند توحیدی باشد بنابراین  باطل است

 

 

2- ادامه نظربه- نواندیشانِ دینی از سوی سنتی‌ها و بنیادگرایان متهم به التقاط و انحراف و برخوردِ گزینشیِ متون و منابعِ دینی‌اند، تا آنها را بر طبقِ آرای خود(که آن را متخذ از آراءِ غربیان می‌دانند) تفسیر و تأویل نمایند. نِحله‌ی نواندیشانِ مذهبی، از سوی متفکرانِ غیرِ مذهبی و لائیک نیز متهم به اتهامی مشابه‌اند. آنها نیز می‌گویند روشنفکرانِ مذهبی دین را تزیین و تلوین می‌کنند، و دینِ راستین و واقعی همان است  که سنتی‌ها و بنیادگراها می‌گویند. ضلعِ سومِ این مثلث را، مثلثی که نواندیشانِ دینی را احاطه کرده است، دانشجویان و جوانان و حق‌جویان تشکیل می‌دهند، که در این میانه حیران و سرگردانند که بالاخره دینْ کدام است؟ آنچه نواندیشانِ مذهبی می‌گویند، و یا آنچه سنتی‌ها و بنیاد گراها از یک سو، و برخی لائیک‌ها از سوی دیگر مدعی‌اند، حقیقتْ کدام است

 

نقد – در اینکه نواندیشان دینی از طرف  روحانیت  متهم به التقاط می شوند – روحانیت سخن گزافه ای نمی گوید بلکه  این نوشته ها و مقالات نو اندیشان است که  در این مورد شهادت می دهند  ما وقتی که  به نوشته های هرمنوتیکی شبستری نگاه می کنیم   و بنوشته های  عقلانیت ملکیان نگاه  می کنیم و یا به نوشته های سروش نگاه می کنیم پر از رد پای  نویسندگان و یا فیلسوفان غربی است  اما سخن در این نیست که چرا  این دوستان از غرب تغذیه  فکری  می کنند چون سخن حق را از هر جا انسان می تواند بگیرد و نه تنها عیب نیست بلکه حسن است   اما به شرطی که حق باشد  چون حق  همه زمانی و همه مکانی است  این  گرفتن  حق از دیگران وقتی ضروری می شود که انسان خود این حق را در دسترس  نداشته باشد  اما اگر حق در دسترس شما باشد   بسیار عیب است – همه می دانند که  دین اسلام در منطقه خود ما ظهور کرده و در دسترس خودمان است  خدائی که دین را داده است مگر می شود  اصول فهم و تفسیر ان  دین را  نداده باشد و ما را حواله دهد به  فیلسوفان و دانشمندان شرق و غرب جهان   اگر اینطور باشد این دین ناقص است  و ارزشی نداردو  ما باید  بدنبال دینی باشیم که در اصول محتاج دیگران نباشد   کسی که می تواند اصول دین را به ما بدهد  طبیعتا  فروع ان را بهتر از اصول می تواند به ما بدهد  بنابراین کسانی که اصول را از دیگران می گیرند بهتر است فروع را هم از همان جا بگیرند  و خود را هم در همان  نام معرفی کنند پس التقاط در اصول هرگز جایز نیست  و کسی که اصول اندیشه خود را   خارج از قران می گیرد  بهتر است خود را روشنفکر دینی قلمداد نکند     انسان باید شجاعت داشته باشد انچه را که عقیده دارد اظهار کند   چرا باید التقاط کرد   بنا براین روحانیت از اینکه این دوستان را التقاطی معرفی می کند  اگر اینها نتوانند اصول اندیشه دینی خود را از قران تبیین کنند   حق با روحانیت است  پس از روشنفکران در خواست می شود اصول اندیشه خود را که بر گفته شده از قران باشد به جامعه عرضه کنند  در ان صورت سخن روحانیت هم بی ارزش می شود  و چرا این کار را نمی کنند  چرا به جهان بینی توحیدی که اصول راهنمای   اندیشه دینی است  استناد نمی کنند – نکند قبول ندارند   در ان حالت باید گفت اصلا این دوستان دینی  نیستند تا بگوئیم نو اندیش دینی  و بهتر است تکلیف خود را با دین روشن کنند   یا رومی – رومی  یا زنگی-  زنگی  باشید –  اما تمام بد بختی ها از روحانیت سر چشمه گرفته است   قرنها است خودشان  التقاطی هستند و در اصول پیرو فلسفه ومنطق صوری ارسطوئی می باشند  وبا کارشان دین را  قرن ها است که تحریف کرده اند و هنوز می کنند و به روشنفکران لقب التقاطی می دهند در صورتی که خود شان بر این لقب  لایقترند و همین روحانیت است که تفسیر تبعیض امیز از دین ارائه داده است  و مردم را دین گریز بلکه دین ستیز کرده است   و دینی به جامعه عرضه کرده اند که سرتا پا خرافی است  . ومن در شگفتم  چرا این روشن فکران  به روحانیت  اعتراض نمی کنند که چرا شما التقاطی تشریف دارید  – اما جواب روشن است چون خود این روشن فکران هم در بسیاری از  اصول فلسفی و منطقی  با روحانیت مشتر ک هستند – در حالی می توانند این سخن را بگویند که خود پیرو جهان بینی توحیدی و اصول راهنمای حق ان باشند  به همین دلیل هم هست که تفسیر روحانیت را از دین عین دین می دانند  و به همین دلیل هم  روحانیت  را متهم به انحراف نمی کنند بلکه قران را متهم به   عقب ماندگی و  گذشته گرائی و تاریخ مصرف تمام شده معرفی می کنند  از سوی دیگرا اگر لائیک ها شما را متهم با  تزیین و تلوین می کنند حق با انها است چون  در دید انها شما با روحانیت هیج فرقی ندارید شما در اصول فلسفه ومنطق   با روحانیت مشترک هستید لائیک هم هر گز ندیده اند   که شما روحانیت  را در اصول نقد کرده باشید  تنها کاری که می کنید به قول همین روحانیت  با قران گزینشی عمل می کنید و ان قسمت هایی  را که نمی توانید با اصول تفسیریتان   به برابری در حقوق بین زن ومرد  معنا بدهید از رویش پرش می کنید گویا این ایات اصلا وجود ندارند  یا بنا بر نظریه تاریخی  الهامی تاریخ مصرفش انقضاء یافته است و باید از انها گذر کرد  چاره کار باز آمدن به اصول راهنمای توحیدی خود قران است   تا توحید بر ایه حکم برابری دهد مشکل باقی است    و در این حالت است که دانشجویان و همه مردم  از بلا تکلیفی نجات می یابند   و از دسته ( والضالین  – گم کنندگان)  حق بیرو ن می ایند و قران  و اندیشه دینی اصالت خود را می تواند نشان دهد و خواهید دید که چقدر قران  مبین است – کتابی که اکنون به معما بدل شده است

 

 

3- ادامه نظریه-  در امتداد پروژه های نواندیشان  دینی گذشته  و حال دیگر نمی توان  صرفا از پروژه  احیا ء (   احیاء  متون و میراث ) و یا بازخوانی (  باز خوانی متون و ارائه  قرائت  جدیدی  از ان در راستای  ارائه   اجتهاد  و تاویلی  جدید )    سخن گفت بلکه اینک   در پرتو  تبیین نسبت  با متون  و منابع  باید  به  پروژه  باز سازی   پرداخت   پروژه باز سازی  در واقع  نوعی  ساختمان  سازی جدیدی  برای   شاکله  و بنای  قدیمی  سابق است  بنائی که  در بستر  فکر  عینی  تاریخی  متفاوتی  تکوین  و صورت  بندی  شده است

 

 نقد- در اینجا  پیشنهاد دهنده  نظریه  رویکرد تاریخی و الهامی   – می گوید دیگر نمی توان  صرفا از پروژه  احیاء و یا بازخوانی سخن گفت  و باید  اینک در پرتو  تبیین نسبت  با متون به  پروژه  باز سازی پرداخت   در اینجا یاد اوری کنیم  که پروژه  احیاء فکر دینی را اقبال لاهوری مطرح کرد و پروژه باز خوانی متون و ارائه  قرائت  جدیدی  از ان در راستای  ارائه   اجتهاد  و تاویلی  جدید را شریعتی  دنبال می کرد  اما انچه که اقبال می گفت واقعا  احیاء بود  و نه  گزینش و پرش و یا گذر کردن از بخشی متون دینی  و انچه را هم که شریعتی می گفت و می کرد  بر پایه جهان بینی توحیدی دادن معانی جدید و مناسب اصول  به کلمات  بود  اما انچه که بنام پروژه باز سازی مطرح است در  واقع  نوعی  ترک  گرائی دینی است این نظریه می گوید  بسیاری از ایات قران  مربوط به گذشته است و امروز به درد انسان نمی خورد و باید کنار  گذاشته شود  به  این نظریه باید ترک  گرائی دینی گفت  و نمی توا ن  به این روش  نواندیشی دینی گفت  این همان سخنی است که در خود قران امده و مشرکین زمان پیامبر  می گفتند ((ان هذا الا اساطیر الاولین -نیست این (قران )مگر اساطیر  گذشتگان )) و انها در بیان خود صادقتر بودند چون  کل قران  را می گفتند و اینکه ما  امروز  جرئت انها را هم نداریم   فقط به بخشی از قران می گوییم  و درست به  ان بخشی از قران  می گوئیم که    جدیدترین بخش قران است  یعنی در  زمان پیامبر ابلاغ شده است  و  اگر سخن ما حق باشد 90 در صد بقیه  قران   مربوط به  نوح ابراهیم  موسی و عیسی و دیگر پیامبران  خیلی قدیمیتر  است و انها اولویت دارند  که تاریخ منقضی شده  باشند   و کنار گذاشته شوند  اما خود قران به این نظریه قبلا جواب داده است قران می گوید ( ا فتومنون  ببعض الکتب  و تکفرون ببعض – آیا پس ایمان می اورید به قسمتی از کتاب و کافر می شود به قسمتی  دیگر    )  بنابراین    جهان بینی و روش در اینجا  توحیدی  نیست  از این رو پیرو شریعتی هم  نمی توان شد  همانطور که نظریه می گوید  از اقبال و شریعتی نمی توان  از ان دو سخن گفت   چرا – چون  این نظریه     جهان بینی توحیدی  را فقط یک  امر ذهنی می داند  و در روابط انسانها و در فهم و تفسیر قران دخیل نمی داند  از این نظر همانند  روش  روحانیت است    به همین دلیل است که این نظریه  ترجمه های روحانیت را در صحیح یا غلط بودنش مورد پرسش قرار نمی دهد  

چرا به این نظریه  ترک گرائی دینی  می گوئیم ؟

 جواب . واضح است  چون اصول راهنمای اندیشه و بیان در اینجا   شرک  و ثنویت تضاد  است –  توحید  و اصول دیگر ان را که جهت یاب حرکت توحیدی می باشند  در تفسیر ایات به عنوان هرمنوتیک  قران یعنی اصول تاویل قران بکار نمی برد   والا هر ایه ای که  در اصول توحیدی  قرار داده شود  امکان ندارد معانی نابرابردر  روابط  حقوقی انسانها تحویل دهد وقتی هم که  اصل راهنما شر ک می شود   امکان ندارد ایه معنای برابری حقوقی در روابط انسانها را  بدهد  به همین دلیل است که بر داشت روحانیت  سر تا پا بر نابرابری استوار است  و از طرف دیگر – این ترک گرائی دینی در اصول با روحانیت مشتر ک می شود  چون همین معانی نابرابر را که بر قران  روحانیت  تحمیل می کند عین معنی حقیقی قران تصور می کند  و چون با وجدان  انسانی  که بر پایه توحید است تطابق ندارد عوض اینکه  اصول راهنما توحیدی کند   قران را متهم به   انقضاء  تاریخ مصرف   می کند   بنا بر  این-   این نظریه  ترک گرائی دینی است بدون اینکه کوچکترین کوششی برای باز سازی و ایجاد معانی جدید  شود – و این    همان  سخن 1400 سال پیش مشرکین مکه است   اما جرات و صداقت ان را نداریم که همه قران را   تاریخ منقضی اعلام کنیم   و به هیج وجه ادامه راه شریعتی هم  نیست    اگر واقعا پیرو شریعتی  نیستیم نباید   بنام او سخن بگوئیم و اگر هم پیرو او هستیم اصول توحیدی او  را معیار و میزان اندیشه قرار دهیم و با این اصول وارد قران شویم خواهیم دید  که اگر هم بخواهیم نمی توانیم معانی نابرابر ی را از قران استنباط کنیم  همان طور که  بیان شد روشی که در این نظریه  پیشنهاد می شود  بر خلاف احیاء فکر دینی اقبال و نواندیشی دینی  شریعتی  است  در اینجا بخشی از مقاله اقای  محمد بقائی  ماکان که بزرگترین اقبال شناس ایرانی است و این مقاله  در تالار گفتمان شریعتی  است   می اوریم

 محمد بقائی ماکان می گوید

اقبال درمی‌یابد که از میان بردن کهنه‌ها، برای پدید آوردن چیزهای نو است. اقبال در “زبور عجم” می‌گوید :

 

کهنه را درشکن و،بازبه تعمیرخرام -هر که درورطه‌لا ماند،به الانرسید

 اقای ماکانی از قول   اقبال می نویسد  – اقبال در خصوص فهم حقایق قرآن معتقد است که آن را باید چنان خواند که گویی به خود خواننده نازل شده است. او با تأویل و برداشت‌های شخصی و نادرست از آیات قرآنی مخالف است :

زنده قومی بود از تأویل مرد                  آتش او، در ضمیر او فسرد

  ز تأویلات ملایان نکوتر                       نشستن با خود آگاهی دمی چند

و در جای دیگر (اقبال ) همانند سهروردی در “کلمه التصوف” معنی قرآن را در خود قرآن می‌جوید. گویا اینان را باید پایه‌ریزان هرمنوتیک در غرب دانست.

معنی قرآن، ز قرآن پرس و بس              وز کسی کاتش زده، اندر هوس

 

شرح :  اقبال فهم کهنه از قران را ویران می کند نه  بخشی  از خود قران را تا فهم نو از ان بسازد و  تفسیر قران را با اصول بیگانه از  قران  را هم  مردن قوم مسلمانان می داند که مرده اند –   از این رو ملایان را شدیدا انتقاد می کند که با فلسفه ومنطق یونانی قران را تفسیر می کنند   اقبال  قران را  کتاب کهنه و مربوط به گذشته نمی داند اقبال معتقد است گوئی اینکه همین الان قران بر خودت نازل شده است   اقای ماکانی می نویسد اقبال در خصوص فهم  حقایق قران  معتقد  است  که آن را باید چنان خواند که گویی به خود خواننده نازل شده است  یعنی هم اکنون و جدید است  و حق با اقبال است  چون گفتمان  قران  بیان امرهای واقع مستمر تاریخی  تقابل حق و باطل است  این گفتمان هر گز کهنه نمی شود چون تقابل  حق و باطل از اول خلقت  بوده و ………..ادامه  خواهد داشت   اقبال در فهم و تفسیر قرا ن معتقد است قران خود باید خودش را تفسیر کند قران کتابی است که مدعی است همه چیز را تبیین می کند و همین طور هم هست اصول جهان بینی قران که همان اصول راهنمای حق و   قانون هستی همه چیز است و هر پدیده را با قانون هستی اش تبیین می کنند  از اینرو اقبال شجاعانه می گوید

 

معنی قرآن، ز قرآن پرس و بس                وز کسی کاتش زده، اندر هوس

 

 نظریه تاریخی الهامی  قران را به بنائی تشبیه می کند که در  بستر فکری  عینی  گذشته تکوین یافته است  بنابراین  مناسب این زمان نیست و باید ویران شود و بنای جدیدی به جای ان ساخته شود اما وقتی که بنای جدید را می خواهد بسازد  بخشی از ساختمان ویران شده را  به دور می ریزد در نتیجه بخشی از قران ترک کرده می شود  چرا برای اینکه نمی تواند در بنای جدید این   مواد را باز یافت کند  و دو باره مصرف کند پس هر بار که این بنا تجدید شود مقداری از متن خود را از دست خواهد داد   در صورتی که به این کار باز سازی گفته نمی شود   به زباله دانی تاریخ سپردن  گفته می شود  و این همان ترک گرائی دینی است  که مشرکین   اولیه معتقد بودند ومی کردند   در این نظریه که پیشنهاد داده می شود اصول راهنما ی کار  یعنی  نقشه کار نه اصول خود قران که اقبال میگوید (معنی قرآن، ز قرآن پرس و بس)  –  بلکه نظریه برون قرانی و بیگانه از ان  است  یعنی   تجزیه گرائی و خیال گرائی تقسیم ثنائی وحذف یکی از ان دو که بدون معیار و  مطلق العنانه است –  چون معمار کسی است که  بنا را تجزیه می کند اما برای ساختن دو باره آن  هیچ نقشه مشخصی ندارد در نتیجه با خیال  مطلق شده  که  همان هوس است  این بنا را برخلاف نظر اقبال که می گفت   هوس را در این کار باید اتش زد ( وز کسی کاتش زده، اندر هوس) با هوس  بنا را می سازد   – که به ان تفسیر به رای می گویند  و نیز  بر خلاف  نظر   نو اندیشی دینی  شریعتی است  که دارای جهان بینی توحیدی بود و اجازه نمی داد  پراکندگی ایجاد شود و یا  از اجزای سابق  جزئی هدر شود  و دیگر اینکه این نظریه خود- خود را نقض می کند  چون در ابتداء  گفته بود( مذهب  دعوت به یک نوع زندگی انسانی  اخلاقی  ارامش درونی  و تغییر  مناسبات  اجتماعی  برای فراهم کردن زیست راحت  با ارامش  و سعادت  برای همگان است )

 منظور من از نقل دوباره ان قسمتی است که می گوید  مذهب  برای  (  تغییر  مناسبات  اجتماعی  ) است   ولی در اینجا می گوید متن مذهب تابع زمانه تکوین است  و این یک تناقض اشکار است  و نیز اگر متن مذهب را  تابع زمانه تکوین باشد باید این مذهب بر اساس شرک  و ثنویت که اندیشه غالب زمانه بود تکوین یافته باشد در صورتی می دانیم متون دینی  بر پایه توحید و به تمامه بر علیه فکر زمانه  و برای تغییر تمام مناسبات ان زمان امده است  و اگر در بخشی از  مناسبات زمانه را حفظ کرده به این دلیل بوده که ان بخشها باقی مانده از متون  قبلی بوده است که انبیاء اورده بودند  مثل حنفاء  که از  ابراهیم و اسماعیل مانده بود   بنابراین نباید به قول اقبال در مرحله    – لا  – ماند باید به مرحله  – الا  – رسید

کهنه رادرشکن و،بازبه تعمیرخرام          هر که درورطه‌ لا ماند، به الانرسید

 برای اینکه  یک روشنفکری بتواند  بازسازی کننده متون  دینی با شد   – اولا – معیار و  جهان بینی  اش باید توحیدی باشد  ثانیا  گفتمان قران را بداند که بیانگر امر های واقع مستمر تقابل حق و باطل از مبدائ تاریخ تا……… است  در غیر این صورت جزء تخریب  واعمال  استبداد بر علیه متن چیز دیگری نمی تواند بکند و اگر این اندیشه روزی در جامعه عملی شود فرعونیتی شدیدتر ار ولایت مطلقه فقیه می شود 

 

 4-   ادامه نظریه – اینک  با حفظ  همان  جهت گیری  و به عبارتی    روح کلی     و پیام  جاودانه   متون   می  بایست  همه عناصر     میرا   کنار گذاشته   شده  و عنصر   مانا   در شاکله  و ساختمان   جدیدی     سامان  یابد  در این تلقی    خدا  برتر از متن و بر خورد  بت واره   با متن   صورت نمی گیرد  و به عبارتی دیگر  باز گشادن و باز کردنِ اجزاء و ابعادِ شاکلهٔ قدیم و “باز سازیِ” مجدد و نوینِ آن در شاکله‌ای جدید. گویی این باز سازی، دینِ جدیدی را به ارمغان می‌آورد، اما در عمق و کُنهِ خویش عطر و بو، و سمت و سوی همان پیام و همان متن را دارد. به قولِ اقبال گویی قرآن به تو وحی می‌شود و به قولِ شریعتی اگر پیامبرْ امروز بود چه می‌گفت و چه می‌کرد. تفاوتِ پروژه‌های احیاء، بازخوانی و باز سازی خودْ بیانگرِ مراحلِ متفاوتی از سیر و تجربهٔ نو اندیشیِ دینی است که نیازمندِ مُداقِّهٔ بیشتری است.

 

نقد – نظریه می گوید با حفظ روح کلی و جاودانه متون  عناصر میرا کنار گذاشته شده و عناصر مانا در شاکله جدیدی  سامان می یابد – باید پرسید روح کلی و جاودانه  قران چیست  و کدام است  –  واگر شما روح کلی و جاودانه متن را می شناسی چرا ان را معرفی نمی کنی تا خواننده بداند  منظور شما از روح کلی و جاودان متن چیست    و اگر متن دارای روح کلی و جاودانه است چرا این روح را بر جسم  میرای متن  نمی دمی و او را زندگی دو باره نمی دهی  و این است معنای باز سازی   تا دچار حذف و دفن در  زباله دانی تاریخ نشود و در هر باز سازی بخشی از متن  ترک گفته نشود  و با چه معیار ثابتی شما تشخیص می دهید این بخش از متن   مرده است و باید دفن شود   و با چه معیاری تشخیص می دهید بخش دیگر هنوز نمرده و مانا است  و چه تضمینی وجود دارد دیگرانی ان بخش مانا  را هم مرد ه تلقی نکنند   و دفن نکنند   و اگر گفته شود علم وعقل و عدل زمانه   معیار است    علم و عقل و عدل زمانه در  مفسر قرار می گیرد   در نتیجه مفسر در   موضع مطلق فعال  ومتن در موضع مطلق منفعل قرار می گیرد  معیار شرک و  ثنویت بین مفسر و متن می شود  و در نتیجه بازگشت به هرمنوتیک مفسر محور است که  که نتیجه اش  تحمیل نظرات مفسر بر متن است و استبداد  مفسر بر متن می شود  ومتن مثل موم در اختیار مطلقه مفسر هر شکلی که مفسر می خواهد می پذیرد  ودر واقع متن به جسدی تبدیل می شود که فقط به درد دفن شدن می خورد  و چه نیازی به این لهوو  لعب است – بهتر نیست بگوئیم با علم و عقل و عدل زمان خودمان می توانیم  زندگی را سامان بدهیم  و ما خلیفه الله هستیم  و خودمان قانون گذاری می کنیم  ایا این ساده و راحتتر نیست  که بخواهیم  کلکی پیدا کنیم برای خروج تدریجی از دین نظریه پردازی کنیم   و بهتر نیست با متن  صادقانه بر خورد کنیم  و در یک کلمه بگوئیم  تو از ان علم و عقل و عدل زمانه گذشته هستی و تاریخ مصرفت تمام شده و به  درد ما نمی خوری- و ممکن است گفته شود اجماع علم و عقل و عدل زمانه  متن را تفسیر می کند و قسمتهای میرا و مانا را تشخیص می دهد  باید پرسید اگر این علم و عقل و عدل زمانه در همه است  و همه باهم به اجماع می رسند   چنین اجماعی در هیچ موضوعی تا کنون  در بشریت بوجود نیامده و نمی اید  واین فقط می تواند به زمانی موکل شود که کل بشریت  ان هم هر فرد در همه علوم   به درجه اجتهاد رسیده باشند

 و این ارمان بشریت است  و تا ان زمان راه ………. در پیش است  واین همان جامعه مهدویت است  ود ر ان زمان هم احتیاجی به اجماع نیست هر کس خود حق و تکلیف خود را می داند  و عمل می کند و نیازی هم به دولت و حکومت و  ………. هم نیست   اما این جامعه دارای اصول راهنما می باشد  اصولی که معیار شناخت حق و باطل و نفاق است و چون همه از معیار مشترکی پیروی می کنند همه هم در شناخت به نتیجه و هدف یگانه ای می رسند  این اصول راهنما همان چیزی است که در نظریه روح کلی و جاودانه متن گفته شده است  و ان هم چیزی نیست مگر محکمات قران که قانون هستی همه موجودات است به همین دلیل هم می تواند معیار شناخت همه چیز هم واقع شود  و هست –  و امروز هم معیار فهم و تفسیر قران است –   و این اصول هرگز هیچ بخشی از جسد خود را  یعنی متن را شامل مرور زمان و انقضاء تاریخی نمی کند چون  این اصول همه زمانی و همه مکانی است و با حضود در اجزای جسد خود  ( ایات )  همه اجزای خود را زنده  و فعال  و به روز می کند و اجازه نمی دهم   با روش تجزیه گرایانه  و تقسیم ثنائی و حذف یکی از ان دو  و با خودی و غیر خودی کردن  با جسد  خود – خود را  را مجبو به مرگ تدریجی کند  و چون اصل اول ان توحید است هرگز اجازه نمی دهد معنای نابرابری و تبیض  از متن گرفته شود  در این صورت است که هر روز  از متن معنای جدیدی را ارائه می دهد گویا اینکه دین جدیدی  امده است  و بقول اقبال گویا قران اکنون بر هر فردی نازل می شود   و تماما جدید  و بقول شریعتی اگر امروز پیامبر می امد سخن جدیدی می گفت بدون اینکه حتی یک حرف از ایات قران را کنار بگذارد   نو اندیشی دینی بر پایه اصول راهنمای محکمات خود قران این است   همانطور که پیامبر از قبل فرموده است   

در کتاب ینابیع الموده ج 3ص 61

اِن‌ اللهَ یبعث‌ لهذه الامُه‌ علی‌ کل‌ مائه‌ سَنَه‌ مَن یُجدد لَهَا دینها

همانا خدا برمی‌انگیزد (نظام‌ می‌دهد) برای‌ این‌ امّت‌ بر هر صد سال‌ کسی‌ را که‌ تازه‌ (زنده‌) کند بر او دینش‌ را

 بنابراین نواندیشی که پیامبر آن را تجدد دینی  می نامد از اموزه های خود دین است  هر زمانی مردم ان زمان  حامل عقل و علم زمان  خودشان  هستند   و با توجه به اینکه نبوت خاتمه یافته است  اما رسالت تا قیامت ادامه دارد از اینرو  خداوند  برای هر زمانی همچنانکه در حدیث  امده بود فرد یا افرادی را  می انگیزد تا کلام خدا را با روشی که در خود متن به عنوان تاویل مشابهات به محکمات بیان کرده است  تبیین جدیدی کنند   تا مردم هر زمان طبق  رشد عقلی و علمی خود فهم و تفسیر جدیدی از دین داشته باشند  

سوره ابراهیم-

وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللّهُ مَن یَشَاء وَیَهْدِی مَن یَشَاء وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿4﴾

 و نفرستادیم از رسولی مگر به زبان قومش-  تا تبیین کند برای ایشان – پس گمراه میکند خداوند کسی را که می خواهد(به عملش) و هدایت میکند کسی را که می خواهد (به عملش)و او شرافتمند حکیم است.

 

4=از جزوه شمار 2 زن در متون مقدس

 

1- ادامه نظری- پیش فرض بحث ما این است که بین متون مقدس، به طور عمومی و مشترک، با دنیا و مناسبات جدیدی که ما داریم، و به عبارت دیگر بین علم و عقل و عدل زمانه ما با علم و عقل و عدل زمانه متون چالش هایی به وجود آمده است که باید به تحلیل آن پرداخت و ارائه راهکار نمود

 

 

 نقد –  اینکه بین علم و عقل و عدل زمانه  ما با علم وعقل و عدل زمانه  نزول  متون   چالش های وجود دارد امر حتمی است  مردم از ان زمان تا حالا پیشرفت های بسیاری  در همه زمینه ها کرده اند  –  اما اینکه متن تابع علم وعقل و عدل زمانه خود بوده   صد در صد  باطل است چون اگر متن دین  تابع  علم و عدل و عقل زمانه نزول می بود  متن باید گزارشگر شرک و ثنویت    حاکم در ان زمان می بود در صورتی که متن امده است تمام مناسبات اجتمائی زمان را به توحید  تغییر دهد  همچنانکه کمی بالاتر نظریه پرداز خود این امر را بیان کرد   (مذهب دعوت به یک نوع زندگی انسانی  اخلاقی  ارامش درونی  و تغییر  مناسبات  اجتماعی  برای فراهم کردن زیست راحت  با ارامش  و سعادت  برای همگان است )   به همین دلیل محمد پیامبر است  وپیام نوئی را اورده است و اگر متن تابع  زمان خود پیامبرمی  بود  محمد نمی توانست  پیامبر باشد  و  هر کسی دیگر هم می توانست علم وعقل و عدل ان زمان را در کتابی بنویسد  و پیام هم دیگر نمی تواند نام وحی داشته باشد  به همین دلیل هم بود خداوند محمد را در چندین جای قران تهدید کرده است  که  به غیر از وحی چیز دیگری را در پیام مخلوط نکند  و از خودش قولی را درمتن قرار ندهد و سخن خود را  به وحی خدا نسبت دهد  به همین دلیل هم بود وقتی که پیامبر با مردم صحبت می کرد مردم می پرسیدند یا رسول الله اینکه می گوئی وحی است یا سخنان خودت است  و به همین دلیل هم بود که دستور داد احادیث را ننویسند  چون احادیث سخنان خود پیامبر بود  و ربطی به وحی نداشت و باز به همین دلیل است که  احادیث مصدر ثانی برای  قانون الهی  نیست  و احادیث تفسیری بود از ایات فقط برای علم و عقل و عدل  زمانه  خود پیامبر و  امروز  ما از ایات بر طبق محکمات   برای زمان خودمان تفسیر دیگری لازم داریم   و مردم زمانهای آینده هم برای زمان خودشان تفسیر ی غیر از تفسیر زمان ما خواهند کرد    وخداوند در انزال قران تابع مردم ان زمان نبوده است  برای همین هم قران کتاب همه زمانی و همه مکانی است  و گفتمان قران بیا نگر امرهای واقع مستمر تقابل حق و باطل در طول تاریخ بوده و هست و خواهد بود

در سوره الحاقه  ایات زیر

 

تَنزِیلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِینَ ﴿43﴾

نازل کردنی از پروردگار جهانیان است

وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ ﴿44﴾

و اگر گفتاربافی می کرد بر ما بعضی از گفتارها را

لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ﴿45﴾

البته می گرفتیم از او براستی

ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ ﴿46﴾

سپس البته قطع می کردیم از او  رگ (گردن را )

فَمَا مِنکُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ ﴿47﴾

پس نیست از شما از فردی از او منع کنندگان

شرح – می بینیم که خداوند چگونه پیامر را تهدید می کند  که هیچ گونه از خود یا از نظرات مردم زمانه  را در قران نیاوری و پیام الهی را  خالص برساند  و محمد هم همین کار را کرد  و ملقب به امین شد  و خداوند می فرماید به علم خودم قران را نازل کردم   و علم خداوند تابع هیچ  زمانه نیست

 

 سوره  الغافر – تَنزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ﴿2﴾

نازل کردن کتاب از خداوند شرافتمند عالم است

سوره النمل-   وَإِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ ﴿6﴾

و همانا تو البته دریافت  می کنی  قرآن را از لَدن (نزد) حکیم علیم

سوره النساء – وَ لَّکِنِ اللّهُ یَشْهَدُ بِمَا أَنزَلَ إِلَیْکَ أَنزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلآئِکَهُ یَشْهَدُونَ وَکَفَى بِاللّهِ شَهِیدًا ﴿166﴾

(ولکن خداوند شهادت می دهد به آنچه که نازل کرد  به سوی تو – نازل کرد  به علمش – و فرشتگان شهادت می دهند – و کافی است خداوند را به شهادت دادنی .)

شرح – اما می بینیم که  این تهمت همیشه در زمان نزول ایات بود ه  و امروز هم بعضی ها  از سر خیر خواهی مثل نظریه تاریخی الهامی  همین سخنان تکرار می شود   

 

سوره الطور – اَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَل لَّا یُؤْمِنُونَ ﴿33﴾

یا می گویند – گفتار بافی کرد او( محمد ) – بلکه ایمان نمی آورند

 

فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِّثْلِهِ إِن کَانُوا صَادِقِینَ ﴿34﴾

پس باید بیاورند کلامی مانند او را چنانچه بودند راستگویان

 

 در نتیجه  نسبت دادن قران به علم و عقل و عدل مردم زمانه  درست نیست بنا براین ایات – پیش فرض نظریه پرداز با طل است  و در نتیجه خود نظریه باطل می شود  و البته   نظریه پرداز این سخنان را به عنوان  پیش فرض بیان کرده است و نه  امر حتمی  و جای بسی خوشحالی است 

 

 

2- ادامه نظریه- اما چه چیزی ما را به انسان گذشته پیوند میزند؟ به نظر  میرسد ما در واقعیت و در عمل یک برخورد گسستی _ پیوستی با تاریخ داریم. نکات متعددی که در رابطه با تفاوت دوران قدیم وجدید برشمردیم، همگی عناصری است که ما از آن گسسته ایم. اما عناصر مهمی هم هست که بین انسان جدید و انسان قدیم ارتباط و اتصال و پیوست ایجاد می کند. ما با هر نگاهی که تاریخ را  دوره بندی کنیم، این پیوست ها وجود دارد   بنابراین اگرمتون در دنیای قدیم شکل گرفته اند و ما در مناسبات عینی و پارادایم ذهنی متفاوتی به سر می بریم، به طور طبیعی گسست هایی جدی با متون داریم. اما ما چون اولاً انسانیم و ثانیاً داریم به طور اجتماعی زندگی می کنیم پیوست هایی جدی نیز با متون داریم. اما این وضعیت دوگانه مبتنی بر گسست و پیوست، صورت مسئله ما را مقداری سخت و پیچیده می کند. اما به هر حال برخورد ما با متون مقدس _ فرقی نمی کند با اوستا، ریگ ودا، عهد عتیق، عهد جدید یا قرآن؛ و نیز با اندیشه جدید برخوردی گسستی _ پیوستی است.

 

 

نقد –  همچنانکه در بالا امد از دیدگاه نگرش تاریخی   انسان روز بروز از باطلها  گسست پیدا می کند و به حق بیشتر  پیوستگی می یابد و این همان دعوت خود  قران است  که باطل ها را می شناساند  و راه معالجه ان را هم  ارائه می دهد مثل مرض  برده داری که راه معالجه ان را قران ارائه می دهد تا پایان یابد  ودر هیچ ایه قرانی تایید برده داری وجود ندارد  یا در رابط با حقوق زنان و غیره و……..  همه همین طور است   در نتیجه  شناساندن باطل  و نسخه معالجه دادن به معنی تایید باطل نیست  که ما تصور کنیم  بخشی از متن  باطل است که باید حذف شود   چون باطل مرض تکرار شونده ای  است شناختن ان هم باید مستمر باشد و نسخه معالجه هم تا باطل وجود دارد  عمل خواهد کرد تا زمانی که دیگر از باطل خبری نباشد و حق یعنی سلامتی به درجه ای برسد که در مقابل میکروب  باطل مصونیت یابد و ان رسیدن به جامعه توحیدی و شورائی  خالص است که دیگر اثری  از   روابط شرک و ثنویت باقی نماند  بنا براین گفتمان  قران  همچنانکه گفتیم  بیانگر   امر های واقع  مستمر  تاریخی  تقابل حق و باطل است   تا زمانی که پیروزی حق قاطع شود  و انسان بیگانه شده از فطرت توحیدی خود بسبب شرک و ثنویت  به فطرت توحیدی خود باز آید و با خویشتن توحیدی  خویش  هوهویه  شود 

بنابراین-  نظریه پرداز-  به دلیل نداشتن اصول راهنمای توحیدی دچار اشتباه شده است  و بجای حذف روابط شرک و ثنویت در جامعه  که قران  را ه معالجه ان را ارائه می دهد  به گسستن از بعضی ایات که  بقول نظریه تاریخ  مصرفشان انقضاء یافته است –  دستور می دهد و اگر این روش ادامه یابد باید بعد از زمانی هیچ ایه ای در قران نماند  و این روش ترک گرائی تدریجی دینی است و نمی توان به ان  نام   باز سازی دینی گذاشت  در صورتی که در قران چنین  آیه ای وجود ندارد  که تایید کننده  روابط شرک و ثنویت  که باطل است بوده باشد  در اینجا از اقای علی جانی دعوت می کنیم یک بار دیگر قران  با روش اجتهادی و تاویلی که بر پایه جهان بینی توحیدی  که اصول راهنمای حق است بخواند و خواهد دید  انچه را که می خواسته است یافته است  

 

در قول پیامبر جامع الصغیر ج 2ص97

الحکمه ضّاله المُومن فحیثُ وجَدها فهو احقّ بها    -حکمت گمشده مومن است   پس هر جا یافت  او محقتر است به ان )

و به لفظ دیگر

 (الحکمه  ضاله المومن فخذ الحکمه و لو من اهل النفاق – حکمت گمشده مومن است  پس بگیر  حکمت را  واگر که از اهل نفاق  باشد )

 

 این دو حدیث موافق  این ایه است در  سوره البقره ﴿269﴾

یُؤتِی الْحِکْمَهَ مَن یَشَاء وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ

می دهد (خداوند) حکمت را ( اصول داوری میان حق و باطل و نفاق را)به کسی که می خواهد – و هر کس داده شود حکمت  را– پس بدرستی که داده شد خیر کثیری را – و متذکر نمی شوند  مگر صاحبان خردها.

 

 .شرح- ما مطمئن هستیم که شما مومن هستی پس سخنان بالا خطاب به شما است در قسمتی از نظریه امده است ( ما با هر نگاهی که تاریخ را  دوره بندی کنیم)

  اینجا باید عرض شود تجزیه تاریخ به دوره ها و قائل شدن به  اینکه هر دوره ای قوانین خاص خود را داشته  است که در دوره  بعد این قوانین  وجود ندارد کاملا باطل است  این دوره بندی را مارکس کرد  و دیدیم که بطلان ان  هم در عمل ثابت شد   بجای اینکه سرمایه داری از بین برود کمونیسم  در حال زوال است  و سر مایه داری با سوپاپ اطمینانهای که دارد  و با تلوین های که می کند  نه تنها از بین نرفت بلکه بر بخش بیشتری از جهان حاکم شده است طوری که چین هم در اقتصاد سرمایه دار ی شد  بنا براین دید گاه تجزیه گرایانه به تاریخ   و تسری دادن ان به متن قران کاملا اشتباه است  و تقسیم متن به تاریخ منقضی و دارای اعتبار  امری ذهنی و عاری از واقعیت است   و دیدگاه قرانی که تاریخ را بر خورد امر های واقع  مستمر تقابل حق و باطل  می داند – صحیح است  و قران انسان را بوجود اورنده تاریخ می داند  و این انسان است که  به اختیار خود   امر باطل را در زندگی خود وارد کرد و از لحظه ای که جامعه ادم های اولیه در بهشت  توحیدی خود  با  درخت ممنوعه  رابط شرک و ثنویت  (من دون الله )  و با  قرار دادن خوشان در موضع مطلق فعال  (خدا ) و دیدن درخت در موضع مطلق منفعل (هیچ )  خواستند بر طبیعت سلطه بر قرار کنند    خود زیر سلطه طبیعت رفتند  با تغییراتی که در بدنشان بوجود  امد   از ان زمان در انها و در نسل انها  تقابل حق و باطل شروع شد  و ادامه دارد   و همه  در زندگی مان  امتحان مشابهی را  می دهیم  و با انواع   روابط شرک و ثنویت  باید مبارزه کنیم  چه در جامعه بدوی – وچه در جامعه کشاورزی و فئودالی  -و چه در جامعه برده داری و –چه در جامعه بورژوازی – و چه در جامعه سرمایه داری و چه در جامعه فوق سرمایه داری  و…….. همه روابط بر پایه شرک و ثنویت بوده است  و در هر دوره ای که نام گذاری می کنند فقط شکل عوض می شده است و محتوا همان شرک و ثنویت یعنی باطل بوده است و در مقابل ان هم کسانی که بنام پیامیران یا روشنفکران  و مبارزان ظهور می کردند   طالب  روابط توحیدی و شورائی بوده اند هر چند که ان هم شکل های متفاوتی داشته است  از ادم که  بوحی اولین   جوانه های قوانین  توحیدی را در یافت کرد تا نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد همه انسانها را به توحید در همه زمانها و مکانها ودر  زمینه های ذهنی و عینی دعوت کرده اند و امروز هم می کنند  هر چند ممکن است دارای  اسمهای متفاوتی باشند  و چون انسان به حق خلق شده و ذاتا حقوق مند  است  اگر حقوق ذاتی انسان نباشد توجیه کننده استبداد ها می شود  که می دهند و می گیرند و مبارزه برای  امر بیرونی که در  سرشت انسان حضور ندارد  امر بیهوده ای می شود  و هر گز دست یافتنی نمی شود  بنا براین در طول تاریخ انسان از باطل ها گسست می یابد و به حق ها می پیوندد  – قران نسخه نجاتبخش تقابل حق و باطل در همه زمانها و مکانها است پس ترک بخشی از قران کمک به بقاء مرض است  و محروم کردن جامعه های بشری از   داروی معالجه باطل ها  بازسازی دینی نیست ترک گرائی دینی است –  ممکن است گفته شود امور باطلی در متونی غیر از قران وجود دارد بله- قران سخن شما را تایید می کند    و کتابهای قبل را تحریف شده معرفی می کند در همان حال  سالم ماندن خود را هم بیمه می کند

 

 سوره الحجر –

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ﴿9﴾

همانا ما – ما نازل کردیم ذکر ( قرآن ) را و همانا ما برای او ( قرآن ) البته نگهدارندگانیم ( از تحریف و نابودی ).

شرح – نظریه تاریخی و الهامی همانطور که در اخر بحث خود بیان می کند همه قران را از بین می برد فقط  شش کلمه باقی می ماند  که به ان هسته سخت متن نام می نهد ولی  خداوند هم بوسیله انسانهای مثل ما  که می آیند بر طبق خود این نظریه ان نظریه  را  تاریخ منقضی  می کنند و از بین می برند  و به این ترتیب خود نظریه بر خود حاکم می شود  در نتیجه نظریه تاریخی  الهامی  که محصول علم و عقل و عدل زمانه  پیشنهاد دهنده  بود وچون  زمانش گذشت  شامل  گسسست و پیوست شد  و مرد و دفن شد  . اکنون زمانه دیگری است و نظریه دیگری امده است  ولی با متن نگرش  تاریخ انقضائی ندارد  و تاریخ را – امرهای واقع  مستمر  تقابل حق و باطل در طول زمان می داند

 از اینرو در هر زمانی قران به مردم ان زمان پیوستگی دارد  چون کلام پیوسته ای با زندگی انسان است تا انسان هست  تقابل حق و باطل هم هست و نسخه دهی قران هم برای معالجه باطلها معتبر است

 

سوره القصص – وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ﴿51﴾

  و البته بدرستیکه متواصل (پیوسته ) کردیم برای ایشان گفتار    (حق )  را شاید ایشان متذکر شوند

 شرح-  قران  بطور مستمر  تقابل حق و باطل را درطول  تاریخ بیان می کند  و به ما  هشدار می دهد – ای  – انسان   متذکر باش   و از این امر واقع که بر سر- گذشتگان امده و بر سر تو نیز خواهد امد غافل نباش – تا بتوانی از امتحا ن شناخت حق و باطل و پیوستن  به  حق و گسستن از  باطل  موفق بیرون بیائی  و هر پیوستی به حق یک گسستی از باطل است  و قران راهنمای و نسخه شفاء بخش  این گسست و پیوست ها است  و الا هیچ ایه قران  از زندگی انسان در هیچ زمانی چه در گذشته و چه در حال وچه  در آینده نمی گسلد

سوره الرعد- وَالَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَیَخَافُونَ سُوءَ الحِسَابِ ﴿21﴾

 و آنان که وصل ( پیوسته ) می کنند آنچه را که امر کرد خداوند به او- این که وصل کرده شود – و هراس دارند پروردگارشان را و می ترسند بدی حساب را( به دوران قیامت).

 نظریه  می گوید ( این وضعیت دوگانه مبتنی بر گسست و پیوست، صورت مسئله ما را مقداری سخت و پیچیده می کند.) اگر نظریه  اصول رهنما یش  توحید و شورا  بود   همه چیز شفاف می شد  اما وقتی اصول بر پایه  شرک و ثنویت شد   انسان قادر نمی شود حق و باطل را بشناسد و چون  رویکرد تاریخی  الهامی   بر پایه دوگانگی  است  حق را بجای باطل و باطل را بجای حق می نشاند  حق همیشه شفاف است و باطل همیشه موهوم است  یعنی بجای اینکه انسان از باطل یعنی  از وهم  بگسلد  و به حق  یعنی به شفافیت بپیوندد  بر عکس می شود یعنی  نظریه گسستن ازبخشی متن شفاف را   و پیوستن به …  موهو م   را پیشنهاد می کند   متنی که شفاف  کننده حق و باطل است  موهومیتی از حق و باطل می شود  و در نتیجه نظریه  در  (وضعیت دوگانه مبتنی بر گسست و پیوست، )   گمراه می ماند   و دوگانگی یعنی شرک و ثنویت در او استمرار می یابد و برای رهائی از این  ثنویت  باید یکی را  خودی و دیگری غیر خودی بداند   و برای شناخت خودی و غیر خودی هم هیچ معیاری جزء  قیاس استثنائی  ارسطوئی ندارد که  هوس مطلق شده مفسر  یکی را به نفع خود و دیگری به ضرر خود  می یابد  و هوس مطلق العنان شده دستور ترک یا حذف یکی را صادر می کند  و این روش دقیقا همان  معرفت  بر پایه تقسیم ثنائی منطق صوری ارسطوئی است    در نتیجه  رویکرد تاریخی الهامی  مخلوطی – از نگرش تجزیه گرایانه  تاریخی مارکسیسم و  و خیال گرائی تقسیم ثنائی و حذف یکی از اندو در منطق صوری ارسطو ئی است که در واقع باید به جای تاریخی الهامی گفتن  باید  رویکرد  مارکس ارسطوئیسم بدان  گفت

 

کتاب منطق مظفر مترجم جناب آقاى على شیروانى  این کتاب همان منطق صوری ارسطو است  و کتاب رسمی و درسی حوزه و دانشگاه های ایران است

 

باب سوم = چکیده مطالب تعریف و تقسیم ص 197

ادامه متن = شیوه های تقسیم

1.   شیوه تقسیم ثنائی (دو تائی)

در این روش تقسیم به صورت دوران میان اثبات و نفی (نقیضان) است و چون اجتماع و ارتفاع دو نقیض عقلا محال است.

اقسام همیشه مباین با هم بوده و تقسیم همواره جامع افراد و مانع اغیار خواهد بود در تقسیم ثنائی همیشه تعداد اقسام دوتاست مگر آنکه تقسیم ادامه یابد و هر یک از طرفین نفی و اثبات دوباره تقسیم شوند و به همین ترتیب و با انجام هر تقسیم یک قسم بر تعداد اقسام افزوده خواهد شد پس اگر هفت تقسیم به طور پیاپی انجام دهیم نهایتا هشت قسم در اختیار خواهیم داشت.

 

شر ح –  دقیقا همین روش است که روحانیت  در عمل از اول انقلاب تا حال ادامه داده است مرتب تقسیم ثنائی  و حذف یکی می کند   در نظریه تاریخی الهامی  این رویکرد در نگرش به متن اعمال می شود  برپایه این رویکرد است که هم حاکمیت روحانیت دارد به پایان خود می رسد و هم متن قران را  به پایان می رساند  طوری که در نهایت این نظریه که به(جمع بندی رویکرد تاریخی – الهامی؛ مذهب چیست و مذهبی کیست؟)  می پردازد فقط نوشته  زیر از قران باقی می ماند

 

 (پس هسته ی سخت مذهب معنا و جهت  انگیزه و مسئولیت امید و آرامش است. اگر  کسی از این حوزه بیرون رود، از مذهب بیرون رفته است)

 

 بدینقرار تمام متن قران  ترک کرده می شود و فقط شش کلمه باقی می ماند  که در نبود خود متن و اصول  محکمات  آن –  این کلمات  هم بی  محتوا هستند و معلوم نیست روح کلی و جاودانه قران که همان محکمات قران می باشد ودر اول نظریه از ان صحبت به میان امد  کجا رفته است  یعنی حتی اصول دین هم باقی نمی ماند    باید گفت  آفرین بر نظریه  تاریخی الهامی که  چقدر  جالب دین را باز سازی می کند   که هیچ از ان باقی نمی ماند جزء شش کلمه پوچ  حتی خود خداوند  باقی نمی ماند

 

در نتیجه  نظریه  مارکس ارسطوئیسم  که بنام تاریخی الهامی نامیده شده است  موفق می شود برای همیشه قران را از صحنه زندگی بشر پاک کند   و به این مو فقیت باید تبریک گفت  

علی محمدی 

ادامه دارد 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید