لوحِ تاریخ، ذره ایی جنبید
ترس نه، افتخار بر خویشتن کرد
سطرهایی سرخ، روی برگِ لوح دوید
لحظه ایی بعد ما را گفت:
جانم! از برای ایران جانم!
شیرِ شهر، بی خروش شد اما
نامش از سیمُ، دیوار و خارها بارید
شیرِ خاموش، خاک شد پوسید
ناله اش روی قلبمان ماسید
جانم! از برای ایران جانم!
بابک آمد دست در دستش
آن سیاووش که در کفن غلتید
گفت: بایدش، پهلوان مدال دهید
جانم! از برای ایران جانم!
23 ژوییه 2017- ا مرداد 1396- فرانسه
پانوشت شعر:
———————————————————
آن ها که تاریخ سازند و ارابه ی خونین تاریخ تلخ ما را با خون رنگین خود پیش می برند به راستی شایسته و سزاوار ستایش اند. وقتی گلوله ایی در متروی تهران به سویش شلیک شد از برای آخرین جمله گفت: جانم فدای ایران! و من در بهت فرو رفتم از سوزش گلوله ایی که کالبدش را پاره کرد اما روحیه ی وطن پرستی اش و به یاد داشتن آخرین شهادتین چنین ملی گرایانه ، را پاره نکرد.
” اصغر نحوی پور” ورزشکاری با بدنی عضلانی و آب دیده، با حرکتی تاریخی که قطعا در لوح تاریخ این مرز و بوم خواهد ماند آغاز کرد فریادی را “که ارتجاع مذهبی ملایان مستبد و نوک پیکان زورگویی ملایان که متوجه زنان است باید از این خاک رانده شود”.