نویسنده مقاله لورانس داویدسون استاد دانشگاه در تاریخ، نوشته و در 5 فوریه، انتشار دادهاست:
یک بام و دوهوائی که امریکا و کارشناسان در قبال «دوستان» امریکا از سویی و «دشمنانش» از سوی دیگر رویه کردهاند، مردم امریکا را سرگردان و از تشخیص تهدیدهای واقعی از تهدیدهای مجازی که دستمایه تبلیغاتند، از جمله «ایران تهدیدی جدی برای منطقه و جهان است»، ناتوان کردهاست:
● گارت پرتر، که مؤلف و روزنامه نگار است، بتازگی، کتابی با عنوان بحران سازان انتشار دادهاست. ایران اتمی یکی از بحرانهائی است که بحران سازان ساختهاند. کتابی بس اثر گذار و مستند و در همانحال، سخت انزار دهنده. زیرا اگر مدعاهای پرتر راست باشند، نه از ایران است که مردم امریکا باید بترسند، بلکه از سیاستگزار آن و سیاستمدارآن و دیوان سالاران امریکائی متحد اسرائیل است که باید بترسند.
بنابر قول پرتر، ایران هرگز یک برنامه تولید بمب اتمی جدی نداشتهاست. وآنگهی، 16 سازمان اطلاعاتی امریکا نیز به این نتیجه رسیدند، هربار، در گزارش سالانه خود به کنگره، میگویند ایران برنامه تولید بمب اتمی ندارد. بدبختانه، گزارش آنها را سیاست گذاران تحقیر میکنند و ما وسائل ارتباط جمعی چنآنکه باید به اطلاع مردم امریکا نمیرسانند.
در نتیجه، اطلاعات لازم را برای داوری مستقلانه درباره اقدامات ایران در باره تحقیقات اتمی ایران را ندارند. بنابراین، میشود آنها را به اشتباه انداخت و آنها که هدفهای سیاسی و ایدئولوژیک خاص خود را تعقیب میکنند و یا دستیار یک دولت خارجی هستند، میتوانند نظری را که میخواهند به این مردم القاء کنند.
● بعد از پایان جنگ سرد، درآنچه به روابط با دنیای خارج مربوط میشود، دیوان سالاری و وزارت دفاع امریکا، درجا، تروریسم بینالمللی را بعنوان دشمن امریکا معرفی کردند. در همان حال که امریکا از دیکتاتور «دوست» حمایت میکرد، بر تمامی جنبشهای مقاومت دربرابر این دیکتاتورها را آنگ تروریست زد و خود را در موضع جنگ با آنها قرار داد.
این سیاست نابخردانه و غیر واقع بینانه، واکنشهای خشونت آمیز برانگیخت. از آن جملهاند ترورهای 11 سپتامبر 2001. از آن پس، تهدید به عملی کردن توطئههای تروریستی، بخصوص تهدید امریکا با «اسلحه کشتار جمعی»، دستمایه اصلی بزرگ کردن بودجه دفاعی امریکا شد. پرزیدنت ژرژ بوش (پسر) مروج اصلی این طرز تلقی شد و دست به جنگ با عراق زد و بزرگترین فاجعه را ببارآورد. خاطره این فاجعه که بلحاظ خونها که ریخته شدند و هزینه نجومی که ببارآمد، با خاطره جنگ با افغانستان همراه شد و مردم امریکا را از جنگ و سیاست بازان بیزار کرد.
٭ نقش صهیونیستها:
● عراق ویران شد و دیگر «تهدید» نیست. اینست که سیاستگذاران امریکائی ایران را تهدید گرداندند. دروغ بزرگ بوش، رئیس جمهوری محافظهکار جدید درباره مجهز بودن رژیم صدام به سلاح هستهای را از یادها بردند و ائتلافی با نیروهای سیاسی بیشتری پدید آوردند و آهسته آهسته، نگرانی بابت برنامه اتمی ایران را در ذهن مردم امریکا کاشتند. اما کجا بود دلیل و مدرک؟ برای تدارک دلیل و مدرک، همواره میتوان روی اسرائیل حساب کرد. حکومتهای اسرائیل که از پی هم آمدند، بیش از پیش، بر وجود «تهدید ایران» اصرار ورزیدند و تا توانستند آن را بزرگ کردند. هدف آنها موجه گرداندن توسعه طلبی اسرائیل و ناگزیر کردن دولت امریکا به حمایت از منافع اسرائیل و توسعه طلبیش بود. در سال 2004، مدعی شدند از یک دانشمند ایرانی، کامپوتری دستی را بدست آوردهاند. اسرائیلیها آن را به مأموران اطلاعاتی امریکا دادند. از سال 2008، دلایل بر وجود به اصطلاح برنامه تولید بمب اتمی درایران، مستند به «داده»های ضبط شده در این کامپیوتر. پرتر به طرز قانع کننده ثابت میکند که دادههای مضبوط در این کامپیوتر، ساختگی هستند و اسرائیل آنها را ساختهاست.
● برغم اینکه ایران هم دستگاه اطلاعاتی امریکا و هم آژانس بینالمللی انرژی اتمی را قانع میکند که برنامهای را برای تولید بمب اتمی در دست اجرا ندارد، سیاست بازان و وسائل ارتباط جمعی امریکا، از پذیرفتن واقعیت و حقیقت سرباز میزنند. بدینترتیب، نمایش اخیر که ارائه طرح مجازاتهای جدید سنای امریکا، آنهم با وجود این احتمال که تصویب آن باب گفتگوهای دیپلماتیک را میبندد و درب دشمنی و جنگ را میگشاید، خود میگوید چسان میتوان مدرک جعل کرد و بر مبنای آن، کار را تا جنگ پیشبرد.
میتوان از خود پرسید کدام منفعت این موضع ضد ایرانی حریصانه را توجیه میکند؟ منافع امریکا این را توجیه نمیکنند. در حقیقت، بمحض اینکه رئیس جمهوری حالی کرد که وضع مجازاتهای جدید منافع ملی امریکا را تهدید میکند، سنا تعلل رویه کرده و تا این هنگام طرح را تصویب نکردهاست.
٭ کار در روی زمین، در ایران:
● به تازگی، در جمع یک گروه دانشگاهی برای صلح، بمدت 11 روز، در ایران گذراندم. در 29 ژانویه به امریکا بازگشتم. در ایران، مخلوطی از خوشبینی و نگرانی، مشاهده میشود. برخی از ایرانیان این احساس را دارند که آزارشدگان توسط امریکا هستند. نمیتوانند بفهمند چرا مجازاتها برضد ایران وضع شدهاند. آنها مردم امریکا را دوست دارند و میگویند ما از بازگشت صنعت توریسم خوشحال میشویم اما رفتار حکومت امریکا برای ما سری است که از آن سر در نمیآوریم.
همآنطور که هربار مجازاتهائی وضع میشوند به مردم عادی صدمه میزنند، مجازاتهای وضع شده نیز به مردم عادی ایران صدمه زده است بی آنکه بر سیاست ایران اثر گذاشته باشد. مجازاتها تورم و بالا رفتن میزان آلودگی هوا و ناامنتر شدن سفر با هواپیما و کمیابی برخی از داروها و انزوای بانکهای ایران و کاهش صادرات ایران را ببارآوردهاند.
● سنجش افکاری که مؤسسه گالوپ در آخر سال 2013 انجام دادهاست میگوید که ارزیابی 85 درصد پاسخ دهندگان اینست که مجازاتها سطح زندگی آنها را پائین آوردهاند. از سوی دیگر، کشورهای دیگر، مثل چین، از تحریم غرب، سود بردهاست. در حال حاضر، ایران پر است از تاجران چینی و کالاهای چینی ارزان.
● عزم حکومت اوباما بر قبول پیشنهاد مذاکره ایران و گفتگو با ایران بر سر موارد اختلاف (همین پیشنهاد را پرزیدنت خاتمی کرد و بوش نپذیرفت)، یک امید بزرگ برانگیخته است. بسیاری از ایرانیها شایقند که توافق نهائی میان ایران و کشورهای 5+1 بعمل آید.
● و نیز باید خاطر نشان کرد که اقلیتی از ایرانیان وجود دارند، اغلب فن سالاران و دانشمندان و تاجران و صنعتکاران که، درآنچه به مجازاتها مربوط میشود، رفتار ی آمیخته از موافقت و مخالفت دارند.
– از سوئی محدود شدن بانکها و صادرات یک مانع اقتصادی واقعی است و در آنچه به جریان آزاد اطلاعات مربوط میشود، دانشمندان ایرانی از آن محرومند زیرا دراختیار آنها قرارگرفتن مجله های علمی امریکائی گرفتار یک ممنوعیت دائمی است.
– از سوی دیگر، بخشی از مجازاتها را واقعاً مفید میدانند. ایران، بر اثر مجازاتها بسیار بیشتر خودکفا شدهاست و این ایرانیان نمیخواهند ایران این امتیاز را از دست بدهد. حکومت منطقههای صنعتی ایجاد میکند و میکوشد به یمن تحقیقهای علمی صنایع را به روز کند و سطح باروریشان را بالا ببرد. چه روی خواهد داد آن روز که تحریمها از میان برخیزند؟ آیا اقتصاد ایران گرفتار تند باد نئولیبرال بازار غرب نمیشود؟
باوجود اینکه مجازاتهای اقتصادی مشکلها ایجاد کردهاند اما اقتصاد ایران از پا در نیامدهاست. در تهران، با راه بندانها و آلودگی هوا، فراوان طرحهای ساختمانی دردست اجرایند. قیافه مردم به قیافه مردمی که زیر فشار مجازاتها دست از پا درازتر نمیدانند چه بایدشان کرد، نیست. مجازاتها را بیشتر کردن – طرحی که به سنا پیشنهاد شدهاست – نزدیک شدن به اعلان جنگ است.
انقلاب اسلامی: آنچه آن اقلیت ایرانی به نویسنده گفته است، با آنچه نویسنده در باره اثرات تحریمها، بخصوص وضع تحریمهای جدید نوشته است و خاطر نشان کردن پر شدن ایران از کالاهای ارزان چینی، تناقضی آشکار دارد. تحریم ها اثر گذار بوده اند بخاطر خورد و برد بیحساب و کتاب مافیاهای نظامی – مالی و بخصوص مصرف محور بودن اقتصاد ایران. اگر خورد و بردها نبودند و درآمدهای نفتی سرمایه گذاری میشدند، امریکا و اروپا زحمت تحریم کردن بی حاصل ایران را به خود نمی دادند. طرف های گفتگو با این استاد دانشگاه، خلاف حقیقت را به او گفته اند و بسا سخنگوهای مافیاهای نظامی- مالی بوده اند.
● ایران چون امریکا نیست. زنان، در منظر عام، موهای خود را می پوشانند و مردها کراوات نمی زنند. اغلب مردان با زنان دست نمی دهند و در منظرعام به یکدیگر اظهار علاقه نمی کنند.
دولت ایران نیز همچون دولت امریکا نیست. گرچه یک رئیس جمهوری و یک مجلس منتخب وجود دارد، اما یک رهبر نیز وجود دارد که، در باره اغلب مسائل، حرف آخر را او میزند. با وجود این، بر خلاف رهبران امریکا، رهبران ایران مردم خویش را از راه فریب دادن، با جنگ با کشوری دیگر، موافق نکرده اند.
انقلاب اسلامی: نویسنده غافل است که زبان قدرت، زبان دروغ و فریب است و در هرجای جهان، همین زمان را بکار می برد. چنانکه خمینی و دستیاران او نیز جنگ را با زبان فریب و توجیه 8 ساله کردند. در سود انگلستان و امریکا و اسرائیل.
راستی این است که «مسئله ایران»، یک مسئله امریکائی است. شکاف عمیقی در نظام سیاسی امریکا وجود دارد که سبب میشود استفاده از پول برای پیشبرد مقصود خود، همچون استفاده «آزادی بیان» تلقی میشود. بنابراین، گزینه های سیاسی اغلب دلخواه آنهائی هستند که بیشتر پول میدهند.
● در امریکا گروه های بسیاری هستند که در جنگ سود دارند: مجموعه صنعتی نظامی که میلیونها کارگر و تکنیسین و مهندس و… در خدمت دارد و نامزدهای دو حزب دموکرات و جمهوریخواه، برای موفقیت در مبارزات انتخاباتی نیازمند حمایت کارفرماهای صنایع نظامی هستند و ناگزیر از آنها و مجموعه نظامی – صنعتی حمایت میکنند و ایدئولوگ های محافظه کاری جدید که می خواهند امریکا با نیروی نظامی خود بر جهان مسلط گردد و دیوان سالاران خودخواه که بودجه شان بستگی دارد به تراشیدن بی شمار تهدید برای امریکا و لابی هائی که در خدمت قدرتهای خارجی هستند و می خواهند قدرت نظامی امریکا را در جهت دستیابی به هدف های خود بکار اندازند.
نتیجه اتخاذ اینگونه سیاست ها کشته شدن میلیون ها انسان و ویرانگری های بیشمار است. از اینرو مردم امریکا از جنگ خسته شده اند و در حال حاضر، خطر جنگ ویرانگر اندک است.
● تنها نتیجه مقبول که گارت پرتر نیز به آن رسیده، این است که مردم امریکا نه از ایران است که باید بیمناک باشند که از فریفتاری سیاست بازان و سیاستگذاران خویش است که باید بترسند.
انقلاب اسلامی: راستی این است که هر ملتی باید خود را مسئول سرنوشت خویش بداند و بداند که سلطه گری همان اندازه ویرانگر است که به زیر سلطه رفتن. مردم امریکا می باید از سرنوشت امپراطوری ها، از جمله امپراطوری ایران و امپراطوری انگلستان درس بگیرند و دولتی را بخواهند که سلطه گری را رویه نکند. مردم ایران نیز که هم موقعیت و وضعیت مسلط را داشته اند و هم در موقعیت و وضعیت زیر سلطه ، موازنه عدمی را بخاطر آورند و اصل راهنما کنند به ترتیبی که هم بعنوان شخص و هم بعنوان ملت، موقعیت نه مسلط و نه زیر سلطه را بازیابند. وگرنه، در موقعیت و وضعیت زیرسلطه، تخریب نیروهای محرکه روزافزون می شود و حیات ملی درخطر جدی قرار میگیرد.
ایرانیان گرفتار رژیمی هستند که دو دسته آن، هر یک به طریقی فریبش می دهند: یک دسته دم از آمادگی برای جنگ مستقیم با امریکا می زند و دسته دیگر، دست دوستی به جانب امریکا و حتی اسرائیل دراز می کند: