فردی که خود را دارای بند و بار میخواند، کسی است که بر ذهن خود در برابر خودآگاهی و استقلال فکری بند زده و در زیر سلطه دیگری، به وی سواری میدهد. و برعکس معنی مَجازی یک آدمِ “بیبندوبار” کسی است که خود را از قیدوبند جهالت و وابستگی رها ساخته و به استقلال و آگاهی فکری دست یافته و یا در تکاپوی آن است.
تلاش افتخارآفرین زنان و دختران ایرانی در دریدن بندهای اسارت و حقارتِ حجابِ اجباری و اقتدار دینی، تلاشی است در مسیر انسانیت و خودآگاهی، و این همانی است که قشریون مذهبی آن را “بیبندوباری” مینامند.
مسئولیت اجتماعی و اخلاقی این زنان و مردان بهاصطلاح “بیبندوبار” ولی در واقع آزاده و پرافتخار آن است که انسانهایِ به بندکشیده و در جهالت نگهداشته شدۀ “بابندوبار” را از قید قرنها جهالت و حقارت آزاد ساخته و بسوی آگاهی و انسانیت رهنمون گردند.
***
باید امیدوار بود که همین هشدار و اشاره کوتاه تلنگری باشد برای همه آنانی که خدایان قدرت و ثروت بر ذهن آنان بند زده و آنان را به سدی مقاوم در برابر هرگونه رهیابی و دستیابی در مسیر آگاهی و روشنائی بدل ساختهاند.
این تلنگر بخصوص مذهبیونی را شامل میشود که برآنند، یکبار و برای همیشه، به آن “حقیقت مطلق” و “ابدی” دست یافتهاند و دیگر نیازی به تفکر و تجسس در مورد این مسائل را ندارند.
و اینها همان “بار و بندهائی” هستند که گشودنشان اگرچه غیرممکن نیست، ولی به تلاش بیشتری نیاز دارد. کافی است که تنها یکی از این حلقههایِ زنجیر “پرصلابت” و “پرغرورِ” تعصب و تحجر در ذهن آنها شکاف بردارد، و آنگاه طوفانی است که در پی این “هیولای” تعصب و تحجر ولی در واقع شکننده، جریان خواهد گرفت.
و هدف تلنگر این نوشته هم کوشش در اصابت به همان حلقه “شکننده” است. و ما اکنون در ایران شاهد چنین تلنگرهائی و آغاز چنین طوفان سهمگینی هستیم. و این همان پیشدرآمد یک رنسانس ایرانی است.