١٣٩٣/١٢/١٠-مهندس صادق امیر حسینی مبارز استوار نهضت ملی ایران، ایستاده بر پیمان در بامداد چهار شنبه ششم اسفند ماه 1393 برابر با 25 فوریه 2015 در سن هشتاد و شش سالگی در لندن دیده از جهان فرو بست و به جانب حق شتافت.
صادق امیر حسینی بتاریخ 15 شهریور 1307 شمسی در ساوه تولد یافت. وی فارغ التحصیل مهندسی دانشکده کشاورزی دانشگاه تهران واقع در کرج بود. نیاکانش در ساوه صاحب نام و نیک آوازه بودند. نیایش حاکم ساوه و پدرش مصطفی خان اعتضاد لشکر سرتیپ و از امیران توپخانه بود. چون از شرکت در به توپ بستن مجلس سرباز زد، به امر محمد علی شاه گرفتار و در بند شد. وی پس از آن که به وساطت مستوفیالممالک خلاصی یافت، از خدمت نظام بدر آمد و نهایتاً در قم مقیم و به درجه اجتهاد رسید. مادرش صدر جهان از خاندان تولیت آستانه مقدسه قم بود.
دوران کودکیاش مصادف با تحکیم استبداد رضا شاهی و فترت آزادی و سپس اشغال وطن از سوی متفقین بود. تأثیر این شرایط روح و روان جوانش را تشنه حق طلبی و حق جویی مدام کرد. افتادگی در مقابل فرو دستان و گردن فرازی در برابر صاحبان قدرت از خصایل بارز او شد.
دوران دانشجوئیاش مصادف با ملی شدن صنعت نفت گشت. مصدق بزرگ را تجسم آرمانهای خویش یافت و به نهضت ملی ایرانیان پیوست و به تعبیر خودش “بعنوان سربازی ساده در صف خدمت گذاران ایران به رهبری دکتر محمد مصدق” در آمد و باقی عمر را بر سر ایستادگی بر این پیمان گذاشت.
در قیام سی تیر ماه 1331 فعالانه شرکت جست و پس از آن در زمره نمایندگان دانشجویان دانشگاه تهران به توفیق دیدار و رایزنی با پیشوای نهضت ملی ایران نائل آمد.
پس از کودتای 28 مرداد 1332 به نهضت مقاومت ملی پیوست و همگام و همرزم این نهضت شد و در زمره دوستان نزدیک و همفکران آیت الله سید رضا زنجانی در آمد، دوستی وفاق و وثوقی که به درازای یک عمر ادامه یافت.
از کودتا تا پیروزی انقلاب و پس از آن لحظهای از بستر مبارزات ملی دور نماند، ایذاء و آزار و بازداشتها و بازجوییهای مکرر ساواک از آهنگ فعالیت و شرکت در مبارزاتش نکاست.
مسلمانی آزاده و صاحب قلبی گشاده بود. فارغ از اختلاف سلائق و نوع دید و نظر اگر اصول مشترکی مییافت از همکاری و همیاری در رسیدن به هدفی مشترک سرباز نمیزد، پایدار بر اصول آزادگی و آزاد منشی بود و به جهت این خصیصه با طیف وسیعی از مبارزین در تماس و همیاری بود.
مصدقی بود و مصدقی ماند، در طیف گسترده خانواده سیاسی مصدق بعضویت شورای مرکزی نهضت آزادی ایران در آمد، در روزهای پایانی پیروزی انقلاب در صمیمیت آیت الله خمینی تردید کرد و نسبت به همکاری و قبول مسئولیت مهندس بازرگان هشدار داد. اما چون در اقلیت ماند عملاً از فعالیت تشکیلاتی کناره گرفت و خود از قبول هر مسئولیت اجرائی سرباز زد.
طیف گسترده دوستان و همرزمان سالهای طولانی مبارزاتیاش از روحانی و غیر روحانی سکان داران جدید کشور شدند. هشدارهای پی در پی و انتقادات بیمحابایش حاکمان جدید را خوش نیامد و ناچار به دوری از وطن و تحمل بیش از سه دهه تبعید و رنج غربت شد.
در این سه دهه آنچه در توان داشت صرف جبران غفلتی کرد که نهضت آزادیخواهی و استقلال طلبی را دچار آسیبهای فراوان کرد. از صدماتی که متوجه وطن، اساس اعتقادات و فرهنگ این مرز و بوم شدهاست به شدت آزرده دل و نگران بود.
شهد پایداری بر اصول، تلخی غربت از کام او میزدود و تحمل مصائب و شدائد را بر او آسان مینمود.
گرچه نماند تا شاهد تحقق آرزوها و آرمانهایش در وطن باشد اما با قلبی مطمئن به سوی حضرت دوست بازگشت.
روحش شاد و قرین دریای بیکران رحمت و غفران خداوند باد.