back to top
خانهابوالحسن بنی صدرسرمقالهکاربرد زبان قدرت در «انتخابات»

کاربرد زبان قدرت در «انتخابات»

banisadr 20130423

پاسخ به پرسشهای ایرانیان
از ابوالحسن بنی صدر
 
در پاسخ به پرسشی، یکچند از ویژگی های زبان قدرت و زبان آزادی را با هموطنان خود در میان گذاشتم (انقلاب اسلامی شماره 827). از آنجا که در «انتخابات» ریاست جمهوری، عقلهای توجیه گر، زبان قدرت را در توجیه موضع خویش، فراوان، بکار می برند، در این شماره و شماره آینده، ویژگی ها ی دیگر دو زبان قدرت و زبان آزادی را تشریح می کنم. برای این که کاربرد زبان قدرت در «انتخابات» تا ممکن است روشن، ارائه شود، نخست ویژگی های «انتخابات» ریاست جمهوری را که قرار است در 24 خرداد 1392، انجام بگیرد، باز می جویم:
 
٭ ویژگی های «انتخابات» ریاست جمهوری:
 
1 – آشکارترین ویژگی این «انتخابات»، که مایه اصلی رویاروئی ها نیز گشته است، اصل ولایت فقیه است. ولو با وجود محرومیت مردم از حق انتخاب، ولایت فقیه هم محور موافقت و مخالفت با شرکت در دادن رأی است، و هم، در رﮊیم، توجیه کننده «مهندسی انتخابات» (از تصویب صلاحیت نامزدها تا تقلب کردن و بیرون آوردن نام نامزد مطلوب از صندوق). طرفه این که دستگاه «ولی مطلقه» نیز نامزدهای «نامطلوب» را کسانی می خواند که از سوی «صهیونیسم بین المللی و سیا» مأموریت دارند ولایت فقیه را از میان بردارند و از سپاه خلع ید کنند. بدیهی است زبان قدرت بکار می برند و توضیح نمی دهند صهیونیسم بین المللی و سیا، با اینهمه سودی که در طول افزون بر سه دهه، برده اند، چرا باید بخواهند ولایت فقیه نباشد و از سپاه خلع ید شود؟
2 – ویژگی اول و ویژگی دوم که نقش رئیس جمهوری در تعیین جانشین «رهبر»، در صورت مرگ او است، بخصوص با ریاست جمهوری جستن آقای هاشمی رفسنجانی (امکان جانشین خامنه ای شدن او) ناسازگار است.
3 – ویژگی سوم اینست که آقای خامنه ای بیش از اندازه ضعیف شده است و نمی تواند بگذارد مردم در نزاع بر سر قدرت در درون رﮊیم نقش پیداکند و وضعیتی نظیر وضعیت خرداد 76 و یا خرداد 88 بوجود آید. این ویژگی نیز با شرکت دادن آقایان هاشمی رفسنجانی و مشائی در «انتخابات» خوانائی ندارد.
4 – ویژگی چهارم این «انتخابات» را نامزدها پدید آورده اند: نامزدهای اصلی در طول عمر این رﮊیم، در همه جنایتهای سیاسی (ترورها و اعدامها و کشتارها) شرکت داشته اند:
4.1. آقایان هاشمی رفسنجانی و علی فلاحیان و مصطفی پور محمدی و علی اکبر ولایتی و محسن رضائی، تحت ولایت مطلقه آقای خامنه ای، در ترورهای داخل و خارج از کشور، تا پایان ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی شرکت داشته اند. یک مورد از ترورها، ترور در رستوران میکونوس، موضوع محاکمه و محکومیت یکچند از آمران و مأموران شده است. به مناسبت صدور حکم دادگاه، کشورهای عضو اتحادیه اروپا، برای مدتی، روابط خود را با رﮊیم ایران قطع کردند.
4.2. آقایان خامنه ای و هاشمی رفسنجانی و محسن رضایی در سازشهای پنهانی با ریگان و بوش وقتی نامزد ریاست جمهوری بودند و ریگان و بوش وقتی رئیس و معاون رئیس جمهوری امریکا شدند، شرکت داشته اند. دو افتضاح بین المللی اکتبر سورپرایز و ایران گیت را ببار آورده اند.
4.3. در کودتای خرداد 60 و طولانی کردن جنگ بمدت 8 سال – که آلن کلارک، وزیر دفاع در حکومت تاچر گفته است در سود انگلستان و غرب بود اسباب ادامه اش را فراهم کردیم – و پامال شدن یک نسل ایرانی، همه نامزدهای اصلی، خاصه آقایان هاشمی رفسنجانی و رضائی و ولایتی شرکت داشته اند. بدیهی است آقای خامنه ای نیز شریک در خیانت و جنایت بوده است.
4.4. در بکار انداختن ماشین اعدام، از انقلاب، بخصوص از کودتای خرداد 60 بدین سو، آقایان خامنه ای و هاشمی رفسنجانی و محسن رضائی و فلاحیان و پورمحمدی و… شرکت مستقیم داشته اند. تنها در سال 60 و در سال 67، (کشتار زندانیانی که دوران محکومیت خود را می گذراندند)، بنابر فهرست اسامی، حدود 7000 تن اعدام شده اند.
4.5. باز آقایان خامنه ای که اینک «رهبر» است و آقایان هاشمی رفسنجانی و رضائی و فلاحیان و قالیباف… در کشتارها (30 خرداد 60 و کشتار های مشهد و شیراز و اسلام شهر و قزوین و روزهای بعد از ایلغار 18تیر به کوی دانشگاه و…) شرکت داشته اند.
4 /6. در نقش سیاسی و اقتصادی دادن به سپاه که به سلطه سپاه بر دولت و اقتصاد کشور انجامیده است، آقایان خامنه ای و هاشمی رفسنجانی و رضائی و فلاحیان نقش اصلی را داشته اند. کار را به جائی رساندند که امروز، آقای هاشمی رفسنجانی می گوید: سپاه به کمتر از کل کشور راضی نیست!
4.7. اقتصاد مصرف محور سازگار با استبداد فساد گستر و ایجاد کننده بیشترین فرصت برای رانت خواری (بنا بر کمترین برآوردهای رسمی، 40 درصد تولید ناخالص ملی را رانت تشکیل می دهد) را باز آقایان خامنه ای و هاشمی رفسنجانی و رضائی و فلاحیان و ولایتی و … ساخته اند.
4.8. پدید آورنده مافیاهای نظامی – مالی که اینک بر دولت و اقتصاد کشور حاکم گشته اند، آقایان خامنه ای و هاشمی رفسنجانی و فلاحیان و محسن رضائی و… بوده اند.
4.9. تبدیل کننده دولت به دولت تروریست و دستگاه سرکوب و متجاوز به حقوق و منزلت و کرامت انسان، همچنان آقایان خامنه ای و هاشمی رفسنجانی و فلاحیان و محسن رضائی و ولایتی و قالیباف و… بوده اند.
4.10. فراهم آورندگان اسباب «بازنگری در قانون اساسی» و از راه جعل نامه و گفته از قول آقای خمینی برای «رهبر» کردن آقای خامنه ای، باز آقایان خامنه ای و هاشمی رفسنجانی و محسن رضائی و فلاحیان و… بوده اند.
4.11. از جنگ بدین سو، نگاه دارنده ایران در حلقه آتش و سازندگان اصلی بحران ها، از جمله بحران اتمی، آقایان خامنه ای و هاشمی رفسنجانی و رضائی و ولایتی و حسن روحانی و جلیلی و… بوده اند.
4.12. تاراندن استعدادها به کشورهای جهان و تصدی تصفیه های مستمر و پروراندن امثال احمدی نژاد و مشائی و قالیباف و پور محمدی و… همچنان کار آقایان خامنه ای و هاشمی رفسنجانی و دستیارانشان بوده اند.
5 – ویژگی پنجم این «انتخابات» اینست که در مدار بسته بد و بدتر، انجام می گیرد. «اصلاح طلب» ها، نماینده ای در خور از خود ندارند. نامزدهای اصلی – که اصلاح طلبها از یکی از آنها، آقای هاشمی رفسنجانی حمایت می کنند. همه، از جمله همین هاشمی رفسنجانی، به گرایشهائی تعلق دارند که جریان «اصلاح طلبی» برضد آنها شکل گرفت. بدین قرار، «اصلاح طلبان» مطرود گشته و دیگر شاخص های آنها اجازه تصدی مقامهای اول رﮊیم را ندارند.
بدین قرار، در میان نامزدهای اصلی، یکی هم نیست که در خیانت ها و جنایت ها و فسادها شرکت نداشته باشد.
6 – ویژگی ششم این انتخابات اینست که قدرت خارجی، در آن، نقشی چنان تعیین کننده یافته است که، پیش از این، هیچگاه تا این اندازه نداشت. توضیح این که مجازاتها که دائمت سخ تر می شوند و محاصره ایران توسط پایگاه های نظامی امریکا و پایگاه های اطلاعاتی امریکا و اسرائیل و تهدید به جنگ تعیین کننده نوع زندگی مردم ایران شده اند. نامزدها، بنا بر محور تعیین کننده ای که قدرت خارجی است، موضع خویش را معین می کنند. این ویژگی اجازه نمی دهد کسی به ریاست جمهوری برسد که مخالف آقای خامنه ای باشد. زیرا چنین انتخابی، از جمله، بمعنای تکذیب سیاست خارجی آقای خامنه ایست. از این رو، نامزدهائی که موضعی غیر از موضع آقای خامنه ای دارند، رد صلاحیت می شوند.
7 – ویژگی هفتم این «انتخابات» اینست که محدوده شرکت مردم در دادن رأی، بازهم تنگ تر گشته است: رأی دادن بمعنای چشم پوشیدن از حق و مسئولیت تصدی تغییر خویش و تن دادن به سلطه دولت جباران بر سرنوشت خویش و صرف نظر کردن از حق و مسئولیت انتخاب کردن است. زبانی که نامزدها، بهنگام سخن گفتن با مردم بکار می برند، آشکارا گویای این ویژگی است. از تعهد به ولایت مطلقه فقیه و تمکین از فرموده «شورای نگهبان» سخن به میان است. اما در باره تعهد به حق حاکمیت مردم، از زبان هیچیک از آنها کلمه ای بیرون نمی آید. از رعایت حقوق انسان و حقوق ملی، بنابراین، بی نقش کردن قدرت خارجی در سیاست داخلی و خارجی کشور، نیز، البته، کلمه ای بر زبان هیچ یک از آنها جاری نمی شود. یادآور می شود که نخست آقای امامی کاشانی و، سپس، آقای خامنه ای به نامزدها اخطار کردند از اموری که اختیار انجامشان با آنها نیست، سخن نگویند.
8 – هشتمین ویژگی این «انتخابات»، آسان تر شدن «مهندسی» آن، توسط «شورای نگهبان»، با دستیاری سپاه و بسیج و واواک است. این ویژگی حاصل «قانون» انتخابات مصوب مجلس کنونی است.
9 – بنا بر ارزیابی های انجام گرفته، نهمین ویژگی، در مرحله نامزد شدن، حضور نامزدهای دو جریان «فتنه» و «انحراف» در صحنه «انتخابات» است. این حضور سبب این ارزیابی شد که در این «انتخابات»، سه قطب رویارو می شوند: نامزد جانبداران «ولایت مطلقه» خامنه ای و نامزد آنها که دستگاه خامنه ای «فتنه گران» می خواند و نامزد آنهایی که “منحرف” خوانده می شوند. یادآور می شود که در سازمان نمائی که اطلاعات سپاه و واواک تهیه کرده بود، آقای هاشمی رفسنجانی در رأس «جریان فتنه» قرار داشت. و نامزد «منحرفین» آقای مشائی است. هرگاه هردو نامزد «فتنه گران» و«منحرفین» رد صلاحیت شوند، «انتخابات» در یک انتصاب ساده شخص مطلوب آقای خامنه ای، ناچیز می شود. و اگر نامزد «منحرفین» تنها رد صلاحیت شود، باتوجه به این که ویژگی اقتصاد در دوره هاشمی رفسنجانی این بود که در اقتصاد، عدالت محلی از اعراب ندارد و او را کسی تبلیغ می کنند که به قشرهای بی چیز جامعه بی توجه است، بخشی از این قشرها که در دادن رأی شرکت می کنند، یا رأی نمی دهند و یا به آقای هاشمی رفسنجانی رأی نمی دهند. بدین قرار، هرگاه میزان شرکت در دادن رأی پائین باشد، «مهندسی انتخابات» باز هم آسان تر می شود.
و هرگاه صلاحیت آقای هاشمی رفسنجانی تأیید، بنا بر این نظر که «هاشمی امروز، هاشمی دیروز نیست» و به ریاست جمهوری رسیدن او، فضای سیاسی کشور را باز می کند و مانع از آن می شود که ایران سوریه بگردد، برفرض که انتخابات مهندسی نشود، او رئیس جمهوری می گردد. صاحبان این نظر می گویند: «رهبری» تضعیف شده است و در صورت شرکت وسیع مردم در دادن رأی، او و سپاه قادر به «مهندسی انتخابات» نمی شوند و آقای هاشمی رفسنجانی به ریاست جمهوری می رسد. صاحبان این نظر، از ویژگی های این «انتخابات» غلفت می کنند و دلخواه خود را جانشین واقعیت می کنند و حقوق و ارزشها و داشته های این ملت را در قماری می بازند که ویژگیهای این «انتخابات»، می گویند احتمال تحقق نظر آنها نزدیک به صفر است. در حقیقت،
10 – دهمین ویژگی این «انتخابات»، حاصل جمع ویژگی های بالا است: ناچیز شدن جمهوریت در صورت از رهگذر مطیع محض «رهبر» گشتن «رئیس جمهوری». هرگاه حضور آقای هاشمی رفسنجانی را مشوش کردن «مهندسی انتخابات» ندانیم، که نیست زیرا بنابر ویژگی هائی که آقای خامنه ای شماره کرد، او حذف خواهد شد، این ویژگی حاصل ویژگی های بالا، است. در حقیقت، هدف از «مهندسی انتخابات» که «بیت رهبری» و سپاه از تابستان 1391، شروع کرده اند، بدست آوردن این نتیجه از انتخابات بوده است. ویژگی های بعدی نیز نتیجه این ویژگی هستند:
11 – یازدهمین ویژگی این «انتخابات»، بدون آقای هاشمی رفسنجانی، تنها شدن آقای خامنه ای با غرب به رهبری امریکا است. از هم اکنون (از جمله، کیهان 30 اردیبهشت)، آقای هاشمی رفسنجانی را نامزد «خط سازش» می خوانند و آقای محمد خامنه ای، او را عامل امریکا می نامد. برفرض که آقای هاشمی رفسنجانی مستقل از آقای خامنه ای باشد، به قول خود او، «بدون موافقت رهبر، این وضعیت اصلاح نمی شود». اما آیا باوجود ولایت مطلقه فقیه و تصاحب دولت توسط سپاه، شرکت مردم در دادن رأی، آقای خامنه ای را در موضع دفاعی قرار می دهد و ناگزیرش می کند با حل «بحران اتمی»، موافقت کند؟ پاسخ حمایت کنندگان از آقای هاشمی رفسنجانی و دعوت کنندگان از مردم به شرکت در دادن رأی، به این پرسش، آری است. حال آنکه ویژگی های این «انتخابات» صراحت دارند بر این که او را یا «شورای نگهبان» رد صلاحیت می کند و یا از راه «مهندسی انتخابات» حذفش می کنند. در این صورت، آنها که تمامی داشته های یک ملت را برای توجیه جانبداری از نامزدی این نماد رﮊیم، چه خواهند گفت؟ غفلت بس شگفت خود را از واقعیتی که رژیم جنایت و خیانت و فساد است را چگونه توضیح خواهند داد؟ آیا بهای بسیار سنگین منصرف کردن جامعه ایرانی از استقامت در مبارزه برای عبور از این رﮊیم بسوی استقرار دولت حقوقمدار و جمهوری شهروندان را، هیچ برآورد کرده اند؟ و
12 – ویژگی دوازدهم و بسیار مهم این «انتخابات» اینست که، برفرض تأیید صلاحیت آقایان هاشمی رفسنجانی و مشائی، حق انتخاب رأی دهندگان در جانبداری از یکی از رویارو شوندگان در مدار بسته رﮊیم، ناچیز می شود در دادن رأی. به یاد می آورد که در «انتخابات» 76 و 80 و 88، فرض این بود که رﮊیم از درون گرفتار بن بست گشته و خود زمینه ساز روی کارآمدن کسی است که نقش گرباچف را در ایران بازی کند. وشرکت وسیع مردم در دادن رأی، به رئیس جمهوری، توانی بیشتر از توان گرباچف در متحول کردن رﮊیم را می دهد. هم اکنون نیز، بن مایه استدلال بخشی از جانبداران آقای هاشمی رفسنجانی که مردم را به دادن رأی به او بر می انگیزند، همین است. اگر هم فرض کنیم رﮊیم در موقعیتی است که رژیم شوروی سابق جسته بود، کسانی که شعار خود را از سوئی «حفظ نظام» قرار داده اند و از سوی دیگر، موقعیت گرباچف را در رﮊیم ندارند (موقعیت او در رﮊیم شوروی، قابل مقایسه با موقعیت آقای خامنه ایست)، کجا می توانند، نقش گرباچف را بازی کنند؟ بر فرض که بتوانند، وقتی رﮊیم از این خطر آگاه است، چرا بگذارد چنین کسانی به ریاست جمهوری برسد؟ و اگر مردم و فشار آنها می تواند ناچارش کند، چرا این فشار در جهت عبور از رﮊیم و استقرار جمهوری شهروندان وارد نشود؟
اما ویژگی های دوازده گانه از هم اکنون سرنوشت «انتخابات» را معین کرده اند: چون رئیس جمهوری دست نشانده آقای خامنه ای است، پس او، و ولایت مطلقه فقیه، تنها، در برابر ملتی قرار می گیرد که می داند هرگاه بخواهد ملتی از شهروندان بگردد، می باید تکلیف ولایت مطلقه فقیه را یکسره کند. از سوی دیگر، باز آقای خامنه ای، تنها، در برابر قدرت خارجی قرار می گیرد که ایران را گرفتار مجازاتهای سخت کرده است و تهدید به جنگ می کند. مردم ایران نیز میان رﮊیم و قدرت خارجی قرار گرفته اند که با تهدیدهایش او را، از جنبش باز داشته است. این جمله که «اگر هاشمی رفسنجانی نیاید، ایران سوریه می شود»، گویای حالت روحی و وضعیتی است که ایرانیان خود را در آن می بینند.
اما آیا رﮊیم ولایت مطلقه فقیه قابلیت تن دادن به تحول زیر فشار مردم را دارد؟ این پرسشی است که از مدافعان شرکت در دادن رأی، کسی به آن پاسخ نمی گوید، سهل است، آقای هاشمی رفسنجانی و آقای خاتمی پاسخ منفی به این پرسش نیز می دهند:
 
 
٭زبان قدرت و منطقی که در توجیه قماری بکار می رود که احتمال برد در آن صفر است:
 
 
1 – وضعیت همان وضعیت است اما زبان امروز ناقض زبان دیروز است:
● آقای هاشمی رفسنجانی در دو نوبت گفته است: «بدون حمایت رهبری این وضعیت اصلاح نمی شود». مشابه این سخن را آقای خاتمی نیز بر زبان آورده است. افزون براین،
● در 4 اردیبهشت 92، در دیدار با جمعی از جانبازان و ایثارگران، آقای خاتمی گفته است: « اگر پیغمبر خدا هم بیاید و همین رویه هایی که موجود است ادامه پیدا کند، مشکل کشور حل نمی شود! رئیس جمهوری باید در این زمینه حرف داشته باشد، یعنی دفع فشارهای خارجی که اولین زیانش هم متوجه مردم خوب ما است. باید برنامه داشته باشد و بتواند اقدام کند و ابتکار داشته باشد و فشارها را کم کند، البته طبعاً باید سیاست ها عوض شود. وضعیت امنیتی کشور وضعیت بسیار ناگواری است. منظورم فضای امنیتی حاکم بر کشور است. نمی توان به صورت امنیتی و نظامی کشور را اداره کرد. شاید بتوان برای مدتی آرامش ظاهری پدید آورد، اما با ادامه این روند اعتمادها گسسته می شود و جامعه از درون مستعد ناآرامی می شود؛ صرف نظر از این که این نحوه اداره کشور ظلم فاحش است».
طرفه تر این که زمانی که در یأس از نامزد شدن بسر می برده است، آقای هاشمی رفسنجانی گفته است: «شرایط سنی من به گونه‌ای است که توان لازم برای مسئولیت سنگین ریاست جمهوری و اداره امور اجرایی کشور را ندارم و معتقدم رئیس جمهور شدنم خلاف شرع و به زیان نظام خواهد بود».
بدین قرار، در روزهائی که از نامزد شدن در «انتخابات» مأیوس بوده اند، می گفته اند: با رویه های موجود، پیامبر را نیز بکاری توانا نمی دانسته اند. اما آیا «رهبر» حمایت خویش را از «برنامه» آقای هاشمی رفسنجانی اعلان کرده است و یا «رویه های موجود» تغییر کرده اند؟ هیچکدام. و یا سن آقای هاشمی رفسنجانی کمتر شده است؟ پس از چه رو، آقای خاتمی و… حامی آقای هاشمی رفسنجانی شده اند؟ آیا او را «ابرپیامبر» می دانند؟
2 – میان دو ستون بده کار و بستانکار، کمتر تعادلی وجود ندارد:
● زبان قدرتی که بکار می رود، با استفاده از منطق صوری، بیرون از «مدار بسته بد و بدتر» را خلاء می گرداند. در حقیقت، یکی دیگر از ویژگیهای زبان قدرت پوشاندن حقوق و همه داشته های نسلهای ایرانی برای توجیه، «بد» است که گویا باید با توسل به او، گرفتار بدتر نشد. حال آنکه در ستون بستانکار مردم ایران، این داشته ها وجود دارند:
الف – سه انقلاب در یک قرن با هدف «استقرار ولایت جمهور مردم» و
ب – حقوق انسانی و حقوق شهروندی مردم ایران و استقلال و آزادی و دیگر حقوق ملی این مردم و
ج – تنها سرمایه ملی که مردم ایران از شروع به باز سازی استبداد، بعد از انقلاب 57، پرداخته اند، سرمایه ایست که چشم پوشیدن از آن، محکوم کردن خویش به زندگی در فقر معنوی و شخصیتی تحت استبدادی دیرپا است. در حقیقت، از خرداد 1360 و پیش از آن تا امروز، این رﮊیم خون می ریزد. هیچ کودتائی این خونریزی مداوم را به دنبال نداشته است. زیرا هیچگاه نسل انقلاب و دو نسل بعد از آن، به مقاومتی مداوم برنخاسته اند. آیا بناست، بر این مقاومت خط بطلان بکشیم برای این که ناگزیریم به آقای هاشمی رفسنجانی رأی بدهیم؟ آیا ما محکومیم خود را از حق خویش در بنای جامعه مستقل و آزاد محروم کنیم زیرا مصلحت اینطور اقتضاء می کند؟ تفاوت آقایان جلیلی یا قالیباف با آقای هاشمی آیا آن اندازه است که به چشم پوشیدن از تاریخی می ارزد که نسلها از پی هم ساخته اند و تنها با ادامه دادن به آنست که ایرانیان ازجامعه شهروندان برخوردار و به ایجاد جمهوری شهروندان توانا می شوند.
د – هرگاه این استدلال راست باشد که بخاطر گرم کردن «تنور انتخابات»، با اسم نویسی آقای هاشمی رفسنجانی بعنوان نامزد موافقت شده است، پس نقش مردم بیش از آن اهمیت دارد که آن را در رأی دادن به بد از ترس بدتر، ناچیز کنیم. چرا این نقش از راه تحریم فعال انتخابات قلابی، ایفا نشود که مدار اندیشه و عمل فردی و جمعی ایرانیان را باز می کند؟ در حقیقت،
ح – در غفلت مداوم نگاه داشتن مردم ایران از حقوق شهروندی از راه فروکاستن حق انتخاب در «حق رأی» و پرده کشیدن بر حق این مردم در استقرار جمهوری شهروندان، داشته و مطالبه دیگر و بسا مهمترین داشته و مطالبه ایست که، مردم باید از یاد ببرند تا که از ترس بدتر، به بد رأی دهند.
بدین قرار، زبان قدرت، 1 – بر همه این داشته پرده غفلت می کشد و 2 – جمله یا جمله هایی که در این زبان ساخته می شوند، صورتی است ناقض حقایقی که آنها را از چشم عقل پنهان می کند و 3 – بیانگر تخریب و تحسین و آمریت است. اینک این سه خاصه را در یکچند از جمله هائی که در این روزها، در مقام حمایت از نامزد شدن آقای هاشمی رفسنجانی بکار رفته اند، باز می جوئیم:
● می گویند:«هاشمی رفسنجانی کسی است که به جنگ 8 ساله پایان داد». جمله،
1 – واقعیتی را می پوشاند که نقش آقای هاشمی رفسنجانی در جنگ 8 ساله است. جمله به شنونده و یا خواننده جمله نمی گوید که بنا بر قول خود او، هم در کتاب «عبور از بحران» و هم در مصاحبه، در خرداد 60، جنگ می توانست پایان یابد و، از جمله، او مخالف پایان دادن به آن بوده است. جمله نمی گوید که یک رشته افتضاح ها ببار آمدند که عنوان های «ایران گیت امریکائی» و «ایران گیت انگلیسی» و… پیدا کردند. با از پرده بیرون افتادن «ایران گیت انگلیسی»، آلن کلارک، وزیر دفاع خانم تاچر در دادگاه گفت: «جنگ ایران و عراق در سود انگلستان و غرب بود اسباب ایجاد و ادامه آن را فراهم کردیم». اما این رﮊیم خمینی بود که با کودتای خرداد 60 عامل ادامه جنگ شد. پس می باید میان انگلستان و امریکا و اسرائیل با متصدیان رﮊیم و اداره کنندگان جنگ، دست کم، در ادامه دادن به جنگ، توافق وجود می داشته است. جمله نمی گوید که جنگ با سرکشیدن جام زهر، یعنی در شکست پایان یافت. در توجیه چرائی تن دادن به قطعنامه شورای امنیت، گفتند اسلحه نداشتیم. 12 میلیارد دلار قرضه خارجی ببار آمد، خزانه خالی بود. خطر قحطی جدی بود. در جبهه ها شکستها برهم افزوده می شدند و اگر آتش بس را نمی پذیرفتیم، ارتش صدام می توانست بدون مانع پیشروی کند. جمله نمی گوید که تصدی مستقیم جنگ با آقای هاشمی رفسنجانی بوده است و از دو مسئول جلوگیری از پایان پیروزمندانه جنگ در خرداد 60 او بوده است. همچنان که یکی از دو مسئول پایان یافتن جنگ، در شکست، در 1367، او بوده است. در آن جنگ، بنابر برآورد حکومت خامنه ای – هاشمی رفسنجانی، 1000 میلیارد دلار به ایران زیان وارد شد. یک نسل ایرانی نیز فرصت رشد را از دست داد و شماری بزرگ از آن، کشته و معلول شد. بدین قرار، مسئول مجرم، با جمله ای که چون نصف حقیقت است، بزرگ ترین دروغ است، تحسین و کسی می شود که جنگ را به پایان برده است!
2 – روشن است جمله در ستایش از آقای هاشمی رفسنجانی ساخته شده است. بر مردم نیز منت می گذارد که او کسی است که جنگ را به پایان برده است.
3 – اما تحسین آقای هاشمی با تخریب همراه دیگری و بسا دیگرانی همراه است. زیرا بنا بر جمله، می باید کسانی بوده باشند که اصرار بر ادامه جنگ می داشته اند و آقای هاشمی رفسنجانی موفق شده است مخالفت آنها را بی اثر و به جنگ پایان دهد. اما آن زمان «رهبر» آقای خمینی بوده است. پس کار بد را که ادامه دادن به جنگ بوده، او می کرده است. او و کسانی که طرفدار ادامه جنگ بوده اند، این کار بد را بطور مستمر مرتکب می شده اند. این آقای هاشمی رفسنجانی بوده است که او و موافقان ادامه جنگ را ناگزیر کرده است صلح را بپذیرند. و
4 – جمله آمریت آقای هاشمی رفسنجانی را نیز گزارش می کند. در حقیقت، بیشتر از همه، بخاطر جلوه دادن این آمریت است که جمله ساخته شده است. زیرا حتی اگر ندانیم غلبه بر مخالفت آقای خمینی و نوشاندن جام زهر پایان دادن به جنگ در شکست، نیازمند آمریتی بیش از آمریت آقای خمینی است، جمله خود به ما می گوید او آمریتی بیشتر از آمریت موافقان ادامه جنگ داشته است.
5 – جمله نه تنها واقعیتهای برشمرده را از چشم عقل پنهان می کند، بلکه ناقض آنها و ناقض واقعیت و حقیقت دیگری است که عبارت باشد از این که جام زهر را آقای خمینی سرکشید. ولایت مطلقه با او بود. پس پایان دهنده به جنگ او است. جز او کسی نمی توانست جنگی را پایان داد. او بود که گفته بود ولو 20 سال طول بکشد، تا سرنگونی رﮊیم صدام جنگ ادامه خواهد یافت.
بدین خاطر گفته اند، نصف حقیقت بزرگ ترین دروغ است که افزون بر پرده غفلت کشیدن بر واقعیتها و حقیقتها، جمله خود دروغ است زیرا عامل شکست و پدید آورنده وضعیتی که چاره ای جز سر کشیدن جام زهر شکست را باقی نگذاشت، را جانشین کسی می کند که با کشیدن جام زیر شکست، به جنگ پایان داد.
● جمله ای دیگر: آقای هاشمی رفسنجانی گفته است: «بدون حمایت رهبری، این وضعیت اصلاح نمی شود». این جمله را عقل قدرتمدار با بکار بردن زبان قدرت ساخته است:
1 – او نمی گوید بدون آنکه ایرانیان از حقوق انسانی و حقوق شهروندی برخوردار شوند و کار دولت رعایت این حقوق و عمل به حقوق ملی باشد، کار درست نمی شود. باز او نمی گوید وضعیت کنونی حاصل اعمال ولایت مطلقه فقیه است. عقل او، از این حقوق و این مسبب وضعیت امروز کشور غافل است. جمله نیز این غفلت را گزارش می کند.
2 – جمله ستایش آقای هاشمی رفسنجانی از خویش است: من برنامه عمل و توان «اصلاح این وضعیت» را دارم اما «بدون حمایت رهبری»، شدنی نیست. پس،
3 – جمله آقای خامنه ای را تخریب می کند. زیرا نه تنها می رساند که مسبب «این وضعیت» او است، بلکه توضیح می دهد که اگر او نخواهد من نمی آیم و «این وضعیت» اصلاح نمی شود. و
4 – جمله گویای آمریت «رهبری» است. زیرا موافقت یا عدم موافقت او است که «اصلاح این وضعیت» را ممکن و یا ناممکن می کند. جمله تکذیب روشنی است بر مداحی در باب آمریت آقای هاشمی رفسنجانی و اعتراف او است به این واقعیت که او همواره با تکیه بر آمریت مافوق، عمل کرده است. و
5 – جمله در همان حال که عقل را از دو واقعیت غافل می کند، وضعیتی را بیان می کند که گویا «بدون حمایت رهبری» اصلاح پذیر نیست. از این رو، جمله صورتی است ناقض واقعیت هایی که می پوشاند و، بنفسه دروغ بودن خود را آشکار می کند. زیرا، بنا بر این که آقای خامنه ای یعنی قدرت و اصلاح وضعیت به حمایت او بستگی دارد، قدرت نه قابل انتقال است و نه برفرض انتقال پذیری، «صاحب» آن، هرگاه متقاعد شود وضعیت بد است و باید اصلاح شود، بجای تصدی اصلاح، قدرت خویش را به دیگری انتقال می دهد تا او امتیاز بدست آورد و «رهبر»، امتیاز و بسا ولایت مطلقه را از دست بدهد. بنا براین، یا آقای هاشمی بخاطر بی اطلاعی از وضعیت واقعی، این جمله را، با بیان قدرت در سر، در زبان قدرت، ساخته است و یا واقعیت را می شناخته است و در این مقام بوده است که بگوید: خامنه ای مسبب اصلی وضعیت امروز است.
● و در توجیه ضرورت حمایت از نامزدی آقای هاشمی رفسنجانی گفته اند: اگر هاشمی رفسنجانی برسر کار نیاید، ایران سوریه می شود. نخست بگویم که سازندگان این توجیه، زمانی می گفتند هرگاه رﮊیم ولایت فقیه از میان برخیزد، ایران افغانستان و عراق می شود. اینک پذیرفته اند که ادامه یافتن عمر این رﮊیم است که ایران را گرفتار سرنوشت سوریه می کند. حالا می گویند: می باید در محدوده همین رﮊیم کسی دولت را تصدی کند که می تواند مانع از آن شود که ایران سوریه بگردد. این جمله بر وفق بیان قدرت و در زبان قدرت ساخته شده است:
1 – جمله این واقعیت را می پوشاند: یک کشور برای این که سوریه نشود، نیاز دارد به الف – وجدان همگانی بر شهروند برخوردار از حقوق شهروندی پدید آید و هدف راکه زیست در استقلال و آزادی و حقوقمندی است، مشخص کرده باشد و ب – وجدان همگانی جمهور مردم را برای دست یافتن به هدف، به جنبش بخواند. وگرنه، در رﮊیم ولایت مطلقه فقیه، رئیس جمهوری هرکس باشد، نمی تواند مانع از سوریه شدن ایران بگردد. افزون بر این، جمله گویای غفلت از این امر بس مهم است که یک ملت فعل پذیر که خود را صاحب حق و مسئولیت تغییر سرنوشت خویش نمی داند، زمینه آماده می کند برای این که کشور سوریه بگردد. جمله می گوید که طرز فکر سازندگان آن، از این اصل پیروی می کند که نه مردم که کسی با مشخصات آقای هاشمی رفسنجانی تغییر دهنده سرنوشت آنها است.
2 – جمله در همان حال که نسبت به آقای هاشمی رفسنجانی سخت ستایش آمیز است و او را نماد توانائی می کند،
3 – مردم را نماد ناتوانی می گرداند: اگر این منجی متصدی ریاست جمهوری نشود، شما مردم سرنوشت مردم سوریه را پیدا می کنید. و
4 – جمله به این بسنده نمی کند که آقای هاشمی را صاحب آمریت وصف کند، بلکه او را «ابر مرد» جلوه می دهد. زیرا تنها او است که می تواند هم رﮊیم ولایت مطلقه فقیه را تحت امر خویش آورد و هم قدرتهای خارجی را رام کند و هم عوامل سوریه شدن ایران را از میان بردارد! و
5 – جمله در همان حال که صورتی است برای پوشاندن واقعیتی که تشریح شد، ناقض آن است: سرنوشت ایران را حقوقمند شدن مردم ایران و عزم آنها بر در دست گرفتن سرنوشت خویش و تغییر کردن و تغییر دادن، تعیین نمی کند، بلکه به ریاست جمهوری رسیدن آقای هاشمی رفسنجانی ایران را از گرفتار شدن به سرنوشت سوریه باز می دارد. در حقیقت، هرگاه مردم باشند که سرنوشت خود را در دست می گیرند، نیاز به دولت حقوق مدار پیدا می کنند و بر ایجاد آن توانا می شوند.
این نوشته را پیش از اعلان صلاحیت نامزدها نوشته ام و امیدم اینست که واقعیت و حقیقت را همان سان که هست دیده ام و این نوشته همگان را بکار بازنگری در ارزیابی و روش ارزیابی بیاید. امیدم اینست که نسل جوان ایران در قمار قدرت قدرتمدارها شرکت نکند، از تجربه بیاموزد که حقوق ذاتی انسان و حقوق ملی خود و داشته های خویش را که حاصل جنبشهای نسلهای پیشین هستند، داو قمار برسر قدرت، در درون رﮊیم، نکند. چرا که هم پیشاپیش، ویژگی ها می گویند برنده این قمار کیست و بازنده آن چه کسی است و هم او را در اسارت در مدار بسته قدرت، تباه می کند و هم حیات ملی ایران را به خطر قطعی می افکند.

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید