back to top
خانهدیدگاه هاجمال صفری: عباس میرزا نایب السلطنه ازپیشروان اصلی تجدّد خواهی و...

جمال صفری: عباس میرزا نایب السلطنه ازپیشروان اصلی تجدّد خواهی و اصلاحات در ایران (بخش اول)

842 Safari-Jamal-126 خرداد، بمناسبت صد و سیُ و یکمین سالگرد تولّد دکترمحمّد مصدّق «زندگینامۀ دکترمحمّد مصدّق»  (91)

 

«اگر روزگاری بود که حصار بلند دور شهرها نیاز به دیوار بلند دور هر خانه را برطرف می کرد، امروز که حصار و دروازه ی شهرها را خراب کرده ایم، همچو جوازی برای بریدن خیابانها، معبر بولدوزرها و تراکتورها و کامیونها شده است، ناچار هر خانه ای به دور خود حصاری دارد و چه دیوارهای بلندی! مملکت ما، مملکت کویرهای لوت و دیوارهای بلند است؛ دیوار گلی در دهات و آجری و سیمانی در شهرها و این تنها در عالم خارج نیست؛ در درون هر آدمی نیز چنین دیوارهایی، سر به فلک کشیده است. هر آدمی، بست نشسته در حصاری است از بدبینی و کج اندیشی و بی اعتمادی و تک روی. »

«جلال آل احمد» (1) 

 

عباس میرزا نایب السلطنه ازپیشروان اصلی  تجدّد خواهی و اصلاحات در ایران 

‎مقدمه 

 فریدون آدمیت می نویسد :  مقدمۀ  نهضت  ترقّی  خواهی  در ایران  از آغاز  قرن  نوزدهم  میلادی  شروع گردید . ولی مقصود این نیست که قبل از آن  هیچ گونه  سابقه ای از این هوشیاری ملّی وجود  نداشته است ، چه می دانیم  وقایع  تاریخ  هیچگاه  خلق الساعه  نیست  بلکه  موجبات حوادث همواره  با گذشت زمان  و طیّ سالهای متمادی  فراهم  آمده و نتوان  گفت  که فلان  نهضت اجتماعی  دقیقاً  در فلان  سال شروع  و در  فلان  وقت پایان  است.

درعهد صفویه و افشاریه  بعضی  از لوازم  و وسایل  تمدّن  جدید از قبیل  کشتی  سازی  ، اسلحه گرم  و نظام  اروپائی در ایران  راه  یافت ولی  نشر این فنون سیر مداوم  و مستمری پیدا  نکرد و نیز ارتباط ایران  با دنیای مترقّی که در آن زمان ایجاد  شده  بود عملاً  قطع  گردید .  به همین علّت این آشنائی مختصر وزود گذر با تمدّن غربی از لحاظ تعقّل اجتماعی هیچ  اثری در ایران  بجای  نگذاشت.

 با آغاز قرن نوزدهم میلادی کیفیات جدیدی در سیاست  بین المللی به وجود  آمد   که سرنوشت سیاسی و اجتماعی  ایران  را مستقیماً تحت تأثیر قرار داد.  تجاوزهای روسیه به خاک ایران در آخرین  سالهای  قرن هجدهم ، پیشرفتهای  ناپلئون  به سوی  مشرق  و ارادۀ  او در حملۀ به هند  از راه ایران، کوشش انگلستان درنگاهداری مستعمرات خود در آسیا ،  و تکاپوی  ایران درحفظ  سرزمین و استقلال  خود در مقابل تعرّض های خارجی جملگی عواملی  بودند که  در یک  وهله  بکار افتاده  خواه  ناخواه   ایران  رابه صحنۀ  سیاست بین المللی  کشید.  از نظر ایران  یک  مسئلۀ  اصلی  و حیاتی وجود داشت  و آن مجهّزشدن خود به منظور مقابلۀ با تهاجم روسیه  بود.  این عامل  جهت سیاست  ایران را در روابط  با کشورهای غربی تعیین  می کرد  و همان بود که آنرا گاهی  به دامان  انگلستان  می انداخت  و گاهی   به سوی فرانسه می کشاند. فرانسه و انگلیس نیزهر زمان که با روسیه سرجنگ داشتند  بنابرمقتضیات  و مصالح  سیاسی  خود به تقویت  ایران می کوشیدند  و در این  راه از بعضی  کمکهای نظامی  نیز دریغ نمی  ورزیدند. رفت و آمد  هیئت  های نظامی متعدّد انگلیسی و فرانسوی  به ایران، اقدام  آنها  در اصلاح سپاه و تأسیس  نظام  جدید ، احداث کارخانه های  باروت  سازی و توپ ریزی ، نقشه  برداری و جمع آوری اطّلاعات  جغرافیائی  وزمین شناسی  و استخراج بعضی معادن  همگی از آثار  این تغییرات سیاسی بود.

بر اثراین اوضاع واحوال و خاصّه  شکست های نابکارانه ای که ایران در جنگهای  با روسیه  خورد  و در واقع تازیانۀ عبرت و کفاّرۀ  گناه عقب افتادگی آن از کاروان علم و صنعت جدید بود ، ذهن  بعضی از زمامداران  را به لزوم  اخذ وسایل مدنیّت  جدید  متوجّه  ساخت. آنها که هوشیار و دل آگاه  بودند درک معنی  کردند و به انجام  دادن بعضی کارهای  مفید  و مترقّی  همّت گماشتند. میرزا عیسی معروف  به میرزا بزرگ ( قائم  مقام اوّل )  وزیر  فرزانۀ  عبّاس میرزا نایب السلطنه  را باید  پیشرو مکتب اصلاح  و ترقّی  ایران بشمار آورد. در معرّفی مقام  او همین  بس که دوست و دشمن  او را  به دانائی  و وطن دوستی  ستوده اند.

از جمله کارهای عباس میرزا و میرزا بزرگ  فرستادن یک عدّه  محصّل و صنعت  آموز به انگلستان  بود برای  آموختن بعضی صنایع  و علوم جدید  که به کار ایران آید و به حوائج  مردم  ایران سودمند  باشد .  تا جائی  که تحقیق  کرده ایم  این عدّه  اوّلین  ایرانیانی  بودند که  با افکار آزادی خواهی  و اصول  حکومت  ملّی  آشنائی  یافتند.

خلاصۀ  قضیّه  اینکه  به قرار  شرحی  که « سرهار فورد جونز » سفیر  انگلیس  در طهران نگاشته   است بین  دولت ایران  و ژنرال کاردان  فرستادۀ  ناپلئون  قراری  منعقد  گردیده  بود  که به منظور  تحکیم  بنیان  اتّحاد  ایران و فرانسه  عدّه ای  از محصلین  ایرانی در پاریس  مشغول تحصیل شدند . سفیر انگلیس  نیز این فکر  را برگزید و موافقت  کرد که  شاگردان  ایرانی در لندن  تحصیل  کنند .  بدین ترتیب  در سال 1226 ( 1811)  دو نفر  محصّل  به انگلستان  فرستاده  شدند.  عبّاس میرزا  به سفیر انگلیس گفته  بود: « آنان را  به تحصیلی گمارید  که برای  من و خودشان و مملکتشان مفید  باشد » .   یکی  از آن دو  پس از یک سال و نیم  در گذشت و دیگری  میرزا  حاجی  بابا  به تحصیل  طب  پرداخت  و پس از شش  سال به ایران  بازگشت.   

به دنبال آن  در سال 1230 ( 1815)  نیز یک هیئت  پنج  نفری  از جوانان  ایرانی  برای تحصیل  رشته های  مختلف  مثل  مهندسی ، طب ،  توپخانه ، ریاضی ، زبان  و حکمت طبیعی  به انگلستان  روانه شدند.

این عدّه در جمادی الثانی آن سال  از راه روسیه  عازم لندن گردیدند  و پس از سه سال و نه ماه  اقامت  در انگلستان  در محرّم 1235 ( نوامبر 1819 )  به وطن بر گشتند  و هر یک  به کاری  در خور تحصیلات  خود گماشته شدند.(2)  

« میرزا  تقی خان را نیک  می شناسیم . او بزرگترین  مردی است  که ایران  در قرون  اخیر  به وجود آورده است. زیر دست  میرزا بزرگ  ( قائم مقام )  پیشرو ترقّی  ایران و تربیت  شد ،  و ترقّیات  دنیای غرب  را دید ه و سنجیده  و افکارش  تازه شکفته  شد ، سه سال  در دیار عثمانی  بماند و «  تنظیمات  جدید »  آنجا را  مشاهده  کرد و زمامداری  جامع  الاطراف  بار آمد . او سه  سال و کسری  از 1264 تا 1268 ( 1851 – 1848 )  بر ایران حکومت  کرد و چنانکه  میرزا ابوالقاسم  قائم مقام در بارۀ  او پیش بینی کرده بود« قوانین  بزرگ »  به روز گار  گذاشت . میرزا  تقی  خان  در مدّت  کوتاه  زمامداری  خود بنیان همه گونه  اصلاحات  تجدّد  خواهانه  را گذاشت.» ( 3)   

دیگر از تجدّد خواهان و اصلاح طلبان  را می توان میرزا حسین خان سپهسالار نامبرد « میرزا حسین خان [ قزوینی ] از  برکشیدگان  امیر کبیر  بود. در اصلاحات داخلی  پیرو افکار او و پس  از میرزا  تقی خان  بزرگترین  رجل  سیاستمدار دورۀ قاجار است. 

میرزا حسین خان  مشیر الدوله  سپهسالار ( 1298 – 1243 )  پسر  میرزا نبی  خان امیر تومان  است. در جوانی  با بردارش  یحیا خان  برای تحصیل  به فرانسه رفت، در 1266 یعنی در بیست سالگی  از طرف میرزا تقی خان  امیر کبیر  به « مصلحت گذاری »  بمبئی  مأمور  گردید .  در آنجا خدمات شایان  کرد .  پس از سه سال  ژنرال  قونسول  تفلیس شد،  در 1275  به سمت  وزیر مختار  ایران در اسلامبول  منصوب گردید ، مدّت دوازده  سال یعنی   تا 1287  شاه  او را  به طهران  خواست  و به وزارت عدلیه  و وظایف  و اوقاف  منصوب  کرد ، سپس  با لقب  سپهسالار  به وزارت  جنگ  و فرماندهی  سپاه  و بعد  در شعبان  1288 به صدارت  ایران رسید . در رجب  1290 پس از سفر  اوّل ناصرالدین شاه  به اروپا  میرزا حسین خان  معزول گردید.  اندکی  بعد در همان سال به وزارت  خارجه  و در سال 1291  به وزارت جنگ  منصوب  شد. در سال 1297  شاه او را از وزارت  بر داشت  و به حکومت  خراسان  و تولیت  آستانه مأمور  کرد.  در ذیحجه  1298  ناگهانی  در گذشت . به تواتر  آمده  است که  به دستور شاه  مسموم  گردید. (4 )  

 ◀   ناصر تکمیل ‌همایون، استاد تاریخ   در بارۀ «میرزا تقی‌خان امیرکبیر و میرزا حسین‌خان سپهسالار دو صدراعظم ناصرالدین شاه  در گفت و گو با «ماهنامه نسیم بیداری»  اینگونه  نظر خود را بیان می کند:

– در بسیاری تاریخ‌نگاری‌ها و مقالات تاریخی آغاز برنامۀ ترقّی‌خواهانه دولتی و رفرم در ایران را به میرزا تقی‌‌خان امیرکبیر نسبت داده‌اند، اصلاحات در ایران با مفهومی معادل با «رفرم» از چه زمانی شروع شده است؟

*  اگر به کتب تاریخی نگاهی بیاندازیم ریشه‌های اصلاحات را باید از عصر صفویه شناسایی کرد؛ دقیقاً از دورۀ شاه عبّاس اوّل. در این دوران، حکومت ایران، برای اصلاح نیروی نظامی خود یا به عبارتی اصلاح در امر ارتش و نظامی‌گری برادران شرلی (آنتونی و روبرت) را استخدام می‌کنند؛ از این به بعد شاهد آن هستیم که در دوره‌های بعد نیز گاه در امر قشون، از نظامیان خارجی استفاده می‌شد، امّا آنچه را که بتوان به معنای واقعی اصلاحات در نظر گرفت از دورۀ قاجاریه تحقّق پیدا کرده است.

–  در دورۀ قاجار مصلحان عمدتاً در دوران حکومت ناصرالدین شاه حضور داشتند؛ پیش از ناصرالدین شاه یعنی از آغاز جنگ ایران و روسیه که عمدۀ تفکّرات اصلاحی از آن سرچشمه گرفته است تا زمان جلوس این پادشاه فضای «رفرم» در ایران چگونه بود؟

*  از زمان فتحعلی شاه تا جلوس ناصرالدین شاه به تخت سلطنت، پاره‌ای تلاش‌ها توسّط دولتمردان در امر اصلاحات به ظهور رسید، امّا باز هم به دلیل شکست‌هایی که ایران متحمّل شده بود بیشترین توجّهات در مسائل نظامی بود. جنگ‌های روسیه با ایران و نیرومندی روس‌ها در امر نظامی و قوانین جنگی و نیز سلاح‌های مهم جنگی، عبّاس میرزا را بر آن داشت که ضعف‌های نظامی ایران را دریابد و کوشش کند تا آنجا که ممکن است ضعف‌های نظامی ارتش ایران را برطرف نماید. وی از مستشاران نظامی (فرانسه و انگلیس) برای این امر بهره جست. در گام بعدی او در جهت فراگیری فنون نظامی و استحکاماتی، محصّل به خارج اعزام کرد و در یک دورۀ نسبتاً کامل از معلّمان و دبیران فرانسوی به رهبری ژنرال گاردان استفاده کرد؛ امّا همان‌طور که شواهد تاریخی نشان می‌دهد این اصلاحات چون تنها از بعد نظامی صورت می‌گرفت با وجود اینکه در مواضعی چند، دستاوردهای خوبی نیز برای ایرانیان به همراه داشت و پیروزی‌هایی هم حاصل شد، امّا روی ‌هم رفته به آرمانی که عبّاس ‌میرزا و هم فکرانش داشتند نرسید، هر حرکت اصلاحی برای موفّقیت نیاز به هماهنگ‌سازی جوانب گوناگون از جمله اقتصاد، فرهنگ و سیاست در جامعه دارد، پس وقتی قصد حرکت، اصلاحات نظامی باشد، باید هماهنگ و همراه با اصلاحات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی به فعل در آید. در دوران عبّاس‌ میرزا این شرایط پدید نیامد و از سوی دیگر وجود رقابت‌های درون نظام حکومتی ایران و سیاست‌های سلطه‌ طلبانه اروپاییان در مشرق زمین، خاصّه در ایران، حتّی شرایط لازم را برای جلوگیری و ممانعت از سلطه‌ گری‌های روسیه برای ایرانیان فراهم نیاورد که نتیجه‌اش هم چنان شد که طیّ توافق‌نامۀ گلستان و عهدنامۀ ترکمانچای بخش‌هایی از سرزمین تاریخی ایران به اشغال روس‌ها در آمد.

– میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام که به عنوان متفکّری همزمان با عبّاس میرزا بوده است بیشتر به اصلاح نظام حکومتی دست زده است، این دو اصلاح در کنار یکدیگر تا چه میزان، بستر حضور میرزا تقی‌خان امیرکبیر را فراهم کرد؟

* در زمان صدارت میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام او به صورت گسترده‌تر به دنبال اصلاحات بوده است او با آنکه توجّهات لازم را در امر نظامی داشت، امّا بیشترین تلاش خود را در اصلاح نظام حکومتی ایران معطوف کرده بود. آرمانی که او داشت باعث می‌شد وی کوشش خود را برپایۀ استقلال ایران قرار دهد و به دنبال آن باشد که مفاسد و نابهنجاری‌های حکومتی و سلطنتی را از میان بردارد و نظم و قانونمندی را در نهاد سلطنت و حکومت پدید آورد. او در تمام مدّت حکومتش به دنبال رسیدن به این اهداف بود امّا این امر با موقعیتی که بزرگان قاجار، شاهزادگان و دیوانیان سود‌طلب داشتند، امکان تحقّق پیدا نکرد و سیاست‌های موازنۀ مثبت (سلطه‌طلبی‌های روسیه و انگلیس) هم با کار‌شکنی‌ها و توطئه‌ها، موقعیت‌های خوب را از بین برده و در برابر، موقعیت‌های نابهنجاری را به وجود آوردند. پس می‌توان چنین برداشت کرد که نه تنها اصلاحات آغازین عصر اوّل قاجاریه به سامان نرسید بلکه میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام نیز جان بر سر عقیده نهاد و به دستور شاه به هلاکت رسید. شرایط به گونه‌ای بود که می‌توان گفت در زمان میرزا تقی‌خان امیرکبیر چیزی از تلاش مصلحان باقی‌ نمانده بود.

– دو مصلح به فاصله ۲۰ سال روی کار آمده‌اند میرزا تقی‌خان امیرکبیر و پس از آن میرزا حسین‌خان سپهسالار، و هر دو برنامۀ کاملی برای اصلاحات در ایران مطرح کردند امّا امیرکبیر خوشنام تاریخ می‌شود و سپهسالار معمولا به بدنامی در تاریخ مشهور است علّت آن چیست؟

* در رابطه با امیرکبیر باید بگویم که اصلاحات او با مصلحان پیش از خود بسیار متفاوت بود و پس از او هم در دورۀ قاجار کسی به اینگونه عمل نکرده است و همین هم موجب شد او سرآمد مصلحان عصر قاجار شناخته شود. از ویژگی‌های امیر‌کبیر آن است که به اصل قضیّه ایمان داشت و اصل هم استقلال ایران بود. او می‌دانست که با بودن نفوذ خارجیان و سلطه‌ گری‌های آنان هیچ‌گاه شرایط بهبود نمی‌یابد و همین مسألۀ حضور و سلطۀ بیگانگان بر هم زنندۀ اصل استقلال ملّی است، و در این شرایط هیچ اصلاحی صورت واقع پیدا نمی‌کند. به همین دلیل مسألۀ نا‌وابستگی به سیاست‌های بیگانه را سر‌لوحۀ برنامۀ خود قرار داد؛ تفاوت دیگر یا به عبارتی تفاوت عمدۀ امیرکبیر با دیگر مصلحان به این شکل بود که او اصلاحات را در یک بعد، قبول نداشت. به همین دلیل در کنار اصلاحات نظامی برای دستیابی به استقلال دست به اصلاحات در زمینه‌های دیگر هم زد. او در این مسیر اصلاحات نظامی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را در یک پیوند ناگسستنی قرار می‌داد و می‌توان گفت کار‌های او بنیادی بود.

– پیش از ورود به نحوۀ اصلاحات میرزا سپهسالار، چه موانعی در سر راه اصلاحات امیرکبیر وجود داشت که موجب چنین پایان تلخی شد؟

* در فضای نابسامان قاجار او مدرسۀ دارالفنون را به لحاظ علوم و تکنولوژی جدید، ایجاد کرد. از سوی دیگر روزنامۀ وقایع‌اتّفاقیه را برای اطّلاع عامّۀ مردم به راه انداخت و در دستگاه حکومتی و مالی نظارت کامل به وجود آورد. به صنایع گوناگون ملّی توجّه کرد. از مفاسد اداری و اجتماعی جلوگیری کرد، دست درباریان و شاهزادگان و بزرگان قاجاریه را از بیت‌المال ملّت و حیف و میل‌های زیان‌آور کوتاه کرد. به مملکت نظم داد و در برابر خارجیان، شرافت ملّی ایران را پاسدار بود. مسلّم است که در این دگرگونی‌ها، در کشورهایی که نهاد سلطنت و ارگان‌هایی حکومتی و خاندان شاهی، روش‌های دیگری در پیش گرفته‌اند، مقبول نمی‌‌توانست قرار گیرد. دسیسه‌های درون حکومتی و توطئه‌های بیگانه ساخته، کارایی لازم را داشت تا ناصرالدین شاه جوان و بی‌تجربه را بر آن دارد تا وی را از صدارت عزل کند و در پی استمرار دسیسه‌های درباری سرانجام او را در حمام فین کاشان به قتل رساند و تا مدّت‌ها هم قتل او را به صورت در گذشت نابهنگام در مجامع بشناساند.

– خب، شما ویژگی اصلاحات امیرکبیر را بیان کردید، اصلاحات میرزاحسین خان سپهسالار به چه نحو بوده است؟

* اصلاحات میرزا حسین‌خان سپهسالار، جنبۀ اقتباسی داشت. او به علّت اقامت در هند، تفلیس و استانبول و آشنایی با تمدّن مغرب زمین در تلاش بود؛ نهاد‌های پیشرفت غربی را در ایران هم فعّال کند و خود این نشان‌دهندۀ تفاوت دیدگاهی سپهسالار با امیرکبیر است. او در مسیر اصلاحاتی که در پیش گرفته بود، به راه‌اندازی و تأسیس مراکزی از قبیل مجلس ـ شورای ملّی، تأسیس مدرسۀ آتاماژوری، ایجاد نظامات اداری جدید و حتّی برای اوّلین بار در تاریخ شاه ایران را به اروپا برد تا ترقّیات و پیشرفت‌های اجتماعی و اقتصادی اروپاییان را مشاهده کند و با درایت بیشتر، در کشور خود دست به اصلاحات بزند. با آنکه ناصرالدین شاه تحت تاثیر تمدّن غرب قرار گرفته بود و گاه از اصلاحات سخن می‌گفت و در بسیاری مواقع رفتار‌های سپهسالار را تعریف و تحسین می‌کرد، امّا آن سان که باید دل و جان در این راه نمی‌نهاد و هر نوع دگرگونی را مغایر با بقای سلطنت می‌دانست. در این میان فضا به گونه‌ای بود که اطرافیان سنّتگرای و به طور دقیق واپسگرای حکومت او را از نزدیک شدن به تلاش‌های اصلاحی میرزا حسین‌خان سپهسالار بر حذر می‌داشتند. به طوری که در پایان سلطنت درازمدّت خود هم جنبه‌های استبداد حکومتی شدید‌تر شده بود و هم صبغه‌های ارتجاعی اندیشه‌اش دلخراش‌تر. بر همین روال، طرد او نقطه پایانی و شکست اصلاحاتش بود که ریشه در جامعه و فرهنگ جامعه نداشت و به همین دلیل مردم که در پروسۀ صد ساله آشنایی با مغرب زمین و شیوه‌های زندگی جدید و اصلاحات واقعی آشنا شده بودند و در جنبش تحریم تنباکو به عظمت و کارایی قدرت ملّی اعتقاد پیدا کرده بودند، شرایط را در سیر جنبش مشروطه فراهم ساختند.

 – حال، علّت محبوبیت تاریخی میرزا تقی‌خان امیرکبیر و همچنین بدنامی یا بهتر است بگوییم عدم خوشنامی میرزا حسین‌خان با توجّه به اینکه او هم در مسیر اصلاحات فعّالیت قابل توجّهی انجام داد و در تلاش بود تا تغییرات قانونمندی در ایران انجام دهد؟

* اما در جواب سؤال شما که، چرا امیرکبیر محبوب ملّت است و چرا در سپهسالار بحث و سخن زیاد است. به عقیدۀ من روح ایرانی و وجدان فرهنگی جامعه همواره اصل استقلال را بالا‌ترین و مقدّس‌ترین محور زندگی تاریخی شناخته است و همواره زمانی که این اصل در معرض خطر قرار می‌گرفت، جامعه در تعارض با حکومت‌ها قرار گرفته و در مقابل بیگانگان و مهاجمان ایستادگی می‌کردند. این اصل که به قول دکتر مصدّق موازنۀ منفی نام گرفته، جوهره حیات ایرانی است و امیرکبیر مدافع و پشتیبان این اصل بود و سیاست او سیاست موازنۀ منفی بود و با هر گونه نفوذ بیگانه و سلطۀ خارجی از هر نوع مخالفت می‌کرد و اصلاحت خود را بر پایۀ استقلال ایران طرّاحی می‌نمود. امّا در رابطه با سپهسالار این دیدگاه با این شرایط وجود ندارد و بسیاری او را حامی موازنۀ مثبت می‌دانند. البتّه به عقیدۀمن دیدگاه‌‌ها در رابطه با سپهسالار باید باز‌شناسی شود و بی‌تردید از تاریخ دورۀ قاجار این نتیجه به دست می‌آید که سپهسالار هم یکی از دولتمردان برجستۀ ایران بوده است. او و امیرکبیر هر دو در پی قانونمند کردن جامعه و ایجاد اصلاحات در ساختار کشور بودند.

– اصلاحات امیرکبیر جرقّۀ اصلاحات را در ذهن بسیاری اندیشمندان و متفکّران زد. آیا می‌توانیم بگوییم که اصلاحات میرزا حسین‌‌خان سپهسالار نیز دنباله رو مکتب اصلاحی میرزا تقی‌‌خان بوده است؟

* این دیدگاه درست است و باید اینگونه گفت که پس از ۲۰ سال مرحوم سپهسالار در پی اصلاحات امیر‌کبیر حرکت خود را نظم داده بود، و به تحقیق باید اعتراف کرد وضع او با میرزا آقاخان نوری از زمین تا آسمان فرق داشت. با این حال نباید این نکته را از نظر دور داشت که گرچه در مسیر اصلاحات امیرکبیر قدم برداشته بود امّا سیاست موازنۀ مثبت در ذهن او تبلور داشت و فزون بر آن شیوۀ اقتباسی که گاه مغایر با فرهنگ ایرانی بود در سیاست سپهسالار، مقبول بود، انعقاد پاره‌ای قرارداد‌ها و همسویی با برخی اندیشه‌های غیرایرانی و رواج پاره‌ای شایعات نادرست، به موقعیت سپهسالار آسیب‌زده و فضا را در مسیری خلاف مسیر اصلاحی او رواج داده است. امّا من در زمینۀ عملکرد این دو شخصیت تاریخی معتقدم که هر دو در یک مسیر در جهت اعتلای ایران گام برداشتند و شاید حتّی بتوان چنین بیان کرد که ممکن است هر دو دریافته بودند که عنایت به استقلال سرلوحۀ همۀ دگرگونی‌های در درون جامعه است امّا بی‌تردید این اصل در اندیشۀ امیرکبیر تبلور بیشتری داشته است و باید توجّه داشته باشیم که این امر در زمان ما هم ارزشمندی خود را دارد و در پیوند با دمکراسی و آزادی حقانیت خود را نشان می‌دهد.(5 )   

 ◀  ایرج پارسی نژاد در بارۀ تجدّدخواهی  در ایران  می گوید:  تجدّد ادبی در ایران حاصلی از اصل تجدّدخواهی (مدرنیته) اروپایی است که با خرد انتقادی و فردیت انسانی، دو عنصر اصلی تجدّد، همراه بوده است. به این معنی هنگامی که آراء عقلی جایگزین سنّت احکام نقلی می شود، تفکّر انتقادی پدید می آید و تمایل به تجدّد ظاهر می شود. 1   خرد انتقادی روشنگران ایرانی حاصل آشنایی ایشان با فرهنگ تجدّدخواهی مغر ب زمین است که در عصر رنسانس قوام گرفت و در دوران روشنگری به اوج خود رسید.

تأثیرعقاید فلسفی دکارت وقوانین فیزیکی نیوتون وعقاید عصرروشنایی یا روشنگری Enlightenment )  ) ، روش علمی آگوست کنت و اصول طبیعی داروین را در بررسی عوامل تحوّل فکری روشنگران ایرانی به سوی تجدّد یاد باید کرد. 2  

روشن اندیشان ایرانی چون نمی توانستند پاسخ پرسشهای خود را در الهیات و علم کلام و جهان بینی دینی بیابند، ناچار افکار فیلسوفان اروپایی را جذب کردند. از جمله ایشان میرزا فتحعلی آخوندزاده ( 1228  1295 ) بود که در مکتوبات کمال الدوله افکار مادی خود را مطرح کرد و میرزا آقاخان کرمانی ( 1270  1314 ) در آثار فلسفی خود، تکوین و تشریع ، حکمت نظری و هشت بهشت در تأثیر فیلسوفان تجربی( Empiricist ) به طرح مباحث

فلسفی خود بر اساس اصول عقلی و تجربی پرداخت. میرزا ملکم خان ( 1249 – 1326 ) برای نخستین بار در تأثیر فیلسوف پوزیتیویست ( Positivist ) فرانسوی، اگوست کنت و فیلسوف اقتصاددان انگلیسی جان استوارت میل به تحلیل جامعۀ ایران و مسائل آن پرداخت.  3   

در بررسی مظاهر اندیشۀ تجدّد ادبی عوامل تجدّد در ایران را نیز نباید ناگفته گذاشت که از جملۀ آنها روابط سیاسی ایران با اروپا و در پی آن اعزام دانشجو به کشورهای اروپایی در زمان عبّاس میرزا ولیعهد و پل فرهنگی تهران  قفقاز، تهران  استانبول و تهران  قاهره بود که محلّ اجتماع جماعتی از مهاجران سیاسی متفکّر و مبارز ایران شد. همچنین تأسیس مدرسۀ دارالفنون که علاوه بر آشنا کردن دانشجویان ایرانی با علوم جدید باعث ترجمه و تألیف کتا بها و رساله هایی شد که دانش علمی و تحلیلی را در جامعۀ فقیر فکری و فرهنگی ایران پی ریزی کرد.

گذشته از تأمین درس گفتارها برای مدرسۀ دارالفنون ترجمه از زبان های اروپایی به زبان فارسی در عصر قاجار یکی از عوامل انتقال تجدّد مغرب زمین به ایران بود که از زمان عبّاس میرزا طیّ سالهای فرمانفرمایی اش در آذربایجان با تأسیس اداره ای آغاز شد که قصد آن ترجمۀ مقرّرات نظامی لازم برای اصلاح نظام سپاه به اسلوب اروپایی و تجهیز ارتش بود. 4 

در زمان پادشاهی ناصرالدین شاه نیز ، به علّت علاقۀ شخص پادشاه به مظاهر علمیِ اروپایی، وزارت انطباعات به سرپرستی اعتماد السلطنه برای ترجمه و طبع و نشر کتاب تأسیس شد( 1300 ق ). بخش مهم آثار به جا مانده در زمینۀ ترجمه در دوره قاجار رمان های تاریخی و عاشقانه است . گذشته از اینکه مضمون این رمان ها مورد علاقه و درخواست شخص عباس میرزا ، محمد شاه و ناصر الدین شاه برای ارضای کنجکاوی شان در آگاهی از نهادها و مناسبات اجتماعی جامعۀ اروپایی بود ، خوانندگان نیز از این رمان ها تعبیر دلخواه خود را داشتند .

در بررسی عوامل تجدّد شکست های نظامی ایران از روسیه را هم نباید از یاد برد که موجب آگاهی فتحعلی شاه و عبّا س میرزای ولیعهد از عقب ماندگی ایران در پیشرفت های صنعتی کشورهای اروپایی شد. در این زمان بود که برنامۀ اصلاحات اقتصادی و سیاسی معروف به «تنظیمات » در زمان پادشاهی سلطان عبدالحمید و وزیری مدحت پاشا در عثمانی و دهۀ اوّل عصر امپراتور میجی و وزیری ایتو در ژاپن موجبات برون رفت این کشورهای آسیایی را از فقر اقتصادی و جهالت فرهنگی فراهم آورده بود و خبر آ نها از راه روزنامه های تر قّی خواه فارسی و ترکی و عربی به ایران می رسید. 5   

به این ترتیب زمینۀ تحوّلی عمیق در افکار روشنفکران ایرانی فراهم شد. سختگیری ناصر الدین شاه در برابر اندیشه های ترقّی خواهان و اصلا ح طلبان بر مهاجرت سیاسی افزود و کانون فعاّلیت سیاسی مخالفان به خارج از کشور )قفقاز، عثمانی، هند، مصر، فرانسه و انگلستان) منتقل شد. این مهاجران سیاسی هم از بابیان سابق بودند ( مانند میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی)  که بعدها به نظریات اجتماعی مترقّی رسیدند و هم از جماعت طرفداران اتّحاد اسلامی که مبلّغ آن سید جمال الدین اسدآبادی بود. همچنین گروهی از آزاد یخواهان مشروطه طلب که در تأثیر میرزا ملکم خان خواستار «سلطنت محدود » و حکومت قانون و مجلس انتخابی بودند. مقولۀ تجدّد در ادبیات ایران را بدون یاد از سعی و سهم مهاجران ایرانی نمی توان گزارش کرد. گذشته از این فعّالان سیاسی کسانی در میان مهاجران نیز بودند که بر اثر آشنایی با مدنیت و علوم جدید خواستار نشر آن در ایران بودند.

نمایندۀ اینان میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی ( 1250  1339 ) است که کتاب احمد یا سفینۀ طالبی او در بیان مفاهیم علمی به زبان ساده بسیار مهمّ است. همچنین یکی از نویسندگان ایران دوستی که از عقب ماندگی وطن خود در رنج بودند میرزا زین العابدین مراغه ای ( 1255  1328 ) نویسندۀ سیاحت نامۀ ابراهیم بیک بود که در رمان اتوبیوگرافیک خود از نظام سیاسی مسبتد و فاسد، اقتصاد پریشان، بی سوادی و معتقدات خرافی مردم، روحانیت ریاکار و ادبیات سرشار از تکلّف و تملّق انتقاد می کرد. 6 

مهاجران ایرانی که تعداد فعّالانش بسیار نبود، می کوشیدند با برخورداری از امکانات خارج با نشر روزنامه هایی در نقد حکومت استبدادی ایران روشنگری کنند. روزنامۀ اختردر استانبول با همکاری نویسندگانی مانند میرزا حبیب اصفهانی (مرگ 1311 ) و میرزا یوسف خان مستشارالدوله (مرگ 1313 ) و روزنامۀ قانون با نویسندگی میرزا ملکم خان در لندن (از 1890 ) از جمله چنین نشریات انتقادی سیاسی بود. سید جمال الدین، که پیوندی نزدیک با محافل مصری داشت، با همراهی و همکاری شاگرد خود محمّد عبده هفته نامۀ عروهالوثقی را به عربی در پاریس ( 1301 / 1884 ) و ضیاءالخافقین را در لندن ( 1309 / 1892 ) منتشر می کرد. سید جمال الدین کاشانی و میرزا مهدی خان تبریزی (زعیم الدوله) به نشرروزنامۀ حکمت و علی محمّد خان کاشانی با روزنامۀ ثریّا در قاهره ( 1316 / 1898 ) و میرزا علی محمّدخان به انتشار روزنامۀ پرورش می پرداخت. 7 

ادبیات پنج دهۀ نخستین قرن نوزدهم در ایران را باید ادبیات تقلید و تکرار گفت. نبود خلّاقیت و نوآوری در آثار ادبی این روزگار، که حاصل تحجّر فکری و فرهنگی زمانه است، در دوران قاجار حتّی از عصر صفوی هم محسوس تر است. شعر فارسی از زمان پادشاهی فتحعلی شاه به صورت قصیده و غزل که گاه مقلّدان بامهارتی را نیز در میان خود داشت، ظاهر می شود. امّا در شعر این دوره به تصادف می توان صدای مردم را شنید، صدایی که طنین آگاهی ملّی و زندگی واقعی باشد. 8 

نثر این دوره هم لفظ قلم مستوفیانه و منشیانه ای است که از تعبیرات و ترکیبات ادب کهن فارسی بهره می گیرد و با وجود ساده نویسی میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی ( 1193 – 1251 ) در نامه ها و منشآت، میرزا ملکم خان در کتا بها و مقاله ها، حسنعلی خان امیرنظام گروسی ( 1236 – 1317 ) در منشآت و ناصرالدین شاه در سفرنامه ها و یادداشت های خود، نویسندگان و منشیان این روزگار همچنان به شیوۀ گذشتگان، یعنی عبارت پردازی و سجع سازی و تصنّع در نثر، پا یبند مانده اند. به عبارت دیگر گرایش به ساده نویسی دیده می شود، امّا رشد آن بسیار اندک است.

از این رو شگفت نیست که بیشترین تأکید روشنفکران تجدّدخواه ایرانی در نقد ادبی معطوف به انتقاد از «ادبیات غیرواقعی » است. آخوندزاده و میرزا آقاخان در تعریف شعر (پوئزی) بر بیان احوال و اخلاق «واقعی » تأکید دارند و زین العابدین مراغه ای در پرهیز از کاربرد تشبیهات و تمثیلات و افسانه های واهی و موهوم و میرزا ملکم خان در دوری از تکلّف و تصنّع و پیچیدگی در کلام به شاعران و نویسندگان هشدار می دهند. 9  

این انتقادها، که گاه با لحن تند و بی پرده و گستاخ همراه است، در راهنمایی نویسندگان و شاعران نسل بعد (علی اکبر دهخدا، سیداشر ف الدین حسینی، عارف قزوینی، میرزادۀ عشقی) بی تأثیر نبود؛ همچنان که نهضت مشروطه خواهی ایران در تحوّل افکار به طرح معانی تازه در شعر و نثر فارسی تأثیر داشت.

با افزایش شمار مدرسه ها امکان خواندن و نوشتن در میان عامّۀ مردم فراهم شد و روزنامه ها و نشریه ها با زبان و ادبیاتی که در خور فهم جماعت نوسواد بود، پدید آمد.

گسترش روابط با کشورهای اروپایی و نشر اندیشه های انتقادی  سیاسی و اجتماعی و ادبی روشنگران ایرانی موجب طرح مفاهیم تازۀ آزاد یخواهی و وطن دوستی شد. 10   این مفاهیم را در قالب مأنوس غزل یا تصنیف و ترانه شاعرانی مانند عارف و عشقی و اشرف الدین حسینی بازگو می کردند و از آن جا که مخاطب آنها مردم کم سواد بودند، طبعاً زبان آنها نیز ساده و در خور فهم آنها و به دور از آرایه ها و صنایع لفظی و بدیعی سخنوران قدیم ایران بود. 

امّا رواج این قبیل غز لها و ترانه ها به تدریج رو به ابتذال آورد و مخالفت بهار و همفکران او را، که پاسدار حریم و حرمت سنّت استوار سبک خراسانی در شعر بودند، برانگیخت. از میان این گروه جز بهار و دهخدا و پروین اعتصامی، از ادیب پیشاوری، ادیب نیشابوری و بدیع الزمان فروزانفر می توان یاد کرد. امّا کمتر اثری از ایشان را می توان به یاد آورد که همچون «دماوند یۀ » بهار یا «یاد آر ز شمع مرده یاد آر » حاوی معنی تازۀ دلنشین باشد. در مقابل محافظه کارانی چون بهار و همفکران او، که می خواستند بر ساختار کهن شعر قدیم شعر نو را بنا کنند، تجدّدخواهان افراطی (تقی رفعت، جعفر خامنه ای و شمس کسمایی)  قرار داشتند که در نشریۀ تجدّد گرد آمده بودند و خواهان برانداختن بنای شعرکهن بودند. 11 چنین است که جوانان پرشور تجدّدخواه دراندیشۀ تخریب و تغییرند وادیبان اصلاح طلب در فکر تعمیر. با این همه، بهار بر خلاف ادیبان مرتجعی مانند ادیب الممالک فراهانی و وحید دستگردی جانب احتیاط و اعتدال را نگه می دارد.(6)  

 ◀  ناصر تکمیل همایون براین نظر است که : اندیشه های حاکم برروشنفکران آن روزگار و بخش هایی از فراماسونیسم جهانی، ریشه در دو منبع فلسفی- اجتماعی زمان داشت: دین انسانیت Religion De L’Humanite ( اگوست کنت )  Conte Auguste (1857 1798-  م) که متأثّر از نوعی سوسیالیسم سن سیمون ) Saint- Simon ( هم بود، و دیگر اصول آزادی ( Liberalisme ( جان استوارت میل )   John stuart Mill(1876 – 1806 م) میرزا ملکم خان که زبان انگلیسی و فرانسه می دانست، با خواندن کتابهای مربوط، بی آ نکه  به طور علمی ارائه سند نماید، اندیشه های یاد شده را به زبان فارسی انتشار می داد و بسیاری از روشنفکران و آزادیخواهان از قشرهای گوناگون جامعه به طور طبیعی متأثّر از آن نوشتارها می شدند و او را فیلسوف و دانشمند بزرگ می شناختند»(7)  

 در اینجا نگارنده پیش از اینکه در فصل های آینده در بارۀ « تجدّد ، اصلاحات و توسعه در دوران پهلوی اوّل» بپردازم ازعبّاس میرزا  نایب السلطنه ازپیشروان اصلی  تجدّد خواهی و اصلاحات در ایران  در این فصل بطور اجمال و مختصر می آورم:

842 Safari-Jamal-2 ◀  عباس میرزا نایب السلطنه    تجدّد خواه و اصلاح طلب 

 جواد طباطبایی در کتاب « مکتب تبریز و مبانی تجدّد خواهی »  در بارۀ  تجدّد خواهی عبّاس میرزا  بدین نظر است: « سده هایی از تاریخ ایران که پیشتر« دورۀ گذار « نامیده ایم، با چیره شدن آقا محمّد خان بر بخش بزرگی ازاین کشور به پایان رسید. جانشین او، فتحعلی شاه ،  در سال 1213 هجری ، فرزند خود، عبّاس میرزا را به عنوان ولیعهد به دارالسلطنۀ تبریز اعزام کرد و شش سال پس از آن ، نخستین دورۀ جنگ های ایران و روس به فرماندهی نایب السلطنه آغاز شد. این جنگ از نخستین  رویارویی های ایران و نظام اجتماعی و سیاسی آن با وجهی از پی آمدهای  دوران جدید  بود که  روسیه  بهره ای از آن یافته بود. نظام سیاسی ایران مبتنی بر فرمانروایی ایلی و متّکی برایلات و عشایر بود و، دراین جنگ ، ارتش از شیوه های کهن و منسوخ لشکرکشی سنتی سود می جست و جنگ افزارهای آن ، به طور عمده ، شمشیر، تیر و کمان یا تفنگ های فتیله ای بود، درحالی که ارتش  روسیه به جنگ افزارهای جدید از جمله توپخانۀ سنگین مجهز بود و با شیوه های جدید اروپایی به جنگ می پرداخت . در این جنگ، ارتش ایران شکست سختی متحمل شد و دور نخست جنگ هایی ایران و روس با معاهدۀ صلح گلستان ( 29 شوال 1228 / 21 اکتبر 1812 ) به پایان رسید و ایالات  های شمالی ایران تا گرجستان به تسلط روسیه در آمد. شکست ایران موجب شد که عباس میرزا و کارگزاران حکومتی دارالسلطنۀ تبریز به فکر اصلاحات بیفتند که از پی آمدهای  مهمّ آن بازسازی ارتش با شیوه های نو راهبرد نظامی وجنگاوری بود. ابهام هایی که درمتن عهد نامۀ معاهدۀ گلستان وجود داشت. اختلاف های ارضی جدیدی میان ایران و روسیه  را به دنبال آورد و بر اثر همین اختلاف ها دور دیگری از جنگ میان دو کشور آغاز شد 1241 / 1826 دورۀ  دوم جنگ های  ایران و روس  شروع شد و ، در آغاز، ارتش ایران، که به دنبال اصلاحات عبّاس میرزا سامانی نو یافته بود، توانست برخی از سرزمین هایی  را که  در دور نخست جنگ ها  به تصرّف سپاهیان  روسی در آمده  بود، متصرّف  شود، امّا  با ورود ارتش منظّم روسیه به جنگ، تبریز به دست سپاهیان  روسی افتاد و آذربایجان سقوط کرد. با شورش مردم تبریز ،  میرزا ابوالقاسم  قائم مقام ، از کارگزاران برجستۀ دار السلطنۀ تبریز، به اصلاح و ترمیم دستگاه حکومتی دست  زد و مقدّمات  امضای  عهدنامۀ ترکمان چای  را فراهم آورد.

با معاهدۀ ترکمان چای، که در پنجم  شعبان 1242 / دهم فوریۀ  1838 به امضاء  رسید، دفترجنگ های  ایران و روس بسته شد و دوره ای از تاریخ ایران ، با فروپاشی  ایران زمین ، به پایان  رسید. محمّد حسین فروغی، در عبارتی  کوتاه به درستی، معاهدۀ ترکمان چای و پی آمد های آن را وهن بزرگ به ملّت  یاران  خوانده  و با اشاره ای به علل و اسباب آن نوشته  است  که «  این وهن  بزرگ  که برای  ایران حاصل شد، اوّل،  از نادانی بود، دوّم، از نفاق  و تباهی  اخلاق بزرگان  ایران» با سود جستن  از سخن فروغی  می توان  گفت انتقال از دورۀ گذار به  دوران جدید تاریخ ایران و ،  بیشتر  از آن ، از نیمۀ دوّم فرمانروایی صفویان تا شکست ایران  در جنگ های  ایران و روس ، گردونۀ تاریخ بر محور « نادانی ، نفاق و تباهی » می چرخید، امّا اختلاف اساسی  میان « دورۀ گذار »  و «مکتب تبریز» به رغم  تدوام نادانی مردم ، نفاق و تباهی اخلاق بزرگان، آن بود که ایران، که در «دورۀ گذار » فرصت آشنایی با منطق دوران جدید و الزامات آن را از دست  داده بود ، در« مکتب تبریز» می بایست به اجباربه آن تن در داد. چنین می نماید که، نخست، در دارالسلطنۀ تبریز، حسّ«این وهن بزرگ» به آگاهی از « نادانی، نفاق و تباهی » تبدیل شد و این آگاهی ، به تدریج ، در همۀ سطوح جامعۀ ایرانی رسوخ  پیدا کرد قرینه ای در دست  نیست که نشان دهد در « دورۀ گذار» حسّ وهنِ بزرگِ فروپاشی ایران زمین در پایان فرمانروایی صفویان به آگاهی از نادانی، نفاق و تباهی تبدیل شده باشد، امّا در « مکتب تبریز» این آگاهی نخست درذهن عبّاس میرزا و اطرافیان او، و آن گاه ، درهمۀ « تبریزیان » – به تعبیری که پیشتر آورده ایم – پدیدار شد و سده ای پس از آن همۀ عرصه های حیات  اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی ایران را در برگرفت. در نوشته های « دورۀ گذار »  عبارتی همسان  با آن چه عبّاس میرزا خطاب  به فرستادۀ  ناپلئون ، آمده  ژوبِر ،گفت ، نمی توان یافت.

بیگانه! این ارتش ، دربار و تمام دستگاه قدرت را می بینی ، مبادا گمان کنی که من مرد خوشبختی  باشم… بسان موج های خروشان دریا که در برابر صخره های بی حرکت ساحل در هم می شکنند ، دلاوری های من در برابر سپاه روس شکست خورده است. مردم کارهای مرا می ستایند، امّا تنها خود  من از ضعف های خود خبر دارم… آوازۀ  پیروزی های ارتش فرانسه به گوش من رسیده است و نیز دانسته ام که دلاوری روس ها در برابر آنان جز یک پایداری بیهوده  نمی تواند باشد . با این همه ، مشتی سرباز اروپایی همۀ دسته های سپاه مرا با نا کامی روبرو کرده و  با پیشرفت های دیگر خود ما را تهدید می کند. سرچشمۀ ارس ، که پیشتر همۀ آن در ایالت های ایران جریان داشت ، اینک در خاک  بیگانه  قرار دارد و به دریایی می ریزد که پر از ناوهای دشمنان ماست.

عبّاس میرزا که درآن زمان بیش از نوزذه سال نداشت و به دنبال شکست ایران در نخستین دور جنگ های ایران و روس، در جستجوی رمز و رازانحطاط ایران و چاره ای برای « احیای ایرانیان» بود، در دنبالۀ سخنان خود خطاب به همان «اَمِده ژوبر» (Amédée Jaubert)، می گوید:

چه قدرتی  این چنین شما را بر ما برتری داده است؛ سبب پیشرفت های شما و ضعف همیشگی ما چیست؟ شما با فن فرمانروایی ، فن پیروزی وهنر به کار گرفتن همۀ تواناهای انسانی آشنایی دارید، در حالی که ما در جهانی شرمناک محکوم به زندگی گیاهی هستیم و کمتر به آینده می اندیشیم آیا  قابلیت  سکونت با روری و ثروت خاک مشرق زمین ازاروپای شما کمتر است؟ آیا شعاع های آفتاب ، که پیش از آن که به شما برسد، نخست، بروی کشور ما پرتو می افکند ، خیر کمتری به ما می رساند تا آن گاه  که بالای سر شما قرار دارد؟ آیا ارادۀ آفریدگار نیکی ده ، که مائده های گوناگونی خلق کرده است ، براین  قرار گرفته است که لطفش به شما  بیش از ما شامل شود؟ من که چنین گمان نمی کنم!

دراین عبارات ولیعهد ایران می توان ژرفای بحرانی را که در وجدان ایرانی، یا دست کم در میان  گروه هایی از کارگزاران و نخبگان، ایجاد شده بود، دریافت. بدیهی است که واژۀ بحران ، به عنوان  مفهومی ناظربر وضعی اجتماعی، در تداول زبان فارسی به کار نمی رفت، و عبّاس میرزا و اهل نظری که در دارالسلطنۀ تبریز در خدمت او بودند، نمی توانستند آگاهی از تمایزاز میان ایران و فراسنه را در مضمون مفهوم « بحرانِ» تمدّنی ایرانی توضیح دهند  نشانه های این آگاهی ، چنان که از تأمّلی درمنابع دورۀ گذار می توان دریافت نخست ، در افق دار السلطنۀ تبریز پدیدارشد. شکست  ایران درجنگ های ایران و روس، نخستین شکست فاجعه بار ایران نبود: تنها شهر تبریز در فرمانروایی صفویان چندین بار به دست  سپاهیان عثمانی افتاد؛ فروپاشی ایران زمین به دنبال یورش افغانان از بسیاری جهات شکست اساسی تری بود و، افزون بر این ، برخی پیروزی های ارتش ایران را نیز از دیدگاه مصالح ملّی و مردم ایران می توان در شمارهمین شکست ها آرود، چنان که پی آمدهای نامطلوب پیروزی های نادر شاه کمتر از پی آمدهای یورش افغانان نبود، امّا به نظر نمی رسد که ژرفای بحرانی  که در وجدان ایرانی به دنبال شکست ایران در جنگ های ایران و روس ایجاد شد، سابقه ای در تاریخ  ایران داشته باشد. این بحران آغاز دوره ای نو در تاریخ ایران بود،  امّا در واقع ، با توجّه  به پی آمدهای پراهمّیتی که به دنبال داشت، می توان این بحران ژرف در وجدان ایرانی و تکوین آگاهی از آن را سپیده دم – یا، چنان که پیشتر نیز گفته ایم ، « آستانۀ »-  دوران جدّی ایران  دانست. با « مکتب تبریز » ، « سده های میانۀ » ایران به پایان رسید . سده ای آغاز شد که  دو وجه  عمدۀ آن نوسازی مادّی کشور و تجدّد خواهی در قلمرو اندیشه بود،  سده ای که تا پیروزی جنبش  مشروطه خواهی و پس از آن ادامه  پیدا کرد . آگاهی از بحرانی که به دنبال شکست ایران درجنگ های ایران و روش در وجدان ایرانی پدید آمد ، پرسش هایی را به دنبال آورد که در تاریخ اندیشۀ ایرانی سابقه ای نداشت و در درون دستگاه مفاهیم اندیشۀ دوران قدیم نمی توانست مطرح شود. تا زمانی که وجدان ایرانی، در مکان جغرافیایی دارالسلطنۀ تبریز  و در زمان تاریخی شکست ایران  در جنگ های ایران و روس ، در آستانۀ» دوران جدید  قرار گرفت،  با واژگان جدیدی که پیشتر  به کار گرفته ایم، زمان کند و طولانی سنت بر همۀ قلمروهای حیات آن فرمان می راند، امّا در دارالسلطنۀ تبریز، دست کم ، درعمل ، نطفۀ آگاهی از تمایزهای « بساط کهنۀ» نظام سنّتی و « طرح نو » تجدّد  بسته شد. پیشتر نیزگفته ایم که جدال قدیم و جدید در میان اهل نظر درنگرفت ، امّا با تشکیل دارالسلطنۀ  تبریز، نخست ، در بیرون « بساط کهنۀ» دربار تهران ، در عمل، « طرح نو » دارالسلطنۀ تبریز  افکنده شد که  به لحاظ دگرگونی هایی که به دنبال داشت، می توان آن را « آستانۀ دوران » جدید  ایران خواند. این نکته را باید به اجمال یادآوری کنیم که سلطنت قاجاران، در ادامۀ  فرمانروایی غلامان ترک  دستگاه خلافت که با غزنویان برایران فرمان راندند ، نظامی قبیله ای بود. اگر چه در دورۀ اسلامی  نوعی از وحدت ملّی در ایران به وجود آمده بود، امّا این وحدت ملّی جز در دوره هایی کوتاه نتوانست  دولت مرکزی مقتدر خود را ایجاد کند و ، از این رو، با فروپاشی  هر یک از سلسله ها سران قبایل  و ملوک طوایف جداسری آغاز می کردند وتا بر آمدن « فرزند شمشیر » دیگری ایران به میدان نبردهای  داخلی تبدیل می شد.

برآمدن آقا محمّدخان  قاجار آغاز پایان  دوره ای از خلاء قدرت مرکزی بود و او توانست حکومت  واحدی دربخش هایی از ایران بزرگ ایجاد کند. افزون بر این ، آقا محمّد خان ، که خواجه ای ابتر  بود، زمینۀ انتقال قدرت به جانشین خود را فراهم آورد و با بر تخت نشستن فتحعلی شاه قدرت  مرکزی  کمابیش مقتدری تجدید شد. در دوره هایی از تاریخ ایران، تا زمان برآمدن  قاجاران ، حرمسرای شاهی  بخشی مهم از درخانۀ حکومتی به شمار می آمد و  فرزندان پر شمار شاه در حرمسرا در میان عجائز زنان و خواجه سرایان می بالیدند،  امّا، چنان که  اشاره کردیم ، با  فتحعلی شاه ، دار السلطنۀ  ولیعهد ، به عنوان در بار دوّمی ، در تبریز تشکیل شد و سوّمین فرزند ارشد شاه ، عبّاس  میرزا ، به عنوان نایب السلطنه ، در آن دربار استقرار پیدا کرد. از دیدگاه تاریخ حکومت و نیز تاریخ اندیشۀ سیاسی در ایران ،  انتقال ولیعهد  به دارالسطنۀ تبریز از اهمّیت بسیاری بر خوردار است ، امّا به نظر  نمی رسد  که نظر تاریخ نویسان را به خود جلب کرده باشد: نخست  ، در دارالسلطنۀ تبریز بود که ولیعهد از محبس حرمسرای شاهی و آموزش و پرورش عجائز و مخنّثان رهایی یافت.  زمانی که در سال  1213 دارالسلطنۀ تبریز تأسیس شد.  عبّاس میرزا ، ده سال  بیشتر نداشت و ، از این رو ،  کارهای دارالسلطنه با تدبیر میرزا عیسی ، ملقّب به قائم مقام و معروف به میرزا بزرگ ، اداره  می شد. دو سال پیش از آن که عبّاس میرزا به عنوان ولیعهد در دارالسلطنۀ تبریز مستقر شود، میرزا عیسی  پیشکار ولیعهد بود و فتحعلی شاه فرزند خود را به او سپرده بود تا در تعلیم و تربیت او بکوشد. این عیسی، که به خاندانی از رجال سیاسی ایران وابسته بود، توانست دارالسطنۀ تبریز را، در بیرون  میدان جاذبۀ « بساط کهنۀ» دربار تهران ، به کانونی برای « طرح نو » تبدیل کند:  هم او ، افزون بر تربیت ولیعهد و،  البتّه، دو فرزند خود ،  میرزا ابوالقاسم و میرزا موسی ، برخی از اطرافیان خود را برای تحصیل به انگلستان گسیل داشت و نخستین بار اصلاحاتی را در نظام ایالت آذربایجان وارد کرد.  درهمین دوره ، دارالسطنۀ تبریز ، بویژه از این حیث که وزیری کاردان گروه هایی از کار گزاران  کار آمد تدبیر امور را بر عهده داشتند، به درباری در خلاف جهت در بار تهران تبدیل شد.  این که  گفتیم جدال میان قدما  و متأخّرین ، نخست، در دار السطنۀ تبریز و ،  در عمل،  در گرفت، نظر به این واقعیّت تاریخ ایران داریم که اندیشۀ برچیدن « بساط کهنه» و در افکندن « طرح نو » ، نخست ، در عمل ، به  دنبال  تکوین  نطفۀ  آگاهی از ضرورت اصلاحات در تبریز پیدا شد و پی آمدهایی  بی سابقه داشت. از خلاف آمد عادت تاریخ ایران بود که در حالی که پشتوانۀ « بساط کهنۀ» دربار تهران  اندیشۀ سنّتی بود،  برای « طرح نو »  دارالسلطنۀ تبریز هنوز نظریه ای تدوین نشده بود. اندیشۀ  دوران قدیم ایران، در قلمرو فلسفه ، به طور عمده ، فارابی ، مؤسّس فلسفه در دورۀ اسلامی، آغاز و با صدر الدین شیرازی به پایان رسیده بود . در همین سنّت اندیشه ، در « دورۀ گذار » با توجّه با الزامات  رکورد آن دوره تداوم  پیدا کرد و همین تداوم بی تذکّر سنّت نیزشرایطی برای ایجاد آگاهی از بحران هایی که  به وجدان ایرانی تحمیل می شد، فراهم نیاورد. به گونه ای که در فصل های آتی توضیح خواهیم داد. بحران آگاهی به دنبال شکست ایران در جنگ های ایران و روس ، راه های ناهموار دیگری را نیز  دنبال می کرد و، از همان آغاز، نویسندگان ،  روشنفکران و رجالی که پایی در نظام سنتی  اندیشیدن  داشتند، کوشش کردند به گسترۀ تجربه های متفاوتی گام بگذارند. سفرنامه نویسان اروپایی ، که  مقارن  جنگ های ایران و روس در دارالسلطنۀ تبریز با عبّاس میرزا  دیدار کرده اند،  گزارش هایی در بارۀ  برخی از دلمشغولی های تجدّد خواهانۀ نایب السلطنه آورده و گفته اند که او دریافت خردورزانه ای از منطق مناسبات جدید و الزامات تجدّد کرده بود و. در نوشته های تاریخ نویسان ایرانی که اسلوب و شیوه های تاریخ نویسی سده های متأخّر دورۀ اسلامی را دنبال می کردند، دربارۀ عبّاس میرزا مطلب  مهمّی نیامده است ،  امّا توجّه  به گزارش هایی که از دارالسطنۀ تبریز در برخی نوشته های تاریخی و نیز  سفر نامه های بیگانگان  آمده ، می دانیم  که  دربار نایب السلطنه کانون رجالی بود که همۀ  آنان از مهم ترین  تجدّد خواهان ایران آغاز  دو ران جدید بودند.

در واقع ، التفات به آن چه  ملکم خان « آیین ترّقی » خوانده است ، که بیشتر به آن اشاره  کردیم،  به دنبال شکست ایران در جنگ های ایران و روس و با پدیدار شدن بحران در آگاهی ایرانیان ، نخست،  دراین کانون تجدّد و ترّقی خواهی آغاز  شد، هم چنان که نطفۀ  آگاهی از دوران  جدید  نیز در میان اطرافیان عباس میرزا تکوین پیدا کرد. در دارلسلطنۀ تبریز تدبیر امور حکومت به دست  میرزا عیسی، قائم مقام اوّل ، و فرزند او،  میرزا ابوالقاسم قائم مقام دوّم ،  بود و با اهتمامی که آن  دو در  پرورش رجال کار دان داشتند  ، در ارتقاء  مرتبۀ آگاهی برخی از اطرافیان خود کوشش هایی جدّی و بی سابقه به عمل آوردند . چند تن از نخستین  دانشجویان  را آنان  به خارج از کشور اعزام کردند  که از آن میان میرزا صالح شیرازی و میرزا جعفر مهندس باشی منشاء خدمات مهمّی شدند و میرزا تقی خان نیزکه نخستین طرح گستردۀ اصلاحات را به اجراء در آورد از برکشیدگان خاندان قائم مقام بود.  میرزا بزرگ، قائم مقام اوّل ، خود رجلی هوشمند، نویسنده ای بزرگ و وزیری کاردان بود و توانست فرزندی را تربیت کند که یکی  از کار آمدترین وزیران سده های متأخّر ، نخستین  رجل سیاسی دوران  جدید و ادیبی نوآور بود. در بارۀ برخی از رجال دارالسلطنۀ تبریز، به مناسبت های دیگری، توضیحی  آورده ایم، امّا در این فرصت  به برخی از سوانح  احوال و بویژه اندیشۀ سیاسی  میرزا ابوالقاسم ، قائم مقام دوّم ، اشاره می کنیم که از بنیاد گذاران ایران جدید بود و برخی از قلمروهای حیات ایران توانست ، چنان که خود او می گفت، « آن بساط کهنه » را  برچنیند  و « طرح نو » در اندازد. در نوشته های تاریخی رسمی ایران  در بارۀ  میرزا ابوالقاسم سخنان فراوانی گفته شده است. از سوانح احوال قائم مقام می دانیم  که او به دنبال مرگ فتح علی شاه مقدّمات انتقال ولیعهد ، محمّد میرزا به پایتخت را فراهم آورد و با تدبیر های خود توانست دیگر مدّعیان سلطنت  را از میان  بردارد. در سال نخست سلطنت شاه ، او در مقام وزارت عُظمی ابقاء شد و آن گاه  به صدرات عُظمی  رسید، امّا هشت ماهی بر نیامده بود که شاه  او را به قتل آورد و میرزا آغاسی  را به جای او نشاند.(8)…

 

انقلاب اسلامی در هجرت شمار ۸۴۲ از ۱۱ تا ۲۴ آذر

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید