از ابوالحسن بنی صدر
نقد ناقد این بار، مربوط می شود به شورا. نقد این نقد شورا را بمثابه یک حق همگانی متعلق به اعضای یک جامعه برخوردار از حقوق شهروندی، مبرهن می کند و زیان بس بزرگی را آشکار می کند که قرنها غفلت از این حق، گریبانگیر همه انسانها، بخصوص جامعه های مسلمان کرده است. همان زیان که اینک ایرانیان گرفتار ولایت فقیه، تحمل می کنند:
2 – در دنباله گفتید که آیه اطیعوا الله و اطیعوا الرسول دلالت بر اطاعت در مرحله اجرا دارد نه مرحله تصمیم گیری دلیل بر اینطور معنی کردن را آیاتی قرار دادید که می گویند امور مردم به نحو مشورتی در میان خودشان است و خودشان باید تصمیم بگیرند نه کسی دیگر برای ارزیابی سخن شما لازم است که آیات شریفه مورد نظرتان را یک بار به طور کامل بخوانیم تا سخن شما را در مورد مفاد آن مورد ارزیابی قرار دهیم.
در قرآن دو آیه در مورد مشورت وجود دارد آیه اول در سوره آل عمران است که می فرماید:
فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلینَ (159)
ترجمه: پس به [برکتِ] رحمت الهى، با آنان نرمخو [و پُر مِهر] شدى، و اگر تندخو و سختدل بودى قطعاً از پیرامون تو پراکنده مىشدند. پس، از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه، و در کار [ها] با آنان مشورت کن، و چون تصمیم گرفتى بر خدا توکل کن، زیرا خداوند توکل کنندگان را دوست مىدارد. (159)
در این آیه خداوند به پیامبر دستور می دهد: ” شاورهم فی الامر” یعنی با آنها مشورت کن اما پس از آن می گوید “فاذا عزمت فتوکل علی الله” یعنی بعد از آن وقتی تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن. بنابراین تصمیم با پیامبر است نه با آنها. آنها صرفا طرف مشورت هستند و نظراتشان به عنوان طرف مشورت خواسته می شود اما در نهایت هر چه پیامبر موافق مصلحت دانست تصمیم می گیرد. تصمیم پیامبر در خروج از مدینه در جنگ احد و نیز تصمیم ایشان بر حفر خندق در جنگ خندق نمونه ای از همین تصمیمهای مشورتی است.
آیه دوم هم آیه 38 سوره شوری است که در بین تعدادی از آیات است و معنایش با آنها در ارتباط است لذا این آیه را با آن مجموعه ذکر می کنیم:
فَمَا أُوتِیتُم مِّن شىَْءٍ فَمَتَاعُ الحَْیَوهِ الدُّنْیَا وَ مَا عِندَ اللَّهِ خَیرٌْ وَ أَبْقَى لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَلىَ رَبهِِّمْ یَتَوَکلَُّونَ(36) وَ الَّذِینَ یجَْتَنِبُونَ کَبَئرَِ الْاثمِْ وَ الْفَوَاحِشَ وَ إِذَا مَا غَضِبُواْ هُمْ یَغْفِرُونَ(37) وَ الَّذِینَ اسْتَجَابُواْ لِرَبهِِّمْ وَ أَقَامُواْ الصَّلَوهَ وَ أَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنهَُمْ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ(38) وَ الَّذِینَ إِذَا أَصَابهَُمُ الْبَغْىُ هُمْ یَنتَصِرُونَ(39)
ترجمه آیات:
آنچه به شما عطا شده متاع زودگذر زندگى دنیاست، و آنچه نزد خداست براى کسانى که ایمان آورده و بر پروردگارشان توکّل مىکنند بهتر و پایدارتر است. (36) همان کسانى که از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب مىورزند، و هنگامى که خشمگین شوند عفو مىکنند. (37) و کسانى که دعوت پروردگارشان را اجابت کرده و نماز را برپا مىدارند و کارهایشان به صورت مشورت در میان آنهاست و از آنچه به آنها روزى دادهایم انفاق مىکنند، (38) و کسانى که هرگاه ستمى به آنها رسد، (تسلیم ظلم نمىشوند و) یارى مىطلبند! (39)
با توجه به این مجموعه از آیات می توان گفت:
اولاً همانطور که با نگاه به ترجمه آیات مشخص می شود این آیات به توصیف ویژگیهای رفتاری و شخصیتی کسانی می پردازد که از نعمتهای بی کران الهی در آخرت بر خوردار خواهند شد. ایمان، توکل بر خدا، اجتناب از گناهان کبیره، عفو هنگام غضب، اطاعت اوامر الهی، به پا داشتن نماز, مشورت کردن با دیگران در کارها، انفاق از روزیهای الهی و یاری طلبیدن از دیگران در قبال ظلم وارد به ایشان ( منظور اینکه تسلیم ظلم ظالم نمی شوند.) ویژگیهایی است که در این آیات ذکر شده است و از جمله آنها مشورت کردن این افراد با دیگران است و این نشان می دهد ایشان افرادی خود رأی نیستند و در انجام کارهایشان ازنظر دیگران هم استفاده می کنند و همواره به دنبال یافتن صحیح ترین و عاقلانه ترین کارها می باشند.
بنابراین همانطور که ملاحظه می کنید این آیه در مقام بیان ویژگی های شخصیتی و رفتاری ایشان در حوزه رفتارهای شخصیشان مثل اجتناب از گناهان و اقامه نماز و … است و از جمله آنها اهل مشورت بودن این افراد را ذکر می کند اما در مورد اینکه آیا پیامبر می تواند در مواقع خاص بر خلاف میلشان در موردشان تصمیم گیری کند یا خیر هیچ پاسخی نمی دهد. به اصطلاح اهل فن، آیه در مقام بیان این جهت نیست و لذا پاسخی را بیان نمی کند.
خلاصه: چکیده حرف ما در این پاسخ این بود که مدعای شما در مورد عدم تصمیم گیری در مورد مؤمنین و سپس اختصاص آیات اطاعت، به اطاعت در مقام اجرا فاقد دلیل و مدرک است. زیرا آیات مورد نظر شما چنین دلالتی نداشتند.
ثانیا ادعای شما جدای از اینکه از آیات فوق قابل استنباط نبود، توسط آیات دیگر قرآن نقض میشود زیرا طبق ادعای شما اگر اکثریت مردم تصمیمی گرفتند که کاری انجام شود می بایست رهبر حتی مثل پیامبر به عنوان یک مأمور اجرایی به حرف اینها عمل کند؟
حال اینکه خداوند در قرآن کریم در آیه 116 سوره انعام دستوری بر خلاف گفته شما را به پیامبر می دهد میفرماید:.
وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ (116)
ترجمه: و اگر از بیشتر کسانى که در [این سر] زمین مىباشند پیروى کنى، تو را از راه خدا گمراه مىکنند. آنان جز از گمانِ [خود] پیروى نمىکنند و جز به حدس و تخمین نمىپردازند. (116)
این دستور خداوند اختصاص به مردم سرزمین خاص هم ندارد زیرا دلیلی که در انتهای آیه شریفه آمده است برای همه زمانها و جوامع ثابت است چرا که در همه زمانها همینطور است که عموم مردم بر اساس نظریات و پندارها و حساب و کتابهای خویش تصمیم گیری و اعمال نظر می کنند که می تواند با واقعیت تطابق نداشته باشد لذا با گذر زمان هم بسیاری از نظرات و دیدگاههایشان عوض می شود.
پس این آیه نقض گفتار شما در تبعیت تصمیمات پیامبر از مردم خواهد بود. این آیه را چه می کنید؟
٭ پاسخ اشکال وارده به شورا و عزم:
1 – این قول که گویا دلیل اطلاعت فرع بر وجود امر است را آیه های دیگر قرآن قرار داده ام، نادرست است. بنا بر این که دلیل حق در خود حق است. امر، بنفسه دلیل است بر این که اطاعت فرع بر وجود امر و بگاه اجرا است. چرا که بدون وجود امر، اطاعت موضوع پیدا نمی کند. اما امر چگونه بوجود می آید؟ اینگونه:
1/1. وجود نیازی که باید برآورد و یا مشکلی که راه حل می طلبد و یا ابتکاری که می تواند رشدی را سبب شود و یا…
1 /2. تشکیل شورا و بررسی چگونگی برآوردن نیاز و یا جستن راه حل و یا پذیرفتن ابتکار (وقتی به جمع مربوط می شود): مرحله شو.
1/3. رسیدن شورا به نتیجه و گرفتن تصمیم: مرحله تصمیم و ایجاد امر.
در این سه مرحله، اطلاعت نه محل دارد و نه ممکن است. محل ندارد زیرا امری که باید به عمل درآید وجود ندارد و ممکن نیست زیرا در هر سه مرحله، عقلهای انسانها هستند که می اندیشند. دستور قدرتمدارانه به اندیشیدن و یا چنین چنان اندیشیدن، عقل را از اندیشیدن بازداشتن و او را مطیع زور کردن است.
1/4. اجرا. در این مرحله، امر بوجود آمده است و مجری معین گشته است و اجرای امر بدون اطاعت از مجری، میسر نیست.
بدین سان، خواه سه مرحله طی شده و خداوند امر را مقرر کرده باشد و چه این سه مرحله را عقل پیامبر طی کرده و امر را ایجاد کرده باشد و خواه شورا این مراحل را طی کرده و امر را پدید آورده باشد، اطاعت، تنها، در مرحله اجرای امر است که محل پیدا می کند و ممکن می شود: پیش از آن، ولایت امر، وجود پیدا نمی کند.
2 – در آیه، «شاورهم فی الامر فأذا عزمت فتوکل علی الله»، ترجمه ناقد با درک او از آیه متناقض یکدیگرند: اینک که دانستیم امر چسان پدید می آید، شاورهم فی الامر را شفاف می یابیم:
2/1. فرض اول: شور شورا بر وفق حقوق انجام گرفته است و امر حاصل از آن، حق است. حال اگر به پیامبر منتخب شورا (بنابر آیه 18 سوره فتح) اجازه داده شده باشد، اگر خواست خلاف آن تصمیم بگیرد، خلاف حق، باطل می شود و خداوند به پیامبر اجازه باطل اندیشیدن و باطل را امر گرداندن و عزم به اجرای آن را نمی دهد. علاوه بر این که چنین اجازه ای سلطه قدرت (=زور ) بر حق است و ناقض قول خداوند، «حق می آید و باطل می رود»، نیز هست. خداوند از کسی که به باطل تصمیم می گیرد و عمل به باطل می کند، نیز نمی خواهد به او توکل کند. چراکه بدون غفلت از خداوند و از حقوق که همه ذاتی حیات فرد و جمع هستند، کسی تصمیم باطل نمی گیرد و به اجرای آن عازم نمی شود.
2.2. یا جمعی که پیامبر خود نیز در آن حضور دارد، امری خلاف حق پدید آورد، بنا بر این که حقوق اصول هستند و نقض آنها تصمیم امر قابل اجرا پدید نمی آورد، قابل اجرا نیست تا پیامبر بر انجام آن عازم شود و به خداوند توکل کند. پس تصمیم شوری به حقوق سنجیده می شوند و هرگاه ناقض حقوق بودند، توسط شوری نقض می شود. از غافل از خدا چگونه می توان خواست به خداوند توکل کند؟
2/3. از ویژگی های حق، یکی اینست که هر حقی، خود روش خویش است: برای مثال، دفاع در برابر تجاوز، حق است. روش دفاع نمی باید ناقض این حق باشد. اما چگونه باید دفاع کرد؟ در جنگ احد، شورا یک نظر داشت و پیامبر نظر دیگر. نظر شورا اجرا شد و شکست ببار آورد. آیه در مورد جنگ احد است که نازل شده است. جمعی بر این نظر شدند که در مورد جنگ، می باید از رویه ای پیروی کرد که، بنا بر آن، یک امیری جبار و مطاع باید برگزید و همه باید از او اطاعت کنند. باوجود این، خداوند این نظر را که رویه ای دیرین بود الغا و اصل شورا را مقرر فرمود. از جمله به این دلیل که حق همگانی و دارندگان حق همگانند و امر را هم همگان پدید می آورند و همگان می باید عمل به حق و مسئولیت شناسی را تمرین کنند تا که جامعه باز با نظام شورائی متحقق گردد. چگونه ممکن بود جز این مقرر کند وقتی خداوند می داند از نصب یک خودکامه و باورآورندگان را به اطاعت او مجبور کردن، انسانهای حقوقمند و عضو جامعه باز و مسئولیت شناس، بنا بر این، عامل به حقوق، پدید نمی آید؟
در این باره، طالقانی در پرتوی از قرآن ( جلد سوم، سوره آل عمران، صفحه های 295 و 298) این سان نظر داده است: «با آن عواقب سخت و ناگواری که شورای احد پیش آورد و آن ضربه ای که بر مسلمانان وارد شد و آن بزرگانی که از دست داد و آن شکاف و تفرقه فکری و جنگی که در اجتماع آنان پدید آمد و نزدیک بود یکسره متلاشی شوند، همه از آثار آن شورا بود که مدینه را بی پناه گذاردند و برخلاف نظر شخص آن حضرت، به سوی دشمن پیش راندند، با همه اینها، باز اصل شورا را تحکیم می کند. چون پایه اجتماع اسلامی است و برای همیشه، تا اندیشه ها و استعدادها بروز کنند و هر صاحب رأئی خود را شریک در سرنوشت بداند و مسلمانان برای آینده و همیشه تربیت شوند و بتوانند در هر زمان و هر جا، بعد از غروب نبوت، خود را رهبری کنند. اگر در این راه و برای تحکیم شورا هرچه زیان دهند ارزش دارد». و «ف، تفریع بر «شاورهم فی الامر» است که چون در مشاوره رأی برانجام کاری قرار گرفت، باید عزم کنی و تصمیم قاطع بگیری، دیگر تردید و شک و دودلی به خود راه ندهی و توکل به خدا کنی».
2/4. فرض دوم: اجازه عمل نکردن به شورا، ناقض اصل تابعیت منتخب از منتخب است. بنا بر این که خداوند خود بیعت با پیامبر را امضاء کرده است، خلاف اصل و حق است نقض امضاء و بی قدر کردن انسانهائی که آنها را بر حقوق خویش آگاهی می دهد و به عمل به این حقوق می خواند. و نیز نقض اصل است. این اصل که ایجاد کننده امر صاحب آنست و این او است که یا خود امر را اجرا می کند و یا کسی را بر می گزیند.
2/5. از آنجا که اختیار خود کامگی به پیامبر، اعضای شورا را از مسئولیت مبرا می کند، «ای انسان تو مسئولی» را نقض می کند. راست بخواهی نه تنها آیه هائی را نقض می کند که مسئولیت را خاطر نشان انسان می کنند، بلکه ناقض قرآن در اصول و فروع می شود.
2/6. وقتی بنا بر شورا است، روش بناچار تجربی می شود. یعنی در طول عمل، قابل تصحیح می گردد. چنانکه شکست احد باوجود همه عواقبی که ببار آورد، چون جمهور شرکت کننده در شورا خویشتن را مسئول می دانستند، در جبران شکست نیز شرکت کردند. جبران نیز میسر شد. اما وقتی شورا کارش مشورت دادن می شود، روش «ولی امر» دستوری می گردد. این روش قابل تصحیح نیست و کار را به کشیدن جام زهر می کشاند. مقایسه شکست احد و فرجام کار آن و نیز پیامبری پیامبر باخمینی، شکست در جنگ 8 ساله و بزرگی زیانی که به هیچ رو قابل مقایسه با زیان جنگ احد نیست و سرنوشت خمینی و رﮊیم او و آنچه بر سر جامعه ایران آورده است، تفاوت روش تجربی که شورا و پیامبر بکار بردند و روش دستوری که خمینی و جانشین او بکار برده اند، بسی درس آموز است و می گوید وقتی آیه شفاف ترجمه و فهمیده شود چه رهنمود گرانقدری است.
2/7. ناقض اصل شورا موضوع آیه 38 سوره شورا است. این اصل که امرشان فرآورده شورا میان آنها است، اصل راهنمای جامعه باز با نظام شورائی است. جامعه ای که چون رابطه ها رابطه های حق با حق شدند، پدید می آید. افسوس که هنوز در دموکراسی ها نیز امر را شورای جمهور مردم پدید نمی آورد. راست بخواهی آن امر که مقامهای انتخابی باشند، با رأی اکثریت و اقلیت پدید می آیند. اما از آن پس، این مقامها جانشین مردم می شوند. و صد افسوس که نظام شورائی در مدینه تجربه نیز شد اما زود تر هر اصل و فرع دیگری، از یاد ها رفت و جامعه ها به زیست در استبداد، ادامه دادند.
2/8. ناقض رویه و سنت پیامبر نیز هست. در حقیقت، رویه پیامبر اجرای امری بوده است که شورا ایجاد می کرده است. هم در ماجرای کندن خندق (در جنگ دفاعی معروف به غزوه خندق) و هم در غزوه احد و هم در موارد دیگر.
3 – اما ترجمه ای که ناقد نقد کرده است، یکی از موارد آشکار مقلوب کردن بیان استقلال و آزادی در بیان قدرت است. ترجمه نادرست بقصد انکار حق و بر کرسی نشاندن اصل اطاعت از قدرت، امر واقع مستمر است. توضیح این که
3/1. آیه نمی گوید «کارهاشان بصورت مشورت میان آنها است». اما این ترجمه نیز با توضیح ناقد در تناقض است. زیرا توضیح ناقد اینست که افراد در کار خود، اهل مشورت هستند. اما تصمیم را فردی که مشورت می کند، خود می گیرد. اما «کارهاشان بصورت مشورت میان آنها است» یعنی این که کارها متعلق به جمع هستند و جمع از راه شورا درباره آنها تصمیم می گیرد. رفع تناقض به اینست که ناقد توجه کند که امر جمع به جمع مربوط می شود و در آیه، مخاطب فرد نیست، جمع است. سخن از جمع و ویژگی های آنست. از ویژگی های آنها، بمثابه جمع، یکی اینست که امر آنها فرآورده شورای آنها است. دو دسته ترجمه ها وجود دارند: آنها که بی توجه به جامعه باز برخوردار از نظام شورائی ترجمه کرده اند و آنها که با توجه به سازمان و ساماندهی جامعه، بر اصل شورا، ترجمه کرده اند. از دسته اول، طباطبائی در المیزان آیه را چنین می فهمد:
● کلمه «شورا» به معناى آن پیشنهاد و امرى است که در باره اش مشاوره شود. این کلمه نیز در قرآن آمده فرموده: «و امرهم شورى بینهم». بنابراین، معناى آیه چنین مى شود: «مؤمنین آنهایند که هر کارى مى خواهند بکنند، در بینشان شورائى مى شود که پیرامونش مشورت مى کنند».
از دسته دوم، ﮊاک برگ استاد کلژ دو فرانس و مترجم قرآن به زبان فرانسه، هم آیه را صحیح ترجمه کرده و هم توضیح بسیار ذیقیمتی داده است:
● «امرهم شوری بینهم» یعنی این که امور خویش را برعهده شورای مشترک خویش وا می گذارند.
در توضیح آیه آورده است: این آیه ناقض مجلسی است که قریش برپا می داشتند و کار مجلس تصویب امر قریش بود. بنا بر این آیه، شورا جائی نیست که امری را تصدیق کند که مستبد ایجاد می کند، بلکه جائی است که جمهور مردم در آن گرد می آیند و خود امر را پدید می آورند.
بر توضیح برک می افزایم که هرگاه به تاریخ بمثابه امر مستمر بنگریم، از پیش از اسلام تا امروز، مجلس های شور که قدرتمدارها تشکیل می دادند و می دهند و کار این مجلس ها تصویب امر مستبد است، یک امر واقع مستمر است. هم اکنون در ایران، کار «مجلس شورای اسلامی» اطاعت از «ولی امر» و تصویب امر او و مافیاهای نظامی – مالی است. در جامعه های برخوردار از دموکراسی بر اصل انتخاب نیز، هرچند مجلس ها منتخب هستند و رئیس جمهوری و وزیران (یا نخست وزیر و وزیران در کشورهای دارای رﮊیم سلطنتی) نیز، از راه انتخابات، مقام و موقعیت می جویند، اما نه جامعه ها باز هستند و نه نظام شورائی است. جای هزار افسوس نیست که داشته خود را که ترجمان حقوق ذاتی هر عضو جامعه و حقوق جمعی اعضای جامعه است، بخاطر توجیه ولایت مطلقه فقیه که حکم زور و انکار خدا است، از دست فرو گذاریم؟ بدین خاطر نیست که جامعه های مسلمان همه استبداد زده و گرفتار استبداد هستند؟
● محمد حمید الله نیز این سان ترجمه کرده است: «کسانی که امرشان موضوع شورا میانشان است». ذیل ترجمه، او توضیح داده است:
«آیه مهمی است که برجسته می کند ویژگی های اسلام را. زیرا اساس جامعه ای که قرآن در نظر دارد شورای جمهور مردم، «دموکراسی است».
3/2. سوره که عنوانش شورا است می گوید شورا محلی است که کسانی با صفاتی توانا به اداره نظام شورائی، به شور می نشینند و از رهگذر شور با یکدیگر، امر را پدید می آورند. تفاوت این شورا با مجالسی که کارشان تصدیق و تصویب امر مستبد است، در این است که
الف– ولایت را از غیر خدا سلب می کند و پیامبر را از صفات دیگری مبّرا می کند که به او امکان می دهند نخست امر را پدید آورد و سپس از شورا بخواهد آن را تصدیق و تصویب کند. ( آیه های 6 و آیه 15 و 31 و 48 و 52 و 53 ) و
ب – تصمیم در بیرون از شورا را نفی می کند. و
ج – زبانی که در معرفی اعضای جمعی که «امرشان شورا میانشان است» بکار می برد، زبان آزادی است. نه تنها صفات اعضای جمع خالی از زور است، بلکه کسانی هستند که از راه گذشت، عصبانیت را فرو می نشانند و از حق دوستی با یکدیگر برخوردارند (آیه های 13 و 23 و 37 و 38 و 39 و 40 و 43 ). و
د – در همین سوره، اعضای جمع دیگری معرفی می شوند که خالی از صفات مؤمن و پر از صفات غیر مؤمن هستند: در زندگی اینان، قدرت (= زور) نقش اول را بازی می کند. چون ولیّی غیر خداوند بر خود می گمارند، زندگی آنها خشونت آمیز می شود. از توحید اجتماعی محروم و گرفتار تضاد و تفرقه می گردند (آیه های 8 و 14) ه – از پیامبر می خواهد از هوی و هوس چنین کسان پیروی نکند و به آنها بگوید مأمور برقراری عدل میان شما هستم. عمل ما ما را و عمل شما شمارا هستند (آیه 15 ).
و – دو بیان، یکی بیان حق و عدل بمثابه میزان و دیگری بیان ناحق و ظلم دو جامعه پدید می آورند: یکی جامعه داد پیشگان که امرشان شورا میان آنها است و دیگری ستم پیشگان با دو فرجام (آیه های 17 و 22 و 34 و 35 و 36 و 42 و 44 و 45 و 46 و ).
ز – به انسانها هشدار می دهد که مصیبت را از عمل خود دارند ( آیه 30)
3.3. برای این که قرآن شفاف و بدون اعوجاج باشد، از جمله، زبان آن می باید زبان آزادی باشد. چرا که زبان قدرت، زبانی است که، در آن، کلمه ها و جمله ها، بار زور دارند و بمیزانی که بار زور دارند، مبهم هستند. هم ترجمه ای که ناقد نقل کرده است و هم توضیح آن، مبهم هستند. هم به این دلیل که بایکدیگر خوانائی ندارند. به شرح بالا، در ترجمه، سخن از جمع و در توضیح آن سخن از فردهائی است که در کارهای خود شور می کنند. و هم به این دلیل که بیان روشن قرآن، در ترجمه مبهم می شود. توضیح این که بوده اند کسانی که گفته اند شور بررسی و غور به قصد رسیدن به حقیقت است. صاحب المیزان قول این کسان را نیز آورده است: «از گفتار بعضى از ایشان برمى آید که کلمه «شورا » مصدر است، و بنا به گفته آنان معنا چنین مى شود: کار مؤ منین مشاورت در بین خویش است». اما این معنی علاوه بر این که ناقض شورائی است که در مدینه برقرار بود، مبهم نیز هست. زیرا «کار مؤمنان مشورت بایکدیگر است»، نیاز به بیان چگونگی این مشورت و شیوه عمل به نتیجه شور یا تصمیم در باره آن و اجرا دارد. حال آنکه وقتی می گوئیم امرشان شورا میانشان است. هم واجد شور کردن است و هم ترتیب شورکردن معین می شود که تشکیل شورا است و هم در بر می گیرد دو امر بسیار مهم را: یکی این که امر در بیرون شورا ایجاد نمی شود و توسط شورا ایجاد می شود. و دیگر این که تصدی اجرای امر نیز با شورا است.
رفع تناقض های بر شمرده به نفی ولایت فقیه و اثبات شورا و راجع شدن امر در ایجاد و اجرا به شورا است.
4 – ناقد به آیه 116 سوره انعام استناد کرده است. ترجمه همچنان ناصحیح است. چرا که سخن از ساکنان «این سرزمین» نیست. سخن از مردم روی زمین است. سخن از ایجاد امر توسط شورا و ولایت شورا نیست، سخن از اندیشه راهنما است. آیه بیانگر حقی از حقوق انسان و آن، استقلال و آزادی در اندیشه راهنما است. فرق است میان مقام داشتن و یا یافتن اندیشه راهنما و عضو شورائی بودن و امری را ایجاد کردن. بنا بر این فرق، در باور، اطاعت نیست. در اجرای امر اطاعت هست. بدین قرار، هرگاه تمامی مردم روی زمین بر یک باور باشند، کسی که بر آن باور نیست، حق دارد، باور دیگری داشته باشد و به آن عمل کند. او را نمی توان و نباید ناگزیر کرد از باور همه دیگر انسانها پیروی کند.
از این مهم غافل ماندن، و به این آیه استناد کردن، هنوز بی محل است. چرا که نزاع بر سر ولایت فقیه از مشروط و مطلق است. آیه به پیامبر می گوید از اهل ظن و گمان، در باورشان، پیروی مکن. اما نمی گوید او بر این مردم و نیز بر مردمی که به دین او ایمان می آورند، ولایت دارد.
هرگاه ناقد به آیه های دیگر قرآن رجوع می کرد، در می یافت که حتی وقتی ولایت مؤمنان و مؤمنات بر یکدیگر (= رابطه حق با حق) تجویز می شود، در عقیده، هرگونه ولایتی سلب می شود. این آیه، همان اصل را باز می گوید.
افزون بر این – طباطبائی در المیزان، در تفسیر این آیه، ظن و تخمین را در امور جزئی زندگی و قلمرو دانش، کاری دانسته است که معمول است. اما در اساس باور، خداوند جز به علم و یقین راضی نمی شود. در پذیرفتن اندیشه راهنما، آدمی نباید از آنچه بدان علم ندارد، پیروی کند. هرچند راست است که نظریه ساختن بخشی از فراگرد دست یافتن به علم است، اما نظریه را علم قطعی انگاشتن و از آن پیروی کردن روا نیست. بجا بود که طباطبائی به این مهم توجه می کرد. چرا که قرن بیستم، قرن بیشترین کشتارها در پیروی از این و آن نظریه ای شد که علم قطعی انگاشته می شدند.
و نظریه را علم قطعی انگاشتن و از آن پیروی کردن، امر واقعی نیست که تنها در قرن بیستم رویه شده باشد. بلکه یک امر واقع مستمر است. از این رو، قرآن، جای جای، به یاد انسان می آورد که از آنچه بدان علم ندارد، پیروی نکند. مهمتر از این، به او می آموزد: کسی که اندیشه راهنمائی را بر حق می داند و علم می پندارد و از آن پیروی می کند، علامت نیک پنداری او اینست که خشونت در کار نیاورد. به این دلیل که روش علم علم است و ترویج علم نیز نیاز به خشونت ندارد. اگر دین دین حق است، پس منزه از ناحق است. بنا بر این، «در دین اکراه نیست» هم به این معنی است که به زور نباید کسی را به پذیرفتن دین مجبور کرد و هم بدین معنی است که دین وقتی حق و علم است، خالی از زور است. علامت آن نیز این که بکار بردن رهنمودهایش، نیاز به زور ندارد. عمل به حق و علم نیاز به نبود زور دارد. عمل نکردن به حق است که نیاز به زور دارد. هرکس درصدد شود در کار خود تأمل کند، متوجه می شود زمانی زور در کار می آورد که به حق عمل نمی کند. دلیل قول و فعل زور در خود چنین قول و فعلی نیست. آدمی که زور بکار می برد، برای آن توجیه می سازد. حال آنکه دلیل قول و فعل حق در خود آنست. چنانکه آیه را وسیله توجیه ولایت فقیه از سوئی و بی اعتبار کردن شورا از سوی دیگر کردن، نیاز به دلیلی دارد که در خود آیه نیست. نزد ناقد است. ناقد است که نظر خویش را حق انگاشته و درپی توجیه آن شده و در رجوع به قرآن به منطق صوری بسنده کرده و آیه را وسیله توجیه نظر خود ساخته است. حال آنکه استقلال و آزادی انسان در عقیده و ضرورت اطمینان از حق و علم بودنش، رهنمود روشن آیه است و دلیل نیز در حقی است که هر انسان، دارد و آیه آن را بیان می کند.
پس بکار بردن زور، چه در مقام عمل به دین و خواه در مقام ترویج دین، گزارش می کند و به فریاد، که دین نه دین حق که قول زور است. از این رو، به پیامبر می آموزد که نمی تواند به زور کسی را به دین بگرواند (یونس، آیه 99) و: اندیشه و قول و فعل ها که موضوع احکام قرآن شده اند، تمامی واجب ها و مستحب ها عمل به حقوق و اندیشه و قول و عمل پسندیده هستند و خشونت زدائی. از پندار و گفتار و کردار، هرآنچه زور در بردارد، یا حرام و یا مکرواست.
5 – ناقد می نویسد:
در مورد فقره اولوا الامر منکم: گفتید که منظور مسؤولین منصوب از طرف خود مردم است در حالیکه این فقره می تواند معنای دیگری هم داشته باشد که بر اساس آن ، آیه می فرماید از حاکمان غیر از خدا و رسول که از جنس خود شما هستند اطاعت کنید زیرا تعبیر “منکم” یعنی «از شما» و دیگر دلالتی ندارد که منظور از «طرف شما» ست یا اینکه «از جنس شما» ست مضافاً به اینکه در آیات دیگر تعبیر “منکم” آمده است و معنایی را که ما گفتیم می دهد مثلا می فرماید:
کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولًا مِنْکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ ﴿البقره: ١۵١﴾
ترجمه: همان طور که در میان شما، فرستادهاى از خودتان روانه کردیم، [که] آیات ما را بر شما مىخواند، و شما را پاک مىگرداند، و به شما کتاب و حکمت مىآموزد، و آنچه را نمىدانستید به شما یاد مىدهد.
بنابراین منکم در “فقره اولوا الامر منکم” میتواند معنای دیگری غیر از آنچه که شما گفتید بدهد و ادعای شما را ثابت نکند.
نقد این نقد پیش از این بعمل آمد و خاطر نشان شد که پیامبر خود نیز منتخب مردم بود و خداوند، به بیعت مردم با او رضا داد. این امر که پیامبران از مردم هستند، کجا دلیل می شود که اولوا الامر، بدین خاطر که از مردم هستند، لازم نیست منتخب مردم باشند؟ آیا در قرآن، پیامبر به ولایت منصوب شده است؟ آیا ولی امر دیگری را قرآن نصب کرده است؟ نه. اصرار داشته است که پیامبری جز بلاغ نیست. وقتی نصبی در کار نیست و در مورد شخص پیامبر، انتخاب در کار است، لاجرم ولی امر می باید منتخب باشد و به ترتیبی که توضیح داده شد، ولی امر وقتی معنی پیدا می کند که امر ایجاد شده باشد و امر را شورا ایجاد می کند و در مرحله عزم بر اجرا، شورا خود می تواند مجری باشد و اعضاء از آن پیروی کند و نیز می تواند مجری برگزیند و در اجرای امر مصوب شورا، اعضاء از او پیروی کنند. باوجود این، ناقد فرصت برای توضیح موضوع بس مهمی را ایجاد کرده است. او می نویسد: منکم ممکن است «از طرف شما» معنی ندهد و از «جنس شما» معنی بدهد. اگر از «جنس شما» معنی دهد، می تواند دلالت بر انتخابی بودن ولی امر نکند. توضیح بس مهم اینست:
5/1. در آیه ای که ناقد بدان استناد کرده است، پامبر را خداوند از خود مردم بر می گزیند برای این که آیات خداوند را بر آنها بخواند و… در این آیه و در هیچ آیه دیگری به پیامبران ولایت نبخشیده است. در آیه، روشن است که پیامبر از مردمی است که برآنها مبعوث می شود. و روشن تر اینست که امر را خداوند ایجاد می فرماید و پیامبر را مأمور اجرای آن می کند. بدین قرار، ایجاد کننده امر، برگزیننده مجری نیز هست. از آنجا که از حق، جز حق صادر نمی شود، خداوند حقی را که خود بدان عمل می فرماید، آفریده های خود را از آن محروم نمی کند، سهل است آفریده ها را بر آن می خواند که به آن عمل کنند. پس، بر همین اصل، ایجاد کنندگان امر حق دارند برای آن، ولی معین کنند: پس اولواالامر هم می باید از مردم باشند و هم منتخب آنها.
5/2. اما آیا اگر کسی از مردم بود، می تواند با توسل به زور، بر مردم حاکم شود و مردم موظف هستند از او اطاعت کنند؟ نه. زیرا، زور ناحق است و ایجاد حق نمی کند. چنین کسی در زمره طاغوت است و قرآن به صراحت، انسانها را به ترک اطاعت از طاغوت می خواند. تجویز چنین ولی امری، سلطه قدرت (= زور) بر حق و انکار کرامت انسان است.
5/3. آیا موافقت مردم با حاکم مستبد، او را ولی امر می کند؟ نه. زیرا مردمی که از حقوق شهروندی خویش غافل می شوند و از مستبد پیروی می کنند، بعنوان اندیشه راهنما، بیان قدرت در سر دارند و از این واقعیت که قدرت از ویرانی پدید می آید و ویرانی بر ویرانی می افزاید، غافلند. زمانی از غفلت بدر می آیند که کار از کار گذشته است. زمان ما و همه زمانهای پیش از ما، مستبدهائی که با موافقت مردم روی کار آمده و دمار از روزگار مردم بدرآورده اند، را بسیار به خود دیده اند. از این رو، عقل را مستقل و آزاد کردن و بیان استقلال و آزادی را اندیشه راهنما کردن کار اولی است که هر انسان در خور این عنوان می باید بدان بپردازد. زندگی را عمل به حقوق ذاتی خویش و دفاع از حقوق یکدیگر کردن، از رهگذر بیان استقلال و آزادی را اندیشه راهنما کردن میسر است. از این رو، پیامبران را خداوند به این مهم برمی گزیند و روا نیست مقام آنها را تا یک مستبد به رأی فروکاهیم. کار به جائی برسد که در ایران امروز رسیده است: پنداری تصدی اندیشه راهنمای ایرانیان نیز از اختیارات ولی امر مطلقه ای است که اختیار مطلقش جز در زور گفتن کاربرد ندارد. بدتر از این، پنداری زور کفایت می کند و دیگر نیازی به اندیشه راهنما نیست. وقتی زور در همه قلمرو زندگی آدمیان نقش اول را یافت، همگان گرفتار بیماری مهلک ولایت مطلقه می شوند. در حال حاضر، هیچ مهمتر از مجاهدت در رها شدن و کردن از این بیماری نیست.