بدین گونه ، اوّلین روستاهای جدید در مناطق سردسیری بختیاری به وجود آمدند. تا قبل از اجرای طرح اسکان عشایر، در منطقۀ چهارمحال تنها چند روستای معدود مانند دستگرد، ده نو، شمس آباد، اردل و ناغان ، وجود داشت که اغلب ساکنانشان را نیز غیر بختیاری ها تشکیل می دادند ، و یا ا ینکه در روستاهایی که ساکنانش بختیاری بودند ، اغلب آنان محلّ سکونت خوانین و کلانتران بختیاری بود .
امّا پس از اسکان عشایر بختیاری توسّط رضاشاه ، منطقۀ چهارمحال مملو از روستاهای بزرگ و کوچکی گردید که گاهی حتّی روستای کوچکی با تعداد دو و یا سه خانوار نیز در میان آنها مشاهده می گردید . اسکان عشایر بختیاری عملاً در سال 1313 ش، و پس از حبس و اعدام خوانین و رهبران بختیاری ، آغاز گردید . مطابق دستور دولت رضاشاه ، طوایف بختیاری ساکن در خوزستان بایستی در آنجا ، و طوایف ساکن در چهارمحال نیز بایستی در همان محل سکونت کنند و از مهاجرت به ییلاق و قشلاق و یا برافراشتن سیاه چادر اجتناب ورزند . استفاده از سیاه چادر به شدّت ممنوع بود و کسی که اقدام به بر پا کردن سیاه چادر می نمود، به شدّت مجازات می گردید . در شرایط خاصّی که اگر دام ها جابه جا نمی شدند و از بین می رفتند، صاحبان دام ها بایستی از حکّام و فرمانداران مجوّز چوپانی و مجوّز چادر ، آن هم چادر سفید، بگیرند و یا اینکه از مقامات مجوّز تعلیف دام ها را دریافت دارند .
عشایر تعهّد و التزام می دادند که تنها برای تعلیف دام ها قصد کوچ یا حرکت را دارند. پس از دادن چنین تعهّدی ، جواز تعلیف دام از سوی حکومت برای آنان صادر می گشت ؛ امّا در صورت تخطّی از مقرّرات و نداشتن اجازه نامۀ تعلیف، عشایر به شدّت جریمه می شدند.
در بهار 1315 ش ، بنابر دستور شخص رضاشاه ، دولت تصمیم گرفت برای عمران و آبادی خوزستان حدود سه الی چهار هزار خانو ار از عشایر بختیاری را از چهارمحال به خوزستان کوچ دهد و در نقاط مختلف خوزستان ساکن کند (سند شمارۀ 6 / 650 / 12007 ) امّا این اقدام ، آن هم در فصل بهار ، که معمولاً عشایر بختیاری مطابق مرسوم هر ساله از خوزستان به چهارمحال کوچ می نمودند ، کاردشوار و حتّی غیر ممکنی بود . دستور انتقال این تعداد خانوار به حکومت بختیاری داده شد ، امّا حکومت بختیاری انتقال این تعداد خانوار بدون انجام هیچ گونه مطالعات کارشناسی و یا بدون فراهم آوردن امکانات ، از بختیاری به خوزستان رامشکل دانست و ابراز عقیده نمود که همۀ آنان از بین خواهند رفت و تنها انتقال پانصد خانوار حسین وند و آسترکی ، که در قشلاق و ییلاق مسکنی ندارند ، امکان خواهد داشت (همان سند). امّا ادارۀ کلّ فلاحت در نامه ای به نخست وزیر اطّلاع داد که انتقال پانصد خانوار از بختیاری ها به خوزستان، آن هم خانوارهایی که از دو سال قبل خود شان از چهارمحال فرار کرده و در اطراف مسجدسلیمان ، شوشتر و رامهرمز سکونت نموده اند،با هدف اصلی رضاشاه که ازدیاد رعایا و عمران خوزستان می باشد، غدغن » مطابقت ندارد .لذا ، رئیس کلّ ادارۀ فلاحت از نخست وزیر تقاضا نمود که دستورفرمایید حکومت بختیاری امر صادره را سریعاً به موقع اجرا گذارده و سه چهار هزار خانوار از ایلاتی که فعلاً در بختیاری سکنی دارند کوچ دهند.» ( پوشۀ شمارۀ 7 / 650 / 7 / 1120 )
رئیس کلّ فلاحت بار دیگر در 25 تیر 1315 در نامۀ مجدّدی به نخست وزیر از وی تقاضا نمود تا به وزارت داخله و حکومت بختیاری دستور صادر نماید تا هر چه سریع تر اوامر مؤکّد رضاشاه در خصوص انتقال سه چهار هزار خانوار از ایل بختیاری به نقاط مختلف خوزستان اجرا گرد (همان پوشه). لذا ، نخست وزیر در تاریخ 29 /مرداد/ 1315 ، طیّ نامه ای به ریاست دفتر مخصوص شاهنشاهی ، نوشت: « برای آبادی خوزستان حسب الامر مبارک مقرّر گردید از خانوارهای ایل بختیاری به آنجا منتقل شود و بر طبق دستوری که به حکومت هفت لنگ بختیاری در انتقال آنها صادر گردیده، گزارش تلگرافی می دهد که با همراهی نمایندۀ ادارۀ فلاحت از هشت کیلومتری چغاخور مشغول جنبش دادن خانوارهایی که می بایست به شاخه منتقل شوند، شده و چند روز دیگر هم برای خانوارهایی که باید به شاهور روانه شوند، جدّیت و اقدام خواهم نمود» ( همان پوشه).
سرانجام در شهریور 1315 دسته ای از عشایر بختیاری را به اجبار و زور از چهارمحال به سوی خوزستان حرکت دادند . این اقدام با توسّل به خشونت و ستم بسیار صورت گرفت و عدّه ای از بختیاری ها توسّط نیروهای امنیه و یا نمایندگان ادارۀ فلاحت مورد ضرب و شتم قرار گرفتند(همان پوشه). تقسیم قلمرو بختیاری به منظور سهولت در امر اسکان علی رغم رفتار ستمگرانۀ مأموران دولتی و خشونت به خرج دادن آنان، کار اسکان عشایر بختیاری و انتقال اجباری شان از چهارمحال به خوزستان با سرعت چندانی پیش نرفت . در پاییز 1315 ش به دستور رضاشاه حکومت بختیاری ملغی و خاک بختیاری به دو منطقه تقسیم گردید . این اقدام به علّت عدم پیشرفت امر تخته قاپوکردن وخلع سلاح طوایف بختیاری صورت گرفت . در 23 آذر 1315 ، سر لشکر ضرغامی، سرپرست ستاد ارتش ، در نامه ای به ریاست وزراء در این خصوص نوشت : « در اثر وصول گزارشاتی راجع به عدم پیشرفت امر تخته قاپو وخلع سلاح طوایف بختیاری ، اوامر مطاع مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی شرف صدور یافتند که حکومت بختیاری ملغی و خاک بختیاری به دو منطقه تقسیم شده، منطقۀ گرمسیری تحت نظر لشکر نمرۀ 6 خوزستان ، و منطقۀ ییلاقی تحت نظر تیپ اصفهان واقع گردیده ، و در هر منطقه از خوانین جوان بختیاری یک نفر به سمت نیابت حکومت تعیین و جهت خلع سلاح و تخته قاپوی طوایف اقدام شود…» ( همان پوشه)
بدین گونه ، رضاشاه در راستای اهداف خود موفّق به دگرگون ساختن وضعیت جغرافیایی سرزمین بختیاری در تقسیمات کشوری گردید . خطّۀ بختیاری که از کوه پایه های دشت خوزستان تا محال اصفهان ، و از مرز کهگیلویه تا خاک لرستان ، در یک پیوند و تحت یک مرکزیت اداره می شد، از یک ساختار اداری واحد خارج شد و بین استان های همجوار تقسیم گردید . منطقۀ گرمسیرات آن ، یعنی ایذه و مسجدسلیمان و بخش جانکی گرمسیر ، به استان خوزستان پیوست . قسمتی از سردسیرات بخش ییلاقی طوایف محمودصالح ، کیانرسی و موگویی به استان اصفهان و مناطق ییلاقی چهارلنگ و طوایف ممیوند، زلکی و آسترکی به استان لرستان ، و باقی ماندۀ آن هم از دهدز تا گردنۀ رخ ، و از خان میرزا تا نزدیک فریدن ، به نام استان چهارمحال و بختیاری خوانده شد( امیری ، همان : 295 ) .
به قسمت باقی مانده ، یعنی چهارمحال و بختیاری ، فرمان داری داده شد ؛ و با لغو مناصب ایلخانی و ایل بیگی بختیاری ، مرتضی قلی خان صمصام به عنوان اوّلین فرمان دار چهارمحال و بختیاری منصوب گردید( کیاوند ، 1368 : 114 ) دولت تصمیم گرفته بود تا کمیسیونی در خصوص بررسی انتقال خانواده های بختیاری به خوزستان تشکیل دهد . ستاد ارتش وزارت جنگ ، سرهنگ رفیع بدیع نیا ، و وزارت داخله حسن اعظام قدس ، را برای عضویت در این کمیسیون معرّفی کردند.
طیّ سال 1315 اسکان عشایر شاخۀ چهارلنگ با سرعت بیشتری انجام شد و بسیاری از آنان در روستاها منازلی ساختند و اسکان گزیدند ( سند شمارۀ 304 / 53 / 18 – 291 9 . این در حالی بود که اسکان عشایر هفت لنگ بختیاری با موانع و مشکلاتی مواجه شده بود . لذا ، حکومت اصفهان طیّ نامه ای در این خصوص به وزارت داخله اعتراض نمود . وزارت داخله نیز از دفتر مخصوص رضاشاه کسب تکلیف نمود . دفتر مخصوص نیز از رضاشاه کسب تکلیف نمود.
در نتیجه ، در 3خرداد 1316 ، رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی طیّ نامه ای محرمانه به ریاست وزراء نوشت که با اقداماتی که حکومت نظامی چهارلنگ در ترک چادر نشینی نموده ، طوایف هفت لنگ به حال چادرنشینی باقی و تقاضا کرده که برای اسکان آنها نیز اقدامات لازم به عمل آید ، والّا با حالت فعلی آنها، ممکن است در طوایف چهارلنگ تأثیر خوبی نداشته باشد . حسب الامر مطاع مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی ابلاغ می نماید اسکان طوایف و ترک چادرنشینی آنها استثناء ندارد و طوایف هفت لنگ هم باید اسکان داده شوند» ( شمارۀ 576 – 112007 ). محمود جم ر ئیس الوزراء نیزدر 19 خرداد 1316 این دستور رضاشاه را به وزارت داخله ابلاغ نمود (همان پوشه).
با آغاز به کار طرح اسکان عشایر، حوزۀ سردسیری و حوزۀ گرمسیری بختیاری ازرضا شاه و سرکوبی قدرت های محلّی و عشایری یکدیگر مجزا گردید . ایل بختیاری که از 1303 ش به دو قسمت چهارلنگ و هفت لنگ تقسیم گردیده بود ، سپس نیز دچار تقسیم بندی دیگری گردید . منطقۀ چهارلنگ
دارای حکومت نظامی ، و منطقۀ هفت لنگ تحت امر حکّام اصفهان و خوزستان بودند، امّا نایب الحکومه های آنها با نظر لشکر خوزستان و تیپ اصفهان انتخاب می گردیدند، که سرانجام در بهار 1316 مقرّر گردید که برای نیابت حکومت هفت لنگ نیز مأموران نظامی تعیین شود تا بتوانند در پیشرفت سیاست اسکان اجباری عشایر هفت لنگ نیز پیشرفتی به وجود آورند( همان پوشه)
بدین ترتیب ، تمامی ایل بختیاری چه چهارلنگ و چه هفت لنگ ، به هفت بخش تقسیم گردید، که سه بخش آن در سردسیر و جزو فرمان داری اصفهان، و چهار بخش آن در گرمسیر و جزو فرمان داری اهواز، قرار گرفت . این تقسیم بندی برای اجرای دقیق و آسان اسکان عشایر بختیاری صورت گرفت . با وجود این، باز هم مشکل دولت در خصوص اسکان اجباری عشایر بختیاری حل نگردید.
عشایر بختیاری حاضر به ترک چادرنشینی و اسکان در یک نقطۀ خاص نشدند و در مقابل طرح اسکان عشایر مقاومت می کردند . آنان چادرنشینی را نماد هویّت مستقل و آزاد خود می دانستند و جلوگیری از کوچ روی برایشان قابل پذیرش نبود ؛ لذا ، بعضی از عشایر مخفیانه و به دور از چشم مأموران دولتی از سردسیر به گرمسیر، و یا بالعکس ، کوچ می کردند و مأموران و بازرسان پی نمی بردند ؛ زیرا که کوچ ایشان بعد از مواقع معمول کوچ بود . این بدان خاطر بود که مأموران پس از سپری شدن ایّام کوچ، گذرگاه ها و ایل راه های عشایر بختیاری را ترک می کردند ؛ و لذا، عشایر بختیاری در این فرصت اقدام به کوچ می کردند(پوشۀ شمارۀ 5 و 4و 3 / 75 / 21 – 291 ). امّا اگر مأ موران به کوچ طایفه ای پی می بردند ،غالباً آنان را به زور و باغل و زنجیربه جای سابق خود باز می گرداندند . این امر باعث شده بود بی نظمی و مداخلاتی دردو منطقۀ سردسیر و گرمسیر بختیاری ایجاد شود، زیرا مرزهای دو منطقه به طور دقیق مشخّص نشده بود . از این رو ، برای جلوگیری از مداخلات حکومت های سردسیری و گرمسیری بختیاری در قلمرو یکدیگر ، کمیسیونی برای تعیین حدود این دو منطقه تشکیل شد . در 11 خرداد 1316 وزیر داخله جریان مداخلات فتحعلی خان سردار معظّم بختیاری نایب الحکومۀ حوزۀ سردسیری هفت لنگ بختیاری در امور دهدز ، که جزو حوزۀ گرمسیری محسوب می شد، شکایت حکومت خوزستان از این اقدام را به نخست وزیر اطّلاع داد( پوشۀ شمارۀ 576 – 112007 ) در نتیجه، دولت تصمیم گرفت با تشکیل کمیسیون تعیین حدود سردسیر و گرمسیر بختیاری ، با دقّت و سرعت بیشتری مسئلۀ اسکان عشایر بختیاری را دنبال نماید. تیپ مستقل اصفهان سروان کمال سهراب ، و وزارت داخله محمود شریف هاشمی و علیرضا وثیق را به عنوان نمایندگان خود در کمیسیون تعیین حدود معرّفی نمودند( سند شمارۀ 182 / 62 / 14 – 291 )
نمایندگان مزبور، علاوه بر تعیین حدود مرزها ی سردسیر و گرمسیر بختیاری، به عنوان بازرسان مخصوص وزارت داخله و تیپ مستقل اصفهان ، مأموریت داشتند وضعیت اجرای اسکان عشایر بختیاری را به دقّت بررسی کنند و گزارش مفصّل و جامع آن را به مقامات ارائه دهند . دولت تلاش کرد تا با تقسیم خاک بختیاری به دو قسمت چهارلنگ و هفت لنگ و دو منطقۀ سردسیر و گرمسیر، بتواند توسّط مقامات و مأموران ، خود بختیاری ها را تحت نظارت بگیرد و طرح اسکان عشایر بختیاری را به طور دقیق و کامل اجرا نماید
◀سرانجام اسکان عشایر بختیاری
علی رغم همۀ تدابیر دولت رضاشاه در به کار بردن شیوه های خشن و نظامی و بسیج شدن دستگاه های اداری ، اجرایی ، نظامی و انتظامی برای اجرای سیاست اسکان عشایر ، این سیاست با موفّقیت و به طور کامل اجرا نگردید . با سقوط رضاشاه در شهریور 1320 و برقراری فضای آزاد در کشور، عشایر بختیاری نیز همانند ایلات و عشایر دیگر، خانه ها و مساکن خود را تخریب کردند و بار دیگر به زندگی کوچ نشینی روی آوردند . روستاهایی که به طور اجباری و خیلی سریع به وجود آمده بودند
امّا در حقیقت هم شکل ظاهری و هم هویّت واقعی یک روستا را نداشتند ، و گاهی از دو سه خانوار تشکیل شده بودند، از بین رفتند و عشایر بختیاری ، که آزادی خود را به دست آورده بودند ، با از بین بردن خانه ها و روستاهای خود، مجدّداً به چادرنشینی و کوچ روی روی آوردند . امّا سال ها بعد به تدریج زمینۀ اسکان ، همیشگی عشایر بختیاری فراهم آمد . این اسکان برخلاف طرح اسکان اجباری رضاشاه ، داوطلبانه و از روی اختیار بود.
با نوسازی ایران و گسترش مظاهر زندگی جدید در شهرها و روستاها و استفادۀ مردم جوامع شهری و روستایی از مظاهر مدرن شدن ایران، چون رفاه و آسایش به وجود آمده، عشایر بختیاری و همانندان آنان ، عشایر دیگر شهرها به تدریج از شیوۀ زندگی چادرنشینی خود دست کشیدند و جذب روستاها و شهرها شدند . با وجود این، عدۀ اندکی از بختیاری ها هنوز پس از گذشت بیش از نیم قرن از اسکان اجباری ایشان توسّط رضاشاه ، از شیوۀ زندگی چادرنشینی خود دست نکشیده اند و همه ساله با زحمت و شوق و علاقۀ بسیار میان سردسیر و گرمسیر در رفت و آمدند و از مواهب طبیعی زندگی بهره می برند . معلوم نیست که چه موقع این عدّه نیز از زندگی کوچ نشینی دست می کشند و در شهرها یا روستاها سکونت خواهند گزید.
◀ نتیجه گیری
رضاشاه پهلوی ، پس از رسیدن به سلطنت، تصمیم به اجرای طرح اسکان عشایر ایران گرفت.ایلات و عشایر نیروهای قدرتمند تمرکز گریزی بودند که به علت کوچ سالیانه و مداوم خود کمتر تحت نظارت و سلطۀ مستقیم دولت های ایران تا قبل از پهلوی درآمده بودند . آنان حتّی خود حکومت ساز بودند زیرا اغلب حکومت های ایران از دورۀ باستان تا پهلوی ، ریشۀ ایلی و عشایری داشتند . ایل بختیاری به عنوان یکی از این ایلات و عشایر، که محلّ استقرار آن در جنوب ایران قرار داشت ، از قدرت بسیاری بهره مند بود و در جریانات و تحوّلات تاریخی ایران ، از سقوط صفویه تا حکومت پهلوی ، نقش بسیاری ایفا کرده بود . به ویژه آنکه در جریان تحوّلات انقلاب مشروطه ، بختیاری ها نیروی نظامی خود را سازمان دادند و با شکست محمّدعلی شاه قاجار و فتح تهران باردیگر مشروطیت را برقرار نمودند.
حرکت سالیانه و مداوم آنان از سردسیر به گرمسیر ، یا بالعکس ، و حضور در کوهستان های صعب العبور بختیاری ، ایشان را از دسترس و قابلیت نظارت و سلطه توسّط دولت ایر ان خارج ساخته بود . اجرای طرح اسکان عشایر بختیاری ، دولت پهلوی را به این هدف مهم نائل می ساخت . در نتیجه ، طرح اسکان عشایر ایل بختیاری نیز، همچون بعضی دیگر از ایلات ، البتّه با شدّت وحدّت بیشتری تعقیب و اجرا گردید . امّا این طرح بدون هر گونه مطالعات و تحقیقات کا رشناسی و تنها از سوی دستگاه های نظامی و امنیتی عملی گردید .نگاه دولت رضاشاه به مسئلۀ اسکان عشایر نگاهی امنیتی و نظامی بود، و هیچ گونه امکانات و یا تمهیداتی برای رفاه و آسایش عشایر اسکان داده شده در نظر گرفته نشده بود.
دولت پهلوی عشایربختیاری را تنها با پشتوانۀ ارتش و به اجبار در مناطق ییلاقی و یا قشلاقی ساکن نمود . رضاشاه شخصاً و به صورت مستقیم بر اجرای اسکان عشایر بختیاری نظارت می نمود . او برای سهولت در امر اجرای طرح اسکان عشایر بختیاری دستورداد قلمرو بختیاری به چند استان سردسیری و گرمسیری تقسیم گردد. این کاربا عجله انجام شد و دسته های زیادی از عشایر بختیاری را از سردسیر (چهارمحال بختیاری) به اجبار و با اعمال خشونت به گرمسیر (خوزستان) کوچانیدند و در مناطق گرم و بد آب و هوای آنجا اسکان دادند . ستاد ارتش وزارت جنگ و وزارت داخله در یکجانشینی اجباری بختیاری ها نقش مهم و برجسته ای داشتند . امّا واکنش عشایر بختیاری در مقابل فشار دولت رضاشاه برای اسکان خود، مقاومت و تداوم زندگی کوچ نشینی بود . همه ساله دسته های زیادی از بختیاری ها به طور مخفیانه کوچ می کردند، و بسیاری از آنان نیز تحت فشار و اجبار دولت و با اکراه در رو ستاهای جدید التأسیس خانه ساختند و سکونت نمودند . امّا با وقوع حوادث شهریور 1320 و سقوط دیکتاتوری رضاشاه، آنان با تخریب خانه های خود ساخته ، بار دیگر به کوچ نشینی روی آوردند. (7 )
◀توضیحات و مآخذ:
1 – محمبدقلی مجد «رضاشاه و بریتانیا» بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا/ ؛ مترجم مصطفی امیری؛ ویراستار علیاکبر رنجبرکرمانی مؤسّسۀ مطالعات و پژوهشهای سیاسی ۱۳۸۹.صص 87 – 80
2 – نصرالله سیف پور فاطمی « آئینۀ عبرت » ،خاطرات و رویدادهای تاریخ معاصر ایران – انتشارات جبهۀ ملّی ایران – 1368 – صص – 624 – 615
3 – منبع:خاطرات سیاسی حسین مکّی، انتشارات علمی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، نشر علم، ج 1 – به نقل از سایت دوران –
4 – منبع : نور علی مرادی « قتل عام قوم لُر » – سایت تریبون زمانه
https://www.tribunezamaneh.com/archives/28513
5 – نصرالله سیف پور فاطمی « آئینۀ عبرت » – صص – 628 – 624
6- نفیسۀ واعظ در مقاله ای تحت عنوان « روش های سلب قدرت اقتصادی سران ایلات و عشایر در دورۀ رضا شاه»- پیام بهارستان / د 2 – س 2 – ش 6 / زمستان 1388 – صص 964 – 951
7 – ﻏﻔّﺎر ﭘﻮر ﺑﺨﺘﻴﺎر« رﺿﺎﺷﺎه و ﻃﺮح اﺳﻜﺎن اﺟﺒﺎری ﻋﺸﺎﻳﺮ ﺑﺨﺘﻴﺎری» (ﭘﮋوﻫشی مبتنیﺑﺮ اﺳﻨﺎد)-
«بی بی مریم دختر حسینقلی خان ایلخانی کل بختیاری و خواهر علیقلی خان سردار اسعد فاتح تهران و مادر علی مردان خان قهرمان مبارزه با رژیم شاه در حدود سال ۱۲۹۰هـ.ق بدنیا آمد. مادرش بی بی فاطمه دختر علی رضا خان از طایفه ی کیان ارثی چهارلنگ بود. لذا بی بی مریم از جهت مادر نسبش به محمّدتقی خان کیان ارثی چهارلنگ که در مبارزه با قاجارها شهرت داشت می رسید. ایلخانی از بی بی فاطمه تنها صاحب همین یک دختر شد. او. در کنار شش برادر و دوازده خواهر ناتنی در خانه ی ایلخانی زندگی می کرد. چهل روز پس از تولّد بی بی مریم، پدرش ایلخانی او را نامزد علیقلی خان پسر محمّدعلی خان نمود. علیقلی خان از طایفه ی محمودصالح شاخه ی چهارلنگ بختیاری بود. پدرش محمّدعلی خان از خوانین بزرگ چهارلنگ بود که به نوشته ی بی بی مریم سالها با دولت قاجار مبارزه داشت. جدّ آنان علی مردان خان بود که در زمان افشاریه ادّعای سلطنت داشته و با کریم خان زند جنگید.بی بی مریم حدوداً نه ساله بود که پدرش حسینقلی خان ایلخانی به دستورناصرالدین شاه و به دست ظلّ السلطان در 27 رجب 1299هـ.ق به قتل رسید. از آن پس دوران دربدری و بدبختی خانواده ی ایلخانی به ویژه مریم کوچک آغاز گردید. امّا هفت سال بعد با آزاد شدن برادر بزرگ مریم به نام اسفندیارخان سرداراسعد از زندان ظلّ السلطان، خانواده ی ایلخانی دوباره به خوشبختی و قدرت رسیدند. در این هنگام یعنی هفت سال پس از مرگ ایلخانی و سالها پس از مرگ محمّدعلی خان چهارلنگ، مقدّمات ازدواج و عروسی بی بی مریم با علیقلی خان چهارلنگ فراهم گردید. بی بی مریم آنچنان که در خاطرات خود می نویسد هیچ تمایلی به سر گرفتن این ازدواج نداشته و به برادرهای خود اصرار بر گرفتن طلاق نموده بود. اماّ خان چهارلنگ حاضر به صرف نظر کردن از بی بی مریم نشد. سرانجام عروسی برقرار گردیده و بی بی مریم در سن پانزده سالگی به خانه ی شوهری رفت که به نوشته ی وی چهل ساله بوده و چندین زن و فرزند داشت. او به مدّت چهارسال و شش ماه همسر علیقلی خان چهارلنگ بود. در این مدّت وی بر روی مزاج شوهر خویش نفوذ داشته و قدرت بسیاری در میان چهارلنگ ها به دست آورد. امّا شوهر وی به مرگ طبیعی یا مطابق نوشته ی بی بی مریم توسّط سمی که برادر بزرگش به وی خورانیده بود درگذشت. بی بی مریم از علیقلی خان چهارلنگ دارای سه پسر شد که یکی ازآ ْنها در کودکی درگذشته امّا دو پسر دیگر وی به نامهای علی مردان خان و محمّدعلی خان بعدها در زمان سلطنت رضاشاه به قیام بر ضدّ دولت مرکزی برخاسته و نام خود را درفهرست حماسه سازان تاریخ ثبت کردند. با مرگ شوهر بی بی مریم به نزد برادران خویش بازگشته و با مادر خود زندگی نمود. او حاضر به ازدواج مجدّد با چهارلنگ ها نگردید. پس از مدّتها زندگی نزد مادر و برادران، فتح اله خان ضیغم السلطنه(سردار ارشد بعدی) پسر عموی در گذشته اش مصطفی قلی خان از او خواستگاری نمود امّا بی بی مریم که عموزاده ی خود را خوب می شناخته است به هیچ
وجه حاضر به ازدواج با وی نمی گردید. سرانجام با اصرار و سماجت فتح اله خان و فشار برادران بی بی مریم، وی با اکراه و بی میلی به ازدواج عموزاده درآمد که دارای چندین زن عقدی، صیغه ای و چندین فرزند بود. فتح اله خان فردی بوالهوس بوده که در فساد اخلاق و بی عفتی ید طولایی داشته است. بی بی مریم در خاطرات خود گوشه هایی از فساد اخلاق، بی عفتی و بی شخصیتی شوهر خویش را بر ملا می سازد و از بدبختی ها و مشکلاتی که با این شوهر داشته است سخن می گوید. فتح اله خان زنان و فرزندان شرعی و املاک و اموال ارثی خویش را در چهارمحال و بختیاری تنها و بی صاحب گذاشته و در عوض در اصفهان ضمن نوکری ظلّ السلطان به گذراندن وقت در کنار دلبران خویش مشغول بوده است.
از سوی دیگر برادران بی بی مریم که نقاط ضعف شوهر خواهر خود را می دانستند در تلاش بودند تا املاک وی را در چهارمحال و بختیاری به چنگ بیاورند امّا بی بی مریم با قدرت و صلابت در مقابل برادران خویش ایستاده و با دشواری بسیاری از حقوق و املاک شوهر معلوم الحال خویش دفاع می نمود. او در این راستا حتّی تا پای زد و خورد با برادران خویش پیش رفت. او سرانجام از دست هوسبازی، بی عاری و بی غیرتی شوهر خویش خسته شده و خواستار طلاق گردید امّا برادران وی گرفتن طلاق را از شوهر جایز ندانسته و لذا بی بی مریم در سن سی سالگی بدون اخذ طلاق از فتح اله خان جدا گردید .مطابق توافقی که میان فتح اله خان و بی بی مریم صورت گرفت و برادران بی بی مریم نیز حاضر و ناظر بودند قرار گردید که بی بی مریم بر سر املاک فتح اله خان مانده و به تربیت و بزرگ کردن پسرش مشغول شود امّا هرگز زندگی زناشویی با فتح اله خان نداشته باشد. او از فتح اله
خان فرزندانی متعدّدی داشته که اغلب آنها قبل و یا بعد از تولّد از بین رفتند و علّت آن را پزشکان بیماری فتح اله خان به خاطر هوسبازی هایش تشخیص دادند. تنها پسری از وی بنام مصطفی قلی خان بجا ماند که بعدها داماد سردار ظفر برادر بی بی مریم گردید.
بی بی مریم پس از جدا شدن از فتح اله خان بر سر املاک و خانه ی وی مانده و به تربیت پسر خویش مشغول گردید.
سردار بی بی مریم بختیاری، یکی از مشوّقین اصلی سردار اسعد بختیاری ، جهت فتح تهران محسوب میشد. وی طیّ نامهها و تلگرافهای مختلف بین سران ایل و سخنرانیهای مهیّج و گیرا، افراد ایل را، جهت مبارزه با استبداد صغیر (استبداد محمّدعلی شاهی) آماده میکرد و همواره، به عنوان یکی از شخصیتهای ضدّاستعماری و استبدادی عصر قاجار مطرح بودهاست.
سردار مریم بختیاری، قبل از فتح تهران، مخفیانه با عدّهای سوار وارد تهران شده و در خانۀ پدری حسین ثقفی منزل کرد. به مجرّد حملۀ سردار اسعد به تهران، پشت بام خانه را که، مشرف به میدان بهارستان بود، سنگربندی نمود و با عدّهای سوار بختیاری، از پشت سر با قزّاقها مشغول جنگ شد…!
او حتّی خود شخصاً تفنگ به دست گرفت و با قزّاقان جنگید. نقش او در فتح تهران ، میزان محبوبیتش را در ایل افزایش داد و طرفداران بسیاری یافت، به طوری که به لقب سرداری مفتخر شد. سردار مریم بختیاری در جنگ جهانی اوّل، با وجود آنکه ایل بختیاری از انگلیسها حمایت میکرد، به مخالفت با انگلیسها پرداخت و با عدّهای از تفنگچیان و سرداران خود جانب متّحدین را گرفت.»
«بی بی مریم در طیّ جنگ جهانی اوّل به همراه عدّه ای از خوانین بختیاری چون ابراهیم خان ضرغام السلطنه و پسرش ابوالقاسم خان بختیاری، سردار معظّم، سردار صولت و دیگران جانب آلمانی ها را گرفت.»
«او پارهای از خوانین جزء بختیاری، چون خوانین پشتکوه را با خود یار ساخت و در یورشهای مداوم خود به انگلیسها، صدماتی وارد ساخت به طوری که پلیس جنوب، مبارزات دائمی و پیگیری را با او شروع کرد. در این راه، او از سربازان و افسران آلمانی و سرکوب و قلع و قمع راهزنان کهگیلویه و بویراحمد و کنترل خوانین کوچک، استفاده نمود. قدرت سردار مریم در منطقه به حدّی بود، که روسها به هنگام فتح اصفهان ، خصمانه به منزل او تاختند و اثاثیۀ او را به یغما بردند و کلّیۀ اموال و املاک او را در اصفهان ، مصادره کردند.منزل او مأمن و پناهگاه بسیاری از آزادیخواهان عصر مشروطه شد…
به طوری که هنگام فتح اصفهان توسّط روسها (در جنگ جهانی اوّل)؛ فن کاردف، شارژ دافر سابق آلمان ، به خانۀ سردار مریم بختیاری پناه برد و مدّت سه ماه و نیم در پناه او بود، تا اینکه پس از شکست بختیاریها از روسها و کشته شدن ۵۸ نفر، راهی کرمانشاه شد و از آنجا به برلن رفت.
به پاس حمایتهای سرسختانۀ بی بی مریم از فن کاردف، امپراطور آلمان، کمان تمثال میناکاری و الماس نشان و همچنین صلیب آهنین خود را، که مهمترین نشان دولت آلمان بود، برای او فرستاد و او تنها زنی بود که در دنیا توانست به دریافت این نشان نائل آیدبرخلاف عدّه ای از خوانین بختیاری چون سردار محتشم، سردار ظفر و سردار جنگ که از متّفقین و انگلیسی ها حمایت کردند. این شیرزن بختیاری در حمایت از متّحدین و آلمان ها به شعار و حرف اتّکا نکرده بلکه اسلحه به دست گرفته و با انگلیسی ها و روسها جنگید. او نیز همچون خیلی از رجال ملّی و وطن پرست دریافته بود که با بهره گیری از کمک متّحدین به ویژه آلمان می توان به منافع روسیه و انگلیس ضربه زده و آنها را از ایران اخراج نمود. نمی توان بی بی مریم و دیگر[اکثریت] میهن دوستان ایران طیّ جنگ جهانی اوّل را ژرمانوفیل و یا وابسته به آلمان دانست. بلکه در آن روزگار عملی ترین راه جنگیدن با دشمنان دیرینه ی ایران یعنی روس و انگلیس و رهایی از چنگال آنها همکاری با دشمن قدرتمند آنها یعنی آلمان بوده است و سایر راه حل ها و شیوه ها برای دفاع از میهن کاربرد عملی نداشته است.
تارنمای بختیاری می نویسد : از کنش و منش « بی بی مریم » که در روزنامۀ خاطراتش به قلم ساده و روان خودش ثبت شده است و دربرگیرندۀ خاطرات دوران کودکی تا جوانی اوست، دریچه ای برای شناخت بهتر او به روی ما می گشاید.
سردار مریم و مطالبۀ حقوق زنان:
بی بی مریم که در یک جامعۀ مردسالار به دنیا آمده و در سنین نوجوانی برخلاف خواست خود مجبور به ازدواج شده و از حقّ ارث نیز محروم شده بود، عمق مشکلات و مسائل زن ایرانی را درک می کند پس به سهم خود سکوت تاریخی زن ایرانی را می شکند و به اعتراض نسبت به این نابرابری ها و پایمال شدن حقوق زنان می پردازد و خواستار زدودن سنت های رایج مردسالارانه در جامعۀ ایرانی همچون سنّت ناف بُری و ازدواج اجباری، نابرابری حقّ ارث، نداشتن حقّ طلاق، نابرخورداری از حقّ آموزش می شود. سردار مریم ریشۀ بسیاری از این نابرابری ها را آگاهی نداشتن زنان از حقوق اوّلیۀ خود می داند و می نویسد:
« … تمام بدبختی های ما از خودمان می باشد زیرا که نه علم داریم و نه حقوق خود را می دانیم، اگر ما هم می دانستیم که برای چه خلقت شدیم البتّه در اطراف حقوق خود جان فشانی ها می کردیم. ما حالا فکر می کنیم فقط برای رفع شهوت مردها خلق شده ایم یا برای اسارت و کنیزی خلق شده ایم. ما می توانستیم برای حقوق انسانی خود به تمام ملل عالم تظلّم بکنیم و حقوق خود را برقرار بکنیم زیرا که امروز قرن بیستم می باشد و [ به ] اصطلاح فرنگی ها عصر طلایی. امروز زن های اروپایی در تمام اداره جات دولتی و ملّتی مقام بزرگی را دارا می باشند، کرسی وکالت را اشغال نموده اند امّا ما زن های ایرانی ابداً از عالم انسانیت خارجیم… ».
سردار مریم از آرزوهای برباد رفتۀ خود و بسیاری از زنان ایرانی و به ویژه زن بختیاری برای “برکندن سنّت های پوسیده از بیخ و بن ” سخن می گوید و می نویسد:
« …ای بسی آرزو که خاک شده، چه قدر آرزو داشتم که در بختیاری کارهای نیک بکنم خصوصاً برای زن های بدبخت … ».
سردار مریم، نقش زن در جامعه را بسیار محدودتر از جایگاه واقعی او می داند و خواستار است که زنان از نقش و جایگاه واقعی خود در جامعه آگاهی یابند و آن را به دست آورند. او در این مورد می نویسد:
« … در ایران زن های بدبخت یا باید بزک بکنند، شبانه روز در فکر لباس و پودر و سرخاب باشند یا خیاطی و ریسمان تابیدن، کار بزرگ آن ها همین است. افسوس که وجود چندین [ میلیون ] زن در خاک ایران از عدم علم برای هیچ کس اهمیتی ندارد، کاری که به آن ها می دهند، ترشی، خیار، بادمجان انداختن می باشد. می گویند زن باید خودش را مثل بادمجان کند و میان کوچه راه برود و خدا می داند وقتی که چاقچور و چادر می کند و در کوچه راه می روند و آن روبنده را می زند به یمن بادمجان بزرگ که راه بروند … »
او ادامه می دهد:
« … مغازه ای در خیابان لاله زار دیدم، درون یک مغازه چارقد فروشی خیلی اشیاء طلا و جواهر زیر آیینه گذاشته است. به صاحب مغازه گفتم: اینها مال فروش است؟ جواب داد: خیر خانم اینها را خانم ها گرو چارقد تور گذاشته اند. دنیایی افسوس خوردم به بدبختی ملّت بیچارۀ ایران که این قدر بی علم و بدبخت می باشد. آنچه پول در مملکت بود عوض همین چیزها و امثال همین چیزها به خارجه رفت. حالا جواهری که دارند باید عوض پارچۀ تور بدهند…»
سردار مریم و ایستادگی در برابر استبداد:
سردار مریم که از نزدیک شاهد فقر روز افزون مردم و ولخرجی های حاکمان بی تدبیر است، آرزو می کند که ای کاش مالیاتی که مردم می پردازند و سرمایه های طبیعی که در کشور وجود دارد توسّط شخصی لایق و منتخب مردم صرف آبادانی ایران می شد. او این پرسش اساسی را مطرح می کند که آیا ملّت یک نفر را به عنوان حاکم انتخاب می کنند تا برایشان بهداری و مدرسه و راه آهن بسازد و کمبود های کشور را جبران کند یا پول مملکت را خرج عیش و عشرت خود و خانم هایش نماید؟
سردار مریم با روش موجود به ستیز برمی خیزد و در ادامه می نویسد:
«…بدبختانه بعضی از ملّت های دنیا عموماً و ملت ایران خصوصاً، سلطان را آیت خدا می دانند… فکر بکنید ببینید چه خاموش و تاریکیم، چند میلیون آدم جمع می شوند از دست رنج سالیانه و هزار جور بدبختی و عذاب دنیایی کرورها پول جمع می کنند و به دست یک نفر می دهند، برای این که آن یک نفر قبول زحمت کند ادارۀ تمام زندگی آن ها را بنماید، پس اگر فکر داشته باشیم آن آدم نوکر ملّت می باشد نه خدای ملّت؛… پس در این صورت هر وقت این مستخدم برای ملّت خوب کارکرد او را باید دعا کرد و برقرار داشت، اگر بد کار کرد باید معزول نمود و حسابش را رسید، پدرش را سوخت، نه این که ستایشش نمود…»
او سکوت در برابر ظلم و ظالم را می شکند و خواستار از میان برداشتن ستم و سرکوب مردم بی پناه از سوی مستبدان می شود:
« … هنوز سرتاسر این خاک به حدّی ظلم حکم فرماست که ظالم می تواند ضعیف را بکشد، مال او را ببرد، ناموس او را ببرد. هنوز با این که قرن بیستم می باشد چوب و فلک هست، داغ هست. من بیچاره که یک نفر زن می باشم با چشم خونبار و قلب افسرده این چیزها را می بینم و خون دل می خورم و آرزو داشتم که قدرتی پیدا کنم و رفع تمام این ظلم ها بنمایم و ریشۀ پوسیدۀ استبداد وحشیانه را از این ولایت قطع کنم… ».
سردار مریم و مبارزه در راه دستیابی به مشروطه:
بی بی مریم که دوران کودکی، نوجوانی و جوانی خود را در دشوارترین شرایط زندگی ایلی سپری کرده بود به خوبی توانسته بود مهارت های رزمی همچون تیراندازی و سوارکاری را بیاموزد و در مبارزات آزادی خواهانۀ خود به کار بگیرد.
سردار مریم مبارزات هم میهنان آزادی خواه خود را در راه دستیابی به مشروطه می ستاید و دربارۀ مبارزان مشروطه خواه آذربایجانی می نویسد:
« … آذربایجانی های غیور و رشید که همه وقت برای وطن پرستی و کارهای برجسته پیش قدم بودند، علم آزادی را به سرداری ستّارخان و باقرخان معروف بلند نمودند …».
بی مریم هنگامی که سردار اسعد برادرش و همّ جوانان برومند بختیاری در راه رفتن به تهران هستند، عزم راسخ آنها را می ستاید و با سخنانی دلگرم کننده روی به آنها می گوید:
« … حالا که تصمیم دارید در این کار متعهّد و مردانه باشید، اگر تمام مردهای رشید بختیاری شهید شدند، تمام زن های بختیاری را جمع نموده، کفن به گردن، تفنگ به دست برای شکست دادن دشمن رو به طرف اردوی استبداد حرکت می کنیم… امیدوارم … که ریشۀ استبداد پوسیده را به عقل سرشار و فکر عمیق خودتان و به زور شمشیر آتش بار جوان های رشید ایرانی از بیخ و بن بکنید…».
اما سردار مریم که در آن شرایط تاریخی نسبت به وضعیت حسّاس کشور خود احساس مسئولیت می کند، دست روی دست گذاشتن و انتظار کشیدن را جایز نمی داند، پس به گواهی « تاریخ بختیاری »، پیش از ورود سردار اسعد به تهران، مخفیانه به همراه گروهی تفنگدار بختیاری به تهران می رود و در پشت بام خانه ای مشرف به میدان بهارستان، سنگربندی می کند و در هنگام نبرد بختیاری ها با عوامل استبداد به یاریشان می شتابد.
نشریه انقلاب اسلامی در هجرت شماره ۸۴۰ از ۱۲ تا ۲۶ آبان