back to top
خانهابوالحسن بنی صدرسرمقالهپرسش سوم: توانائی طرفداران خط استقلال و آزادی:

پرسش سوم: توانائی طرفداران خط استقلال و آزادی:

     دوستان در نشستی که اخیرا داشتیم چند سئوال مطرح شدند

 

1- در حالیکه که گروه های مختلف در خارج از کشور به شکل های مختلف اعلام موجودیت می کنند و جلسات مختلف تشکیل می دهند آیا طرفداران خط استقلال و آزادی توان آن را ندارند به عنوان تشکلی منسجم نظرات خود را اعلام نمایند؟

 

2- علیرغم اینکه همه اهل سیاست می دانند در داخل کشور در هر  شهر حتی روستا طرفداران اندیشه استقلال و آزادی طرفداران محکمی دارند چرا در خارج سعی نمی شود با اتحاد خود در مقابل یک سری افرادی که هنوز دنبال شاه هستند نشانگر اندیشه مردم داخل که بدون تردید از نسل جوان تا مسن ترها طرفداران سرسخت استقلال و آزادی هستند باشند؟

 

3 – سئوال شد در نشستی که چند مدت قبل با حضور آقای بنی صدر بر پا شد و آقای بنی صدر از عشق سخن گفت آیا یک جلسه سیاسی بود یا به مناسبت دیگر و آیا افراد شرکت کننده از طرفداران خط استقلال و آزادی بودند؟

 

پاسخها به پرسشهای سه گانه:

 

   دو پرسش در باره توان «طرفداران خط استقلال و آزادی» و اتحاد این طرفداران را یک پرسش می کنم و به این شرح به آن پاسخ می دهم:

 

1 – از کجا بدانیم که آلترناتیو سازی برای قدرت حاکم، در وابستگی و محدوده عملش دولت (جانشین حاکمان گشتن) است؟ می دانیم که اصول و حقوق مطلوب هر انسان و هر جامعه انسانی را می توان فهرست کرد و خود را جز آن وانمود کرد که هست. اما غیر از تناقض اصول و حقوق اعلام شده با اندیشه راهنمای تشکیل دهندگان چنین آلترناتیوی که پندار و گفتار و کردارشان، آشکارش می کنند، مبانی تشکیل اینگونه آلترناتیوها عبارتند از:

 

1.1. مردم ناتوانند و خود نمی توانند سرنوشت خویش را تغییر دهند. شگفتا! جمعیت ایران نصف جمعیت امروز ایران بود و ارتش و دستگاه سرکوب آن نسبت به جمعیت آن روز، پر قدرت تر از سپاه و دستگاه سرکوب رﮊیم مافیاهای نظامی – مالی بود. آن رﮊیم از موقعیت منطقه ای و بین المللی بهتر و حمایت بتمام تر قدرتهای خارجی نیز برخوردار بود. مردم ایران تجربه دولت دینی که جز همان دین دولتی نیست و نمی تواند باشد را نیز آن روز ندیده بودند و اینک دیده اند. چرا این مردم نمی توانند سرنوشت خویش را در دست بگیرند؟

 

1.2.  انقلاب یک فاجعه بوده و روز 22 بهمن «روز سیاه» تاریخ است. هدف القای بیزاری از انقلاب و ترس از آن، جز این نیست که این نسل را آلت فعل آلترناتیو وابسته کنند. از این رو است، مرتب تبلیغ می شود که جوانان از انقلاب بیزارند و انقلاب را اشتباه نسل پیشین می دانند. غافل از این که انقلاب حق هر ملت است (بنابر اعلامیه جهانی حقوق بشر) و نسلی که از این حق غافل و از آن بترسد، سرنوشتی جز ویران شدن و ویران کردن پیدا نمی کند. بنگرید به سرنوشت دو نسل ایرانی از انقلاب بدین سو و نسلهای جوان در جامعه های دیگری که اختیار تعیین سرنوشت خود را به قدرتهای بیگانه سپردند. و از یاد نبرید که انقلاب آغاز تحول است و با گذشت 224 سال از انقلاب فرانسه، هنوز می پرسند: آیا انقلاب به همه هدفهای خود رسیده است؟

 

1.3. بدیلی هم که در استقلال و آزادی، از راه مردم و با مردم، وضعیت را تغییر بدهد، وجود ندارد. لازم می شود، نخست سانسور کرد و سپس گفت: چنین بدیلی وجود ندارد. اگر هم وجود داشته، سرکوب رﮊیم ناتوانش ساخته و بودش را با نبودش برابر کرده است! غافل از این که وقتی بر حق ایستادی، نه از میان میروی و نه ناتوان می شوی. روز به روز نیز تواناتر می گردی.

 

1.4. جهانی شدن، استقلال را بی محل کرده است. باز سانسور می شود که این واقعیت که حتی اگر جهانی شدن را سلطه ماوراء ملی ها بر نیروهای محرکه جهانیان نشماریم، باز، به دلیل همین جهانی شدن، استقلال اهمیتی دوچندان بیشتر از گذشته یافته است. نه تنها به این خاطر که انسان شهروند نمی شود مگر با بکار بردن استقلال و آزادی خویش، بلکه به این لحاظ نیز که روابط قوا در مقیاس جهان تعیین کننده چند و چون زندگی در هر جامعه ای می شود. پس هر ملتی، برای این که این روابط قوا به زیانش برقرار نشوند، نیاز به استقلال دارد. هر اندازه خود را از روابط قوا رهاتر کند، استقلال خود را بیشتر و نیروهای محرکه در اختیار را افزون تر و رشد خود را همه جانبه تر می کند.   

 

1.5.کار رﮊیم با «جامعه جهانی» به عادی شدن رابطه راه نمی برد، بلکه به تشدید رویاروئی ها و مصمم شدن این «جامعه »بر سرنگونی رﮊیم، راه می بردتمامی استبدادهائی که سرنگون شده اند، با دخالت «جامعه جهانی » سرنگون شده اند. روشن است که نمی گویند جانشین رﮊیمهای سرنگون شده، دموکراسی نشده است. قرار گرفتن در خطر تجزیه و فنا شده است.

 

1.6. اسلام ستیزی و اسلام هراسی هم یکی از مبانی و هم زمینه عمومی بدیل وابسته ساختن است. با اسلام، تنها بمثابه دین،  نیست که دشمنی می شود. بخاطر مشوش کردن وجدان تاریخی، بنابراین وجدان همگانی نیز هست. روشن سخن این که هرسلطه گری می داند برای رام کردن زیر سلطه، کار نخست، ویران کردن گذشته او است. به قول ﮊرﮊ اورول George Orwell ، برای سلطه بر کسی نخست می باید برگذشته او مسلط شد. راست بخواهی می باید هویت تاریخی را ویران کرد، گذشته کسی را نه نقد که خراب کرد تا او نتواند سرپای خود بایستد و خود را ناگزیر ببیند به ارباب تکیه کند. مشاهده زندگی کسانی که نوکر بیگانه شده اند یا می شوند، نیز، ما را به همین نتیجه می رساند

 

1.7. چون بدیل بیانگر استقلال و آزادی که محل عملش مردم باشد و با مردم و از راه مردم عمل کند، وجود ندارد و یا وجودش به حساب نمی آید، پس راه حلی که می ماند، آلترناتیوی است که بتواند حمایت قدرتهای خارجی «موافق مردم سالاری» را بدست آورد و با کمک این قدرتها، رﮊیم را تغییر دهد!

 

     «استدلال» بالا را تازه «اپوزیسیون» وابسته ایران کشف نکرده است، پیش از این وابسته ها، وابسته های عراقی و افغانی و لیبیائی و سوری و نیز مصری و سوری، همین «استدلال» دست پخت سلطه جویان را بکار بردند و آوردند بر سر کشورهاشان آنچه را آوردند. تجربه ایران، بخصوص از گروگانگیری بدین سو، تصدیق این واقعیت است که بدون زد و بند با قدرت خارجی، نمی توان بر ضد حق حاکمیت ملتی کودتا کرد

 

      بدین قرار، هربار که «استدلال بالا»، حتی یک بند از بندهای آن را می شنویم و یا می خوانیم، نباید تردید کنیم که با آلترناتیو وابسته سروکار داریم. اما آلترناتیو وابسته این استدلال را بدون سانسور وجود بدیل استقلال و آزادی، نمی تواند بقبولاند. از این رو است، که در آنچه به ایران امروز مربوط می شود، این بدیل، بطور کامل سانسور می شود. برای این که توی ذوق نخورد، هر بار که مشروعیت زدائی از رﮊیم لازم می شود، به سراغ کسانی می روند که می دانند بدیل استقلال و آزادی نیز هستند. هدف اینست که آنها را در گذشته زندانی کنند و القاء کنند که به گذشته تعلق دارند و  در حال و آینده نقشی ندارند

 

      غافل از این که چون اولاً در رﮊیم خلاء وجود ندارد و ثانیا˝ با زندانی کردن مردم در مدار بسته بد و بدتر که، برآن، ترس از سرنوشت عراق و افغانستان و سوریه و لیبی و نیز افزوده می شود، آلترناتیو وابسته، در عمل، مانع حرکت مردم، بنا بر این، دستیار رﮊیم می شود. با ترساندن جوانان از انقلاب، این نیروی محرکه جامعه را فعل پذیر، یعنی ویران کننده این نسل می کند. به سخن روشن، چنین آلترناتیوی عامل بقای رﮊیم می شود. چنانکه از روز اول، «ضد انقلاب» و «گروهکها» عامل باز سازی استبداد و استقرار رﮊیم ملاتاریا – که اینک رﮊیم مافیاهای نظامی – مالی گشته استبوده اند.

 

       بدین سان، «دوستانی» که گرد هم نشسته اند و این پرسش به ذهنشان رسیده است، می باید از شگفتی بدر آیند. روشن است که جانبداران استقلال و آزادی، هم تمامی کار تدوین بیان استقلال و آزادی، بمثابه اندیشه راهنما را برعهده دارند، هم برنامه عمل را تهیه کرده اند، هم روش را پیشنهاد می کنند و هم گردهمآئی و جلسه های بحث آزاد دارند و بر سر مفاهیم بحث و اسباب همگرائی را آماده می کنند. باز روشن است که تشکیل چنین بدیلی که گرایشهای مختلف، همه دارای هدف مشترکی که استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت اجتماعی است، کاری از نوع ساختن بدیل دست نشانده، برخوردار از امکانات مالی و وسائل ارتباط جمعی پر شمار، نیست. هرگاه جامعه سیاسی بخواهد بدیلی بگردد که با قدرت وداع کند و جامعه مدنی را جایگاه همیشگی خویش کند، ضرور است که از تجربه سه انقلاب ملت ایران در یک قرن درس بگیرد و از برای همراهی با جامعه در گذار از استبداد به جمهوری شهروندان و  جلوگیری از باز سازی استبداد، از انسجام کافی برخوردارباشد.

 

3 – آن سخنرانی، در آغاز سمینار مجامع اسلامی ایرانیان ایراد شد و شرکت کنندگان در آن، همه در خط استقلال و آزادی بودند و هستند.

 


برای دیدن سوال اول

 

برای دیدن سوال دوم

 

 

 

 

 

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید