back to top
خانهنویسندگانعلی شفیعی; روانشناسی جانیان سیاسی در دو نظام شاهی و ولایی (...

علی شفیعی; روانشناسی جانیان سیاسی در دو نظام شاهی و ولایی ( بخش پنجم )

schafiei ali

در چهار نوشته پیشین این امر شرح و تفسیر گشت که حقیقت دهشتناک اعمال و رفتار جانیان سیاسی در دو نظام استبدادی شاهی و ولایی، در این نیست که آنها « کورکورانه » از دستورات مافوق خویش، طوریکه خود ادعا میکنند، اطاعت میکنند. بلکه برعکس جانیان سیاسی در هر نظام استبدادی نه تنها بر زشتی و شناعت اعمال و رفتار جنایتکارانه خویش معرفت کامل دارند، بلکه خیلی بدتر از آن، آنان در جنون خود بزرگ بینی خویش گمان می برند، کار بسیار مهم و عظیم تاریخی انجام میدهند

در نوشته های قبلی این امر نیز خاطر نشان گشت که تحقیقات و مطالعات جدید در روانشناسی فردی و اجتماعی ثابت میکنند که نه از آزمایش « روانشناسی اطاعت کورکورانه » که کار استانلی میلگرام بود، و نه از آزمون « زندان استانفورد » که بوسیله فیلیپ زیمباردو صورت گرفت، نمی توان این استنباط را بدست آورد که:

« رهبران مستبد قادرند، پیروان خویش را بدون داشتن هیچگونه فکر و اراده ای راغب کنند، دست به اعمال جنایات سیاسی هولناک زنند. بلکه هر جانی سیاسی با کمال میل و رغبت در همه جنایات رهبری استبداد شریک میشود. »

آگاهی بر جنایات جانیان سیاسی برای ما ایرانیان اهمیت زیادی دارد. ما بایستی بدانیم:

چرا و چگونه عمله های استبداد در دو رژیم شاهی و ولایی، دستکم در صد ساله گذشته، حاضر بودند، خویشتن خویش را با اندیشه های جنایتکارانه رهبران سیاسی خویش که مبلغ خشونت و جنایت بودند و هستند، هم هویت کنند و همراه با گروههای سیاسی ـ عقیدتی جانبدار و تبلیغ کننده خشونت و جنایت، در قهر آمیز ترین و مرگبار ترین رژیمهای استبدادی، دست به جنایات سیاسی هولناک زنند.

اگر ما به تحقیقات روانشناختی متعددی که در مورد روانشناسی سران و پیروان نازیهای آلمانی و یا استالینیسم های روسیه شوروی انجام گرفته اند، کاری که در فرهنگ سیاسی مردم سالاری ایران هنوز بطور نظام یافته صورت نگرفته است، رجوع کنیم، این نتایج حاصل ما خواهند گشت:

« فقط تعداد قلیلی از پیروان نازیها و یا استالینیسم ها بودند که بی چون و چرا از دستوراتی که از بالا میآمد، اطاعت میکردند و دست به جنایت و آدمکشی میزدند. تنها به این دلیل ساده که دستورات و اوامر صادر شده در سلسله مراتب قدرت نزد نازیها و استالینیسم ها همگی این مشخصه را داشتند که بسیار گنگ و مبهم، و پر از ابهام بودند. » ( ۱ )

بهمین خاطر نیز این دستورات نیاز به آدمهایی داشت که پر از تخیلات جنائی و ابتکارات جنایتکارانه باشند تا بتوانند به دلخواه خویش دستورات و اوامر را معنی و تفسیر، و اجرا کنند.

از جمله یکی از این تحقیقات کار تاریخدان انگلیسی Ian Kershaw است. او که مطالعات و کتب متعدد تاریخی در مورد ساختهای درونی دولت نازیهای آلمانی نوشته است، در یکی از پژوهشهای خویش اینطور مینویسد:

« نازیها از هیتلر اطاعت نمیکردند، بلکه با او همکاری و در واقع به او کمک میکردند. سعی و تلاش آنها در اینکار این بود که در فعالیتهای جنایتکارانه خویش متقابلاً از هم پیشی گیرند. همزمان نیز طوری عمل میکردند که در فساد ها و جنایات راز دار و راز نگهدار یکدیگر باشند. » ( ۲ )

امر بالا را ما بطور کاملاً شفاف در کشتار وسیع زندانیان سیاسی در ماه مرداد و شهریور سال ۱۳۶۷ در محتوی خاطرات آیت الله منتظری می خوانیم. ایشان در خاطرات خویش دستور قتل عامی را که خمینی صادر کرده بود، آورده است.

در فرمانی که خمینی جهت کشتار زندانیان سیاسی با دست خط خودش در سال ۱۳۶۷ نوشته است، چنین میخوانیم: (۳)

« بسم تعالی

در تمام موارد فوق هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است. سریعاً دشمنان اسلام را نابود کنید. در مورد رسیدگی به وضع پرونده ها در هر صورت که حکم سریعتر اجراء گردد. همان مورد نظر است.        روح الله موسوی خمینی »

حال در جلد اوّل صفحه ۶۲۷ خاطرات آیت الله منتظری، چنین آمده است:

» به آیت اللّه موسوی اردبیلی که آن زمان رئیس شورای عالی قضایی بودند پیغام دادم:

مگر قاضی های شما اینها را به پنج یا ده سال زندان محکوم نکرده اند؟ مگر شما مسئول نبودی؟….طرف ( زندانی ) را می آوردند به او می گفتند بگو غلط کردم: او هم به شخصیتش بر می خورد نمی گفت. می گفتند پس تو سر موضع هستی و او را اعدام می کردند.

در همین قم یکی از مسئولین قضایی آمد پیش من و از مسئول اطلاعات قم گله می کرد که ( او ) می گوید تند تند اینها را بکشیم از شرّ شان راحت شویم. من می گویم آخر پرونده های اینها را بررسی کنیم. یک تجدید نظری در حکم اینها بکنیم. می گوید حکم اینها را امام صادر کرده ما فقط باید تشخیص موضع بدهیم. به بعضی افراد می گویند تو سر موضعی؟ او هم نمیداند قضیه از چه قرار است می گوید بله. فوری او را می برند اعدام می کنند… « ( ۴ ) ( درشت کردن کلمات از نویسنده است. )

همه کسانیکه جنایات عظیم رضا شاه، محمد رضا شاه و خمینی و خامنه ای را افشاء کرده اند و میکنند نیز عین مطالب بالا را در مورد تخیلات و ابتکارات جانیان سیاسی در هر دو رژیم شاهی و ولایت مطلقه فقیه تصدیق میکنند.

در حقیقت جانیان سیاسی هر دو رژیم پهلوی و ملاتاریا طوریکه خود ادعا میکنند، ما تنها از اوامر و دستورات « رضا شاه کبیر«‌ و یا »‌ محمد رضا شاه » و یا « امام خمینی « و در زمان کنونی، « رهبر عظیم والشأن انقلاب آیت الله خامنه ای » اطاعت کردیم و میکنیم، حقیقت امر را نمی گویند. حقیقت این است که این جانیان سیاسی مشوق، حامی و همکار رهبران مستبد خویش در امر جنایات سیاسی بودند و هستند.

در واقع در دانش روانشناسی و روان تحلیلی این امر به کرّات ثابت شده است:

حتی در بدترین شرایط و وضعیتها، انسانها هرگز مجبور نخواهند شد، انسان دیگری را بقتل رسانند. همیشه و در همه رژیم های استبدادی که کارشان جنایتکاری است، تنها تعداد معدودی از افراد حاضر میشوند، انسانهای دیگر را به هلاکت رسانند. آنان وقتی ادعا میکنند، من خودم را در وضعیتی خاص و سازمان ( دولتی و غیر دولتی ) خشونتگر گرفتار و مجبور بودم در قتل مخالفین نظام شرکت کنم، دروغ میگویند. 

جانیان سیاسی در هر دو رژیم شاهی و ولایی، و یا هر استبداد دیگری، تحت پوشش هر ایده ئولوژی و عقیده و مرامی، در امر جنایت بطور کاملاً آگاه فعالانه شرکت میکنند. آنها حتی این وضعیت غیر انسانی را با خلاقیت و ابتکارات خویش شدیدتر و شنیع تر نیز میکنند.

پر شمار مطالعات و تحقیقات در روانشناختی فردی و جمعی ثابت میکنند:

هر جانی سیاسی به هنگام ارتکاب جنایت، خود را در مرکز حوادث مهم سیاسی و تاریخی می بیند. او حتی نسبت به جنایاتی که خود مرتکب میشود، احساس فخر و غرور هم میکند.

امر فوق را جامعه شناس آلمانی، ولفگانگ سوفسکی Wolfgang Sofsky، سالهای زیادی در پژوهشهای خود در جامعه شناسی باز داشتگاههای هیتلری Soziologie der Konzentration مطالعه و شناسائی کرده است. او در سال ۱۹۹۳ کتابی بنام » نظم ترور در باز داشتگاهای هیتلری » تدوین کرده است. سوفسکی پیرامون جوّ حاکم بر باز داشتگاههای نازیها اینطور می نویسد: ( ۵ )

» یک یک افراد رژیم هیتلری وفاداری و از خود گذشتگی خود نسبت به رهبری هیتلر و نظام نازیها را اینطور بنمایش می گذاشتند که به ابتکار خویش، خیلی بیشتر و شدیدتر از آنچه در دستور کارشان آمده بود، خشونت و بیرحمی بکار می بردند.

برای مثال اعمال قهر و خشونت، آنهم بطور شدید و افراطی، هرگز از طریق اطاعت و گوش به فرمان بودن مکانیکی، بوجود نمی آمد. بلکه برعکس، سرمشق و الگوی همه آنها ساختار گروهی بود که در آن، این انتظار وجود داشت، اعضاء ( از قاضی و بازپرس گرفته تا شکنجه گر و زندانبان و …) مرزهای عادی و معمولی خشونتگری را درنوردیده و پا را از هر گونه حدّ و حدودی فراتر نهند.»

حتی فیلیپ زیمباردو، متصدی آزمون « زندان استانفورد » نیز در نوشته های تفسیری خود مینویسد:

« بعضی از افراد در نقش زندانبان طرف زندانیان را میگرفتند و جانبدار آنان میشدند. بعضی دیگر، البته با تعصبی خاص، ولی منصفانه عمل میکردند. واقعیت این بود که:

تنها تعداد قلیلی از دانشجویان، در نقش نگهبانان زندان، به طرز وحشتناکی با سنگدلی بی مانند، قهر و خشونت بکار میبردند.

عین امور بالا را باز ما در خاطرات آیت اللّه منتظری، جلد اوّل، صفحه ۶۳۵ می خوانیم. ایشان اینطور مینویسد:

« اول محرم شد. من آقای نیری که قاضی شرع اوین و آقای اشراقی که دادستان بود و آقای رئیسی ( رئیس جمهوری کنونی: نویسنده ) معاون دادستان و آقای پور محمدی که نماینده اطلاعات بود را خواستم و گفتم الان محرم است حداقل در محرم از اعدام ها دست نگه دارید. آقای نیری گفت: ما تا الان هفتصد و پنجاه نفر را در تهران اعدام کرده ایم، دویست نفر را هم به عنوان سر موضع از بقیه جدا کرده ایم. کلک اینها را هم بکنیم بعد هر چه بفرمایید. » ( درشت کردن کلمات همه جا از نویسنده است. )

در حقیقت بنا بر نظر دو روانشناس اجتماعی محقق از انگلستان:

« نه از آزمون « زندان استانفورد » فیلیپ زیمباردو و نه از آزمایش » روانشناسی اطاعت » از میلگرام، میتوان این استنباط را کرد که میشود انسانها را بی فکر و بی اراده به اعمال قهر و خشونت، قسی قلبی و جنایات سیاسی راغب نمود. »

منابع و مأخذ ها:

( ۱ ) و (۲)

Ian Kershaw: The Nazi dictatorship: Problems and perspectives of interpretation. E. Arnold, London 1985. Auf Deutsch als:

Der NS-Staat. Geschichtsinterpretationen und Kontroversen im Überblick. Rowohlt, Reinbek 1988. Überarbeitet und wesentlich erweitert, 1999,

(۳) نگاه کنید به پشت جلد کتاب « خاطرات آیت الله منتظری ؛ مجموعه پیوستها و دست نویسها » انتشارات انقلاب اسلامی فوریه ۲۰۰۱

( ۴ ) همان کتاب بالا صفحه ۶۲۷

( ۵ )

Wolfgang Sofsky: Die Ordnung des Terrors: Das Konzentrationslager. S. Fischer, Frankfurt am Main 1993, (= Habil. Göttingen 1992)

Traktat über die Gewalt. Fischer-Taschenbuch-Verlag, Frankfurt am Main 2005

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید