قیامت ، برانگیختگی بر مبنای وجدان همگانی توحیدی است ،
که بنا شده است بر:
وجدان تاریخی و علمی و اخلاقی خودآگاه و مبتنی بر صلح و توحید و یگانگی .
وَ قِیلَ مَنْ راقٍ (27)
راق اسم فاعل بمعنى بالا برنده است «وَ قِیلَ مَنْ راقٍ» راغب گوید: اشاره است بر آنکه بالا برنده و حمایت کننده ندارد.
طبرسى آنرا کیست که دکتر و شفا دهنده او باشد
میپرسد چه کسی است رشد دهنده ؟
کیست که شفا دهنده و رشد دهنده او باشد ؟
و به جای اینکه درک کند که خود او بوده و هست که باید رشد کند و انتخاب کند و هدایت یابد ،
و در مسیر و به دنبال هدف درست رشد کند و شاد و رشد یاب باشد ،
به دنبال رشد دهنده و نجات دهنده از بیرون خودش و حل کننده میگردد.
وقتی تغییر را از بالا و با تکیه بر قدرت و روابط ثروت و قدرت میخواهید انجام دهید ،
متوجه میشوید که تغییر ساختار و رشد ممکن نیست و فقط شکل عوض میشود و ساختار قدرت و روابط بر سر جایش میماند و وجدان همگانی بر روابط طبقاتی و برتری طلبی مانده ،
و شکست پشت سر شکست به شما این را نشان میدهد .
(روش تغییر مبتنی بر رشد و تکامل ، تغییر از پایین و همگانی و همه جانبه ، تغییر وجدان همگانی و بر مبنای تغییر و رشد وجدان تاریخی و علمی و اخلاقی فرد و جامعه است .
و بدون این تغییر و رشد مبتنی بر آن ، مسیر مناسب با رشد در هدف را نخواهید داشت )
ولی با تفکر پیش ساخته ی مبتنی بر تمرکز قدرت و ثروت ، و تغییر از بالا همواره به دنبال مسیر از بالا و از بیرون سیستم خواهید بود .
بنا بر این همواره در جستجوی راه و روش رشد از بیرون خودتان و جامعه تان و از بالا خواهید بود و دنبال تغییر دهنده و ناجی و شفا دهنده در جایی بیرون از خود و جامعه میگردید .
وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ (28)
فرق :الفَرْق: جدایى و فاصله که با معنى فلق نزدیک است ولى- فلق- به اعتبار شکافتگى است و فرق به اعتبار جدایى، در آیه گفت:
وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ (50/ بقره) «1».
فِرْق: قطعه و تکهاى جدا شده، و از این معنى است واژه- فِرْقَه- در مورد جمعیت و گروهى که از دیگر مردمان جدا و بریده شدهاند.
و به دلیل ذکر شده در آیه بالا پنداشت و فکر میکرد که بین مسیر و هدف ، و همچنین بین رشد کننده و رشد دهنده تفاوت است .
و پنداشت که فرق است بین انطباق وسیله با هدف هستی و توحید و ،
و از بالا و از بیرون و بدون تغییر همه جانبه و همگانی میتوان ، به تغییر همگان رسید،
و در نتیجه تصور کرد که با زور و قدرت و تمرکز و از مسیرِ تضادِ ناشی از کاربردِ زور برای تغییر فرد و جامعه میتوان به هدف قیام و صلح و رشد رسید .
و میپندارد که بین مسیر و هدف و رشد میتواند فرق و جدایی وسیع باشد،
این طور نیست بین رشد کننده و رشد دهنده فرقی نیست و بین مسیرو ابزار رشد و هدف رشد نیز فرقی نیست و یگانه هستند .
کسی از بیرون ، فرد و جامعه را بدون تغییر وجدان همگانی و مبتنی بر تغییر تکاملی وجدان های تاریخی و علمی و اخلاقی نمیتواند تغییر دهد و تغییر و هدایت امری درونی و صرفا بر عهده وجدان همگانی و تاریخی و اخلاقی و علمی فرد و جامعه است .
وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ (29)
لفف: در آیه گفت- جِئْنا بِکُمْ لَفِیفاً- الاسراء/ 104).
یعنى پیوسته بیکدیگر و ناگسسته- لففت الشیءَ لفّا آنرا پیوسته و پیچیده کردم- جاءوا و من لفّ لفّهم- یعنى با کسى که بآنها پیوسته بود آمدند
سوق: (بفتح سین) راندن.
راننده «وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِیدٌ» ق: 21.
مسیرها و سمتها و هدف گیریها بر روی هم تاثیر گذاشته و همدیگر را تحت تاثیر قرار میدهند ، در فرد و جامعه و در مسیر و هدف ، سمت گیریها و اهداف بر روی هم تاثیر میگذارند .
بدون تغییر رشد یاب همگانی و همه جانبه در مسیر و هدف ، و یگانگی مسیر و هدف ،
تغییر رشد یابِ فرد و یا اقلیتی از جامعه ، ممکن نیست زیرا مسیرها و اهداف بر روی هم تاثیر گذاشته و باعث هم پوشانی و تغییر میگردند .
بر خلاف تصور او اینها یکدیگر را هم پوشانی میکنند و با هم یگانه میشوند ،
هر هدفی مسیرهای متناسب با خود را پدید می آورد و هر وسیله ای هدف متناسب با خود را پوشش میدهد .
و بدون رشد همه جانبه و رشد وجدان همگانی ، و مبتنی بر رشد وجدان های تاریخی و اخلاقی و علمی ، تغییر و رشد واقعی ممکن نیست ، و
تغییرات مقطعی و غیر استراتژیک و سطحی
با تحت تاثیر قراردادن مسیر و هدف و فرد و جامعه ، مسیر و هدف را از رشد به تضاد و تلاشی تغییر میدهند .
إِلى رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ (30)
” إِلى رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ” کلمه” مساق” مصدر میمى است، که همان معناى مصدر (سوق) را مىدهد، و اگر به مساق تعبیر آورد، براى اشاره به این بود که آدمى در این بازگشت، اختیارى از خود ندارد، مانند حیوانى که دیگرى او را مىراند، آدمى را هم دیگرى به سوى این سرنوشت مىبرد، و او خود هیچ چارهاى از آن ندارد،
غایت و نقطه نهایى و هدف ، در گروی انطباق وسیله و مسیر و هدف است ، و هدف و مسیر همپوشانی میکنند .
وقتی مسیر غیر توحیدی و قدرت را و تمرکز را انتخاب کردید و در آن پرورش یافتید ،
این دیگر شما نیستید که سمت و سو را انتخاب میکنید و هر هدفی داشته باشید ،
مسیر وهدف در هم تنیده شده توسط روابط قدرت و ثروت شما را میبرد و میراند و چاره ای جز پیمودن آن ندارید
این قدرت و تمرکز است که سوار انسان میشود و نه انسان سوار بر تمرکز و تکاثر،
و به همین دلیل است که به ساختار تمرکز و تکاثر و تغییر از بیرون خودتان و جامعه تان و از بالا ،
و در نتیجه تضاد و عدم رشد و تلاشی سوق داده میشوید .
فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى (31)
الصِّدْق: مطابقت قول با نیّت و ضمیر و یا چیزى است که از آن خبر داده شده است و این هر دو با هم است یعنى (صدق نیّت- و صدق مورد خبر) و هر گاه یکى از این دو شرط نباشد و جدا شود آن سخن به تمامه صدق نیست
صلو: صَلِیَ بالنّار و بکذا: به آتشى گرفتار شد و با آن سوخت.
در آیات:(اصْلَوْهَا الْیَوْمَ- 64/ یس) «1» (یَصْلَى النَّارَ الْکُبْرى- 12/ اعلى) (تَصْلى ناراً حامِیَهً- 4/ غاشیه) (وَ یَصْلى سَعِیراً- 12/ انشقاق) (سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً- 10/ نساء) که- سَیَصْلَوْنَ- با فتحه و ضمّه حرف (ى) هر دو خوانده شده.
و آیات:(حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ یَصْلَوْنَها- 8/ مجادله) (سَأُصْلِیهِ سَقَرَ- 26/ مدّثر) (تَصْلِیَهُ جَحِیمٍ- 94/ واقعه) (لا یَصْلاها إِلَّا الْأَشْقَى الَّذِی کَذَّبَ وَ تَوَلَّى- 15/ اللّیل).
(یَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصِیرُ- 8/ مجادله) (به دوزخ مىرسد و چه بد رسیدنى و بدفرجامى است).
همه به معنی وصل شدن ، رسیدن و یکی شدن است.
گفته شده- صَلَى النّارَ: داخل آتش شد.
أَصْلَاها: دیگرى را داخل کرد. در آیات (فَسَوْفَ نُصْلِیهِ ناراً- 30/ نساء) (ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلى بِها صِلِیًّا- 70/ مریم) ، صِلِیّ- جمع- صَالٍ- است یعنى آنکه مىرسد
پس به تدریج درک کرد که راست نگفت که تغییر کننده و تغییر دهنده فرق میکنند و،
راست نگفت که باید در پی تغییر دهنده از بیرون بود ، کسی بیرون از فرد و جامعه تغییر و رشد را ایجاد نمیکند و تغییر کننده و تغییر دهنده یکی باید باشد و یگانه است ،
زیرا هر انسان و جامعه خود تغییر میکند و هیچ تغییر دهنده از بیرونی وجود ندارد ، مگر در رابطه با تداوم روابط قدرت درشکلی جدید .
راست نگفت که تغییر از بالا به رشد منتهی میگردد ،
تغییر در رابطه با مولفه های قدرت و ثروت و از بالا ، ممکن است و حاصل روابط قدرت میباشد ،
ولی منتهی به تضاد و تلاشی میشود و نه رشد ،
زیرا رشد و هر تغییر رشد یاب بر اساس تغییر همه جانبه و همگانی وجدان همگانی ، بر مبنای تغییر رشد یاب وجدانهای تاریخی و علمی و اخلاقی ممکن است ،
و هر تغییر دیگر در فرد و جامعه تغییر شکلی در فراز ساختار تمرکز و تکاثر قدرت خواهد بود و سطحی و ناپایدار است.
پس فکر و گفته و عملش یکی نبود ، و بنا بر نادرستی روش و وسیله ، به هدف نیز نرسید و به هدف نیز وصل نشد ، چون صدق ، صحت ایده و روش ، و یگانگی حرف و عمل و فکر و روش عمل است ،
یکی شدن مسیر و هدف و وسیله و هدف است .
و بنابراین به تدریج به این درک رسید که ،
به سمت درست درست وصل نشد و یکی نشد و با هدف درست یگانه نمیشود ،
به توحید و رشد وصل نمیگردد ،
و به تضاد و تلاشی میرسد :
وَ لکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى (32)
کذب: (بر وزن وزر، و کتف) دروغ گفتن
تَوَلِّی: از باب تفعّل بمعنى اعراض و دوست اخذ کردن و سرپرست آید.
مثل فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ آل عمران: 82. هر که پس از اخذ میثاق، از قبول حق اعراض کند آنها فاسقانند.
کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ حجّ: 4. بر شیطان حتمى است هر که او را دوست بدارد اضلالش میکند. وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ مائده: 51. هر که از شما آنها را دوست اخذ کند از آنهاست.
فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ محمد:23. ظاهرا تولّى در آیه بمعنى اعراض است یعنى آیا امید است از شما در صورت اعراض از امر خدا و امر جهاد، اینکه در زمین فساد کنید و قطع رحم نمائید. یعنى در صورت اعراض از جهاد و ماندن در شهر جز این نخواهید کرد. بقولى مراد از آن حکومت و سرپرستى است یعنى شاید شما اگر بحکومت رسیدید …
در آیه وَ إِذا تَوَلَّى سَعى فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ …بقره: 205. ظاهرا مراد حکومت و سرپرستى است و احتمال دارد که بمعنى اعراض باشد.
وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدى وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِیراً نساء: 115.
یعنى: هر که بعد از روشن شدن هدایت با رسول خدا مخالفت کند و از غیر طریق مؤمنین پیروى نماید تا از حق اعراض میکند باعراض وادارش میکنیم و او را بجهنم وارد مىنمائیم، آن بد جایگاهى است ظاهرا آیه در مضمون ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ توبه: 127. است.
و به تدریج فهمید که تغییر از بالا و از بیرون و غیر فرد و جامعه رشد نیست و درجا زدن در روابط قدرت و ثروت متمرکز است و غرق شدن در تضاد و تلاشی ،
و به جای رسیدن به وجدان همگانی و تاریخی و علمی و اخلاقی مبتنی بر رشد و تکامل و
انطباق با رشد و تغییر رشد یاب و بر مبنای وجدان همگانی و خودانگیخته از درون فرد و جامعه ،
به عدم انطباقِ وسیله و هدف ، و عدم رشد و تضاد و تلاشی رسید .
و به جای رسیدن به رشد و هدف از آن دور و روی گردان شد.
ثُمَّ ذَهَبَ إِلى أَهْلِهِ یَتَمَطَّى (33)
مطى: خداى تعالى فرمود:ثُمَّ ذَهَبَ إِلى أَهْلِهِ یَتَمَطَّى- القیامه/ 33 «1».
یعنى پشت کردن و با تکبر عبور کردن ،
مَطِیَّه- مرکب سوارى- امْتِطَاء- سوار شدن بر مرکب- مِطْو- دوست قابل اعتماد که وجه تسمیهاش از همان پشتیبانى و پشت گرمى:
مطى: ثُمَّ ذَهَبَ إِلى أَهْلِهِ یَتَمَطَّى قیامه: 33. مطا. بمعنى پشت است مطیّه شتریست که به پشتش سوار شوند.
تمطّى کشیدن پشت و تکبّر است «تمطّى الرّجل: تمدد و تبختر» یعنى:سپس بسوى خانوادهاش رفت بحالت تکبّر. (و از تکذیب حقّ خودپسندى میکرد)
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَ لَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمِیعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذابِ (165) إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ (166) وَ قالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّهً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَما تَبَرَّؤُا مِنَّا کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنَ النَّارِ (167) سوره بقره
و از مردم کسانی هستند که انتخاب میکنند از غیر از خدا و آنها را مانند خدا دوست میدارند و کسانى که بخدا ایمان آوردهاند بیشترین دوست داشتنشان از آن خداست ، و این باعث به ظلم کشیدنشان میشود وگاهی که ستمکاران این کمبود و نقصی که باعث ظلم آنها شده است و نتیجه اعمال آنها است را مشاهده کنند میفهمند که تمامى نیروها از خداست و خداوند شدید العذاب است (165).
روزى که پیشوایان کفر از پیروان خود بیزارى میجویند و عذاب را میبینند و اسباب قدرتشان و روابط قدرتشان ازبین میرود (166).
و کسانى که در دنیا کارشان پیروى کورکورانه بود میگویند اگر براى ما بازگشتى میبود ما هم از این پیشوایان (که امروز از ما بیزارى جستند) بیزارى مىجستیم اینچنین خداوند اعمالشان را برایشان بصورت حسرتها مجسم میسازد و ایشان از تضاد و دوگانگی و آتش بیرون نخواهند شد (167).
پس برتری طلبی و تکبر را رشد پنداشتن و در آن ماند ، سپس بسوى یاران هم فکر و هم روشش رفت بحالت تکبّر. (و از تکذیب حقّ خودپسندى میکرد)
با حل شدگی در سیستم طبقاتی و برتری طلبی و تصور اشتباه رشد ، در حالی که به سوی نابودی میرود ، این خصیصه ی همه ی قدرتمداران و حل شدگان در سیستم تمرکز و تکاثر است .
دلیل اینکه در تکاثر میفرماید و دو بار تاکید میکند که به زودی نخواهید فهمید ، همین است که :
برتری طلبی و حل شدگی در سیستم تکاثر اجازه درک تضاد و تلاشی را در ابتدا نمیدهد تا به مسیر وارد شوند و ، هر چه در مسیر به جلو میروند این درک نابودی و انهدام بیشتر میشود
به همین دلیل است که مهمترین مساله و اولی ترین مساله برای همه همین انتخاب وتدبیر و تقدیر هدف و مسیر و روش رسیدن به هدف است :
أَوْلى لَکَ فَأَوْلى (34)
ولى: با سکون حرف (ل) باران بهاریست که در ربیع الأول میبارد و زمین را شاداب و سرسبز میکند. مَوْلَى- شش معنى دیگر دارد: 1- آزادکننده برده 2- برده آزاد شده 3- هم پیمان 4- عموزاده 5- همسایه 6- سرپرست.
فلانٌ أَوْلَى بکذا- او سزاوارتر است خداى تعالى فرمود:النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ- الاحزاب/ 6
و إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ- آل عمران/ 68 و فَاللَّهُ أَوْلى بِهِما- النساء/ 135 و أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ- الانفال/ 75 در آیه أَوْلى لَکَ فَأَوْلى- القیامه/ 34 گفته شده که از همین معنى است که گفتیم و نیز گفتهاند فعل متعدى است بمعنى نزدیکى یا بمعنى بیزارى است.
میگویند: وَلِیَ الشیءُ الشیءَ- یا- أَوْلَیْتُ الشیءَ شیئاً آخَرَ- یعنى پشت سر هم قرار دادن.
مُوَالاه- میان دو چیز یعنى پیاپى قرار گرفتن و به دنبال هم آمدن.
ولى: (بر وزن فلس) نزدیکى و قرب. چنانکه در صحاح و مصباح و قاموس گفته است گویند: «تباعدنا بعد وَلْیٍ» پس از نزدیکى دور شدیم.
راغب میگوید: ولاء و توالى آنست که دو چیز چنان باشند که میانشان چیز دیگرى نباشد و بطور استعاره به نزدیکى ولاء و توالى گویند خواه در مکان باشد یا صداقت یا نصرت یا اعتقاد.
آن سیستم فکر و عمل و روش حرکتی مهمترین و اولی ترین و مهمترین است برای تو ،
کدام ؟
همان که در آن زندگی و رشد میکنی و انتخاب میکنی تا در آن باشی پس آن اولی است ، و با انتخاب آن مسیر و هدف را انتخاب کرده ای و آن اولی هست و خواهد بود ، امر اساسی این است که کدام مسیر و هدف و روش است که هدف و مسیر است و تو آن را اولی میدانی ؟
تغییر کننده و تغییر دهنده خود فرد و جامعه هستند و یگانه هستند ، زیرا هر انسان و جامعه خود تغییر میکند و هیچ تغییر دهنده از بیرونی وجود ندارد ، مگر با استفاده از زور و تغییری شکلی و سطحی و در رابطه با تداوم روابط قدرت درشکل جدید .
تغییر از بالا و در رابطه با مولفه های قدرت و ثروت ممکن و حاصل روابط قدرت است و تنها منتهی به تغییر در شکلِ تضاد و تلاشی میشود ، و نه رشد ،
زیرا رشد و هر تغییر رشد یاب بر اساس تغییر همه جانبه و همگانیِ وجدان همگانی
و بر مبنای تغییر رشد یاب وجدانهای تاریخی و علمی و اخلاقی ممکن است ،
و هر تغییر دیگر در فرد و جامعه ، تغییر شکلی بر اساس ساختار تمرکز و تکاثر قدرت خواهد بود و سطحی و ناپایدار است.
پس اولی و نکته برتر آن است که :
تغییر کننده و تغییر دهنده یکی هستند و نباید در پی تغییر دهنده و رشد دهنده از بیرون بود ، کسی بیرون از فرد و جامعه تغییر و رشد را ایجاد نمیکند .
این اولی است برای تو پس، آن اولی است برای تو ،
ثُمَّ أَوْلى لَکَ فَأَوْلى (35)
سپس آن اولی است برای تو ،
انقلاب و قیام برای تغییر و انطباق همه جانبه و همگانی از پایین ،
و بر مبنای تغییر وجدان همگانی .
از وجدان همگانی منطبق با روابط طبقاتی و تضاد و تلاشی ، به وجدان همگانی مبتنی بر رشد همه جانبه فردی و جمعی ،
و بر اساس تغییر وجدانهای تاریخی و علمی و اخلاقی فردی و اجتماعی ،از وجدانهای طبقاتی و مبتنی بر تضاد ، به برابری و رشد همه جانبه و همگانی .
این تنها راه رشد فرد و جامعه ، و اولی است .
أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدىً (36)
سدى: مهمل. چنانکه در مجمع آمده
«أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدىً» قیامه: 36. آیا انسان گمان میکند که مهمل و بدون تکلیف و بدون ثواب و عقاب گذاشته میشود در نهج البلاغه حکمت 370 فرموده:
«فَمَا خُلِقَ امْرُؤٌ عَبَثاً فَیَلْهُوَ. وَ لَا تُرِکَ سُدًى فَیَلْغُوَ».
آیا انسان که موجودی انس گیرنده است و بر مبنای علاقه ، و برای رشد خود و هستی آفریده شده است ، تصور میکند که بدون هدف و سمت گیری رها شده است ؟ هرگز انسان بدون هدف و اولویت نبوده و نخواهد بود .
انسان یعنی انس گیرنده و خود هدف را مشخص میکندکه انس گیرنده است و بر مبنای علاقه، آفریده شده و تکامل یافته است ، و هدفداری مانند هر سیستم پیچیده دیگر در هستی از اصول آن است .
که از ابتدای مسیر و در مراحل حرکتی و چرخه های حرکتی دارای هدف میباشد.
یا مسیر و هدف در برانگیختگی از درون و رشد خود انگیخته مبتنی بر تصحیح وجدان همگانی و وجدان تاریخی و علمی و اخلاقی خواهد بود
یا مسیر و هدف در روابط برتری طلبانه و تمرکز قدرت و ثروت و مبتنی بر وجدان همگانی و وجدان تاریخی و علمی و اخلاقی مبتنی بر روابط طبقاتی و شرک و تضاد و تلاشی .
أَ لَمْ یَکُ نُطْفَهً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنى (37)
نطف: یکى از معانى نطف چکیدن است که توأم با صاف شدن و کم کم بودن میباشد گویند:
راغب گوید: «النُّطْفَهُ، الماء الصافى» این عبارت در صحاح و قاموس و اقرب نیز هست با قید «کم باشد یا زیاد». طبرسى در ذیل آیه 5 حجّ فرموده: نطفه بمعنى آب کم است از مذکر و مؤنث و هر آب صاف را نطفه گویند و در ذیل إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَهٍ أَمْشاجٍ انسان: 2.
فرموده: اصل نطفه بمعنى آب کم است گاهى بآب زیاد نیز گفته شود.
منى: مَنْى یعنى سرنوشت و تقدیر ، مَنَى لک المانى، برایت سرنوشتى معین کرد، از این واژه کلمه- مَنَا- بمعنى چیزى که با آن وزن میکنند، در آیه گفت:أَ لَمْ یَکُ نُطْفَهً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنى- القیامه/ 37
نطفه را از آن منىّ گویند که با قدرت خداوندى اندازهگیرى شده است. (راغب) ، «یُمْنى و تُمْنى» در دو آیه فوق اشاره بآن است که دست تقدیر پیوسته نطفه را در هر مرحله اندازه گیرى میکند زیرا فعل مضارع دلالت بر استمرار دارد.
اندازه گیری کننده و نتیجه گیری کننده و تقدیر کننده ای که هدفدار است و با سیستمهایی دردرونش و بیرونش ، به طور خود انگیخته به سوی برابری و رشد تقدیر شده است ،
تقدیر هم میشود یعنی هم میتواند خود خود را تدبیر و تقدیر کند و هم اینکه توسط سیستمهای دیگرتدبیر و در نتیجه تقدیر بگردد .
و در این روابط و در هر دو سیستم ممکن میتواند عمل کند :
1- تقدیر شونده و سوق داده شونده به روابط طبقاتی و روابط قدرت و تضاد و تلاشی و
2- سیستم توحیدی و رشد قرار بگیرد تا همواره هدف گذاری و متعادل گردد تا به قرار رشد به صفات بینهایت خداوند که هدف گذاری شده است برسد
آیا تو یک سیستم کوچک هدفدار ایجاد نشدی؟ ،
آیا تو یک سیستم هدفدار و برابر کننده و متعادل کننده نبودی که برای هدفگذاریهای بینهایت و تعادلهای بینهایت برنامه ریزی شده ای از تک سلولی تا انسان ؟ ،
موجود اندازه گیری کننده و نتیجه گیری کننده و تقدیر کننده ای که تقدیر هم میشود ، یعنی هم میتوانی خود را تدبیرو تقدیر کنی ، و هم اینکه توسط سیستمهای دیگرتدبیر و در نتیجه تقدیر گردی ،
و در این روابط و هر یک از دو سیستم تقدیر کننده و سیستم توحیدی و رشد قرار بگیری.
ثُمَّ کانَ عَلَقَهً فَخَلَقَ فَسَوَّى (38)
علق: العَلَق: دست آویختن و تشبّث نمودن به چیزى است ، علاقه
عُلْقَه: آویختن و آنچه را بدان چنگ زدند.
عِلْق: چیز گرانقیمت و نفیسى که صاحبش بر آن تعلّق پیدا مىکند و آن را از خود دور نمىنماید. خلق: (مثل فلس) آفریدن و آفریده. ناگفته نماند اصل خلق بمعنى اندازه گیرى و تقدیر است و چون آفریدن توأم با اندازه گیرى است لذا خلق را آفریده و آفریدن معنى میکنند.
راغب میگوید: اصل خلق بمعنى اندازه گیرى درست میباشد (التقدیر المستقیم) و در ابداع شىء … و ایجاد آن بکار میرود … خلق: الْخَلْق، اصلش اندازهگیرى و تدبیر و نظم مستقیم و استوار در امور ، آفرینش و تکامل و رشد است
واژه خَلْق در معنى نو آفرینى و ایجاد چیزى بدون اینکه آن چیز سابقه وجودى داشته باشد و ایجادش بدون نمونه داشتن باشد بکار مىرود.
در قاموس گفته خلق بمعنى تقدیر است طبرسى ذیل آیه 29 بقره میگوید: «أَصْلُ الْخَلْقِ التَّقْدِیرُ» همچنین است قول ابن اثیر در نهایه.
هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى حشر: 24 بنا بر آنچه در «برء» گذشت معنى آیه چنین میشود: اوست خداى اندازه گیر، آفریننده، صورت ده، براى اوست نامهاى نیکوتر. خالق یعنی باری و نو به نو کننده و صورت و تغییر دهنده و رشد دهنده از درون به بیرون و تغییر رشدیاب و ایجاد کننده حسن ،
خلاق: بمعنى نصیب خوب است (مجمع) قاموس و اقرب قید وافر را نیز دارند راغب آنرا فضیلتى که با اخلاق خوب بدست میاید معنى میکند أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَهِ آل عمران: 77 آنان بهرهاى در آخرت ندارند.
سوا: الْمُسَاوَاه: برابرى با در نظر گرفتن ذرع و وزن و پیمایش ، معناى (عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى- 5/ طه) این است که :
هر چیزى نسبت به او برابر است و هیچ چیز وجود ندارد که از چیز دیگرى به او نزدیکتر باشد، زیرا خداى تعالى مانند اجسامى که در مکانى غیر از مکان دیگر تحوّل مىیابند و مىگردند نیست.
سواء: در اصل مصدر است بمعنى برابرى و بمعنى مساوى و وسط (وصف و ظرف) بکار میرود (راغب) مثل «سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ» بقره: 6. که بمعنى مساوى است و مثل «فَقَدْ ضَلَ سَواءَ السَّبِیلِ» بقره: 108. که بمعنى وسط است بهتر است بگوئیم سواء بمعنى مستوى و اضافه صفت بموصوف است یعنى از راه راست گم شده.
سپس از یک نطفه و تک سلولی با تقارن و انسجام و رشد ، مجموعه ای پیوسته و منسجم شدی و تا آفریده شوی و تکامل یابی و سپس به تدریج به برابری با هستی در رشد و تکامل برسی و به مجموعه ی هماهنگ و منطبق با هستی بپیوندی ،
مجموعه ای پیوسته و منسجم شدی و تا ، خلق یعنی آفریده شوی و تکامل یابی و سپس ،
به تدریج به برابری با هستی در رشد و تکامل در مجموعه سیستم هستی برسی ، و در نهایت ، رشد دهنده خود و هستی گردی؟
فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى (39)
جعل یعنى قرار داد، جَعَلَ، لفظ عامى است در تمامى افعال که از فعل- وضع و سایر واژهها در این ردیف عامتر است:
اوّل: اینکه- جعل- مانند صار و طفق- عمل مىکند که در این معنى متعدّى نیست و در معنى آغاز کردن است مثل- جعل زید یقول کذا
دوّم: جعل مانند- أوجد- یعنى ایجاد کرد، که متعدّى به یک مفعول است مثل سخن خداى تعالى: وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ- 1/ انعام) و وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَهَ- 78/ نحل) (که در هر دو آیه جعل بصورت فعل متعدّى است و مفعول گرفته).
سوّم: جعل در معنى ایجاد کردن «1» و آفریدن و تکوین چیزى از چیزى مانند آیات:وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً- 72/ نحل) و وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبالِ أَکْناناً- 81/ نحل) و وَ جَعَلَ لَکُمْ فِیها سُبُلًا- 10/ زخرف).
چهارم: جعل در معنى تغییر و گردیدن بر حالتى غیر از حالتى دیگر مانند:آیات:الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً- 22/ بقره) و جَعَلَ لَکُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالًا- 81/ نحل) و وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُوراً- 16/ نوح) و إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا- 3/ زخرف).
بنظر راغب: آن لفظى است شامل تمام افعال و از فعل و صنع اعمّ است و بر پنج وجه بکار میرود اوّل بمعنى شروع مثل: جعل زید یقول (شروع کرد زید بگوید) دوّم در ایجاد شىء و آنوقت یک مفعول دارد «وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ» (ظلمات و نور را ایجاد کرد) سوّم در ایجاد شىء از شىء مثل وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبالِ أَکْناناً چهارم تصییر شىء از حالتى بحالتى جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً پنجم حکم بر چیزى با چیزى (مثلا حکم بر شخصى با پیامبرى) مثل وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ (مفردات باختصار).
و آیه: (وَ کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَهً- 7/ واقعه) (1- أَصْحابُ الْمَیْمَنَهِ 20 أَصْحابُ الْمَشْئَمَهِ 30 السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، یعنى یاران دست راستى و دوستان دست چپى و پیشى گیرندگان به ایمان- أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ- و همین گروه سوّم هستند که مقرّب پیشگاه الهىاند، دست راست و دست چپ کنایه از انحراف و تمایل از خط مستقیم به غیر خطّ مستقیم است).
پس برای مسیر و هدف خلق و رشد برانگیخته زوج یعنی تکمیلگر و منطبق و همخوان و هم ریتم و هم آهنگ شدی، به همین دلیل از این مجموعه زوجهایی از تکمیلگران از نر و ماده به تدریج و در یک دوره تکاملی قرار داده شد ، تا در زوجیت و تکمیلگری و انسجام و تقارن رشد کنی و عامل رشد خود و هستی گردی .
أَ لَیْسَ ذلِکَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتى (40)
قدر: القُدْرَهُ (توانایى و نیرو) ، قدر: توانایی، تنگ گرفتن،تقدیر و اندازه گیری، تساوی
و آیه: وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدى (3/ اعلى)
أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى (50/ طه) ؛ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ (18/ مدثر) «1».
واژه- قدره و مقدور- براى حالت انسانى و گشایش در مال بصورت استعاره بکار میرود.
و نیز- قَدَرْ- زمان و مکان چیزى است که براى آن چیز در نظر گرفته است، در آیات: إِلى قَدَرٍ مَعْلُومٍ (22/ مرسلات). فَسالَتْ أَوْدِیَهٌ بِقَدَرِها (17/ رعد) «2». نیز خوانده شده یعنى به اندازه و کمیتى که در نهایت براى آن لازم است.
یحیی : همیشه زنده و زنده کننده ،
آیا آن برآیند و روند تکاملی و سیستم هدفدار رشد یاب قادر نیست که همواره مردگان را زنده کند؟
با چه چیزی ؟
با قیام و انقلاب و تغییر وجدان همگانی انسانها و جوامع ، بر مبنای قیام و انقلاب در تغییر وجدانهای تاریخی و علمی و اخلاقی ، از نابرابری و تضاد به برابری و تکامل و رشد .
همانطور که از میزانی کمی آب و نیروی محرکه ی کمی سیستم هستی و رشد را آفرید و انسان را از چیزی آفرید و رشد و تکامل داد که در زمانی و بسیار زمان چیز قابل اهمیتی نبود .
در اینجا نیز به هم پیوستگی سوره های قیامت و انسان را به وضوح میبینیم که :
آیات انتهایی سوره قیامت بیانگر انقلاب وجدان همگانی در توحید ، و آیات ابتدایی سوره انسان نتیجه ی انقلاب تکاملی و رشد و برانگیختگی هستی و رشد و خلق انسان است ،
زمینه ساز خلق انسان با انتخاب انقلاب همه جانبه و همگانی و بر مبنای تغییر وجدانهای تاریخی و علمی و اخلاقی از پایین و توسط فرد و جامعه و برانگیختگی درونی .
ابتدا و مسیر و هدف انتخاب شده است تا انسان انس گیرنده و رشد دهنده هستی پا به عرصه وجود بگذارد ، قیامت یعنی برخاستن برای هدف تغییر رشدیاب وجدان همگانی ، قیامت یعنی جریان پیدا کردن و عمل کردن برای تغییرِ از پایین و همه جانبه و همگانی .
که روش و هدف در آن بسم الله مجریها و مرسیها ، یعنی حرکت و جریان فرد و جامعه ، و رشد با رفتن به سوی صفات بینهایت خداوند و انطباق با آنها است ،
قیامت یعنی جریان پیدا کردن و بالا رفتن برای وصل به رشد و تکامل .
برای هر حرکتی ، چه رشد یاب و یا غیر آن ما مسیری داریم و هدفی داریم ،که متناسب با هم هستند ، قیامت یعنی قیام برای رشد و بنا براین مقاومت در مسیر صحیح برای رشد .
قیام کردن و مقاومت برای هدف رشد همه جانبه و همگانی بر پایه وجدان همگانی رشدیاب ، مبتنی بر وجدانهای تاریخی و علمی و اخلاقی پاک شده و زدوده شده از روابط طبقاتی و تضاد و در انطباق با برابری و آزادی و رشد ،
هر انسان و جامعه همواره انتخاب میکند ، هدف و مسیر را و هدف آن است که میخواهد پیش روی را باز کند و رشد کند ، انتخابی انجام میدهد این انتخاب مسیر و هدفی را انتخاب میکند و میپیماید.
اگر مسیر و هدف مبتنی بر رشد خود انگیخته و تغییر و تصحیح وجدان همگانی و تاریخی و علمی و اخلاقی مبتنی بر برابری و رشد بود و با هم منطبق و یگانه بودند به رشد و شادی و انسان رشد یاب در مفهوم فردی و اجتماعی آن میرسیم .
اگر مسیر و هدف مبتنی بر تمرکز و تکاثر و وجدان همگانی مبتنی بر روابط طبقاتی و تضاد بین انسانها و تضاد بین مسیر و هدف بود ما هم مسیر و هم هدف را از دست میدهیم و به سوی مسیر نابودی مساق و هل داده میشویم .
سوره انسان : آیات 1 تا 4
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً (1)
إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَهٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْناهُ سَمِیعاً بَصِیراً (2)
إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً (3)
إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالاً وَ سَعِیراً (4)