در نوشته پیشین ترجمه بخشی از یک تحقیق پزشکی و روانپزشکی در مورد پیامدهای ویرانگر تنی و روانی ترامای سیاسی آورده شد. گزارشگران پژوهش با پروفسور اشتفان روپکه (Professor Stefan Röpke)– رئیس بخش تحقیقات «اختلالات پس از ترامای سیاسی»- از کلینیک برلینر شاریته (Berliner Charité) واقع در برلین، پایتخت آلمان، در مورد پیامدهای جسمی و روحی آسیب دیده گان ترامای سیاسی که قربانیان آن در بیش از ۳۴ سال پیش در آلمان شرقی جزء زندانیان سیاسی بودند، مصاحبه کردند.
در آن مصاحبه پروفسور روپکه به سه سئوال در مورد عوارض تنی ترامای سیاسی پاسخ داد. در نوشته کنونی ترجمه ادامۀ پرسش ها و پاسخ ها در مورد پیامدهای روانی ترامای سیاسی نزد قربانیان سرکوب های نظام های استبدادی، می آید.
سئوال چهارم:
«آیا پیامدهای ویرانگر ترامای سیاسی که حاصل آزار و اذیت های رژیم های استبدادی نسبت به مخالفین سیاسی هستند، به نسل های بعدی قربانیان تراما به ارث می رسند؟ اگر آری، در اینصورت کدامین مکانیسم های ژنتیکی (موروثی ) در آن شرکت دارند؟ و اگر نه، آیا مکانیسم ژنتیکی دیگری وجود دارد که بوسیله جوّ حاکم در درون خانواده به نسل یا نسل های بعدی قربانیان ترامای سیاسی، انتقال یابد؟
جواب سئوال چهارم:
وقتی ما از مکانیسم های ژنتیکی صحبت می کنیم، معنایش اینست که کُد (code) های ژنتیکی تغییر می کنند. ولی بطور قطع از طریق ترامای سیاسی تغییر ژنتیکی صورت نخواهد گرفت، بلکه مکانیسم های دیگری وجود دارند که آنها را اپیژنتیکی (epigenetic) می نامند. در واقع مکانیسم های اپیژنتیک باعث اینگونه تغییرات می شوند. بدین صورت که مکانیسم های اپیژنتیکی تصمیم می گیرند، چه زمان و کدامین بخش های کُد های ژنتیکی دستخوش تغییرات شوند. بنابر این، مکانیسم های اپیژنتیکی، نقش عمده ای در تغییرات موروثی حاصل از ترامای سیاسی ایفا می کنند.
البته این تغییرات می توانند بوسیلۀ استعمال داروهای پزشکی و یا شیوه های گوناگون درمانی در نسل یا نسل های بعدی تغییر کنند و دوباره به جای اول خود بازگردند. در نتیجه، اینگونه تغییرات احتمالاً بتدریج نسل بعد از نسل، صورت می گیرند.
پس اینطور می توان گفت که اینگونه تغییرات بطور دائمی و برای همیشه باقی نخواهند ماند. به احتمال بسیار قوی نسل اوّل بیشتر تحت تأثیر ترامای سرکوب های سیاسی قرار می گیرد. ولی نسل های بعدی هر کدام کمتر گرفتار اینگونه تغییرات می شوند. البته عوامل مؤثر در محیط زیست اجتماعی نیز به آنها اضافه می شوند و نقش عمده ای را ایفا می کنند.
برای مثال وقتی والدین نوزادی که تازه بدنیا آمده است، محکوم به زندان سیاسی می شوند. در اینصورت فرزند نوزاد آنان به اکراه و بطور اجباری به محیط زیست اجتماعی دیگری– به احتمال قوی پرورشگاه عمومی زندان- انتقال می یابد و سپرده می شود. این امر سبب تغییر ناگهانی بزرگی در روانشناسی نوزاد می شود. چرا که نه تنها محیط زیست طبیعی، یعنی پدر و مادر تنی او را از او جدا می کنند، بلکه محیط زیست اجتماعی نوزاد نیز به طور کلی دستخوش تغییرات می شود. در واقع نوزاد از روی اجبار و اکراه، بدون مادر و پدر تنی خویش، در روابط اجتماعی دیگری– که تا بحال در آن حیات طبیعی و اجتماعی نداشت- مجبور به زندگی کردن می شود. اینگونه تغیرات اجباری ناگهانی برای نوزادان همیشه همراه است با اضطراب های شدید روحی و روانی که نوزادان گرفتار آنها می شود. البته که اینگونه تغیرات نقش عمده ای در مکانیسم های اپیژنتیکی نوزاد ایفا می کنند.
با مثالی امر فوق را بیشتر روشن کنم:
ما در تحقیقات خودمان شاهد بیماری های تنی و روانی هستیم که منشا آنها از ترامای سیاسی موجود در درون خانواده های قربانیان سرکوب ها و ترامای سیاسی می آیند. برای نمونه مادر خانواده بطور مداوم دچار افسردگی و کز کردگی (depression) است. و یا پدر خانواده معتاد به مشروبات الکلی و دائماً مست است. این جوّ حاکم در خانواده، طبیعتاً منجر به پروش فرزندانی می شود که حالت روحی و روانی غیر عادی و بیمارگونه دارند.
از دید من، در جامعۀ استبداد زده آلمان شرقی مابین سال های ۱۹۴۵ تا ۱۹۸۹، تحت حاکمیت استالینیست ها اینطور بود که از یک طرف سانسور شدیدِ آزادی بیان را استبداد حاکم کرده بود. طوریکه در مورد هر آنچه در زندان های مخوف استبداد از آزار و اذیت بر زندانی سیاسی روا گشته بود، نبایستی سخن گفته، نوشته، و افشا می شد.
در این صورت، قربانی ترامای سیاسی می بایستی تمامی پیامدهای زجرآور تنی و روانی خویش را که حاصل در بند بودن او بودند، در انزوا و به تنهایی نزد خود نگاه می داشت و در مورد آنها با هیچ کس صحبتی نمی کرد. این امر برای سلامتی تن و روان او به هیچوجه مناسب نبود و در اثر زمان او را مبتلا به انواع گوناگون بیماری های روانی و جسمی می کرد.
از طرف دیگر، قربانی سرکوب ها و ترامای سیاسی، از هر گونه فعالیت اجتماعی طرد و منزوی می شد. نتایج اینگونه انزوا های اجباری اجتماعی طبیعتاً به تمامی اعضای خانواده او هم سرایت می کرد و به دردها و زجر های آنها اضافه می شد. به احتمال بسیار قوی، زندانی سیاسی پس از رهایی از زندان شغل و حرفه خود را نیز از دست می داد و یا مجبور به انجام کارهایی می گشت که هیچ تمایلی نسبت به آنها نداشت، ولی با زور به او تحمیل می کردند. اینگونه عوامل فردی و اجتماعی سبب می گردند، اضطراب ها (استرس ها) و نگرانی های شدیدی وارد نظام خانوادگی افراد قربانی ترامای سیاسی شود.
البته در مجموع، اینطور می توان گفت که هر قربانی ترامای سیاسی، طبیعتاً امکانات جسمی و روانی خاص خویش را دارد. بعضی از آنان با این مشکلات و معضلات یکجوری کنار می آیند و در مورد آنها اصلاً نیز حرف نمی زنند. یعنی بعضی از انسان ها با اینگونه مشکلات بهتر می توانند کنار آیند. ولی تعداد زیاد دیگری هستند که در اثر ترامای سیاسی به شدت دچار آسیب های تنی و روانی می شوند.
این امر را نیز باید گفت که تعدادی از قربانیان سرکوب های سیاسی، اصلاً دچار هیچگونه بیماری تنی و یا روانی نمی شوند. در واقع حتماً نباید همۀ زندانیان سیاسی، دچار مشکلات روانی و یا جسمی گردند.
در یک کلام، شکنجه ها و زندان ها و دیگر سرکوب های سیاسی که بدست نظام های استبدادی در حق مخالفین سیاسی اعمال می گردند، احتمال گرفتار شدن به امراض جسمی و روانی را چه در وجود خود زندانی سیاسی، و خواه نزد فرزندان و اعضاء خانواده او، بسیار بالا می برند.
سئوال پنجم:
شما تحقیقات خودتان را چگونه پیش می برید؟ آیا این تحقیقات به اندازۀ کافی بیانگر واقعیت های سرکوب ها و ترامای سیاسی حاصل از آنها هستند؟
جواب سئوال پنجم:
ما تلاش می کنیم تحقیقات خودمان را تا جائی که امکان دارد دقیق کنیم و آنها را توسعه دهیم. یعنی طوری عمل کنیم که تعداد بیشتری از آسیب دیدگان ترامای سیاسی تحت معاینه پزشکی و روان پزشکی قرار گیرند. در حال حاضر، ما تحقیقات خودمان را با نزدیک به پانصد نفر قربانی سرکوب های سیاسی انجام می دهیم. اگر بتوانیم این تعداد را بیشتر کنیم، طبیعتاً به نتایج بهتر و دقیقتری دسترسی پیدا خواهیم کرد.
برای مثال، ما تمایل زیادی به این امر داریم که بدانیم، اگر انسانی در سنین کودکی و یا نوجوانی و جوانی، قربانی خشونت های سیاسی مستبدین گردید و مبتلا به ترامای سیاسی شد، تا آخر عمر خویش با چه مشکلات و مصائب سلامتی تن و روان دست به گریبان خواهد بود. یعنی، کیفیت زندگی جسمی، و روحی او، پس از سرکوب های شدید و رها گشتن از آزار و اذیت های نظام استبدادی، چه محتوی و شکلی بخود می گیرند.
سئوال ششم:
چرا جامعه و افکار عمومی، نیاز به چنین تحقیقات آسیب شناسی روانشناختی و روانپزشکی در مورد ترامای سیاسی دارد؟ علاوه بر آن، چه نتایج عملی از اینگونه تحقیقات می توان بدست آورد؟
جواب سئوال ششم:
بسیاری از آسیب دیدگان ترامای سیاسی دوران حاکمیت استبداد استالینی در آلمان شرقی هنوز زنده هستند و زندگی می کنند. تعداد زیادی از آنان چه از جانب دولت آلمان، و خواه از طرف افکار عمومی ملت آلمان، هنوز به اندازۀ کافی حمایت مادی و معنوی نشده اند.
تحقیقات و داده های ما تا حد کمی، کمک به جوّ اجتماعی «عدالت و دادخواهی» که حق مسلم همۀ انسان های آسیب دیدۀ سیاسی و فرزندان آنها از خشونت های نظام های استبدادی هستند، می کند.
در قدم اول، ما باید تلاش کنیم، بی شمار ظلم و ستم ها که در حق اینگونه انسان ها روا گشته است، بطور حقیقی به اطلاع افکار عمومی مردم برسانیم.
در قدم دوم، سعی ما اینست که آسیب هایی را که اینگونه انسان ها دیده اند، تا جائیکه ممکن است، جبران کنیم.
با مثالی اندازۀ اینگونه آسیب های حاصل از ترامای سیاسی را تشریح کنم:
وقتی آن زمان در آلمان شرقی، یک مخالف سیاسی را دستگیر و به زندان می انداختند؛ بمثابۀ زندانی سیاسی ،مراحل و فاز های گوناگونی از آزار و اذیت های تنی و روانی را او مجبور بود تحمل و تجربه کند.
در فاز اول، خشونت فیزیکی در دستور کار بازپرس ها و شکنجه گران زندان بود. یعنی زندانی سیاسی را بشدت کتک می زدند و تحقیر می کردند. یعنی بیشترین آزار و اذیت های جسمی، کتک زدن، و روحی، تحقیر کردن، را در ابتدا در حق او اعمال می کردند. پس از مدتی، دیگر خبری از خشونت جسمی در کار نبود، بلکه جای آنرا خشونت های خالص روحی و روانی می گرفت. البته ظاهراً اینگونه آزارها و اسیب های روحی- روانی زیاد بد و وخیم به چشم نمی آیند. ولی در اثر زمان پیامدهای اینگونه آسیب های روحی ـ روانی بسیار بدتر و فاجعه آور تر از جریحه دار کردن تن فرد قربانی سرکوب های سیاسی هستند. چرا که کیفیت زندگی فرد قربانی را بشدت محدود ودرد آور می کنند.
علاوه بر آن، پرشمار آسیب های روحی ـ روانی هستند که جبران ناپذیر هستند، طوریک ه به سلامتی تن و روان قربانی ترامای سیاسی، نه تنها بیشترین آسیب ها را می رسانند، بلکه طول عمر او را نیز بشدت کاهش می دهند.
اینگونه واقعیت ها هستند که بایستی، هم برای فرد قربانی ترامای سیاسی، و هم برای کل جامعه و افکار عمومی، روشن و روشنگری شوند. چرا که جامعه نیز بایستی در مقابل اینگونه قربانیان خشونت های استبداد، احساس مسئولیت بیشتری کند.
سئوال هفتم:
سرکوب ها و ترامای سیاسی دوران حاکمیت استبداد در آلمان شرقی چه تأثیراتی بر روی مجموعه روابط اجتماعی مردم جامعه آلمان شرقی، از آنزمان تا هم اکنون، گذارده است؟
جواب سئوال هفتم:
داده های ما نشان می دهند که حتی نسل های بعدی مردم جامعۀ آلمان شرقی، اثرات وقایع سیاسی حاکم در گذشته را هنوز در درون خویش لمس و احساس می کنند. یعنی آن تجارب تلخ را با خود و در درون خویش حمل می کنند. در واقع پیامدهای ناگوار آن سرکوب ها و ترامای سیاسی در زندگی روزمرۀ کنونی مردم، هنوز نقش دارند و مردم آنها را تجربه می کنند.
البته، باوجود آنکه ما هنوز قادر نیستیم، همۀ اینگونه داده ها را از راه آزمون، بررسی و ارزیابی، بطور روشن و واضح مشخص کنیم، ولی به احتمال بسیار قوی و شاید، اینطور است که حتی نسل بعدی، در حال حاضر دچار افسردگی و کزکردگی (دپرسیون) می شود، بدون آنکه دلیل واقعی آنرا بداند.
با مثالی مطلب را روشن کنم:
در اثر دستگیری و به زندان انداختن مادر و یا پدر خانواده ای به جرم مخالفت سیاسی با حاکمیت استبدادی، این احتمال وجود دارد که فرزندان آنها بعدها دچار دپرسیون و یا حتی سکته قلبی شوند. یعنی در اثر فشارهای روح ـ روانی– بخاطر دستگیری و زندانی کردن والدین شان-، اینگونه بیماری ها در فرزندان قربانیان خشونت های سیاسی زیاد مشاهده می شود. باوجود آنکه منشأ و سرچشمۀ اینگونه امراض، شاید برای خود افراد مبتلا به آنها، خود آگاه نباشد. ولی پیامدهای ناگوار آنها در زندگی امروز آنان از خود اثراتی بجای گذارده است».
در نوشتۀ بعدی، به موضوع ترامای اجتماعی (sozial Trauma) خواهم پرداخت. ترامای اجتماعی، بیماری روانی- اجتماعی بسیار دیرپایی است که بخشی از مردم جامعه را مبتلا به خود می کند، و آنان را نسل بعد از نسل رها نمی کند. در حقیقت یکی از دلایل بازسازی استبداد در میهن ما ایران، با وجود صد و سی سال مبارزه جهت استقرار و استمرار مردم سالاری در این سرزمین، همین بیماری است.