back to top
خانهتاریخدروغهای خامنه‌ای در باره سقوط خرمشهر

دروغهای خامنه‌ای در باره سقوط خرمشهر

banisadrKhoramshar Divar 120523۳ آبان ۱۳۹۴ – سایت انقلاب اسلامی در هجرت: بمناسبت سقوط شهر خرمشهر در 4 آبان ماه 1359، مقاله ای در افشای دروغهای خامنه ای که 30 سال پیش در روزنامه انقلاب اسلامی (شماره 100- از 18 تا 31 خرداد 1364) منتشر شده بود را با افزودن قسمتی از نامه بنی‌صدر به خمینی و توضیح‌های دیگر، به اطلاع خوانندگان می رسانیم. از جمله دروغهای خامنه ای :

1- شعاری را که خود و حزب جمهوری می دادند «زمین می‌دهیم تا زمان بخریم»، را به بنی صدر نسبت می دهد. نامه بنی صدر به خمینی به تاریخ 28 شهریور 1359، سندی است که این دروغ را برملا می کند.

2- بنی صدر را متهم می کند که نیرو نمی داد اما در واقع، او که شعار می داد ده هزار نفر از تهران به خرمشهر می برد، شعارش تو خالی در آمد! بقول سرهنگ فروزان:«قرار بود ده هزار نفر از تهران به خرمشهر ببرند، شد هزار، شد 500 تا و هنوز هم یکی از آنها به خرمشهر نرسیده است!»

خامنه‌ای در نماز جمعه 3 خرداد در باره افتادن قسمت غربی خرمشهر بدست نیروهای عراقی اینطور مدعی شده است:

من متهم نمی کنم که در ماجرای خرمشهر کسی خیانت کرد یا چه کسی خیانت کرد. به این کاری نداریم. این یک چیز است که اگر قرار شود روشن کنیم باید در دادگاهها روشن شود. جایش اینجا نیست. اما من اصرار دارم که طرز فکر عدم تکیه به نیروی مردمی در میدانهای مختلف را اینجا رسوا کنم تا مشخص شود که بی اعتنائی به امکانات مردم، بی اعتنائی به انگیزه ها و قدرتهای مردم چقدر برای مملکت خطرناک است.

“بنده همان وقت نامه‌ای برای بنی‌صدر نوشتم که این جز یادگارها و اسناد آن روز است. نوشتم شما یک مقداری نیرو را اسم آوردم که اگر شما فلان مقدار نیرو را به خرمشهر بدهید، خرمشهر می‌تواند از خودش دفاع کند، اما نمی‌دادند….”

“مسئولین آن روز بر اثر کوته‌بینی و کوته‌فکری که داشتند، به این شورا اتکا نمی‌کردند. وقتی می‌گفتیم خرمشهر از دست می‌رود، یک تز باطل و مسخره‌ای را بنی‌صدر از اطرافیانش یاد گرفته بود و همواره تکرار می‌کرد، ما زمین می‌دهیم تا زمان بخریم. یعنی حرفی نیست ما خرمشهر را رها می‌کنیم که از دست برود. در عوض یک فرصتی پیدا می‌کنیم که بازسازی کینم. [نقل از جمهوری اسلامی 4 خرداد 1364].

خامنه‌ای که یکی از مسئولان مسلم سقوط خرمشهر است، اینک در جو سانسور مطلق، میدان بدست آورده تا حقایق را بکلی وارونه جلوه دهد، اما از آنجا که دروغ را بدون تناقض نمی‌توان ساخت و گفت، تکذیب دروغهایش در متن سخنان خود وی آمده‌است:

1- می‌گوید بنی‌صدر که همواره شعارش این بود که مردم باید در صحنه باشند و بهنگام حمله عراق تمامی کشور را بسیج کرد و با دست مردم، متجاوز را در هم شکست، به نیروهای مردم اعتنائی نداشت. در ذیل، این ادعای دروغ مدعی می‌شود نامه‌ای به او نوشته است که یک مقداری نیرو را، اگر فلان مقدار نیرو را شما به خرمشهر بدهید، خرمشهر می‌تواند از خودش دفاع بکند. این نیرو که مدعی است اسم برده است، از ارتش بوده؟ از ژاندارمری و شهربانی بوده؟ مرادش از نیروهای مردمی، اینها بودند؟ مسلم است که نه. پس نیروی مردمی که اسم برده، لاجرم باید از سپاه و یا کمیته‌های انقلاب و یا بسیج می‌بوده‌اند. اما اختیار این نیروها در دست که بود؟ واقع امر اینست که به این مناسبت، او نامه‌ای به بنی‌صدر ننوشته‌است. اگر نوشته بود و این نامه «از اسناد و یادگارها» بود، بارها انتشارش داده بودند. نامه‌ای در کار نبود. اعتراض از سوی بنی‌صدر بعمل آمد و در کارنامه‌ها این اعتراض را فاش گفت. آن روزها که تمامی وسائل تبلیغاتی از رادیو و تلیزیون و روزنامه‌ها، جز دو روزنامه (انقلاب اسلامی و میزان) و منبرها و تریبون مجلس در اختیار دار و دستهِ حزب جمهوری بود، اگر ذره ای خلاف حقیقت در آن نوشته ها بود، لاجرم همان وقت می نوشتند و می گفتند.

در کارنامه 21 مهر ماه 59 گفته‌است: «تلفن‌های پی در پی راجع به وخامت وضع در خرمشهر و آبادان می‌شد. جواب این بود که مقاومت کنید، بایستید و تسلیم نشوید». و در کارنامه 23 مهرماه گفته‌است: «… ساعت چهارو نیم صبح بود که از آبادان زنگ زدند دشمن در آستانه شهر است، خدایا! این مقاومت را، مقاومت طولانی این دو شهر را دشمن می‌خواهد بشکند. آنها می‌گفتند چرا قوای زرهی نمی‌فرستید و من می‌گفتم مقاومت کنید و ما امیدواریم دشمن را بشکنیم. مقاومت کنید. مقاومت کنید…» و در کارنامه 25 مهرماه60 گفته‌است: «شب سرهنگ فروزان، فرمانده کل ژاندارمری صحبت کرد که یک گردان پیاده زرهی به خرمشهر می برد. گفتم هزار نفری که امروز رفتند، چطور شد؟ گفت:« ما کسی را ندیدیم. پیش از این هم یک نوبت قرار بود 10 هزار نفر از تهران به خرمشهر ببرند، شده هزار شد 500 تا و هنوز هم یکی از آنها به خرمشهر نرسیده است». این 10 هزار نفر همان «نیروهای مردمی» بودند که باید برای دفاع از خرمشهر می‌فرستادند و پای یکی از آنها هم به خرمشهر نرسید. در کارنامه شنبه 6 آبانماه 59 گفته‌است: «شورای نظامی تشکیل شد… بعد از رفتن فرماندهان باز با آقای موسوی اردبیلی صحبت کردیم، گفتم … اطلاع یافتم که در یک مجلس خصوصی باز همانها که همواره مایه این وضعیت بوده و هستند، راه افتاده‌اند که باید کمیسیون تحقیق در باره خرمشهر تشکیل شود… مسئله اینجا است که واقعا باید هیئتی تشکیل شود و به مقدمات وضعیتی که کار را بدانجا رساند و وضعیتی که در حین جنگ، حاکم شد، برسد و اصرار قاطعی که داشتم در نقاط جنگ اداره و فرماندهی واحد باشد. اما متاسفانه این کار فقط در جاهائی که حمایت‌های غیر قابل قبول وجود داشت، نشد. در شهری که 15 دسته بخواهند بجنگند و هیچ فرماندهی و احدی نباشد، ایثار ایثارگران نتایج لازم را ببار نمی‌آورد. این وضع از یک نظریه سرچشمه می‌گرقت که پیش از جنگ هم بود. نظریه‌ای که در مصاحبه یکی از نمایندگان به یک روزنامه ایتالیائی گفته بود که در جریان جنگ، ارتش از بین می‌رود و جنک بصورت مردمی ادامه پیدا می‌کند. او از طرح ادامه جنگ، آینده‌ای که ممکن است با جنگ مردمی تصویر کرد و توسعه جنگ در منطقه، صحبت کرده‌است….»

بشرح فوق، حقیقت امر اینست که بنی‌صدر اعتراض می‌کرد که 15 گروه را بدون فرماندهی به خرمشهر برده‌اید و سبب شده‌اید کار دفاع شهر، غیر ممکن شود. همین خامنه‌ای مدعی بود که شهر قابل دفاع نیست. بنی‌صدر اسرار می‌ورزید که به هیچ وجه نباید گذاشت شهر سقوط کند. قرار شد 10 هزار نفر از کمیته ها جمع کنند و به این جبهه بفرستند. بلاخره 10 هزار نفری که قرار شد همین خامنه‌ای به جبهه خرمشهر – آبادان برساند، به 1000 نفر تقلیل پیدا کرد و هزار نفر به 500 نفر تقلیل پیدا کرد و … تازه «نظریه‌ها» طرح می‌کردند. می‌گفتند «باید کاری کنیم که جنگ ادامه پیدا کند». گوینده همین دار و دسته بودند. رجائی و همین خامنه‌ای در شورای دفاع می‌گفتند اگر جنگ ادامه پیدا کند، همه مسائل ما حل می‌شود. و بنی‌صدر می گفت «چرا در خاک میهن و با خرابی شهرهای ما، جنگ ادامه پیدا کند و … ». در عمل، با کودتای خرداد 60، خامنه‌ای و هاشمی رفسنجانی و دستیاران خمینی، او را به کودتا بر انگیختند. جنگی را که در حال پایان یافتن بود، به مدت 8 سال ادامه دادند. تا هم آنها استبداد را بازسازی کنند و هم امریکا و انگلیس و اسرائیل به هدف خود بسند. اینان پیروزی را از ایرانیان دزدیدن و به جنگ افروزان بین‌المللی دادند.

باری وقتی از این «نیروهای مردمی» یأس حاصل شد و مسلم شد که ملاتاریا مصمم است «ولو به قیمت نابودی کشور، مانع از پیروزی بنی‌صدر بشود و جنگ را بنا دارد جنگ را برای از بین بردن ارتش و توسعه جنگ در منطقه ادامه بدهد، با همه خطری که انتقال دو تیپ از لشکر خراسان داشت، دستور داد این تیپ ها به جبهه خرمشهر بروند، و رفتند. یک تیپ موفق شد مانع از سقوط آبادان بشود و ارتش متجاوز عراق را در بیابان زمین‌گیر کند. بدنبال این موفقیت بود که بنی‌صدر به مزاحم‌های از نوع خامنه‌ای گفت، وقتی با یک تیپ می‌شود 12 تا 15 گردان عراقی را زمینگیر کرد، پس خرمشهر قابل دفاع بود و هر بلائی برسر شهر آوردید، شما آوردید. مردم ایران هنوز تظاهرات مردم خرمشهر در اردوگاه ها برضد سران حزب جمهوری که باعث سقوط شهر شدند را، از یاد نبرده اند.

2- وقتی تناقض اول معلوم شد و روشن گشت که نیروهای مورد اشاره در اختیار خودشان بود و خود عامل سقوط شهر شدند، می‌رسیم به دروغ بزرگ دوم خامنه‌ای. می‌گوید نامه‌ای به بنی‌صدر نوشتم. راست می‌گوید نامه‌ای به بنی‌صدر نوشت اما بمناسبت جبهه اهواز و نامه‌ای بود از سر عجز و ترس و ناباوری به مدافعان میهن. در این نوشته با «هزار دلیل» ثابت می‌کرد اهواز قابل دفاع نیست و خوزستان را باید از دست رفته پنداشت. در پاسخ این نامه بود که بنی‌صدر پیروزی در جنگ را متعهد شد و نگذاشت به حرفهای این شخص و نظائر او، بخصوص رجائی که می‌گفتند بگذارید بیایند جلو، جنگ طولانی بشود، عمل گردد. بنی‌صدر یک روز جنگ را زیاد می‌دانست چه رسد باینکه بگوید زمین می‌دهیم، زمان می‌گیریم. به چه دلیل میگوئیم نامه را بمناسبت دیگر نوشته بود؟ اگر نامه را نشر می‌دادیم، همه راستگو را از دروغگو تمیز می‌دادند، اما وقتی نامه انتشار نمی یابد از کجا او دروغگو است.

به دو دلیل این نامه در باره خطر حمله به اهواز و با مضمونی است که در بالا آوردیم، بود. یکی اینکه این نامه که خامنه‌ای آن‌را سند و یادگار آن روزها می‌داند، چرا منتشر نمی‌کند؟ زیرا می‌داند آن نامه در محل امن محفوظ است و اگر بخواهد نامه دیگری حالا جعل و منتشر کند، وقتی نامه اصلی منتشر شد، رسوا می‌شود و برای همیشه. دلیل دوم این است که در همین «خطبه های نمازجمعه» نمی‌گوید، کدام نیروها را اسم برده است و بنی‌صدر نداده است.

3- دروغ بزرگ سوم این‌است که می‌گوید بنی‌صدر می‌گفته‌است زمین می‌دهیم، زمان می‌گیریم و خودش این حرف را معنی کرده‌است. این سخن دروغ است اما نه یک دروغ معمولی، دروغی از نوع قلب حقیقت است. در حقیقت، این نه بنی‌صدر و اطرافیان او بودند که می‌گفتند زمین می‌دهیم و زمان بدست می‌آوریم، بلکه سران وقت سپاه و امثال خامنه‌ای بودند که چنین می‌گفتند. بنی‌صدر، در پاسخ آنها، می‌گفت: از وجب به وجب خاک وطن باید دفاع کرد. کشوری که زمین از دست می‌دهد و این زمین خوزستان و بلکه غرب ایران است، بعد هیچ ندارد تا زمین از دست رفته را باز ستاند. در این باره، سندها وجود دارند. از جمله نامه او به خمینی به تاریخ 28 شهریور 1359 (کتاب نامه های آقای بنی صدر به آقای خمینی و دیگران- ص 87):

«1– یکماه پیش همین فرماندهان را بخدمت فرستادم اطلاعات حاصله درباره توطئه امروز را بعرض رساندند. بعد باینجانب فرمودید به این اطلاعات باور نمى‏فرمائید. و امروز راست از آب درآمده‏اند و احتمال یک درگیرى گسترده از مرز ترکیه تا مرز پاکستان، احتمالى قوى است. در این وضیعت پرخطر پى در پى از اینجا بآنجا رفتم تا از سوئى محیط مردمى را به دولت جمهورى اسلامى علاقمندتر سازم و از سوى دیگر وضیعت نیروهاى مسلح را با دقت بررسى کنم. افسوس مى‏خورم که به هشدارهایم توجه کافى و اعتماد وافى نشد و اینک قسم میدهم به خدا، که اعتماد و اطمینان بفرمائید بلکه بتوانیم این مرحله بسیار خطرناک را نیز از سر بگذرانیم، چون براى خدا مى‏کنم و بخلاف آنچه بعرض رسانده‏اند نه قدرت مى‏طلبم و نه افتخار شخصى بخواست خدا موفق میشویم. بااینحال :

در کرمانشاه و تهران دو نظریه درباره برخورد نظامى در مرزها طرح شد و حاصل صحبت‏ها در دو صورت جلسه تنظیم شد که همه امضاء کردند و بحضور فرستادم.

یک نظریه مى‏گفت که ارتش بلحاظ کمبود سلاح و از دست دادن حالت تمرکز نمی‌تواند مقاومت کند بنابر این در هم شکسته مى‏شود و باید جنگ‏هاى چریکى کرد و ضربه زد. اینجانب پرسیدم آیا فکر مى‏کنید اگر بیایند و غرب و خوزستان را بگیرند چیزى برجا مى‏ماند تا بعد برویم جنگ چریکى بکنیم! معلوم شد فکر این موضوع اساسى را نکرده‏اند، اینست که باتفاق آراء پذیرفته شد که باید مرزها را نگاهداریم و بعد گروهاى جنگ چریکى تشکیل بدهیم. در آنجا و هم در تهران دو سووال طرح شدند:

– آیا سپاه میتواند منهاى ارتش عملیات چریکى انجام دهد؟ پاسخ این بود که نه

– در صورتى که در خاک دشمن نمیتواند، آیا میتواند همین کار را در کردستان انجام بدهد تا نیروهاى ارتش به مرز منتقل بشوند و در برابر دشمن قرار بگیرند؟ در کرمانشاه جواب روشنى داده نشد، اما در تهران مسوولان سپاه باصراحت گفتند که بدون ارتش سپاه در کردستان نیز نمیتواند برپا بماند.

بنابراین روشن است که کاریکه نه در کردستان و نه در خاک عراق نمیتوان کرد را نباید و نمیتوان اساس کار قرار داد.

اما دلیل آشکار دیگری بر قول خامنه‌ای در سخن خود او وجود دارد. مدعی است بنی‌صدر گفته است فرصتی پیدا می‌کنیم بازسازی کنیم. بازسازی چه ارگانی؟ معلوم است: ارتش. بدین‌قرار برای آنکه دروغی بگوید، ناگزیر به حقیقتی اذعان کرده‌است و آن اینکه سازمان ارتش متلاشی بود و گرنه تجدید سازمان معنی پیدا نمی‌کرد. اما چه وقت سازمان ارتش متلاشی شده بود؟ قسمتی در سال آخر رژیم شاه بخصوص براثر اصرار بختیار به انجام کودتائی که برژنسکی، مشاور امنیتی کارتر، طرح و خواهان انجامش بود و بقیه هم بدست متصدیان وزارت دفاع پیش از تصدی رئیس جمهوری، یعنی از جمله بدست همین خامنه‌ای که تا ریاست جمهوری بنی‌صدر, معاون وزارت دفاع و مامور منحل کردن ارتش از سوی حزب جمهوری اسلامی بود. مسئله در شورای انقلاب طرح شد. بهشتی بود که گفت این ارتش بدرد ما نمی‌خورد، چه بهتر که از بین برود. هم او طرح انحلال ارتش را که به اتفاق خامنه‌ای و هاشمی رفسنجانی تهیه کرده بود، به شورای انقلاب آورد. بنی‌صدر مانع از تصویب و اجرای آن شد. باوجود این، به جان ارتش افتادند. وقتی 12 هزار نفر افسر را تصفیه کردند و هر روز دادگاه‌های انقلاب ارتش و غیر ارتش و کمیته و سپاه و … را بجان ارتشیان می‌انداختند. دیگر، در ارتش، نه سازمان ونه انضباط و نه روحیه بر جا می‌ماند و نماند.

ارتش براثر کوشش بنی‌صدر و افسران فداکار و میهن دوست و درجه داران و سربازان صمیمی و با ایمان، زیر ضربات دشمن تجدید سازمان کرد. این‌است آن حقیقتی که خامنه‌ای در این روزها که او و متصدیان دیگر، کار جنگ را از پیروزی به شکست کشانده‌اند، وارونه جلوه می‌دهند. خوانندگان نوشته‌های جان گراس، فرستاده لوموند را خوانده‌اند و می‌دانند که «سپاه، ارتش را متهم می‌کند که حمایت لازم را در جنگ هور هویزه با نیروی هوائی و نه با توپخانه از آنها نکرده‌است. حتی ارتش را متهم به خیانت می‌کند. بنابر این خامنه‌ای در واقع همان اتهام را تکرار می‌کند. می‌داند که ارتش برای اولین بار و تحت فرماندهی نخستین منتخب کشور، جنگ میهنی کرده و به یک ارتش ملی بدل شده‌است.این ارتش می‌بیند که پیروزیهایش که کارشناسان نظامی آن‌را معجزه شمردند، بدست ملاتاریا نابود شده‌است. بنابر این جز نفرت نثار امثال خامنه‌ای نمی‌کند. خامنه‌ای، به روشی که عقل زورپرست را است، در مقام ستودن «نیروهای مردمی»، این ارتش است که غیر مردمی می‌خواند.

4- و از آنجا که هدف در وسیله بیان می‌شود، از سخنان خامنه‌ای هدف او آشکار می‌شود. نیروهای مردمی یعنی همان «حزب الله». خامنه‌ای می‌گوید تکیه گاه اصلی را هم چنان آنها می‌داند و آنها می‌داند و آنها از اولویت کامل برخورداند و با توجه به سرمقاله‌ای که روزنامه جمهوری نوشته و در آن به بازرگان هشدار که چرا به راه بنی‌صدر و «منافقین» می‌رود، روشن است که هدف خامنه‌ای از تنها به قاضی رفتن و در محیطی که بر آن سانسور مطلق حاکم است دروغ گفتن، جز این نیست که احساسات پاسداران سپاه و کمیته و بسیجی‌ها را برانگیزد. می‌خواهد دورغی را که در ذهن آنها بطور مستمر القا می‌کنند، به کینه‌ای کور بدل سازد. چرا؟ زیرا در سپاه پاسداران، این سخن هر روز بیشتر از روز پیش بر زبانها می‌آید که بنی‌صدر صادق بود و وضعیت امروز را بدرستی پیش بینی‌کرد. او جنگ را برد و همانطور که گفته‌بود، اینها آن‌را ادامه دادند تا مثل گروگانگیری با شکست مفتضحانه تمام کنند. حالا اینها کوتاه آمده‌اند، صدام کوتاه نمی‌آید. سخنان خامنه‌ای جای تردید نمی گذارد که اطلاعات واصله از سپاه، کاملا صحت دارند و وضع درونی آن و روحیه‌ای که پاسداران از خود بروز می‌دهند موجب آشفتگی شدید سران رژیم ملاتاریا شده‌است. و دانستنی و گویا است که در مطبوعات رژیم، مقاله های بسیار درباره سالروز فتح خرمشهر نوشته شده و در آنها کمتر اشاره‌ای به نقش ارتش نیست.

 

روزنامه انقلاب اسلامی شماره 100- از 18 تا 31 خرداد 1364 برابر 8 تا 21 ژوئن 1985 که با افزودن قسمتی از نامه بنی‌صدر به خمینی و توضیح‌های دیگر کامل‌تر شده‌است.

EEshomare100DorooghKhamenei1

 

EEshomare100DorooghKhamenei2

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید