back to top
خانهابوالحسن بنی صدرمقالات و مصاحبه هابنی صدر: عوامل انحطاط و انحلال جوامع، مورد ایران

بنی صدر: عوامل انحطاط و انحلال جوامع، مورد ایران

banisadrParchamIranعصر جدید: چه انگیزه ای باعث می شود که مردم ایران به سرنوشت خودشان بی تفاوت باشند و چرا اعمال خودشان را توجیه میکنند؟

 

برای شنیدن مصاحبه اینجا را کلیک کنید.

 

بنی صدر: سئوال و پاسخ شما محتاج  تکرار است و اگر این سئوال و جواب مورد توجه صاحبان دانش و اندیشه قرار بگیرد ممکن است جامعه بخود آید و خود را از مهلکه رها کند. دیاموند استاد داشنگاه در امریکا در کتابش 5 عامل را در باره از بین رفتن جامعه ها انحلال و انحطاط آنها برجسته کرده است که عبارتند از:

1 ـ خسرانهایی که به محیط ریست وارد می شود. مثل آلودگی ها

2 ـ تغییر آب و هوا بطوری که زیست در منطقه را غیر ممکن کند. مثل تغییر آب و هوایی که سبب شده است که کویر لوت پدید اید و کسانی که آنجا زندگی می کردند مجبور به ترکش شده اند و یکی از عاملهای موجهای مهاجرتی بزرگ در طول تاریخ اینگونه تغییرات آب و هوا بوده است.

 متاسفانه در کشور ما هر دو این عامل وجود دارد. تغییرات آب و هوایی در یک منطفه هم نیست از آذربایجان بگیرید که دریاچه ارومیه در حال خشک شدن است و حتی مازندران نیز گرفتار کم ابی شده است و بیابان در ایران در حال گسترش است. در آغاز حکومت  گفتند اگر وضعیت به همین ترتیب ادامه پیدا کند 30 سال دیگر ایران بیابان می شود.

3 ـ اگر کشوری وابسته به طرفهای بارزگانی خود باشد طوری که مجبور باشد به قیمت ارزان کالا بفروشد و به قیمتی که آنها می خواهند کالا از آنها وارد کند. متاسفانه اقتصاد مصرف محور ایران  اکنون کشور ما دچار این مسئله شده است. ایران افتصاد مصرف محور وابسته ای دارد.  و نفت را به قیمت ارزان صادر می کند و به قیمت گران جنس می خرد. این خود سبب می شود که به وضعیت طبیعت و آب و هوا هم نرسیم و تخریبهای دیگر را بهمراه دارد. وقتی به پول نفت گندم وارد می کنیم چطور می توانیم به زمینها و کشاورزی بپردازیم؟

4 ـ وجود همسایگان دشمن. متاسفانه ایران اکنون در حلقه آتش است. با غرب و آمریکا که دائما آقای خامنه ای ابراز دشمنی می کند. در عراق و سوریه ایران می جنگد و در منطقه اتحاد مصر و اسرائیل و عربستان را علیه خود دارد. در این ور هم روسها و چینی ها با آنها معامله دارد در واقع ایران را می دوشند. نتیجه اینکه همسایه های دشمن، شده است دنیای دشمن.

5 ـ عامل پنجم، که به نظر می رسد با مردم ربط مستقیم پیدا می کند. گرچه آن چهار عامل هم به مردم مربوط است، چون اگر مردم ایران، وجدان همگانیشان، وجدان علمیشان ،وجدان اخلاقیشان، فعال بود نمی گذاشتند این زمینها بیابان بشود و محیط کشور را رها نمی کردند تا در شهر های بزرگ، جمع بشوند و در یک آب و هوای آلوده زندگی کنند و برای چنین  زندگی، هستی شان را به ثمن بخس  به خارجی بفروشند و واردات بکنند و با آن گذران زندگی بکنند.

 ولی خوب عامل پنجم دیگر مستقیم به مردم آن جامعه مربوط میشود هر گاه که راه حل ها به جامعه پیشنهاد میشود، آن جامعه نظام ارزشی اش آن توانایی را نداشته باشد که راه حل ها را بتواند ارزیابی کند، جدی بگیرد و برای اجرای آن به عمل برخیزد. حالا یک وقت هست که اصلا راه حل نمی یابد، خوب منحل میشود و می رود پی کارش. مثل جامعه هایی که در همین خاور میانه بودند و حالا دیگر نیستند. یک وقت بهش می گویند آقا این راه حل وجود دارد، نای تکان خوردن، آن هیجان مثبت کار درشان نیست. آن اراده درونشان نیست. چنان فعل پذیر ،چنان بی تفاوتند مثل اینکه اصلا با اینها نیست که داری حرف میزنی. مثل بیماری که می گوید من اصلا می خواهم بمیرم دوا نمی خواهم، دکتر هم هست و می گوید آقا مرضت را الان دوا کنی درمان می شود، می گوید نه، ای بابا کی گفته؟ اینها چیست؟ حالا قرص بخورم خوب می شوم؟ نه نمیشوم، نمیخواهم. حالا که مرض سخت میشود و همچی که رسید دم مرگ آن وقت هراسان می شود که متاسفانه کار از کار گذشته است.

 

دیاموند این پنج عامل را می  شمارد که در واقع عامل پنجم این مردمند که خرابی ها در خرابی را که می گذارند با آن چهارتا عامل به وجود می آید و آنجا عمل نمی کنند. برای اینکه خوب اگر مردم ایران در خرداد شصت عمل کرده بودند این عوامل بوجود نمی آمد. حالا هم این وضعیت نبود. خوب عمل نکردند، حالا هم که این عوامل بوجود آمده، حیات ملی شان در خطر قرار گرفته، راه حل ها هم بهشان پیشنهاد می شود، باز عمل نمی کنند. نتیجه اینکه جامعه به طرف انحطاط و انحلال می رود.

این روزها دیدم نامه نامه فوکو فیلسوف فرانسوی به مرحوم مهندس بازرگان ترجمه شده است. همان امر و واقعیتی که من مرتب به مردم ایران هشدار می دهم در آن نامه بود. آن چیست؟ آن همین است که الان این روزها بیشتر از سابق مد شده است: فحش دادن به اسلام. ولی در واقع اگر فحش راه حل باشد این قدرت است که باید فحش بخورد که البته راه حل نیست. قدرت است که باید شناسایی بشود، راه حل است که باید پیشنهاد بشود برای اینکه انسان از شر آن راحت بشود. نه آنرا، حرفش را نمی زنند و سکوت است. چرا؟ چون آنهایی که به اسلام فحش می دهند، آن قدرت را می خواهند اگر نه، نه اینکه نمیدانند مقصر اسلام نیست، مقصر قدرت است. این را میدانند منتها چون قدرت را می خواهند، می خواهند این نباشد،خودشان بیایند و قدرت را آنها تصرف کنند. والا این نیست که آقای فوکو میداند و این ها نمیدانند. من همین پریروز این نامه را خواندم ،تا حالا این نامه را نخوانده بودم. دیدم او در آن نامه  به این مسئله توجه کرده است. گفته شما می گوئید حکومت اسلامی، خود حکومت مصیبت است، قدرت است باید توجه داشته باشید.

 خوب حالا آنها به کنار، خوب دشمنند و فحش می دهند. آنهایی هم که خود را مسلمان میدانند قرآن رابرای چه می خوانند؟ می خوانند تا بفهمند؟ ببینند چه گفته؟مثلا عوامل انحطاط  و انحلال جامعه ها در آن هست؟ راه حل ها در آن هست، یا نیست؟ این جوری که نمیخوانند می خوانند برای صوابش اصلا هم کاری به محتوای آن ندارند. حال اینکه اگر از روز نخست میخواندند برای اینکه بفهمند این چه امور مستمر، امر های واقعی که استمرار تاریخی دارند را کدامها می داند و چه راه حلی برایشان پیشنهاد می کند، خوب سرنوشت های دیگری پیدا می کردند.

در هر حال در قرآن، دوازده عامل را من یافتم که تمامی عوامل نیستند و هنوز بخواهی تحقیق را ادامه بدهی عوامل دیگر هم پیدا می شوند. آن 5 عامل جزء این دوازده عامل است بعلاوه هفت عامل دیگر. حالا برای شما شماره می کنم.

 اولی، سر باز زدن از عمل به حق و حتی شنیدن صدای حق و نپذیرفتن اندیشه راهنمایی که در بر دارنده حقوق است. حالا توی ایران کی حوصله دارد که حق بگوید، می گوید آقا خطر دارد، زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد. حرف نزن. کسی هم بخواهد حرف بزند می گویند نه آقا پیش من اینها را نگو، ما جانمان را از بیابان نیاورده ایم، این حرفها خطر دارد، ما اهل این حرفها نیستیم. وگرنه، انسان ایرانی به خودش بگوید، من بالاخره به عنوان انسان حقوقمندم. به عنوان عضو جامعه ایرانی حقوق شهروندی دارم. نه نمی کند. خوب وقتی نکردی، جای خلاء را چه پی می کند؟ زور. زور چکار می کند؟ ویرانگری. طرز فکری که سبب می شود شما حق را بهش عمل نکنی، صحبتش را هم نکنی، حاضر نشوی حتی آن طرز فکر بشنوی، ویرانگر است. برای اینکه اول از همه ویرانگر مغز شما و عقل شما است . سانسور می کند و عقل را از خلاقیت می اندازد، فعل پذیر می کند تابع زور می کند. آدمی که عقلش تابع زور شد ویرانگر می شود. یک جامعه ای این جوری کشور خودش را ویران می کند. همه اش را نمی شود به پای رژیم ولایت فقیه نوشت. خوب بیابان کردن ایران ،این که در آذربایجان دریاچه ارومیه خشک می شود، خوب آن مردمی که این آب ها را  به اصطلاح بردن ازش استفاده ببرند که باعث شده حالا گرفتار این مصیبت بشوند، اینها نه خواستند حق طبیعت را بجا بیاورند و نه خواستند به حق خودشان عمل کنند، نتیجه اینکه طبیعت هم که زبان زور آقایان را بی پاسخ نمی گذارد و بگوید عیبی ندارد شما هر چه می خواهید بکنید، من سرجایم هستم. نه خیر، خشک می شود و بیابان می شود. می شود شوره زار و باد می آید نمکها را به همه جا می پاشد. آن که شمال است و خطر پخش نمک نمک زار است .جنوب را نگاه کنید، هر روز مسئله شن های روان است. شهر های خوزستان،حتی تهران را این ها آلوده می کنند. خوب این کار انسان است برای اینکه نمی خواهد حق طبیعت را بجا بیاورد، خودش هم نمی خواهد به حق خودش عمل کند. طرز فکری هم دارد که زور است. زور را بر ضد خود و حق خود و حق طبیعت بکار می برد.

 دوم، عامل تغییر آب و هوا، این در قرآن به انسان شناسانده شده و بارها بدان هشدار داده شده است، عمران طبیعت را هم گفته از مسئولیت های انسان است. اگر بخواهید خوب زندگی کنید،نمیشود شما رشد اقتصادی را در گرو ویران کردن طبیعت بگذارید. خوب می شود همین دنیایی که شده است این ضد رشد است رشد نیست. عامل سوم، همگانی شدن ضد ارزشها مثل دروغ، نفاق،خرافه. آخر ببینید خرافه تا چه اندازه است. از درخت، آب بیرون می آید! عده ای از مامورین رژیم به آن جا رفته اند و به آنان گفته اند: این معجزه نشده، بلکه فاضلاب زیر درخت از طریق ریشه به ساقه رسیده است و آب مذکور خطرناک نیز هست و نزدیک نشوید. تازه مردم با آن مامورها نیز زد و خورد نیز کرده اند! حال میتوان چاه جمکران و غیره را هم اضافه کنید! حال به خرافه هائی که خشونت های کور را سبب می شود توجه کنید! مثل این داعشی ها. این ها خرافه پرست هستند و بوئی از دین نبرده اند که ما بتوانیم بگوئیم که دارند به دین عمل میکنند! این ها به خرافه عمل می کنند، قدرت کور را اصل گرفته اند و آنچه را که از دید بسته خودشان، اقتضاء قدرت میبینند، عمل می کنند. دنیای امروز توجه خود را به این افراد داده است چرا که غرب تبلیغات خود را بر روی ان ها گذاشته است والا این داعشی های اقتصادی، صد برابر از این داعش ها ویرانگرتر هستند. صدها میلیارد سرمایه را که بر باد میدهند و یا در تخریب به کار می اندازند و محیط زیست را به مردن کشانده اند، منابعی که در حال از بین رفتن هستند و… این هم عامل سوم.

 عامل چهارم: وقتی اکثریت بزرگی از جامعه ای اختیار خود را بدست جبارها میدهد و اصل تغییر می کنم و تغییر میدهم را رها می کند و میگوید : من توانائی تغییر کردن و تغییر دادن را ندارم و سرنوشت من این است .(مثلا ایرانی ها می گویند که ما ملتی هستیم که تابع ظلم هستیم! ) اگر اختیار خود را بدست جبار دادی، دیگر جای گله وجود ندارد. چرا که ویرانی بر ویرانی افزوده خواهد شد . رژیم پهلوی بر ضد اسلام و این رژیم به اسم اسلام، همان ویرانی ها را ادامه می دهد.

عامل پنجم: حق صلح را رعایت نکردن: میدانید که صلح، حقی از حقوق انسان است . هر جامعه ای و همچنین جامعه جهانی ، حق دارد که در صلح زندگی کند. حال یک جامعه این حق را رعایت نکرد، تجاوزگری را پیشه کرد و یا روی خط دشمنی با بیگانگان رفت و اصل و بنا را بر دشمنی گذاشت ( همانطور که آقای خمینی و بعد جانشین ایشان ، اینطور کردند ) و یا بیگانه را بر ضد خود برانگیختند (مثل داستان، اطلاع دادن به آقای خمینی راجع به حمله عراق به ایران و پاسخ وی به اینکه هیچ کس به ایران حمله نخواهد کرد) و دائم این تحریکات باعث و توجیه عراق برای حمله به ایران شد.

 عامل ششم : سلطه بیگانه را بر خود پذیرفتن و یا بر دیگران سلطه جستن . الان کشور ما مبتلا به این عامل است و در مسئله چهار دامی که مطرح کردیم، دقیقا این عامل مورد نظر بوده است که با دقت تمام در قران توضیح داده شده است. با اینکه 35 سال است که داریم این هشدار را میدهیم که توجه کنید که این دام است، باز هم در وسایل ارتباط جمعی رژیم  میبنیم که صحبت از تشکیل امپراطوری ایران و قدرت جهانی شدن است و اگر امریکا تکان بخورد، موشک های ما کن فیکون خواهد کرد و از این قبیل رجز خوانی ها ، همچنان مشغول هستند . این از یک طرف بر انگیختن دشمنی است و از طرف دیگر، هوس کرده است که در منطقه مسلط باشد برسایرین. نتیجه این می شود که کشور دچار فرسایش می شود.

عامل هفتم: قبل از رسیده به لحظه انحطاط و انحلال، هنوز میتوان برای نجات کاری کرد ولی تن به تدبیر برای رفع خطر نمیدهند. که نمونه آن در قرآن قوم نوح است، حتی روز قبل از وقوع حادثه باز نوح به نزد قوم خود رفت و به آن ها گفت: فردا سیل خواهد آمد. ابدا توجه نکردند و او را حتی دست انداختند و مسخره کردند.

عامل هشتم : در جامعه ای که در آن اقلیتی نباشد که به آن جامعه هشدار بدهد که خود را باز یاب و به عمل برخیز . اگر این اقلیت باشد و به این کار همت بگمارد، احتمال این است که جامعه به عمل برخیزد. اما اگر این اقلیت وجود نداشته باشد ، جامعه به مانند این است که در خواب فرو رفته است. شنیدید که می گویند که فلانی در خواب، سکته کرده است . جامعه اینطور میشود. وقتی به خود میآید که از بین رفته باشد. بنابر این عاملی که نقش بدیل را بازی می کند و جامعه را فرا می خواند و به او عوامل مرگ آور را هشدار میدهد و جامعه را به زندگی فرا میخواند، نقشی بزرگ و تعیین کننده است. من از همه آن های که میتوانند، آگاهی دارند، دانش دارند، فرا می خوانم که دانش خود را به کار بگیرند، برای هشدار دادن به مردم ایران . این عوامل انحطاط و انحلال را ، یک به یک از دیدگاه خودتان، بنابر دانش خودتان برای جامعه توضیح بدهید و تردید نکنید که این کار می تواند مانع سقوط و عامل تحول به حیات جامعه ، در استقلال و آزادی و رشد بشود.

 عامل نهم : جابجا شدن است . در حال حاضر در دمکراسی ها مثلا : درغرب، اصل بر کثرت گرائی است. در واقع کثرت در توحید است به این معنا که عقاید مختلف وجود دارند، سازمان های سیاسی مختلف وجود دارند ولی یک توحیدی در اصول راهنمای دمکراسی و خود دمکراسی دارند و در حقوق ملی اشتراک و توحید دارند. اما اگر در جامعه ای این توحید و اختلاف وارونه شد یعنی توحید پیدا کردند در کثرت، که هرکس ساز خودش را بزند و هیچ کس هم در چیزی با دیگری توافق نکند، مثل اپوزیسونی می شود که در حال حاضر پراکنده هستند! و در هیچ چیزحاضر نیستند که با یکدیگر توافق کنند. می آیند و روی کاغذ چیز های نیز می نویسند، اما چون دل به آن نمیدهند، توحید در کثرت دارند یعنی همه با همه توافق دارند که در هیچ چیز با هم موافق نیستند و بر ضد هم باشند، نتیجه این کار انحطاط و انحلال خواهد بود.

 عامل دهم: فسادگستری در بحر و بر است. در حال حاضر حتی اقیانوس ها هم در امان نیستند، نسل انواع ماهیها را این بشر دو پا در حال در آوردن است، پس حق طبیعت را نیز بجا نمی آورد. ببینید چقدر کنفرانس ترتیب میدهند راجع به محیط زیست که سال دیگر نیز اتفاقا در پاریس خواهد بود. اما چیزی که مشهود است این است که هر روز این محیط زیست ویران تر میشود.

عامل یازدهم: اسراف و تبذیر است که در زبان امروزی میشود: تولید و مصرف انبوه! که این باعث شده که انتقادهای شدید از نظریه رشد در غرب به عمل بیاد و اینکه این منابع موجود محیط زیست را نابود می کند و آلوده می کند و خود انسان را تبدیل می کند به موجود تک بعدی که این کارش فقط مصرف کردن است. در مصرف هست که به خود هویت و شخصیت می دهد. کشور خودمان هم از نظر مصرف دست غرب را از پشت بسته است. مشاهده می کنیم که آنچه به دستشان می آید مانند نفت و گاز را چه بدون برنامه مصرف می کنند.

عامل دوازدهم نبودن میزان عدل و عدالت اجتماعی و برعکس آن بودن رابطه قوا که یک اقلیتی می شود صاحب همه چیز و یک اکثریتی محروم همه چیز می شود؛ هست که عامل انحطاط می شود. اینست که میزان عدالت در واقع آن رابطه عمومیست که اگر در جامعه ای نبود و عمل نکرد، آن جامعه منحط و منحل می شود. حالا ببینید که این میزان در ایران چه قدر عمل می کند؟ اگر عمل می کرد ولایت مطلقه آقای خامنه ای معنی پیدا نمی کرد. اینکه سپاه بر اقتصاد ایران حاکم شود ممکن نمی شد. عامل بعدی، عامل رشد انسان است. بر عکس آن می شود انسان و رابطه آن با رشد قدرت که جوامع امروزی به او گرفتارند. به این خاطر زندگی به کل در روی زمین در خطر است. به این ترتیب که به جای اینکه انسان رشد کند، سرمایه رشد می کند. آنهم در اقتصاد به کار نمی افتد بلکه در بازار فرآوده های بورسی. در واقع برای قمار کردن استفاده می شود. گفته شد که در سال 2013 ده برابر کل تولید جهان در آن بازارها سرمایه معامله شده است. این به شما می گوید که چه قدر ویرانگری نیروهای محرکه چه ابعادی پیدا کرده و چه قدر حیات بشری را به خطر انداخته. یک زمان هست که جامعه این عوامل ویرانگری را نمی شناسد. پاسخ سوال اینست که چون مردم نمی دانند، اینطور عمل می کنند یا نمی کنند. یک وقت هم هست که به مردم هشدار داده می شود. آیا این هشدارها را جدی می گیرند؟ اگر جدی می گرفتند که باز عمل می کردند و وضعیت تغییر می کرد. ما در وضعیت دیگری هستیم. نمی شود گفت که سانسور آنقدر شدید است که هیچ صدائی به مردم نمی رسد. شدید سانسور هست اما اگر مردم بخواهند صدای حق را بشنوند، می توانند. نباید خویشتن را سانسور کنند و دستیار رژیم بشوند در سانسور برای اینکه حیات ملی آنها در خطر است. حالا یک عامل دیگر هم اضافه شده و آن اینست که ما یک جامعه جدید بی آرمان مشاهده می کنیم و مقدار زیادی از این بی آرمانی هم مربوط به آقایان اصلاح طلب می شود. آنها مدام گفته اند و می گویند که دوران آرمان گذشته در حالی که آرمان یعنی هدف و جوان اگر هدف نداشته باشد یعنی وجود ندارد. به عنوان عامل اجتماعی تغییر دهنده.

 الان آرمان جامعه جوان ما چیست؟ آرمانی مشاهده نمی شود. ترسها را هم باید به این بی آرمانی اضافه کنیم که البته ترسهای غیر حقیقی هستند. ترسهائی از این جمله که اگر تکان بخوریم تجزیه می شویم و جنگ و خشونت ایران را ویران خواهند کرد. مگر تکان خوردن تنها معنیش اینست که گروهها اسلحه به دست بگیرند و به جان هم بیافتند؟ اینکه تکان خوردن نیست! تکان خوردن یعنی جنبش همگانی کردن مانند همان انقلابی که چند روز دیگر سالروزش است. این درس را توی ایرانی به بشر آموختی. فراموش نباید کرد. اگر جنبش همگانی کرد، تداوم داد به این حرکت، اگر حق و حقوق خویش را شناخت و به آن عمل کرد، ایران سوریه و عراق نمی شود و از عوامل مرگ به عوامل حیات تحول می کند. من شما را دعوت می کنم که در این عواملی که شمردم به آنها خوب فکر کنید. آنها را که دانشمند آمریکائی گفته بود، گفتم برای شما و البته تجربه اش را خود داشتید و لازم نبود از زبان آمریکائی بشنوید و در کتاب دینی شما هم این عوامل بود، اما نخواستید بخوانید. یکی یکی اقوامی که در قرآن گفتند از بین رفتند از جمله قوم لوط و نوح و دستگاه فرعونی مصر، اینها یک به یک مطالعه شد و به مردم هشدار داده شد. میل درس گیری از این تجربیات را نداشتید. اگر خوانده شد بود و درس ازش گرفته شده بود، وضعیت دنیای اسلام نیز این نبود و حق شما هم در خشونت پایمال نشده بود و قدرت پرستان هم به جای اینکه قدرت را محکوم کنند دین را محکوم نمی کردند.

 شاد و پیروز باشید.

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید