انقلاب اسلامی: فشار برای شتاب گرفتن روند حذف «سران فتنه» بیشتر و بیشتر میشود. در این ایام، هاشمی رفسنجانی بیشتر زیر حمله است. بنابر اطلاع واصل، خامنهای و دستیاران او میپندارند، حذف او کار حذف دیگر «سران فتنه» را آسان میکند:
جبهه نئولیبرالها که هاشمی رفسنجانی و روحانی و خاتمی و میرحسین موسوی و کروبی رهبریشان میکند و ضرورت دراختیار سپاه قرارگرفتن گلوگاه اقتصاد کشور:
٭ «نظریه»ساز سپاه که خطر تصرف دولت توسط نئولیبرالها را سخت عاجل مییابد و چاره را در این میبیند که سپاه گلوگاه اقتصاد کشور را در اختیار بگیرد:
سازنده نظریه، شخصی است بنام شهریار زرشناس از توابین دهه 60 است. او سالها سخنگوی انصار حزبالله و حزبالله بود و با نشریههایی مانند صبح و یا لثارات الحسین و دیگر نشریههای افراطی همکاری داشته است. نزدیک به مصباح یزدی، سپاه پاسداران و جبهه پایداری است. ادعای او ایناست:
پس از آنکه نئولیبرالها را بر میشمرد ( ازهاشمی رفسنجانی و روحانی و خاتمی و میرحسین موسوی و کسانی که در حکومت اینان بودهاند و هستند و سروش و…) وضعیت را اینسان میبیند (به نقل از سایت برهان 10 اسنفند 1392):
«جالب است که همه این افراد متعلق به یک حلقه و در دولت مهندس موسوی فعال بودند. در حقیقت، سرنخ همه آنها در دولتمردان دولت موسوی به چشم میخورد. از طرفی، نیروهای انقلابی سردرگم و بیبرنامه و دچار روزمرگی بودند. در نتیجه، انقلاب به جای اینکه اقتصاد عدالتمحور ایجاد کند، نئولیبرالیسم اقتصادی ایجاد کرد. در عرصه فرهنگی نیز نقطه قوت انقلاب به نقطه ضعف آن تبدیل شد و بازی را به دست آنها سپرد.
در مجموع، کلیت روشنفکری ایران زیر چتر نئولیبرالیسم قرار گرفت که پدیده بسیار عجیبی بود. در تاریخ روشنفکری ایران، از سال 1320 قمری، هرگز دیده نشده روشنفکری زیر چتر یک ایدئولوژی به وحدت برسد. چپترین چپ و راستترین راست همگی در نئولیبرالیسم به وحدت رسیدند. این اتفاقنظر بسیار پرمعنی است.
در شرایط فعلی کار ما فوقالعاده دشوار است، چون بخش عمدهای از قطار انقلاب در تصرف دشمنِ ناشناخته درآمده است. مدتها پیش، بعد از شکست کودتای سال 88، بنده در مجموعهای از مقالات که به صورت کتاب «اشارات و تنبیهات» منتشر شد، نظر خود را نوشتم. به نظر من، ما باید دو حرکت مهم زیربنایی در سیستم فرهنگی و اقتصادی و یک حرکت مکمل در عرصه سیاسی انجام دهیم.
در این پروژه نئولیبرالیسم ایرانی ما نقاط ضعفی داشتیم. اول اینکه هیچ ساختاری برای تربیت نیرو وجود نداشت. دوم اینکه حتی اگر کسانی در همین فضا به صورت خودجوش ساخته میشدند، امکان بروز تفکرات خود را نداشتند. نکته سوم اینکه ساختارهای برآمده از انقلاب دچار مشکل شدند؛ یعنی ساختاری مانند جهاد هم به تدریج بروکراتیک و ناکارآمد شد. این قبیل ضعفها ما را به بنبست رساند. سؤال اینجاست که نظام جمهوری اسلامی در حال حاضر در مقابله با این پروژه چگونه باید تدبیر کند؟
الآن آرایش اقتصادی کشور ما به این صورت است: یک سرمایه بزرگ سکولار بین 100 تا 200 میلیارد دلار پول سرگردان وجود دارد که امنیت سیاسی ما را به راحتی تهدید میکند و اگر به بازار ارز، طلا، سکه و هر جای دیگری برود، همه معادلات را تغییر میدهد. این رقم در مقایسه با بودجه اقتصاد کشور و فروش نفت (120 میلیارد دلار) فوقالعاده کلان است. البته این پول برخلاف اسمش سرگردان نیست، بلکه بعضی از جریانها آن را هدایت میکنند.
در ضمن یک سرمایه بزرگ غیرسکولاری هم وجود دارد که متعلق به سرمایهداری سنتی ایران است. خطر این به اندازه اولی نیست، ولی باید دقت کرد که اینها پیوندهای اقتصادی فراوانی با هم دارند. گام اول کنترل این پدیده خطرناک است. به نظر بنده، باید یک قطب اقتصادی نیرومند و امین درست کنیم. من معتقدم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بهترین گزینه برای این کار است.
سپاه باید نیروی فوقالعاده قدرتمند و استراتژیک اقتصادی پیدا کند. وقتی احساس خطر برای انقلاب میشود، بر اساس اساسنامه، سپاه حتماً باید در هر زمینهای وارد صحنه شود. سپاه باید با حضور سنگین اقتصادی خود، قدرت مانور این سرمایه سکولار را محدود کرده و حتی بخشی از آن سرمایه را در اختیار بگیرد. به عبارت دیگر، گلوگاههای استراتژیک اقتصادی ما نباید تحت عنوان خصوصیسازی و اقتصاد آزاد، در دست مجموعهای به جز سپاه باشد.
گام دوم اینکه باید دست به اصلاحات اقتصادی عدالتطلبانه بزنیم، حتی به صورت محدود. وقتی سرمایهی بزرگ را محدود میکنیم، باید آن را به بخش دیگری بسپاریم. میتوانیم این سرمایه را به طبقه فرودست جامعه دهیم و با این کار، ضریب امنیت نظام را افزایش دهیم، زیرا بخشی از لایههای جامعه که آمادگی فرهنگی دارند، با نظام همراه و همدل خواهند شد.
در مرحله سوم، گام مکمل این است که آرایش فرهنگی جامعه را عوض کنیم. در حال حاضر، آرایش فرهنگی کشور در بازار مطبوعات، نشر و فضای دانشگاهی به نفع جریان لیبرال است. حتی در زمان دکتر احمدینژاد هم این روال حاکم بود».
٭ چرا نئولیبرالیسم از نوعی که چهار بعد واقعیت اجتماعی را به تصرف حزب سیاسی مسلح در میآورد، خطرناکتر است؟
حقیقت اول ایناست که زرشناس نظر فرماندهی سپاه را باز میگوید. بنابراین که قدرت میل به فراگیر شدن دارد، فرماندهی سپاه نیز میخواهد هرچه بعد واقعیت اجتماعی را تصرف کند تا جامعه ایرانی بطور کامل به مهارش درآید. این هدف، سپاه را ناگزیر میکند کودتای دائمی را رویه کند. از اقتصاد، حدود 70 درصد در مهار سپاه است، لابد گلوگاه اقتصاد کشور نفت و نظام بانکی است و سپاه لازم میبیند که این دو را نیز تصرف کند. در حکومت احمدی نژاد بر وزارت نفت چنگ انداخت. رأی 7 درصدی که سعید جلیلی بدست آورد، آنهم در انتخابات مهندسی شده، مسلم کرد که نه تنها آن بخش از مردم که رأی دادند که اصول گراها و اصلاح طلبهای رژیم نیز نگران کودتای دائمی سپاه هستند و نمیخواهند ولایت مطلقه فقیه، در حاکمیت کامل سپاه بر بعدهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی کشو، ناچیز شود.
حقیقت دوم ایناست که نئولیبرالیسم چیزی جز بعدهای چهارگانه جامعه را به قدرت زیادت و تمرکز طلب سپردن نیست. فوکو، فیلسوف فرانسوی، درباره نئولیبرالیسم گفتهاست: «نئولیبرالیسم، افزون بر بعد اقتصادی، بعدهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جامعه را نیز به سازوکار باز میسپرد». اما سازوکار بازار، جز تنظیم رابطه با قدرت (رابطه قوا میان عرضه کنندگان و میان آنها و تقاضا کنند و میان تقاضا کنندگان که گویا از رهگذر رقابت آزاد، به نقطه تعادل میرسد) نیست. بدینقرار، خطرناکترین شکل نئولیبرالیسم، آناست که قدرت تنظیم کننده فعالیتها و رابطهها، یک حزب سیاسی مسلح میشود.
حقیقت سوم ایناست که آنچه در روسیه و اروپای شرقی و چین در دوران مائو تجربه شد، نه نظر مارکس، که نئولیبرالیسمی بود که جانبدار نوعی عدالت اجتماعی نیز بود. در آغاز، شاخص نئولیبرالیسم از لیبرالیسم، ویژگی عدالت اجتماعی بود. شکست آن تجربه حزب کمونیست چین را ناگزیر کرد، تن به رها کردن بعدهای اقتصادی (بیشتر) و اجتماعی و فرهنگی (کمتر) بدهد.
حقیقت چهارم ایناست که بنابر تجربههای روسیه و اروپای شرقی و چین دوران مائو و نیز بنابراین واقعیت که نئولیبرالیسم اندیشه راهنمای توتالیتاریسم سرمایهداری است و در این استبداد فراگیر، نه مالکیت سرمایه که مالکیت تصمیمگیری در باره تنظیم رابطههای قوا و فعالیتها بنابر توقعات قدرت در جریان بزرگ شدن و تمرکز و انباشت است که نقش دارد، تسلط حزب سیاسی مجهز به قدرت نظامی و قوای سرکوب، سخت خطرناکتر و ویرانگر تراست. چراکه این حزب خود را نماد قدرت میانگارد و توقع اول آن بیشترکردن روزافزون مهار جامعه در هر چهار بعد سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی است. و چنین مهاری بدون تخریب روزافزون نیروهای محرکه و تشدید قهر و فقر میسر نیست. وضعیت ایران از کودتای خرداد 60 بدینسو، جز این را نمیگوید. در کودتای خزندهای که 30 خرداد 60، حاکمیت ملاتاریا و حزب سیاسی مسلح را جانشین ولایت جمهور مردم کرد، سپاه نقشی تعیین کننده جست. از آن زمان تا امروز، در وضعیت و موقعیت کودتای دائمی است. تنها استقرار ولایت جمهور مردم میتواند سپاه را از وضعیت و موقعیت کودتای دائمی خارج کند.
انقلاب اسلامی: «نظریه» لزوم در اختیار گرفتن گلوگاه اقتصاد کشورتوسط سپاه گویای این واقعیت است که سپاه در وضعیت و موقعیت کودتای دائمی است. در این وضعیت و موقعیت، حذف «سران فتنه» لاجرم تقدم مییابد. از کودتای خرداد60 بدینسو، دستآویز یکی است: بازرگان و بنیصدر لیبرال بودند و باید حذف میشدند. امروز، کسانی نئولیبرال خوانده میشوند که آن روز خود را «انقلابی» میخواندند و به دروغ، بنیصدر را لیبرال و کودتا برضد او را موجه میشمردند. آن روز، آنها دست بکار کودتای خزنده بودند و خمینی گفت: بنیصدر میخواست مرا دیکتاتور کند! و امروز، دستگاه تبلیغاتی در خدمت کودتای دائمی، آنان را متهم به کودتای خزنده میکند. هاشمی رفسنجانی و … را برانداز میشناسد و به حذف آنها اولویت میدهد. آیا نزاع در رژیم میان طرفداران الگوی چینی و الگوی استالینی است؟:
شماره ۸۵۰ از ۴ تا ۱۷ فروردین ۱۳۹۳