٭ مدرّس در اسلامبول پایتخت خلافت عثمانی
سید حسن مدرّس بعد از ورود به اسلامبول در درجۀ اوّل دچار عسرت و بیپولی میشود و مناعت طبع وبلندپروازی و علوّ همّت او مانع بوده که به کسی از ایرانیان یا عمّال دولت عثمانی اظهاری نماید ، و افسران آلمانی هم بعد از ورود مهاجرین به بغداد یک مرتبه مفقودالاثر شده و دیگر دیده نشدند ، مرحوم مدرّس بدون معرّفی کامل خود در مدرّسۀ ایرانیان اسلامبول به نام یک فرد مهاجر ساده ساعاتی از اوقات خود را در آنجا تدریس میکند و با حقوق کمی که به او میدادند امرار معاش مینماید .
شخصیت مدرّس را از اقامت در اسلامبول و ملاقاتهای رسمی وی با رجال برجسته و سیاسی آن کشور به خوبی میتوان تشخیص داد. زیرا مدرّس در این مهاجرت تقریباً جنبۀ ریاست روحانی مهاجرین ایران و از طرف دیگر سمت نمایندگی روحانیون ایران را داشته به علاوه در کابینۀ متشکّله در کرمانشاهان و اسلامبول مقام وزارت عدلیه و اوقاف را نیز دارا بوده است.
همچنین در هنگام ملاقات رسمی که با پرنس “سعید حلیم پاشا” وزیر کشور وقت، “طلعت پاشا” که پس از مدّتی صدر اعظم میشود و “انور پاشا” وزیر جنگ و دیگر وزراء دولت عثمانی در هیأت وزراء مینماید، با آنکه اتاق مبله بوده معهذا مدرّس روی زمین مینشیند و تمام وزرا به احترام وی مجبور میشوند صندلیها را ترک گفته روی زمین بنشینند.(4)
٭ ملاقات مدرّس با خلیفه و هیأت وزرای عثمانی
خلیفۀ عثمانی که آوازۀ رشادت و فعّالیت و قوّۀ بیان مدرّس را شنیده بود و اساساً سلاطین عثمانی بعد از برخورد به مرحوم سید جمالالدین اسدآبادی همدانی ، همیشه در مقام نزدیکی با علماء ایرانی و شیعه بوده و در واقع سید جمالالدین دیگری را در بین ایرانیان جستجو میکردند ، لذا در مقام ملاقات آن سیّد جلیل برآمد و با وسایل معموله وقت ملاقات معیّن کردند ؛ و مدرّس به حضور خلیفه بار یافت . در آن موقع قاضی القضاه که بزرگترین مقام روحانی در دولت عثمانی بود حاضر بوده است ؛ اهمّیت این مقام در کشور عثمانی به حدّی است که مکرّر قاضیالقضاه حکم قتل خلیفه را صادر کرده و به دست ولیعهد عثمانی اجرا شده است ، که تاریخ مراتب را حکایت دارد .
بعد از تعارفات معموله ، اوّل قاضی القضاه شروع به مذاکره نموده و قضیّۀ اتّحاد اسلامی و تشکیلات حزب “اتّفاق و ترقّی” را که شعبهای هم در ایران داشتند مورد بحث قرار میدهد ؛
مرحوم مدرّس ، لزوم اتّحاد اسلامی را تأیید و منتهای آمال خود معرّفی و از وجود شعبۀ “حزب اتّفاق و ترقّی” و مرام آن اظهار بیاطّلاعی مینماید.
قاضی شرحی از مضارّ وجود دولتهای کوچک اسلامی که به تنهایی قادر به حفظ خود در مقابل دول مسیحی نیستند اظهار و بیانات مفصّلی از منافع تشکیل یک دولت معظم دول اسلامی مینماید و منتظر مشاهدۀ تأثیر سخنان خود در مدرّس میشود.
مرحوم مدرّس قسمت اوّل را تأیید و قسمت ثانی را هم غیرعملی میداند ، و میفرماید که چنین دولتی ممکن نیست تشکیل شود مگر به تصدّی “حضرت علی بن ابیطالب علیهالسلام جدّ گرامی من” زیرا در زمان خلفاء ثلاثه راشدین اوّلیه هم با انجام از خود گذشتگی که در مدّت تصدّی خود ابراز داشتهاند باز بین مردم عرب و نژادهای دیگر از قبیل ، ایرانی ، مصری ، قبطی و ترک قواعد ملل غالب و مغلوب حکمفرما گردید. فقط حضرت امیر علیهالسلام بود که خواست تمام مسلمانان را به یک نظر نگریسته یعنی عرب را بر سایر اقوام ترجیح ندهد ، و خلافت دنیایی اسلامی تشکیل دهد، که فوراً قوم عرب به دسایسی از قبیل جنگ جمل و صفّین و نهروان با او مقاومت کرده و مانع پیشرفت و نهضتش شدند . آیا حضرت قاضیالقضاه از نژاد ترک یا نژادهای دیگر انتظار بیشتری از قوم عرب دارد ؛ یا مقصود استعمار سایر ملل جهان است ؟
سلطان محمّد پنجم خلیفۀ عثمانی ، که حریف را پر زور دید برای اینکه کار به جای باریک نرسد ، در مذاکرات دخالت میکند وآزادی و تجدّد و اختلاف بین مشروطه و استبداد را مورد گفتگو قرار میدهد ؛ و میگوید ملّت ایران هنوز زود است که به مشروطه نائل شود . به دلیل آنکه اختلاف عقیدۀ مردم ، علاوه بر اینکه مانع پیشرفت امور کشور شده اساساً امنیت را هم در سراسر ایران مختل کرده است.
مدرّس در جواب میگوید ، دولت مشروطۀ ما پیشرفت شایانی کرده است. تشکیلات اداری خود را اصلاح کرده که از آن جمله تأسیس پستخانه است که با تمام ملل دنیا مستقیما ارتباط حاصل کرده و هیچ دولتی در داخلۀ ما دیگر پستخانه ندارد و ناچار است مراسلات و مراجعات سیاسی خود را به پستخانۀ ما رجوع و خودش فقط برای امور سیاسی شخصی خود پیک سیاسی داشته باشد ، ولی حق ندارد به نام ارسال مرسولات اتباع خود یک شعبۀ رسمی پستی و در واقع اداره جاسوسی هم داشته باشد. اعلیحضرت سلطان تصدیق خواهند فرمود که امور کشوری الاهم فالاهم دارد. ایجاد پستخانه مربوط با ملل عالم فوقالعادّه مهم و در کشور حکم شریان و اعصاب را در بدن انسان دارد ، بدیهی است متدرّجاً به رفع نواقص دیگر خود اقدام خواهیم کرد . و کشور ما ابداً از طرف ایرانیان عدم رضایت و ناامنی نسبت به مشروطه ندارد و این همسایگان هستند که به واسطۀ حفظ موازنۀ سیاست خودشان یا تحصیل و تأمین منافع و یا به طمع خاک ما این تشبثات را ایجاد و دامن میزنند !!
کلّیۀ مطالب فوق کنایه و نسبت به دولت عثمانی بود ، زیرا عثمانیها ضمن قراردادهایی که با چهار دولت معظم اروپایی : “انگلیس” ، “فرانسه” ، “ایتالیا” و “آلمان” منعقد کرده بودند ، برای آنان حقّ تأسیس پستخانه قائل شده بودند و تا زمان تشکیل دولت ترکیۀ جدید این رسم در کلیۀ کشورهای وسیع عثمانی برقرار بود.
صدر اعظم عثمانی پرنس سعید حلیم پاشا ، مقاومت و معارضه شدید مدرّس را با سلطان مشاهده کرد ، و خلیفۀ خود را در مشت توانای پسر خلیفه روز غدیر (5) مغلوب و بی چاره یافت ! برای خلط مبحث صحبت را به قوای نظامی کشید و گفت خوب است نظامیان “عجم” مثل نظامیان دولت عثمانی بشود .
این بیان دو نکته باریک داشت ، یکی آنکه دولت عجم نگفت ، زیرا دولت عثمانی برای هیچ دولت و تشکیلات اسلامی غیر از خودشان رسمیت واقعی قائل نبودند ، دیگر اینکه در کلمۀ عجم قصد اهانت داشته ، چه یکی از معانی بعیدۀ عجم حیوان بی زبان و یا زبان بسته است .
مدرّس فورا متوجّه گردیده و گفت: جناب صدر اعظم اوّلاً از حال به بعد از استعمال کلمۀ عجم خودداری فرمائید . زیرا این کلمه با معنی موهنی که دارد بر غیر عرب عناداً اطلاق شده و ایرانیان و اتراک و تاتار را به قصد اهانت ، عدّهای از اعراب متعصّب “عجم” گفتهاند. ما و شما مشترکاً مورد همین اهانت هستیم و دیگر آنکه اگر مقصود شما از عجم ایران است ، باید دولت ایران بفرمائید ، اما راجع به اصل مطلب اگر ما موفّق شدیم قلوب تمام ملل عثمانی و ملّت ایران را متّحد نمائیم به مراتب بر اتّحاد لباس و قشون ترجیح دارد !!
همین مباحثه باعث شد که در قرارداد جدید ترکیه مقیّد شده که از کلمه عجم و عثمانی متقابلاً خودداری شود .
٭ بازگشت مدرّس از مهاجرت :
پس از شکست آلمان و تجزیهی عثمانی و پیروزی متّفقین ( روس و انگلیس ) مدرّس به ایران بازگشت و از راه اسلامبول به تهران وارد شد . پس از سالها دوری از مرکز و تحمّل رنجها و کوششها ، بار دیگر وارد خانه و زندگی محقّر خود شد . در حالی که زن و فرزند خود را از دست داده و فرزندان دیگرش سختیها برده بودند .
مجلس ایّام فترت خود را میگذرانید و لذا مدرّس مانند سابق مشغول تدریس فقه و اصول گشت و اینبار در حالی که در مسجد سپهسالار ( مدرسۀ شهید مطهّری کنونی ) برای طلّاب علوم دینی درس میگفت و سمت تولیت آنجا را نیز داشت ، در کارهای سیاسی نیز مداخلهی مؤثّر و قاطع مینمود. با بازگشایی مجلس، مدرّس دوباره به نمایندگی مردم تهران انتخاب شدو به مجلس رفت.( 16 )
٭ وزارت خارخارجه و سفارتخانۀ ایران
مدرّس در جلسۀ ۱۰۹ دورۀ ششم با توجّه به این امر می گوید: «حقیقه و فی النفس الامر مملکت مستقل بودنش به دو چیز است. یکی وزارت خارجه و یکی هم این که مملکت به همه جا در داشته باشد. به عقیدۀ من مملکتی که در به همه جا دارد و وزارت خارجه اش مهمّ است در دنیا استقلال دارد و این معنی استقلال است. حالا معنی این را (در به همه جا داشته باشد) یک وقتی به مناسبت می گویم که باید ملتفت باشد که هرکس بخواهد از استقلال دولتی بکاهد. از درهایش می کاهد. وزارت خارجه را باید اُبّهت داد.
باید سفارتخانه ها و قنسول خانه را در دنیا عظمت داد و در هر کدام مأمور فوق العاده خوب و عالی داشت و به خارج فرستاد. مجلس شورای ملّی قانون وزارت خارجه را مقدّم بر تمام وزارتخانه ها بنویسد. بنده چه رفته ام و چه شنیده ام، یک مأمور وزارت خارجه را ندیدم وقتی که از این جا می خواهد برود از او بپرسند که آنجا می روی می خواهی چکار کنی؟ بنده پرسیدم و دیدم که یک مأمور وزارت خارجه نیست که از این دروازه که بیرون می رود چیزی دستش باشد، که برود و به آن چیز عمل کند. ولی هر مأموری که از خارجه می آید توی این شهر، من که یک نفر وکیل و آخوندم و با هیچ کس مربوط نیستم، مرا می شناسد. تاریخم را می داند، سجلّ احوالم را می داند. خوراکم را حتّی زمانی که کوهستان بوده ام و شلغم می خورده ام می دانند. اماّ مأمور ما: من نرفته ام اما دیده ام، آقای آقا سیّد یعقوب هم فرمودند هر کدامش را می دیدم، با آنها داخل مذاکره می شدیم که چه می کنید؟ می گفتند. حفظ تبعۀایران. هر کجا می رفتیم می دیدم تبعۀ ایران می آیند و شکایت می کنند از دست مأمور ایران. اگر چه خوب نمی دانم که مأمور خارجه مان بد باشند. اما مأمورین خارجه مان بد است. ولی از باب اتّفاق خوب شده است که مأمورین خارجه مان همه بد است. والّا همۀ اهل مملکت می رفتند بیرون. این را هم غفلت نکنید که به مقتضای روز این بدی خوب شده است. چرا؟ به جهت اینکه تحقیق کردیم قریب بیست هزار نفر از کردستان ایران در خارج بودند می گفتیم چرا آمدید می گفتند از دست ظلم. در ایران زن می گرفتیم بیست تومان از ما می گرفتند. پدرمان می مرد، یک چیزی از ما می خواستند. حالا وارد در این مسئله نمی شوم. …یک دفعه من آرزو داشتم که یک بودجه وزارتخانه بیاید بگوید: صد هزار تومان به من بدهید می خواهم یک سفارتخانه در لندن درست کنیم یا یک سفارتخانه در فلان جا بنا کنیم. عظمت سفارتخانۀ ما به این نیست که صد دینار حقوق منشی به آن اضافه کنیم و مأمورین ما بروند در کاروانسرا و توی هتل منزل کنند و هر که وارد می شود عوض این که پذیرایی کنند، یک توقّعی از او بکنند.
اینها را دیده ام و عرض می کنم. چرا ما باید وزیر مختار نداشته باشیم در تمام ممالک آسیایی؟ در ژاپن داشته باشیم. در چین داشته باشیم امّا ما هنوز حلاوت استقلال و حلاوت سطوت و سلطنت را نچشیده ایم. همین را فهمیده ایم که صد دینار زیاد یا کم کنیم. بنده موافقم که وزارت خارجه را باید توسعه داد، اهمّیت و عظمت داد. اما مأمور خارجه، کدام امر از امور ممالک خارجه بین مأمور ما و دولت خارجه فیصله می یابد؟» خواننده توجّه به دوره بیان این مطالب دارد. دوره ای که ایرانی در اوج تحقیر از خود هیچ نداشت. در جایی دیگر در مقدّمۀ کتاب زرد به بررسی مفصّل مرام ها و مسلک های وارداتی می پردازد و می گوید: «اینها برای ما مرام ها و مسلک هایی آوردند که حالا مارهای کوچک اند و بعدها برای ما افعی های زهرآگینی خواهند شد.» در بررسی لایحۀ حکومت نظامی می گوید:«من از گاو می ترسم چون شاخ دارد اما عقل ندارد.» تعریف رابطه فرد یا جامعه با انسان ها و جوامع باید روشن شود. در چنین زمانی می دانیم که باید در مقابل چه کنیم. نه تنها لازم است که جوامع و نوع رابطه را شناخت بلکه لازم است تا به زمان و سیر تحوّل آن نیز توجّه نمود. «تاریخ نویسان ما باید همۀ امکانات را داشته باشند که کوله پشتی خود را بردارند و در تمام دنیا بگردند و ملل موفّق را و ناموفّق را مورد مطالعه و تحقیق قرار دهند، نقاط قوّت، نقاط ضعف آنان را دریابند و بیاورند و با وضعیات ملّت و مملکت خودشان مقایسه کنند و بگویند و بنویسند، امروز با یک کتابخانه و دو کتابخانه نمی توان تاریخ نوشت، همۀ دنیا اسناد و مأخذ تاریخ شده است. یک حادثه امروز ریشه در دهها سال قبل دارد و یک اتّفاق فردا محصول جریانی از امروز است… ما در عصری زندگی می کنیم که باید عقل زیستن را بیاموزیم و تقویت کنیم. دارد غذای روح ما تغییر می کند. غذای جسم ما هم در حال تغییر است، به جایی خواهیم رسید که هر دو را هم باید کمپانیها برایمان تهیّه کنند و فکر و دست ما در آن دخالتی نداشته باشد. باید عقل زیستن با این زندگی را بیاموزیم. به ما تلقین خواهند کرد که عقل و دست شما آلوده است. صیانت تاریخ ما، دین ما، ملّیت ما، قوانین ما، معیشت فردی و اجتماعی ما را اگر از دست ما خارج کردند و خود متولّی آن شدند.هر روز چیزی به آن می افزایند یا از آن کم می کنند و ما گیج و منگ نمی دانیم دنبال چه باید برویم. سالها قبل که من به مکتب می رفتم و هنوز صنعت چاپ نه سنگی و نه سربی، در حدّ وفور فعلی نبود،یک قرآن خطّی داشتم هر کلمه را که یاد نمی گرفتم انگشتم را خیلی راحت به زبان می زدم و روی آن کلمه می کشیدم. آن کلمه طبعاً سیاه و یا اصولاً و فروعاً پاک می شد. موقعی که در خدمت استاد می رفتم و می خواستم بخوانم، آن کلمه را که یاد نگرفته بودم می گفتم جناب آخوند این کلمه پاک شده است، یکی دو سال طول نکشید که در قرآن من کلمات تعقلون، تعلمون، تفعلون و… پاک شده بود و قرآن خطّی من کتابی شده بود آسمانی که در آن نه عقل بود نه علم و نه عمل و از صاحبان عقل و علم و عمل هم فکری به میان نمی آمد.»(۳)
مدرّس بر این باوربود : «اگر یک کسی از سر حدّ ایران، بدون اجازهی دولت ایران، پایش را بگذارد در ایران و ما قدرت داشته باشیم، او را با تیر میزنیم و هیچ نمیبینیم که کلاه پوستی سرش است یا عمامه یا شاپو. بعد که گلوله خورد، دست میکنم ببینم ختنه شده است یا نه. اگر ختنه شده است بر او نماز میکنم و او را دفن مینماییم و الّا که هیچ.
پس هیچ فرقی نمیکند. دیانت ما عین سیاست ماست، سیاست ما عین دیانت ماست. ما با همه دوستایم مادامی که با ما دوست باشند و متعرّض ما نباشند. همان قِسم که به ما دستورالعمل داده شده است، رفتار میکنیم.» ( 17 )
٭ مدرّس مخالفت با قرارداد 1919 وثوق الدوله
سلطه طلبی بیگانگان
غلامرضا گلی زواره در بارۀ « مدرّس و قرارداد استعماری وثوق الدوله» می نویسد: «مورخ الدوله » که واسطۀ ملاقاتی جهت آشتی بین مدرّس و وثوق الدوله بود، چنین می نویسد: وقتی به ملاقات مدرّس نایل شدم، اوّل حرفی که زداظهار کرد بسیار کار خوبی کردید در این اختلافات نزد من نیامدید،زیرا شما عضو دستگاه دولت هستید; حالا چه شد که تشریف آوردید.
شرح قضیه و پیغام وثوق الدوله را بیان نمودم. مدرّس اظهار کرد که وی (وثوق الدوله) بسیار جسور و متهوّر است. اگر جسارت نداشت مرتکب چنین خیانتی نمی شد، ولی تاریخ تکرار می شود:
عبدالملک مروان سی سال در خانۀ خدا معتکف و اشتغال به تلاوت قرآن داشت، ولی پس از این که به خلافت رسید قرآن را بوسید که تا حالارفیق شما بودم و بعد هم شهر مکّه را آتش زد و به منجنیق بست، به هرصورت وثوق الدوله را حالی نمایید من کار خودم را می نمایم و شما کارخودتان را، لکن من موفّق می شوم و شما ضرر خواهید نمود اگر قراردادلغو شد همیشه متضرّر و منفور و از سیاست دور خواهید شد. و اگرقرارداد عملی شد و انجام گرفت دیگر انگلیس به شما کاری ندارد وبرای رضایت ملّت ایران شما را فدا خواهد نمود.
چون پیام مدرّس را برای وثوق الدوله بیان کردم این مرد که خود راصاحب هوش و ذکاوت و دوراندیش می دانست، اظهار داشت: اگر انگلیسی هارا به عقد این قرارداد متقاعد نکرده بودم، ایران را اشغال می کردندو به جای من و دیگران یک ژنرال یا مامور انگلیسی امور را به دست می گرفت عقیده ام این است که بعد از امضای قرارداد استقلال و تمامیت ایران مصون خواهد ماند. از گفته های وثوق الدوله چنین برمی آید که او نگران از دست رفتن قدرت سیاسی خودش بوده و به زعم و تصوّر خودفکر کرده تن دادن به چنین قرار داد ننگینی به نفع ایران است، درحالی که اسناد و مدارک مستند بعدها ثابت نمود این برنامه تهدیدی جدّی برای هویّت ایران به شمار می رفت. روزی وثوق الدوله پس از تنظیم قرارداد به خانۀمدرّس آمد و خطاب به آن سیّد وارسته گفت: آقاشنیده ام با پیمان تنظیمی بین ما و دولت انگلیس مخالفت کرده اید، مدرّس گفت بلی! وثوق الدوله پرسید: دلیل مخالفت شما چیست؟ آقا باصراحت فرمود:
قسمتی از آن قرارداد را برای من خوانده اند، جملۀ اوّل که نوشته بودید دولت انگلیس استقلال ما را به رسمیت شناخته است، آقا انگلیس کیست که استقلال ما را به رسمیت بشناسد، آقای وثوق چرا شما این قدرضعیف هستید، وثوق الدوله گفت: آقا به ما پول هم داده اند، مدرّس گفت آقای وثوق اشتباه کرده اید، ایران را ارزان فروختید.
سیاست مضرّ به دیانت
مورخ الدوله، در مورد وثوق الدوله می گوید: تصوّر نمی کردم رذایل ابلیسی را بر فضایل ادریسی برگزیند و به پستی میهن خود تن دهد،دریغ است که این خاک تابناک و این آینۀ الهی را با غبار خیانت آلوده ساخته و با امضای چنین قرارداد کلیۀ اعتبارات سابق خود رااز کف رها نموده حال که گامی بر خلاف سیرت صاحبان غیرت برداشته مانیز وظیفه داریم که بر ضدّ او و حامیانش به پاخیزیم و به جمیع وسایل ممکنه ورقۀ ننگین قرار داد اسارت ملّت را پاره سازیم اکنون ما مهیّج ترین لحظات تاریخ را می گذرانیم و در چنین موقعی سکوت وبی تحرّکی در حکم شرکت در خیانت خواهد بود و در ادامه از مدرّس تمنّامی کند که پیشوایی نهضت مخالفان را قبول کند.
از تلگراف کاکس به لرد کرزن برمی آید که مدرّس از مهم ترین عوامل ضدّیت با این قرارداد بوده است در بند اوّل آن می خوانیم: شدیدترین کسانی که مخالف قرار داد هستند به سرکردگی شخص معروف مدرّس… است.
مدرّس، در بیاناتی می گوید: سیزدهم ذیعقده 1337 ه.ق یک روز نحسی بود از برای ایران…
جزء اعظمش سه نفر بودند آقای وثوق الدوله، صارم الدوله، نصرت الدوله، مردم کمال غفلت را داشتند که این قرارداد منحوس چیست الانادری و قلیلی که از جمله بنده بودم که در همان ساعت که قراردادمنتشر شد با او مخالف شدم تا امروز بالاخره خدا توفیقی به ملّت ایران داد به استثنای ششصد و هشتاد و چهار نفر که اصولاً، فروعاً،عملاً، ناصراً، منصوراً، سیاستاً و یا کتباً در تمام مملکت ایران موافقت با قرارداد کردند باقی تمام ملّت ایران مخالف بودند… چون امیدوارم آن چه عقیده دارم ذرّه ای مخفی ندارم، عرض می کنم که هیجده نفر از موافقین قرارداد در این مجلس اند… قرارداد منحوسی یک سیاست مضرّ به دیانت اسلام، مضرّ به سیاست بی طرفی ما بود… کابینۀ وثوق الدوله خواست ایران را رنگ بدهد، اظهار تمایل به دولت انگلیس کرد، بر ضدّ او ملّت ایران قیام نمود حال هم هر کس تمایلی به سیاستی نماید، یعنی ما ملّت ایران با او موافقت نخواهیم نمود، چه رنگ شمال، چه رنگ جنوب و چه رنگ آخر دنیا (امریکا) ما باید بی طرف باشیم و هیچ رنگی نداشته باشیم صریحاً عرض می کنم بنده بر ضدّ اوهستم… .» مدرّس پس از توضیح دربارۀ یکی از همکاران و شرکای وثوق الدوله در عقد قرارداد مجدّداً اظهار داشت: «ایرانی بایدایرانی باشد، سیاستش هم ایرانی باشد.» آن گاه با ذکر این نکته که مذهب و وطن خواهی ایجاب می کند توبۀ اهل ندامت پذیرفته شود، گفت:
«آغوش ما برای کسانی که بگویند تمایل به انگلیس را رها و ایرانی هستیم باز است.» هنگام بررسی قرارداد وثوق الدوله در مجلس، مدرّس طیّ بیاناتی خاطر نشان ساخت: «هی می آمدند و به من می گفتند که این قرارداد کجایش بد است؟ بگویید تا برویم اصلاح کنیم، من جواب می دادم آقایان من یک فرد آشنا به سیاست نیستم… اما آن چیزی که در این قرارداد به نظرم بد است، همان مادۀ اوّلش است که می گوید ما(انگلیسی ها) استقلال ایران را به رسمیت می شناسیم. » در این هنگام صدای خندۀ نمایندگان از همه جای مجلس بلند شد، مدرّس لحظه ای خاموش ماند. آن گاه سکوت را شکست و به نمایندگان گفت: «این حرف مثل این است که یکی بیاید و به من بگوید سیّد، من سید بودن تو را به رسمیت می شناسم.» مدرّس افزود: «این قرارداد استقلال مالی و نظامی ایران را از بین می برد چون اگر بخواهیم ایران، مستقل بماند باید همه چیزش در دست ایرانی باشد. همه چیزش باید متعلّق به ایران باشد، امااین قرارداد یک دولت خارجی (انگلستان) را در دو چیز مهمّ مملکت ماشریک می کند: در پولش و در قوۀ نظامی اش این دلیل اصلی مخالفت من بااین قرارداد است.» با مخالفت مدرّس و دیگران قرارداد1919م. درمجلس به تصویب نرسید. مدرّس سهم بزرگی در تصویب نشدن این قراردادداشت، » ( 18 )
◀محمد ترکمان در نوشتۀ خود بنام « گفتگویی ناشناخته با مدرّس نظری بر دیدگاههای سیاسی و اقتصادی مدرّس » نظرش اینست:
دربارۀ اندیشۀ سیاسی وآراء و افکار شهید مدرّس آثار قابل توجّه و ارزشمندی منتشر شده است و راقم این سطور نیز در حدّ توان اندک خود در ده سال گذشته ، از جمله در سلسله مقالاتی مندرج در یکی از جراید ، در آآذر ماه 1373 بر اساس مذاکرات و موضعگیری های او در ادوار دوّم و سوّم و چهارم مجلس شورای ملّی به ذکر و توضیح آراء و مواضع فرهنگی ، اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی آن شهید و همچنین نقطه نظرهای او در بارۀ حکومت ، مردم ، مجلس ، انتخابات ، نمایندگان ، سیاست خارجی ، دیانت ، ملّیت ، تاریخ ، آزادی ، قضاوت ، دستگاه اداری ، مناسبات مسلمانان با یکدیگر، اقلّیتهای مذهبی ، نقش امنیت واستمرار درایجاد تمدّنها، تولید ، توزیع ، مصرف و … پرداخته ام.
اینک با دستیابی به مصاحبه ای ناشناخته از مدرّس ، که اگر نگوئیم تنها از معدود مصاحبه ها ی مطبوعاتی آن بزرگوار است ، متن آن را به علاقمندان تقدیم و در مقدّمه اشاره ای به نکته های قابل توجّه آن می نمائیم.
مدرّس در این گفتگو ابتداء از ایمان و اعتقاد خود به برنامه ریزی و کوشش تشکیلاتی یاد می کند و در پاسخ مصاحبه کننده راجع به مواد برنامه، از سادگی و همچنین محتوی آن به سه مادّه سخن می گوید.
مادّۀ اوّل برنامۀ پیشنهادی برای مجلس « استقامت در برابر حوادث داخلی و خارجی » است. مدرّس با عنایت به فشارهای واردۀ داخلی و خارجی برمجلس وسایرنهادها، مقاومت را از شرایط ضروری وسا مانیابی امور کشور معرّفی می کند.
مدرّس در آغاز بیان مادّۀدوّم برنامۀ خود به دو نکتۀ بسیار مهمّ اشاره دارد که عدم توجّه به آنها موجب عدم دستیابی به اهداف در حرکتهای سیاسی می شود: نکتۀ اوّل عبارت است از به روز و به هنگام بودن مواضع رجال سیاسی ، یا به بیان دیگر انعطاف پذیری و قدرت تحرّک وعدم تصلّب و توقّف درخطّ مشی، ونکته دوّم نیز ناظر به تشخیص و رعایت اولویتها درهرمقطع زمانی می باشد. درپرتو چنین نگرشی، مدرّس رفع احتیاجات کشور و مردم و اقدام عاجل درمسائل اقتصادی رابه عنوان وظیفۀ اصلی، ارزیابی می کند و مادّۀ دوّم برنامۀ خود را« کمک به اقتصادیات مملکت» اعلام می کند و راه وصول به آن را در چند تبصره به مضمون ذیل چنین می نمایاند.
فروش خالصجات دولتی به مردم به ایجاد اشتغال در بخش کشاورزی و معدنی به تأسیس بانک رهنی از جمله از راه وجوه تقاعد مستخدمین ؛ تقلیل و تصحیح نیروهای متمرکز و دستگاههای اداری ؛ فعّال کردن بخش معادن با دادن امتیاز استخراج به اتباع داخله و شرایط اشان ؛ تأسیس کارخانۀ ذوب آهن و راه آهن؛ خریداری حقوق ارباب حقوق از محلّ فروش خالصجات مملکتی و استفاده از وجوه آن رونق بخشیدن به اقتصاد کشور و الغاء مالیات از صنایع دستی جهت تشویق صنتعگران و رشد تولید.
تبصره های فوق وقوف مدرّس را به جایگاه والای « تولید » در نجات کشور از فقر و وابستگی و عقب افتادگی به خوبی نشان می دهد . مدرّس که خود و اسلافش در عرصۀ عمل و اندیشه مولّد بودند به درستی به نقش « تولید » در ایجاد تمدّن عنایت داشت.
مادۀ سوّم برنامۀ مدرّس تکیه بر « ثبات» و « دوام » هیئت دولتهای مورد تأئید مجلس ،^ حدّاقل در طول عمریک دورۀ مجلس قانگذاری ، دارد . او که تجر به های تلخی ازآمد و رفت دولتهای و تزلزل آنها پس از برقراری مشروطیت در ایران است، به حق تشخیص داده بود که تغییر های مداوم و پی در پی و عدم ثبات حاصلی جز پریشانی و هدر رفتن سرمایه های کشور ندارد.
مدرّس در جواب سئوال مخبر روزنامۀ « ایران » در بارۀ مشکلاتی که از سوی یکی از فرق مسلمانان حادث شده و راه رفع آن ، حلّ مشکل را در گرو تشکیل اجتماعی از نمایندگان دول و ملل مسلمان و اتّخاذ تصمیم درو ن مجمع می بیند.
چنین پاسخی نشانگر درک درست او از حلّ معضلات درونی دنیای اسلام است که نیازمند راه حلهای جمعی به دور از سلیقه های گروهی و فرقه ای است و آن نیز از سوی نمایندگان خود مسلمانان.
در جواب به سئوال کننده که جویای عقیدۀ او در سیاست خارجی کشور شده بود، مدرّس با توجّه به موقعیت جغرافیایی ایران و اوضاع روز و تجربیات تاریخی و در پرتو خرد، در چند کلمۀ کوتاه بهترین پاسخ را داه و می گوید : مودّت به ضمیمۀ استقامت»
در پاسخ سئوال مربوط به انتخابات دورۀ ششم تهران ، با توجّه به آنکه آراء حومۀ تهران مخدوش و از سوی عوامل رضا شاه مورد دخالت و تعرّض قرار گرفته بود و درنتیجه ، امکان حضور وکلای بدون موکّل را در مجلس فراهم آورده بود، مدرّس خواستار تجدید انتخابات در حوزۀ تهران شد تا وکلای طبیعی مردم در مجلس حضور یابند.
در بارۀ تجدید استخدام هیئت مستشاران مالی آمریکا ، مدرّس بر اساس یک تحلیل سیاسی و توجّه به قدرتهای جهانی فعّال در ایران و منطقه ، رأی به ابقاء هیئت مذکور می دهد.
در جواب آخرین سئوال راجع به نقش و جایگاه تشکیلاتی حزبی در یک جامعۀ زنده ، پس از اظهار تأسّف از عدم پاگیری احزاب در بیست سال پس از مشروطه و ذکر این نکته که « هرچه بوده است اسم بلارسم بوده» و در نتیجه برخوردار از توفیق و استمرار نشده است. از همۀ هموطنان می طلبد که بذل جهد ، حزبی از روی تفنّن بلکه مبتنی بر عقیده به نام « حزب وطنی بر محور مصالح ملی تشکیل دهند و در تقویت مبانی آن بکوشند. او در پایان ، آمادگی خود را برای عضویت در حزبی که شرح آن رفت برای خدمت جمعی و هماهنگی به کشور و مردم آن اعلام می کند.
اینک از اطالۀ کلام خود داری می کنیم و خوانندگان را به مطالعۀ متن مصاحبه فرا می خوانیم. در سال 1305، قبل از افتتاح دروۀ ششم مجلس شورای ملّی ، روز نامۀ نیمۀ رسمی ایران در متونی تحت عنوان : « عقاید نمایندگان مجلس » ، « در اطراف اصلاحات مملکتی با تعدادی از نمایندگان به گفتگو پرداخته و حاصل آن رادر آن جریده منتشر ساخت. اوّلین گفتگو با مدرّس انجام گرفت و در تریخ 19 تیر 1305 در روز نامۀ ایران منتشر شد . روز نامۀ مذکور در مقدّمه ای که بر گفتگوی مدرّس به چاپ رسانده تعهّد کرده است که در شماره های آتی گفتگو با سایر نمایندگان را نیز منتشر سازد و تا حدودی نیز به ان قول عمل کرده است.
اینک متن گفتگو را در زیر می خوانید :
س – ]آقای مدرّس [ راجع به کابینه ] ای [ که فعلاً سرکار است چه نظری دارید؟
ج – کابینه ای که فعلاً سرکار است بهترین کابینه هائی است که ممکن است تشکیل داد و شکل حاضررا با تکمیل آن بایستی نگاهداری نمود.
س – چون بعضی از وزرات خانه ها وزیر ندارد ممکن است بفرمائید که عقیدۀ شمادر این باره چیست؟
ج – به عقیدۀ من برای وزارت داخله قوام السلطنه خوب است و باید او را وزیر داخله کرد برای وزارت خارجه عقیده دارم مشاور الملک یا مشیرالملک که فعلاً در اروپا هستند وزیر خارجه باشند با معاونت اعتلام الملک یا ظهیر الملک.
س – برای وزارت عدلیه چه نظری دارید؟
ج – چون عدلیه نواقص زیادی هم از جهت قوانین و هم از حیث تشکیلات دارد که باید در این دوره رفع کرد لذا محتاج به تأمل زیاد است و الآن نمی توانم برسبیل جزم عرض کنم وفعلاً به همین حال خواهد بود.
س – چون مجلس و شورای ملّی روز یکشنبه رسماً افتتاح می شود تشکیلاتی داده اید یا خیر ؟
ج – هنوز تشکیلاتی نداده ایم ولی پروگرامی درنظرداریم که در تحت این پروگرام انشاءالله الرحمن در مجلس جمعیتی تشکیل دهیم و چون یک پرو گرام خیلی ساده وعملی و برای مملکت فوق العاده مفید است امیدواریم که جمعیتی تشکیل داده و موفّق به اجرای آن بشویم.
س – ممکن است بفرمائید که موادّ پروگرامی که درنظر دارید عبارت از چیست؟
ج – خیلی ساده و عبارت از سه ماده ذیل است:
1 – نظر به آنکه اوّل تشکیل دولت جدید است و البتّه درهر موضع جدیدی اهل حرص و آز در صدد و جلب نفع غیرمترقّی برمی آیند به جهت مادّۀ اوّل پروگرام استقامت است نسبت به حوادث جدیده که از خارج و داخل پیش بیاید.
2 – چون مرام و سیاست به اقتضای روز و وقت است و فعلاً احتیاجات مملکت و ملّت اقوام عاجل در هر گونه امور اقتصادی است ، مادّۀ دوم پروگرام کمک به اقتصادیات مملکت است و چیزهایی که فعلاً در نظرگرفته شده عبارت ازامور ذیل است:
الف – کمک مؤثّر به زراعت مملکت و تأسیس بانک فلاحتی .
ب – فروش خالصجات به اتباع داخله به هرترتیب وهر قیمیت که باشد.
ج – تأسیس بانک رهنی از اکثر محلّ و وجوه تقاعد مستخدمین که اینک جمع شده است.
د – منتظرین خدمت کردن مستخدمین دولتی که دارای صنعت یا مکنتی هستند و در عوض به کار گماشتن منتظرین خدمتی که نه صنعت و نه مکنت و نه ملک دارند ، به غیر از متخصّصین فنّی که در هر صورت به کار خود باقی خواهند ماند.
ر – دادن امتیازات استخراج معادن و غیره از هرگونه به اتباع داخله با شرایط سهله وکمک کمک دولت .
ه ـ وارد و به کار انداختن کارخانه ی ذوب آهن و تأسیس راه آهن از دو طرف به نحوی که پولهای تخصیص د اده شده برای این کار بیشترش در د اخل ایران صرف شود.
ی – خریداری حقوق ارباب حقوق از محلّ فروش خالصجات مملکتی و احتصاص محلّ آن که قریب یک میلیون می شود در بودجه برای مواقعی که قرضی لازم شود. به این معنی که فعلاً برای کشیدن راه آهن ده کرور وجه حاضر شده و برای سال آتی هم ده کرور حاضر خواهد شد. این بیست کرور به مصرف خرید کارخانۀ ذوب آهن و کشیدن خط آهن خواهد رسید و اگر لازم باشد که وجه بیشتری در آن سال به این مصرف برسد این یک میلیون اعتبار خواهد بود که ممکن است با آن بیست کرور قرض کرده و به ضمیمۀ بیست کرور خرج کرد که راه آهن زودتر به جائی منتهی بشود.
فی – الغاء مالیات هائی که بر صنایع یدی در کلّیۀ نقاط مملکت موجود است.
3 – خاتمه دادن به وضعیاتی که در این سه سال اخیر پیدا شده به دست یک کابینۀ ثابتی با هیئت پارلمان ، یعنی از کابینه برای مدّت دو سال نگهداری نمود تا بتواند اصلاحات منظوره را مجرا دارد.
س – برای ریاست مجلس چه نظری دارید؟
ج – این مسئله موکول به وضعیات داخلی مجلس است و قبلاً نمی توان در این خصوص اظهار نظر و عقیده نمود.
س – در مسئلۀ وهابی ها نظر حضرتعالی چیست؟
ج – به عقیده من آن قدمی که ممکن است در این خصوص بر داشت این است که در ایران یک کنگره از نمایندگان دول و ملل مسلمان تشکیل و توسّط دولت برای شرکت در این کنگره از عموم ملل و دول مسلمان دعوت شده و با توافق نظرآنها رفع سلطۀ این فرقه را بالاتفاق خواستگار شویم.
س – عقیدۀ شما در سیاست خارجی چیست ؟
ج – مودّت به ضمیمۀ مادّۀ اول پروگرام.
س– راجع به انتخابات تهران چه نظریه ]ای [ دارید؟
ج – پس از حذف آراء حومه هرکس دارای اکثریت است وکالت او صحیح است و بنابراین آراء حومه باید تجدید شود.
س – چون مدّت کنترات میسیون آمریکایی در همین دورۀ مجلس منقضی خواهد شد عقیدۀ شما راجع به تجدید استخدام آنها چیست؟
ج – با وجود دولت حالیه و امثال آن بی شبهه از فواید و مصالحی که بر وجود میسیون امریکایی است منتفع خواهیم شد و فرضاً اگر مضرّاتی دارد مرتفع خواهد شد ، لهذا عقیدۀ من در ابقاء میسیون آمریکایی است.
س – راجع به تشکیلات حزبی و لزوم آنها برای یک جامعۀ زنده عقیدۀ شما چیست؟
ج – در این بیست سال مشروطیت متأسّفانه حزبی وجود پیدا نکرده ، هر چه بوده است اسم بلارسم بوده لذا زود از بین رفته است و این یک بدبختی است که دامنگیر جامعه شده است.
برهر ذی حسّی لازم است که بذل جهد کرده و حزبی از روی عقیده و اساس بنام « حزب وطنی » تشکیل و در تشیید مبانی آن کوشش نماید. و من هم حاضرم که رسماً عضویت چنین حزبی را قبول و به طور اجتماع و هم آهنگی به وطن و مردم خدمت کنم. ( 19 )
◀ مدرس و حق رأی زنان
خسرو شاکری در مقالۀ خود تحت عنوان « نکاتی چند پیرامون تاریخنگاری جایگاه زنان در جنبش « گزارشی از خبرنگار تایمز از تهران، 9 اوت 1911 با تیتر « پیشنهاد حق رأی برای زنان و ردّ آن در مجلس دوم شورای ملی» آورده و در این گزارش آمده است : حامیان حق رأی زنان بایستی ممنون باشند که حتی در بُحبُحۀ دشواری ها و گرفتاری های ایران در حال حاضر، که پادشاه پیشین [محمد علی شاه] پرچم افراشته و جنگ داخلی در جریان است، یک حامی حق زنان در مجلس ایران پیدا شده است.
او کسی جز حاجی وکیل الرعایا، نمایندۀ همدان نیست که در سوم اوت مجلس را با دفاع جانانۀ خود از حقوق زنان درشگفتی کرد. مجلس در حال مذاکرۀ آرام نظامنامۀ [انتخابات] بعدی بود که باید در پائیز انجام گیرد و به مادۀ مربوط به محرومیت زنان از حق رأی رسیده بود 0مذاکره بر سر مسئله ای به این روشنی غیرضروری به نظر می رسید، و هنگامی که وکیل الرعایا به پشت تریبون رفت و صریحاً اعلام کرد که زنان صاحب روح و حقوق اند و بایستی حق رأی [هم] داشته باشند، لرزه به تن مجلسیان افتاد. ( 20 )
٭ جلسه 280 صورت مشروح روز پنجشنبه هشتم شهر شعبان المعظم ۱۱ برج اسد ۱۳۲۹– [ 1289 خورشیدی – 1910 میلادی ]
این جلسه مجلس به ریاست آقای مؤتمن الملک ۲ ساعت و ۴۵ دقیقه قبل از ظهر رسماً تشکیل گردید .
در رابطه با ماده ۴ که « اشخاصی که از حق انتخاب نمودن مطلقاً محرومند اول توان دوم اشخاص خارج از رشد و آنها که در تحت قیومیت شرعی هستند ۳– تبعه خارجه ۴– اشخاصی که خروج شان از دین حنیف اسلام در حضور یکی از حکام شرع جامع الشرایط به ثبوت رسیده باشد ۵– اشخاصی که کمتر از بیست سال داشته باشند ۶– ورشکستگان به تقصیر ۷– متکدیان و اشخاصی که به وسایل بیشرفانه تحصیل معاش مینمایند ۸– مرتکبین قتل و سرقت و مقصرینی که مستوجب مجازات قانونی اسلامی شدهاند و معروفین به ارتکاب قتل و سرقت و امثال آن که شرعاً برائت خود را حاصل نکرده باشند ۹– اهل نظام بری و بحری به استثنای صاحب منصبان افتخاری.
حاج وکیل الرعایا بعنوان موافق « حق رأی برای زنان» ، محمد علی فروغی ( ذکاءالملک) موضع شفافی نداشت و مدرس بعنوان مخالف « حق رأی زنان » بود که در زیر نظرات آنها را در اختیار خوانندگان ارجمند قرار می دهم :
حاج وکیل الرعایا– بنده خیلی جرأت میکنم و عرض میکنم که در آن اول محروم کردن نسوان است که یک قسمت از مخلوق خداوند است که آنها را محروم کنیم با کدام دلائل منطقی میتوانیم آنها را محروم بکنیم من جرأت کردم اگر ما چه بخواهیم چه نخواهیم در هر صورت ما محکوم به عمل کردن به قرآنیم آنها که نمیخواهند بروند و نخواهند که مجبور به اطاعت نیستند پس باید بدانیم در این جا چه دلیلی داریم که آنها را محروم بکنیم اگر دلیلی منطقی داریم که آنها را محروم بکنیم اول کسی که این طوق را به گردن خودش بیندازد بنده هستم و اگر میخواهیم ببینم به چه جهت آنها بنشینند اگر بگوئیم باید محفوظ باشند این شرط روی دادن آنها لازم نیست که داخل مردها بشود ممکن است که خودشان عالم داشته باشند همه چیز داشته باشند این مخلوق خدا تا چه وقت محروم باشند یک جماعت محبوب خدا آن قدر به ذلت باشند که یک چیزی که نشانه انسانیت است از آنها بروز کند کم کم عقب کشیدیم تا به اندازه عقب کشیدیم در زیر ابر پنهان شدیم.
ذکاء الملک– یک نزاع خیلی بزرگی است این مسئله ولی مترقب نبودیم که این جا پیش بیاید عرض میکنم بنده گویا از همه کس بیشتر هوا خواه این هستم که زنها یک حقوق عمده داشته باشند خیلی ترتیب زندگانی صحیحی داشته باشند و حقوق نابته معینی که دارند داشته باشند عرض کردم این یک نزاع بزرگی است و بنده مترقب نبودم که حالا این مذاکره پیش بیاید و بنده هم خیلی مشتاق هستم که ترتیب حال نسوان در این مملکت خوب بشود و ترقی نمایند و از این زندگانی که در واقع زندگانی محبوس است از این بیرون بیایند و هیچ کس نیست که متأسف نباشد از این که وضع زندگانی آنها خوب نیست ولی این که ما سلب آن حق را از آنها کرده ایم محتاج به دلیل و برهان نیست که توضیح بدهم هر وقت که ممکن بود زنها بیایند شرکت در انتخابات بکنند و رأی بدهند فوراً تصدیق خواهیم کرد.
رئیس– آقای مدرس موافق هستید؟ (مدرس بلی).
مدرس– از اول عمر تا حال بسیار در بر و بحر ممالک اتفاق افتاده بود برای بنده ولی بدن بنده به لرزه نیامد و امروز بدنم به لرزه آمد اشکال بر کمیسیون این که اولاً نباید اسم نسوان را در منتخبین برد که از کسانی که حق انتخاب ندارند نسوان هستند مثل این که بگویند از دیوانهها نیستند سفها نیستند این اشکال است بر کمیسیون و اما جواب ما باید بدهیم از روزی برهان نزاکت و غیر نزاکت رفاقت است از روی برهان باید صحبت کرد و برهان این است که امروز ما هر چه تأمل میکنیم میبینیم خداوند قابلیت در اینها قرار نداده است که لیاقت حق انتخاب را داشته باشند مستضعفین و مستضعفات و آنها از آن نمره اند که عقول آنها استعداد ندارد گذشته از این که در حقیقت نسوان در مذهب اسلام ما در تحت قیومتند الرجال قوامون عالی النساء در تحت قیومیت رجال هستند مذهب رسمیما اسلام است آنها در تحت قیومتند ابداً حق انتخاب نخواهند داشت دیگران باید حفظ حقوق زنها را بکنند که خداوند هم در قرآن میفرماید در تحت قیومیتاند و حق انتخاب نخواهند داشت هم دینی هم دنیوی این مسئله بود که اجمالاً عرض شد.» ( 21 )
اما در آن زمان در تاریخ ۱۲۸۹ برابر با 1910 شرایط اجتماعی و فرهنگی و سیاسی ایران آمادگی نظرات همچون وکیل الرعایا را نداشت. رضا خان هم با زور با حجاب مبارزه کرد خود به انتخابات فرمایشی اعتقاد داشت و در زمان دیکتاتوری او از « حق رأی برای زنان» در مجلس سخنی به میان نیامد. توضیح اینکه «اولین کشور اروپایی، فنلاند بود که حق رأی زنان را در سال ۱۹۰۶به رسمیت شناخت. پرونده به رسمیت شناخته شدن حق رأی زنان در اروپا همین یک ربع قرن پیش بسته شد. دلایل و توجیهات متفاوتی « برای محرومیت زنان از حق رأی» میشد. مثلا در سرمقاله یک روزنامه مهم آلمان در سال ۱۹۰۹ آمده بود که محرومیت زنان از حق رأی به این برنمیگردد که زنان و مردان به لحاظ عقلی متفاوتند، بلکه از این ناشی میشود که زنان به سیاست علاقه ندارند و فاقد کمترین تجربه در زمینههای سیاسی و اجتماعی هستند. این سرمقاله نشانه این ضعف زنان را هم عدم توجه آنان به مقالات سیاسی روزنامهها میدانست و به نظر کسانی اشاره داشت که چون زنان به سربازی نمیروند، به اندازه کافی در راه وطن فداکاری نمیکنند و نباید از حق رأی بهرهمند شوند. زیر فشار همین استدلال، موافقان حق رأی زنان میگفتند که برای زنان دوره خدمت اجباری در عرصههای اجتماعی به راه بیفتد.
شاید همین نوع نگاه و تفکر بود که باعث میشد قدیمیترین حزب سوسیالدمکرات جهان، یعنی حزب سوسیال دمکرات آلمان به رغم تصریح ضرورت دستیابی زنان به حق رأی در برنامه سال ۱۸۹۱ خود، در عرصه عملی برای تحقق آن تلاش چندانی نکند. سال ۱۹۱۸ هم که این حزب نیروی اصلی دولت انتقالی آلمان به سوی جمهوری را تشکیل میداد، بنا به اسناد، حزب زیر فشار نیروهای چپتر که در خیابانها به تظاهرات مسالمتآمیز و گاه خشونتبار مشغول بودند، یکی از اولین احکام خود را به اعمال حق رأی برای همه مردان و زنان اختصاص داد. وقتی که در ۱۹ ژانویه ۱۹۱۹ اولین انتخابات آلمان با شرکت همه مردان و زنان برگزار شد،
در پرتغال سال ۱۹۷۶، یعنی اندکی پس ازسقوط حکومت دیکتاتوری سالازار به زنان حق رأی داده شد. در سویس این حق در سال ۱۹۷۱ در برخی از ایالتها (کانتونها) جاری شد ولی اجرأی آن در سراسر کشور تا سال ۱۹۹۰ به درازا کشید. حکومت ژنرال دوگل در سال ۱۹۴۴ بدون اما و اگر حق رأی را برای زنان به رسمیت شناخت.» مبارزات به حق زنان جهان برای برسمیت شناختن و تأمین « حق رأی زنان» فرآیند طولانی داشته است.». ( 22 )
شماره ۸۳۹ از ۲۹ مهر تا ۱۲ آبان ۱۳۹۲