back to top
خانهدیدگاه هاجمال صفری : تخته قاپو کردن ایلات و عشایر توسط رضا خان...

جمال صفری : تخته قاپو کردن ایلات و عشایر توسط رضا خان ( بخش سوم)

…صرف نظر از مداخله جوئی نظامیها ، اجرای برنامۀ تعویض املاک به سادگی میسّر نبود زیرا علاوه 

بر نیاز به کارشناسانی که به مسئلۀ زمین و همۀ اطّلاعات مربوط به آن از جمله تأمین آب، مرغوبیت و عدم مرغوبیت آن وقوف داشته باشند؛ معاوضۀ املاک، مستلزم یک زمان نسبتاً طولانی با مجریانی  انعطاف پذیربود؛ امّا اغلب چنین ملاحظاتی در نظر گرفته نمیشد و دولت در اجرای سیاست تضعیف و تحقیر و به حاشیه راندن رؤسای ایلات و عشایر اصرار میورزید و آتش این ناشکیبایی را برخی از مجریان نظامی و غیرنظامی سودجو، شعله ورتر می ساختند؛ بنابراین وجود درگیری بین خوانین و رؤسای ایلات و عشایر با نیروهای دولتی بر سر این موضوع اجتناب ناپذیر می شد.

 

ازمحتوای اسناد برمی آید خوانین بویر احمدی و بختیاری با نیروهای دولتی بر سر «ضبط و تعویض 

3 املاک » 18 شان درگیر ی گسترده ای پیدا کردند

حتّی ورثۀ خوانین بختیاری در اعتراض به تعویض املاکشان با املاکی نامناسب و دور از انتظار آنها 

در سال 1316 اقدام به «تخریب عمارات و املاک و قطع اشجار» 19 نمودند. امّا با وجود دولت مطلق 

مدرنی که نه اجازه به کانونهای پراکندۀ قدرت مثل رؤسای ایلات و عشایر میداد که به بازسازی ارکان قدرت خود بپردازند و نه فرصت ادامۀ حیات ایلی و عشیره ای که آن را در تضادّ با جریان رو به رشد نوسازی در ایران تلقّی میکرد، آن مقابله جویی ها، چندان به درازا نکشید.

اسنادی از اواخر این دوره در دست است که نشان میدهد خوانین و مالکین چهارلنگ بختیاری در سال 1317 ناگزیر از «تعویض املاک خود» شدند20 و خوانین و مالکین بختیاری در خوزستان در همین سال به «فروش و تعویض املاک» 21 خود تن در دادند، رؤسای ایلات و عشایر تنها به این میتوانستند 

دلخوش باشند که دولت خودکامۀ پهلوی، اقدام به تأسیس کمیسیونهایی مانند کمیسیون تعویض 

ا املاک نموده است که در آن «به دعاوی ملکی » 22 رؤسای ایلات و عشایر و احیاناً بازگرداندن املاک  به رؤسا رسیدگی می شود. دل خوشی که پس از سقوط رضاشاه و در دهۀ اوّل پادشاهی محمّدرضا شاه با پیگیری و سماجت برخی از مالکین ایلی و عشیره ای یا فرزندان آنها تا اندازه ای جنبۀ واقعیت به خود گرفت.

 احتمالاً بر اثر شکایت خوانین بیرانوند که املاک آنها در لرستان با خالصجات دولتی در مکران بلوچستان تعویض شده بود، دولت در سال 1313 تصویب نمود که از محلّ اعتبار مخارج غیرمترقّبه  « وامی  به خوانین بیرانوند» اعطا گردد.23 که از اجرای این تصویبنامۀ دولتی برای طایفه ای که به   طولانی ترین  و سخت ترین  مقاومت ها  در مقابل  ارتش در دهۀ اوّ.ل پادشاهی  رضا شاه  اقدام کرد،  اطّلاع دیگری در دست نداریم.

سیاست تعویض املاک خوانین و رؤسای ایل قشقائی به این نحو دربارۀ آنها اجرا شد که در حالی که صولت الدوله قشقائی و پسرش در زندان رضاشاهی به سر میبردند، املاک آنها در فارس ضبط و در«ورامین و توابع تهران»  عوض آن به آنها داده شد.

حتّی قوام الملک شیرازی رئیس انتصابی ایالت خمسۀ فارس نیز از برنامۀ مصادره و تعویض املاک استثناء نشد و زمانی که پس از شورش عشایری فارس مورد بی مهری رضاشاه واقع شد، بنا به ادّعای 

علی اصغر حکمت، در زندان قوام الملک با « طوع املاک » خود را به شاه پیشکش کرد تا در امور معارف کشور به مصرف برسد. ولی رضاشاه ضمن تحسین عمل قوام الملک، اجازۀ تصرّف در آن اموال را که اگر گفتۀ حکمت دربارۀ پیشکش اموال نداد.»  از سوی قوام الملک با میل و رغبت به رضاشاه جای تأمّل نداشته باشد ولی این موضوع که رضاشاه بر میل سرکش زمین خوارگی خویش غلبه کرده باشد، جای شگفتی بسیار خواهد داشت.

 

3- انتقال 3 درصد سهم نفت خوانین بختیاری به دولت 

 

اکتشاف تولید و صدور نفت در دو دهۀ نخست قرن بیستم، پدیدۀ نوینی در تاریخ ایران به شمارمیرفت که به تدریج تقریبا بر کلّیۀ ابعاد اقتصاد سیاسی پرتو افکند. بروز تخلّفاتی از سوی شرکت نفت ایران و انگلیس و سیاسی شدن این مؤسّسۀ اقتصادی پس از آنکه انگلیسیها سهامدارعمدۀ آن شدند و به خصوص وقوع جنگ جهانی اوّل که بیش از پیش اهمّیت نفت را آشکار ساخت و علل وعواملی دیگر سبب شد ه دولت پهلوی اقدام به لغو قرارداد و تجدید آن در سال 1312 خ/1933م 24 نماید. احتمال میرودکه با سهم بختیاریها  از شرکت نفت ایران و انگلیس درگیر شده باشد و با آن افکار بیگانه گریز و سوء ظنّی که به روابط سران ایلات و عشایر با قدرتهای خارجی داشت، در صدد پایان بخشیدن به این ارتباط خارجیها با رؤسای ایل بختیاری برآمده باشد.

انگلیس با توجه به ناتوانی دولت قاجار در تأمین امنیت پرسنل و تأسیسات خود، با قدرتهای محلّی مثل سران ایل بختیاری و شیخ خزعل که حوزه های نفتی در مناطق سکونت آنها واقع بود، وارد گفتگوی مستقیم شدند که آنها در ازای حفاظت از لوله و تأسیسات شرکت نفت از انگلیسیها مقرّری دریافت کنند.

 

به گفتۀ جمالزاده: « به موجب قرارداد جداگانه هر کمپانی که در داخل اراضی بختیاری برای اخراج 

نفت تأسیس شود، صدی سه باید به خوانین بختیاری بدهد، برای تسهیل عملیاتی این قرارداد، یک شرکت امدادیه با سرمایه 400,000 لیره انگلیس تأسیس شده موسوم به «شرکت نفت بختیاری» برای 

اینکه عملیات را از آن یک میل مربع به مابقی اراضی بختیاری توسعه دهد.25

 

 انگلیس حتّی در جنگ جهانی اوّل، «مقادیری مهمّات و تسلیحات در اختیار خوانین بختیاری و شیخ خزعل، که در عملیات انگلیس در بین النهرین طرف آنها را گرفته بود، گذاشتند» 26 تجهیز سران ایالت به سلاحهای خارجی علاوه بر برخورداری از عواید نفت، باعث افزایش توان اقتصادی وسیاسی سران ایل بختیاری و شیخ خزعل میشد؛ ولی انگلیسیها با مهارت ترتیبی داده بودند که دولت ایران بختیاریها و شیخ خزعل هر یک از حفظ آرامش منطقه سودی ببرند و برای بر هم زدن آن کارشکنی نکنند ساده ترین ترتیبی که اتّخاذ کرده بود این بود که « دولت ایران 16 درصد از عواید حاصله از نفت استخراج شده را دریافت میداشت و بختیاریها 3 درصد از سود خالص حاصله از نفتی که در منطقۀ آنها استخراج میشد را به انضمام برخی عواید دیگر دریافت میداشتند در حالیکه شیخ محمّره (خزعل) علاوه بر سهامی از شرکت نفت وجه الاجاره اراضی خویش را دریافت می داشت و درعین حال از رونق تجارت نیز بهره مند میشد.»27

در سالهای نخست استقرار قدرت رضا شاه، اقتدار او از جانب ایالت کرد، لر و بختیاری و ایالت جنوب مورد تهدید قرار گرفته بود، یعنی عمدتاً در مناطقی که انگلستان از لحاظ سنتی دارای منافع   اقتصادی شناخته شده بود. بنابراین از زمانی که رضاشاه بر اریکه قدرت تکیه زد و قادر به تأمین امنیت در سراسر ایران و در مناطق نفتخیز شد، انگلیسیها سیاست خود از گفتگو و معامله با قدرتهای محلّی را به پشتیبانی از دولت مرکزی قوی تغییر داد. مثل خوانین بختیاری و سران عرب به همین دلیل انگلیسیها با واقعۀدستگیری شیخ خزعل و انتقال سهم نفت بختیاریها به دولت مرکزی منفعلانه برخورد کردند؛ زیرا به این نتیجۀ نهائی رسیده بودند که دولت مرکزی ایران با هدایت و کنترل رضاشاه مؤثّرتر از خوانین و سرکردگان ایلات وعشایر قادر به تأمین منافع آنها است. به این ترتیب گره خوردن سیاست عشایری رضاشاه با منافع انگلیسیها در ایران نه تنها به زیان رضاشاه و به عامل بازدارنده تبدیل نشد که رضاشاه در کلّیات سیاست عشایری از همراهی انگلیسیها نیز برخوردار گشت

با وجود تغییر سیاست انگلیس، گویا این مسئله با ناباوری شیخ خزعل و خوانین بختیاری رو به روشد؛ زیرا در واقعۀ غلبۀ رضاخان به شیخ خزعل در آستانۀ سلطنت، خوانین بختیاری علیه دولت مرکزی به شیخ خزعل پیوستند، و این تغییر را جدّی نگرفتند.

 در سفرنامۀ خوزستان دیدگاه رضاخان دربارۀ ناچاری خوانین بختیاری، این چنین بازتاب یافته است

«همین خزعل و والی پشتکوه و خوانین بختیاری، و همین ایلات جنوب و غرب که امروز نقشۀ خود را برای تزلزل من طرح ریزی کرده و به نام « قیام سعادت »  به شرارت و فساد و کندن ریشۀ مملکت مشغولند، سالیان دراز است که حق حاکمیت خود را نسبت به دولت ایران محفوظ داشته، اکنون که مرا در مقابل خود می بینید جز به کار بردن تمام قوا و دفاع از مالکیت مطلقۀ خود چاره ای ندارند.»28

به اعتبار اظهارات فوق رضا خان از همان دوران نخست وزیری چنین می اندیشیده است که خوانین بختیاری برای استقلال عمل از حکومت مرکزی تلاش می کنند و دریافت حقّ سه درصدی سهام نفت و پیوند منافع آنها با انگلیسیها ابعاد جدیدی به این استقلال عمل میبخشد و لذا یکی از راههای  استحالۀ قدرت آنان به سود قدرت دولت مرکزی در هم شکستن چنین نقطۀاتّکائی بوده است و  احتمال میرود از همان سالهای نخست درصدد حصول این مقصود بوده باشد و وقایع مربوط به ماجرا  لغو قرارداد دارسی او را مصمّم کرده باشد که در سال 1317-1318 با انتقال سهم نفت به دولت کار  را یکسره سازد.

گذشته از تغییر سیاست انگلستان و پشتیبانی از نهادها ونیروهای مرکزگرا که زمینۀ انتقال سهم نفت خوانین به دولت مرکزی را فراهم کرد، از دیگر زمینه های انتقال سهام نفت را خود بختیاریها فراهم کردند. یعنی اغلب طیّ این سالها بر سر نحوۀ تقسیم منافع نفت بین سرکردگان ایل بختیاری اختلاف به وجود میآمد و رضاشاه با دقّت و ظرافت از آن شکافهای به وجود آمده به سود منافع دولت مرکزی بهره برد. سردار اسعد در خاطرات خود به بروز اختلافات بین خوانین ارشد بختیاری در تقسیم منافع این چنین اشاره می کند: «منافع نفت بین خوانین تقسیم شد. سردار محتشم خیال تعدّی زیاد بر شرکاء خود دارد. من حمایت مینمایم از شرکاء تا چه پیش آید.» 29

بنا به اظهار سیف پور فاطمی که برادرش سمت نوعی وکیل، برای املاک بختیاریها را برعهده داشت، در ازای گرفتن سهام نفت از بختیاریها، ارزش ریالی آن محاسبه و به خوانین پرداخت شده سیف پور فاطمی در بارۀ سهم نفت مرتضی قلی خان بختیاری مینویسد: «در قسمت سهام نفت  معامله کاملاً به زیان او تمام شد. چرا که هرساله 3 درصد سهام به اولادارشد خانوادۀ ایلخانی و حاج  ایلخانی پرداخت می شد، مرتضی قلی خان متصدّی سهام اولاد ایلخانی بود. برحسب دستور رضاشاه وزارت دارایی مأمور شد که سهام را از آنان تحویل گرفته و بهای آن را به ریال بپردازد، بهایی که دولت پرداخت کرد کمتر از یک دهم ارزش آن در بازار آزاد بود

دربارۀ اهداف دولت از وادار نمودن سران بختیاری به انتقال سهم نفت، به عنوان یک شیوۀ اقتصادی سلب قدرت از ایلات و عشایر، آرا و تحلیلهای متفاوتی ارائه شده که از این بحث خارج میباشد با این 

حال به نظر میآید که پرداخت 3 درصد از سهام نفت به بختیاریها از سوی شرکت نفت، این ایل را به کارگزاران مطیع انگلیسیها در ایران تبدیل کرده بود و دولت پهلوی چاره را در انتقال این سهم به دولت و فرمانبردار ساختن ایل بزرگ بختیاری دانسته بود.

در هر حال، دربارۀ پیامدهای خطّ مشی اقتصادی دولت پهلوی در محدود نمودن قدرت خوانین ایلی 

و عشیره ای، به درستی نمیتوان وارد بحث شد؛ چرا که شواهد امر حکایت از آن دارد که دولت تنها درصدد آن بود که ساخت و بافت حیات ایلی و عشیره ای را در هم شکند امّا، برنامۀ منسجم و مشخّصی را به جای آن طرّاحی نکرده بود و بار دیگر «اندیشۀ تخریب »  بر «اندیشۀ سازندگی» در یک برنامۀ شتاب  زدۀ دولتی غلبۀ تلخی یافت. دولت شبه مدرن پهلوی عمدتاً میدانست که چه عناصری را در حیات ایلی و عشیره ای بر نمیتابد و برای نمونه دارائی منقول و غیرمنقول سران ایلات و عشایر را آسیبی جدّی برای سیاست تمرکز گرائی خود میدید و چاره را در تهاجم مستقیم به ساختار و بافت سنّتی قدرت آنان به بهانۀ مدرن سازی و از راه مصادره و یا معاوضۀ اجباری املاک میدید. و بنابراین 

ابعاد جدیدی را بر تعارضات دولت پهلوی با ایلات و عشایر افزود.

دولت پهلوی بقای قدرتهای محلّی و ادامۀ ساختار سنّتی قدرت در جامعۀ عشایری را مغایر با خواست تشکیل یک ملّت همگون و همسان میدید. امّا در نهایت نه تنها قادر به تأمین یکپارچگی ملّی نشد که نوعی شکاف اجتماعی در جامعه ایران به وجود آمد که در آن جامعۀ عشایری خود را در جایگاه مطرودینی میدید که با ناشکیبائی و خشونت با آنها برخورد شده و به مقتضیات زندگی ایلی و عشیره ای در خطّ مشی عشایری دولت بی اعتنائی صورت گرفته است.

تهاجم مستقیم دولت به سرکردگان ایلی و عشیره ای، سران ایالت و عشایر را به مواجهه جویی با خواستهای دولت سوق داد و آنها را مترصّد اوضاع نمود تا به محض سقوط رضاشاه در صدد باز آفرینی قدرت پیشین بر آیند. (6) 

 

ﻏﻔّﺎر ﭘﻮر ﺑﺨﺘﻴﺎر در مقالۀ  پژوهشی خود  بنام «  رﺿﺎﺷﺎه و ﻃﺮح اﺳﻜﺎن اﺟﺒﺎری ﻋﺸﺎﻳﺮ ﺑﺨﺘﻴﺎری» که «ﻣﺒﺘنی ﺑﺮ اﺳﻨﺎد»  می باشد  اینگونه   بنوشته آورده است: 

 

چکیده:  

 رﺿﺎ ﺷﺎه ﭘﺲ از رﺳﻴﺪن ﺑﻪ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺑﻪ اﻧﺠﺎم ﻳﻚ ﺳﻠﺴﻠﻪ از اﻗﺪاﻣﺎتی ﻣﺒﺎدرت ورزﻳﺪ ﻛـﻪ ﻳکی از آﻧﻬـﺎ  اﺳﻜﺎن اﺟﺒﺎری ﻋﺸﺎﻳﺮ ﺑﻮد ﻛﻪ اﺻﻄﻼﺣﺎً ﺑﻪ «ﺗﺨﺘﻪ ﻗﺎﭘﻮ » ﻛـﺮدن ﻣـﺸﻬﻮر ﺑـﻮد . در اﻳـﻦ ﻣﻴـﺎن اﻳـﻞ ﺑﺨﺘﻴﺎری ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻳکی از اﻳﻼت ﻣﻬﻢ و ﻣﻘﺘﺪر ﻛﺸﻮر ﻣﺸﻤﻮل ﻃﺮح اﺟﺒﺎری اﺳﻜﺎن ﻋـﺸﺎﻳﺮ از ﺟﺎﻧـﺐ دوﻟﺖ رﺿﺎﺷﺎه ﮔﺮدﻳﺪ . اﻳﻦ ﻃﺮح ﺑﺪون اﻧﺠﺎم ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت و ﺗﺤﻘﻴﻘﺎت ﻛﺎرﺷﻨﺎسی و ﺑـﺪون ﻓـﺮاﻫﻢ آوردن زﻣﻴﻨﻪ ﻫﺎی ﻻزم و ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﭘﺸﺘﻮاﻧﺔ ﻧﻴﺮوی ﻧﻈﺎمی و اﻧﺘﻈﺎمی در اﻳﻞ ﺑﺨﺘﻴﺎری اﺟﺮا ﮔﺮدﻳﺪ . رﺿﺎﺷﺎه ﺧـﻮد ﺑﻪ ﻃﻮر ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﺟﺮﻳﺎن اﺳﻜﺎن ﻋﺸﺎﻳﺮ ﺑﺨﺘﻴـﺎری را دﻧﺒـﺎل ﻣـی ﻛـﺮد . ﻫـﺪف وی از اﻳـﻦ اﻗـﺪام ، ﺗﻨﻬـﺎ ﻳﻜﺠﺎﻧﺸﻴﻦ ﻛﺮدن ﻋﺸﺎﻳﺮ و رﺳﻴﺪگی ﺑﻪ وﺿﻌﻴﺖ آﻧﺎن و در ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻓﺮاﻫﻢ آوردن اﻣﻜـﺎن رﺷـﺪ و ﺗﺮﻗـّی ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻧﺒﻮد ، ﺑﻠﻜﻪ ﻫﺪف اﺻلی دوﻟﺖ رﺿﺎ ﺷﺎه ﻳﻜﺠﺎﻧﺸﻴﻦ ﻛﺮد ن اﻳﻼت و ﻋﺸﺎﻳﺮ، ﺑﻪ وﻳﮋه ﺑﺨﺘﻴﺎری ﻫﺎ ﺑﺮای اﻋﻤﺎل ﻧﻈﺎرت ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ و ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﺮ روی اﻳﺸﺎن ﺑﻮد . دوﻟﺖ رﺿﺎﺷﺎه ﺑﻪ ﻛﻤﻚ ارﺗﺶ و ﺑـﺎ اﺳـﺘﻘﺮار ﻧﻴﺮوﻫﺎی آن در ﮔﺬرﮔﺎه ﻫﺎی ﻣﺎل رو ﻋﺸﺎﻳﺮ ﺑﺨﺘﻴﺎری ، ﺗﻮاﻧﺴﺖ ﻋﺪّه ای از ﺑﺨﺘﻴـﺎری ﻫـﺎ را ﺑـﻪ اﺟﺒـﺎر اﺳﻜﺎن دﻫﺪ ؛ اﻣّﺎ ﻋﺸﺎﻳﺮ ﺑﺨﺘﻴﺎری در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻃﺮح اﺳﻜﺎن اﺟﺒﺎری ﻣﻘﺎوﻣﺖ ﻧﺸﺎن دادﻧﺪ . دوﻟﺖ رﺿﺎ ﺷـﺎه 

آﻧﺎن را ﺑﻪ زور وادار ﺑﻪ ﺳﺎﺧﺖ روﺳﺘﺎﻫﺎی ﺟﺪﻳﺪ ﻧﻤﻮد و دﺳﺘﻪ ﻫﺎیی از اﻳـﺸﺎن را ﺑـﻪ ﻳـﺎری ارﺗـﺶ از ﭼﻬﺎرﻣﺤﺎل ﺑﺨﺘﻴﺎری ﺑﻪ ﺧﻮزﺳﺘﺎن اﻧﺘﻘﺎل داد.آﻧﺎن ﭘﺲ از ﺳﻘﻮط رﺿﺎ ﺷﺎه روﺳﺘﺎﻫﺎی ﺟﺪﻳﺪاﻻﺣـﺪاث را ﺗﺨﺮﻳﺐ ﻛﺮدﻧﺪ و ﺑﺎر دﻳﮕﺮ ﺑﻪ زﻧﺪگی ﻛﻮچ ﻧﺸﻴنی ﺑﺎزﮔﺸﺘﻨﺪ .

 

مقدمه

یکی از سیاست های مهمّ دولت رضاشاه پهلوی در خصوص ایلات و عشایر ایران،تخته قاپو کردن آنان بوده است . تا قبل از آن ، عشایر ایران « تخته قاپو » سیاست اسکان عشایر یا به شیوۀ کوچ نشینی یا چادر نشینی زندگی می کردند و همه ساله درایّام معینی از سردسیر یا ییلاق به گرمسیر یا قشلاق و بالعکس ، مهاجرت می نمودند . این طرز زندگی در همۀ ابعاد بر جامعۀ ایران تأثیر بسیار گذاشته بود .زندگی عشایر نوعی از زندگی سنّتی بود .آنان ، بر خلاف تحوّلات جد ید ، همچنان به زندگی سنّتی خود ادامه

می دادند و به مظاهر و تحوّلات حاصل از مدرنیت توجّه نمی کردند .

از طرف دیگر ، جابه جایی از نقطه ای به نقطۀ دیگر و چندماه حرکت در میان کوهستان های صعب العبور ، عشایر را از نظارت و اعمال قدرت مستقیم دولت ایران خارج می نمود . بر خلاف جامعۀ یکجانشین،کوچ نشینان تا قبل از سلطنت رضاشاه به عنوان نیروهای گریز از مرکز در مقابل تمرکز گرایی ایستادگی می کردند . علاوه بر همۀ اینها ، ایلات و عشایر تنها منبع تشکیل حکومت های ایران از قرن ها پیش ، تا دورۀ رضاشاه بودند . همۀ حکومت های ایران در قرون متعدّد ریشۀ ایلی و عشایری داشتند و این احتمال وجود داشت که این ایلات بار دیگر تحرّکات تازه ای را برای رسیدن به قدرت آغاز نمایند.

ازاین میان ، ایل مقتدری در جنوب کشور، یعنی بختیاری ، در تحوّلات حکومتی پس از دولت صفوی ، نقش بسیار داشته و حتّی در جریانات و تحوّلات دورۀ قاجار و مشروطیت دخالت نموده بود. بختیاری ها ، با فتح تهران بار دیگر نظام مشروطیت را برقرار ساخته و به قدرت بسیار دست یافته بودند . دولت رضاشاه به دنبال این مهم بود که در کنار اقداماتی چون خلع سلاح ، سربازگیری، حبس و اعدام رهبران، فروش املاک و اراضی و خرید سهام نفت خوانین، با اسکان دادن عشایر بختیاری آنان را تضعیف کند و تحت نظارت و سلطۀ خود درآورد . بررسی و شناخت اهداف رضاشاه از اسکان عشایر بختیاری ، شیوه ها و چگونگی این اقدام ، و در نهایت ، سرانجام و عواقب آن ، دارای اهمّیت بسیاری است که در این نوشتار به آن پرداخته می شود . دربارۀ اسکان عشایر بختیاری تاکنون کمترکسی به تحقیق و بررسی پرداخته است . روش این پژوهش کتابخانه ای و اسنادی است.

یکی از مشکلات تحقیق دربارۀ وضعیت عشایر در دورۀ رضاشاه ، کمبود و یا به عبارتی بهتر ، فقدان منابع و کتاب های تاریخی است . مورّخان دورۀ پهلوی ، به دلایلی که آشکار است ، از جمله ترس از حکومت، در خصوص واقعیت های اسکان عشایر ایران در این دوره کم تر سخن گفته و یا تنها به امور و مسائل مطلوب آن پرداخته اند . متأسّفانه تحقیقات صورت گرفته دربارۀ وقایع و تحوّلات دورۀ رضا شاه ،و از جمله اسکان اجباری عشایر، چندان به دور از افراط و یا تفریط نبوده است ؛ یا منابع و مورّخان طرفدار و یا وابسته به حکومت پهلوی، تنها به ستایش از اقدامات رضاشاه پرداخته اند ، و یا اینکه منابع و مورّخان مخالف و منتقد همۀ اقدامات او را مورد نکوهش قرار داده اند . طرح اسکان اجباری عشایر بختیاری او نیز از این قاعده مستثنی نیست که در این پژوهش به آن پرداخته می شود.

 

رضا شاه و طرح اسکان اجباری عشایر ایران

 

ایلات و عشایر ایران طیّ قرون متمادی بر اساس شیوۀ زندگی کوچ نشینی و چادرنشینی خود، هر ساله میان مناطق سردسیری وگرم سیری ایل خود در حرکت بودند و به صورت خانه به دوش زندگی سیّال و پرجنب وجوشی داشتند . آنان به طور مکرّر و همیشگی در حرکت بودند و از ییلاق به قشلاق و بالعکس نقل مکان می کردند . آنان به هر منطقه ای که می رسیدند، سیاه چادرهای خود را بر پا می کردند و به چراندن دام های خود مشغول می شدند ، و سپس ، با پایان یافتن چراگاه های آنجا به سوی منطقۀ مملو از علف دیگری کوچ می کردند. با گذشت زمان ، بخشی از آنان به تدریج به صورت داوطلبانه و اختیاری از زندگی کوچ نشینی دست کشیده و با  اسکان در روستاها و شهرها یکجانشین گردیده بودند . عبدالله مستوفی از این نوع یاد می کند ، که به مرور زمان و تغییر جریان « تخته قاپوی طبیعی » اسکان با عنوان طبیعت صورت گرفته است . او ایلات و عشایری چون شاهسون های بغدادی ساوه ، بیات های زرند ، زندیۀ قم وملایر ، خلج های قم وساوه، چگنی های قزوین ، افشارهای ساوجبلاغ ، بور بورهای ورامین ، هداوندها و دیگران را جزو آنانی ذکرمیکندکه در یک جا سکونت گزیده اند که به صورت ، « تخته قاپوی طبیعی » می کند. (مستوفی (3/508 : 1384)

امّا بخش دیگری از ایلات و عشایر ایران همچنان به صورت کوچ نشینی روزگارخود را می گذراندند و تمایلی به اقامت و اسکان دائمی در یک منطقه نداشتند . آنان حاضرنبودند به آسانی زندگی چادر نشینی خود را ترک گویند و به صورتی یکجانشین درخانه های مسکونی روستایی وشهری اسکان یابند .زندگی سیّال ایلات وعشایر وعبور آنان از مناطق و کوهستان های صعب العبور باعث می گردید که دولت مرکزی نتواند تسلّط ونظارت مستقیم و مناسب برآنان داشته باشد . حضور آنان در این مناطق باعث گردید تا کمتر تحت نظارت وشناسایی نیروهای اداری و نظامی دولت مرکزی، همچون ارتش و پلیس ، قرار گیرند.

اصولاً دولت رضا شاه به خوبی پی برد تا زمانی که عشایر نظام کوچ نشینی وحرکت از قشلاق به ییلاق را حفظ می کنند، نه از دولت مرکزی ، بلکه ازرهبران و خوانین خود تبعیّت و اطاعت می نمایند. زیرا ، تا زمانی که خوانین و رؤسای عشایر در طیّ مراحل کوچ ، وظایف و مسئولیت های مهمّی ، مانند پیدا کردن مراتع ، عبور دادن ایل از گذرگاه های خطرناک و دفاع از ا یل و طوایف در مقابل دیگران و حلّ و فصل منازعات داخلی ایل را انجام می دهند ، توده های عشایر نه تنها از آنان اطاعت می کنند ، بلکه به هنگام لزوم نیز از رهبران و خوانین خود پشتیبانی می نمایند . از دیگر سو، رضاشاه عشایر ، به ویژه زندگی کوچ نشینی آنان را ، سمبل عقب ماندگی وسنت گرایی کشور می دانست ، و در صورت تداوم زندگی کوچ نشینی عشایر، سلطه بر ایشان برایش امکان ناپذیر بود ؛ لذا اسکان عشایر را مناسب ترین راه حل برای چنین مشکلاتی می دانست.

البتّه ، بایستی به این نکته ادغان داشت که مبارزه با عشایر ، و به ویژه انتقا د اززندگی چادرنشینی آنان از سال ها قبل از به قدرت رسیدن رضاشاه وجود داشت .اصولاً از آغاز انقلاب مشروطیت، یکی از مسائلی که اذهان روشنفکران و اندیشمندان مشروطه خواه را در کشور به خود مشغول و معطوف داشته بود ، مسئلۀ ایلات و عشایر مخصوصاً مسئلۀ اسکان کوچ نشینان بود . روشنفکران در سخنان و یا نوشته های خود زبان به انتقاد از وضعیت ایلات و عشایر کشور ، و به خصوص انتقاد ازعملکرد و اقدامات نامناسب کوچندگان ، گشودند و خواستار آن شدند تا آنان به اختیار ، و یا در غیر این صورت ، به اجبار اسکان داده شوند و یا خلع سلاح گردند. . (مستوفی ، همان : 512- 511 / 3  )

با به قدرت رسیدن رضاشاه ، وی در راستای تفکّر و نظر مشروطه خواهان ، و نیزدر جهت قدرت طلبی خود ، کوشید تا مسئلۀ ایلات و عشایر را به هر شکل ممکن حل کند و به قدرت گریز از مرکزیت آنان ، چه به اختیار و چه از روی اجبار ، پایان دهد. مسئلۀ اسکان عشایر ، یکی از راه کارهای رضا شاه در مقابل قدرت بسیار رهبران ایلات و عشایر بود ، که در کنار راه حل های دیگر ، همچون خلع سلاح، سربازگیری ، تصرّف املاک و غیره ، به کار بسته شد . امّا دولت رضاشاه ، به جای استفاده از شیوه ها و راههای فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی ، و بدون تحقیقات و مطالعات کارشناسانه ، تنها به روش های خشن نظامی و امنیتی توسّل جست . در واقع نگاه دولت رضاشاه به عشایر و اسکان آنان ، نگاهی امنیتی و نظامی بود ، نه اینکه بخواهد با اسکان ایلات و عشایر به رشد و توسعۀ آنان ، یا تحوّل و ترقّی کشو ر، یاری رساند، زیرا ، هیچ گونه امکانات رفاهی ، مانند مسکن و خوراک ، برای ایشان

فراهم نیاورد ، بلکه عشایر موظّف و مجبور بودند برای خود روستا تأسیس نمایند و خانه بسازند. آنان به اجبار از زندگی کوچ نشینی و دام پروری خود بریده بودند، امّا نحوۀ معیشت جدیدشان هم مشخّص نبود

این اقدام بی مطالعه و تحقیق ، ضربات شدیدی بر اقتصاد عشایری و در حقیقت اقتصاد جامعۀ ایران وارد آورد ، که در آن روزگار بخش زیادی از مایحتاج خود را از تولیدات عشایر ، از قبیل گوشت ، پوست و لبنیات ، تأمین می نمود . دولت رضاشاه به دنبال آن بود تا در راستای سیاست تمرکز گرایی و خود کامگی دولت مرکزی ، با اسکان دادن اجباری ایلات و عشایر، نیروهای گریز از مرکز را در نقاط معیّن و شناخته شده تحت سلطۀ خود درآورد . از این رو ، با به کارگیری شیوه های نظامی ، پلیسی و با خشونت و زور ارتشیان ، نظمیه و امنیه ، توا نست ایلات و عشایری را که در مقابل سیاست اسکان مقاومت می کردند به اجبار در مناطقی که دولت خود تمایل به اسکان در آنها داشت، سکونت دهد.

بدیهی است که واکنش ایلات و عشایر در مقابل این جبرو فشار ، از روی ترس و اجبار بود . اگر چه ایلات و عشایر در مقابل اسکان اجباری خود مقاومت بسیار نشان دادند ، امّا با سقوط رضاشاه در شهریور 1320 ، پس از تخریب مساکن خود ، بار دیگر به زندگی کوچ نشینی سابق بازگشتند. (غفّاری ، 1368- ‎228 ) 

 

پیشینۀ اسکان عشایر بختیاری از آغاز تا زمان سلطنت رضاشاه

 

ایل بختیاری از جمله ایلات و عشایری بود که به شدّت تحت فشار سیاست اسکان قرار گرفت . با توجّه به اینکه بختیاری ها از معدود ایلات قدرتمند کشور بودند که با قدرت بسیار خود نقش زیادی در امور سیاسی و نظامی ایران بر عهده داشتند ، طبعاً دولت رضاشاه بیشتر از سایر ایلات، تمایل به یکجانشینی و اسکان آنان داشت تا بد ان وسیله قدرت و نفوذ شان را کاهش دهد . بختیاری ها طیّ سال های دراز و متمادی در دو منطقۀ گرمسیری خوزستان و سردسیری چهارمحال به صورت چادرنشینی به رفت  و آمد و کوچ روی مشغول بودند . آنان هر ساله با آغاز بهار منطقۀ گرمسیری خود رادر خوزستان به سوی سردسیر خود ، یعنی چهارمحال ، ترک می کردند و در اوّل پاییز دوباره به خوزستان باز می گشتند.تا قبل از آغاز اجرای سیاست اسکان اجباری عشایر توسّط رضاشاه، بختیاری ها ، بنابرعادت همیشگی ، میان دو منطقۀ خوزستان و چهارمحال در تردّد و حرکت بودند . کوچ نشینی در میان ایشان به صورت یک فرهنگ درآمده بود و عشایر بختیاری هویّت ایلی شان را در نظام چادرنشینی جستجو می کردند. با وجود این ، طیّ سال ها گذشت زمان، فعّالیت ها و اقدامات اندک و ناچیزی نیز در خصوص یکجانشینی و اسکان اختیاری عشایر بختیاری صورت گرفته بود. این اقدامات در زمان خوانین و رهبرانی چون محمّدتقی خان چهارلنگ و حسینقلی خان ایلخانی ، و یا به هنگام شرکت بختیاری ها در حمایت از مشروطیت ، و پس از فتح تهران ، صورت گرفته بود.

در دوران حکومت محمّدتقی خان چهارلنگ ، اقداماتی در خصوص اسکان و یکجانشینی بختیاری ها توسّط این خان بختیاری انجام شد . راولینسون در این باره  »: چنین نوشته است محمّدتقی خان چهارلنگ با تمام قوا تلاش  خود را در جهت اسکان دادن ایلات به کار برده و تا حدّی نیز در این راه موفّق شده است . او در فریدن اراضی وسیعی را خریداری کرده و روستاهای متعدّدی را در آنجا بنیان گذاشته است .

در دشت رامهرمز مزارع متعلّق به حاکم شیراز را به مبلغ 3000 تومان در سال اجاره کرده و عدّه ای از بختیاری ها را در آنجا سکونت داده است . ( راولینسون ، 1362 : 148 )

 گارثویت نیز به نقل از لایارد گزارش داده است که در اثر سعی و اهتمام محمّدتقی خان، تعدادی از طوایف ، بیابان گردی را رها کردند و در دشت های حاصل خیز رامهرمز تخته قاپو شدند . این اقدام محمّدتقی خان با مخالفت شدید مقامات ایرانی روبه رو شد ، ولی نتیجه ای نداد و به تدریج چندین دهکده در این مناطق ایجاد گردید . همچنین ، محمّدتقی خان کوشش نمود تا همانند پدرش ، دهات بیشتری را در فریدن خریداری نماید و عدّه ای از طوایف کوچ نشین بختیاری را در آنجا اسکان دهد، امّا تلاش های وی با مخالفت حکومت اصفهان مواجه گردید و در اثر توطئۀ معتمدالدوله بیشتر این دهات مورد غارت قرار گرفت (گارثویت ، 1373: 126 ) 

با وجود این ، محمّدتقی خان در احداث دهات جدید التأسیس و تخته قاپو کردن طوایف کوچ نشین بختیاری موفّقیت های بسیاری کسب کرد . او به مدّت دو سال درفصل تابستان خود به سردسیر نرفت و با اقامت در رامهرمز بر کار تخته قاپوشدن و  اسکان عشایر بختیاری ، نظارت نمود (امیری ، 1385: 354 ) . علاوه  براین، یکی از طوایف تحت تابعیت محمّد تقی خان ، به نام طایفۀ جانکی گرمسیر نیز روستانشین اینان اغلب ده نشین هستند و به ندرت ییلاق و قشلاق می کنند> » ( لایارد ، 1371 : 40 ) .بابن  و هوسۀ  فرانسوی نیز از اسکان دادن طایفۀ دینارویی توسّط  محمّد تقی  خان چهار لنگ  در جلگۀ  مالمیر  خبر می دهند ( بابن و هوسه ، 1363 : 67 ). علی رغم اینکه محمّدتقی خان کوشش هایی در زمینۀ یکجانشین کردن و اسکان طوایف بختیاری به عمل آورد ، و یکی از قدرتمند ترین طوایف پشتیبانش ، یعنی جانکی ها ، یکجانشین بودند ، و به علاوه خود اغلب درقلعۀ تل سکو نت داشت، امّا هیچ گاه از زندگی کوچی وچادر نشینی دست نکشید ، و حتّی در کنار قلعۀ تل مقرّحکومتش ، سیاه چادرهایی را برپا کرده بود تا خود و  خانواده اش چند ماهی از سال را در آنها زندگی نمایند (لایارد ، 1376 : 91 ) 

برخلاف سیّاحان فوق الذکر، بارون دوبد روسی ، که در دورۀ محمّد تقی خان به میان بختیاری ها آمد ، معتقد است که هفت لنگ ها بیشتر از چهارلنگ ها تخته قاپو شده و در مناطقی چون بربرود و کمره با کار زراعت زندگی ثابتی را پیشه کرده اند دوبد، 1371 : 303 ). سال ها بعد نیز حسینقلی خان ایلخانی بختیاری ، اگر چه خود  به همراه عشایر بختیاری ییلاق و قشلاق می کرد ، امّا با احداث قلعۀ چغاخور علاقۀ نسبی‎ ‎خود‎ ‎را‎ ‎به‎ ‎یکجانشینی‎ ‎و‎ ‎سکونت‎ ‎در‎ ‎قلعه‎ ‎ای‎ ‎بزرگ‎ ‎و‎ ‎مستحکم‎ ‎نشان‎ ‎داد‎ . ‎با وجود‎ ‎این ‎،‎ ‎او‎ ‎نیز‎ ‎همانند‎ ‎محمّدتقی‎ ‎خان‎ ‎بیشتر‎ ‎ایّام‎ ‎خود‎ ‎و‎ ‎خانواده‎ ‎اش‎ ‎را‎ ‎در‎ ‎سیاه  ‎چادرهای‎ ‎اطراف‎ ‎قلعۀ‎ ‎چغاخور‎ ‎می‎ ‎گذراندند‎ . ‎سردار‎ ‎اسعد‎ ‎می‎ ‎نویسد‎ ‎که‎ ‎ایلخانی « از قشلاقات‎ ‎در‎ ‎چند‎ ‎نقطه‎ ‎عمارت‎ ‎ساخته‎ ‎بودند‎ ‎و‎ ‎در‎ ‎چغاخورکه‎ ‎منزل‎ ‎ییلاقی‎ ‎است‎ ‎نیز  ‎عمارت‎ ‎مخصوص‎ ‎داشت‎ ‎،‎ ‎ولی‎ ‎چهار‎ ‎ماه‎ ‎را‎ ‎در‎ ‎زیر‎ ‎چادر‎ ‎زندگی‎ ‎می‎ ‎نمودند( سردار اسعد ، 1376 : 172 ) 

از‎ ‎دوران‎ ‎پس‎ ‎از‎ ‎قتل‎ ‎ایلخانی‎ ‎،‎ ‎به‎ ‎تدریج‎ ‎و‎ ‎طیّ‎ ‎یک‎ ‎دورۀ‎ ‎طولانی‎ ‎،‎ ‎علاقۀ‎ ‎خوانین به‎ ‎کوچ‎ ‎نشینی‎ ‎کم‎ ‎تر‎ ‎گردید‎ . ‎طیّ‎ ‎این‎ ‎دوران‎ ‎ایلخانی‎ ‎و‎ ‎ایل‎ ‎بیگی‎ ‎بختیاری‎ ‎،‎ ‎به‎ ‎هنگام کوچ‎ ‎ایل‎ ‎،‎ ‎اگر‎ ‎چه‎ ‎خود‎ ‎به‎ ‎همراه‎ ‎عشایر‎ ‎به‎ ‎گرمسیر‎ ‎می‎ ‎رفتند‎ ‎و‎ ‎در‎ ‎بهار‎ ‎باز‎ ‎می‎ ‎گشتند، امّا‎ ‎همسر ‎و‎ ‎فرزندان‎ ‎خود‎ ‎را‎ ‎به‎ ‎همراه‎ ‎نمی‎ ‎بردند‎،‎ ‎بلکه‎ ‎آنان‎ ‎را‎ ‎در‎ ‎قلعۀ‎ ‎چغاخور‎ ‎و سایر‎ ‎قلعه‎ ‎ها‎ ‎و‎ ‎مساکن‎ ‎ییلاقی‎ ‎خود‎ ‎باقی‎ ‎می‎ ‎گذاشتند‎ ‎و‎ ‎خود‎ ‎پس‎ ‎از‎ ‎بازگشت‎ ‎از  ‎خوزستان‎ ‎،‎ ‎به‎ ‎ایشان‎ ‎می‎ ‎پیوستند.( ‎کوپر‎ ‎،‎ ‎بی‎ ‎تا : 18 ).

پس‎ ‎از‎ ‎حمایت‎ ‎بختیاری‎ ‎ها‎ ‎از‎ ‎انقلاب‎ ‎مشروطیت‎ ‎و‎ ‎شرکت‎ ‎آنان‎ ‎در‎ ‎فتح‎ ‎تهران‎ ‎و‎ ‎به ویژه‎ ‎پس‎ ‎از‎ ‎رسیدن‎ ‎خوانین‎ ‎بزرگ‎ ‎بختیاری‎ ‎به‎ ‎مناصب‎ ‎حسّاس‎ ‎وزارتی‎ ‎و‎ ‎حکومتی دولت‎ ‎مشر‎وطه‎ ‎،‎ ‎آنان‎ ‎قلمرو‎ ‎ایلی‎ ‎را‎ ‎به‎ ‎قصد‎ ‎اقامت‎ ‎و‎ ‎سکونت‎ ‎در‎ ‎تهران‎ ‎و‎ ‎شهرهای بزرگ‎ ‎ترک‎ ‎گفتند‎ . ‎این‎ ‎امر‎ ‎آسیب‎ ‎جدّی ‎ ‎بر‎ ‎نظام‎ ‎عشایری‎ ‎و‎ ‎زندگی‎ ‎کوچ‎ ‎نشینی بختیاری‎ ‎ها‎ ‎وارد‎ ‎ساخت‎ . ‎خوانین‎ ‎کوچک‎ ‎تر‎ ‎،‎ ‎که‎ ‎در‎ ‎ایل‎ ‎باقی‎ ‎مانده‎ ‎و‎ ‎به‎ ‎نیابت‎ ‎ازسوی‎ ‎خوانین‎ ‎بزرگ‎ ‎به‎ ‎ادارۀ‎ ‎امور‎ایل‎ ‎بختیاری‎ ‎پرداخته‎ ‎بو‎دند،‎ ‎چندان‎ ‎توجّه‎ ‎و‎ ‎علاقه ای‎ ‎جدّی به ‎زندگی‎ ‎کوچ‎ ‎نشینی‎ ‎و‎ ‎همراهی‎ ‎با‎ ‎ایل‎ ‎در‎ ‎مهاجرت‎ ‎از‎ ‎گرمسیر‎ ‎به‎ ‎سردسیر و‎ ‎بالعکس‎ ‎نداشتند‎.‎

به‎ ‎علاوه‎ ‎،‎ ‎با‎ ‎توجّه‎ ‎به‎ ‎بافت‎ ‎فرهنگی‎ ‎جامعۀ‎ ‎بختیاری‎ ‎که‎ ‎ریش‎ ‎سفیدان‎ ‎طیّ‎ ‎کوچ‎ ‎، بیشتر‎ ‎از‎ ‎جوانان‎ ‎مورد‎ ‎احترام‎ ‎بودند،‎ ‎خوانین‎ ‎جوان‎ ‎جایگاهی‎ ‎در‎ ‎نظام‎ ‎کوچ‎ ‎نشینی بختیاری‎ ‎نیافتند‎ . ‎لذا‎ ‎،‎ ‎پس‎ ‎از‎ ‎مشروطیت‎ ‎و‎ ‎به‎ ‎مرور‎ ‎،‎ ‎ایل‎ ‎بختیاری‎ ‎،‎ ‎بدون‎ ‎عالی‎ ‎ترین رهبران خود یعنی ایلخانی و ایل بیگی ، و تنها به کمک رهبران میانی ایل ، یعنی خوانین کوچک تر و به ویژه کلانتران ، به زندگی کوچ نشینی خود ادامه می داد ؛ در حالی که فقدان همراهی رهبران عالی ایل در کنار آنان ، بر دلسردی شان نسبت به تداوم زندگی کوچ نشینی ، تأثیرات بسزایی داشت . امّا علی رغم همۀ این مشکلات و موانع، بختیاری ها همچنان اگر چه با شوق و ذوق کم تری نسبت به گذشته  به زندگی چادرنشینی و کوچ روی خود ادامه می دادند و همه ساله در بهار و پاییز با گله ها و رمه های خود از گرمسیر به سردسیر و یا بالعکس مهاجرت می کردند.

 

 

رضاشاه و اسکان عشایر بختیاری

 

رضاشاه به هنگام طرّاحی و اجرای سیاست اسکان ایلات و عشایر ، به یکجانشینی و اسکان عشایر بختیاری توجّه و حسّسیت بسیاری معطوف نمود . از دیدگاه او بختیاری ها از مقتدرترین ایلات و عشایر جنوب ایران بودند که اجرایی شدن طرح اسکان عشایر دربارۀ شان اهمّیت ویژه و فوق العاده ای داشت . اسکان اجباری عشایر بختیاری در کنار فروش و تعویض اجباری املاک، خلع سلاح، سربازگیری ، غصب سهام نفت ، فشارهای مالیاتی و غیره، از دیگر اقدامات دولت جدید پهلوی بر ضدّ

بختیاری ها و با هدف تضعیف قدرت و نفوذ آنان بود . از سال 1306 ش به بعد ، رضاشاه به دنبال اجرای طرح اسکان عشایربرآمد .به نوشتۀ جعفرقلی خان سردار بهادر، خان بختیاری و وزیر جنگ رضاشاه، تخته قاپوکردن ایلات کاری مشکل امّا   اقدامی لازم بود( سردار بهادر ، 1378 : 256 )    رضاشاه دستور داد تا در بودجۀ هر سال دولت، مبلغ ویژه ای به اعتبار اسکان عشایر برای خانه سازی و احداث روستاهای جدید منظور شود(سند شمارۀ 2/ 6 / 7 – 291 )

با توجّه به تمایل شدید رضاشاه مبنی بر یکجانشین نمودن ایلات و عشایر، مقرّرات تخته قاپو شدن ایلات و عشایر سرانجام در یازده ماده به تصویب رسید . مادۀ اوّل ، ایلات و عشایر چادرنشین ایران را به سه دسته تقسیم نموده بود . دستۀ اوّل چادرنشینانی اند که در تمام ماه های سال در زیر چادر اقامت د ارند و با چادر ییلاق وقشلاق می کنند ، و معمولاً خانه و مرتع ملکی ند ارند. دوّم طوایفی اند که شش ماه سال را با خانواده در چادر اقامت می کنند ، امّا در مناطق گرمسیری خانه و مرتع ملکی دارند . سوّم دامدارانی اند که در روستاها و قصبات سکونت د ارند و تنها سه ماه از سال را نیازمند به چادر و چادرنشینی هستند

در مادۀ د وّم ذکر شده بود که برای آشنا شدن چادرنشینان به ده نشینی و رعیتی واز بین رفتن چادرنشینی ،بایستی در هر سه مورد به ترتیبی اقدام شود که ریش سفیدان و متموّلان دستۀ اوّل ملزم شوند تا در مدّتی معیّن با صرف دارایی خود در هرنقطه که مایل باشند، املاکی را خریداری کنند و یا در املاک خالصه یا اربابی خانه بسازند و بزرگ هر خانواده را به ترک چادرنشینی و انجام زراعت و رعیتی وادار نمایند. رؤسا و ریش سفیدان دستۀ دوۀم را نیز بایستی ملزم نمود تا با صرف دارایی خود و در مراتع ملکی و متصرّفی طایفۀ خود، منزل بسازند و به زراعت و امور رعیتی مشغول شوند . پیرمردان و ریش سفیدان دستۀ سوّم نیز بایستی ملزم گردند که در مناطق سردسیری برای توقّف سرپرستان احشام، خانه های ییلاقی بنا کنند (همان سند).

براساس مادۀ سوّم این نظام نامه ، حکّام و ولات موظّف شدند که به محض وصول دستور وزارت داخله، یک نفر از اعضای مجرّب و فعّال حوزۀ مسؤلیت ایالت یا حکومت را برای اجرای مقرّرات مربوط به امر اسکان برگزینند و با معرّفی به وزارت داخله به حوزۀ اقامت ایلات و حشم داران اعزام نمایند . این مأمور وظیفه داشت تا آن قسمت از طوایف و تیره هایی را که کاملاً چادرنشین و کوچ رو هستند ، مورد تحقیق و شناسایی قرار دهد و فهرست و آمار جامعی از تعداد ایشان تهیّه کند و دو نفر از مهم ترین ریش سفیدان مورد اعتماد طایفه و یک نفر کدخدایی را که مورد اطمینان و مقبول آن ریش سفیدان و اکثریت خانواده های طایفه باشند، انتخاب و  احضار نماید و التزام جداگانه از هر تیره و طایفه به امضای کدخدا و ضمانت ریش سفیدان همان طایفه و تیره بگیرد تا متعهّد شوند خانه و کلیۀ وسایل رعیتی را در روستا فراهم کند تا تمام افراد تیره ها و طوایف آنان ترک چادرنشینی نمایند و با اخذ ورقۀ هویّت ،مردانشان به لباس متّحدالشکل ملبّس شوند(همان سند).

مادّۀ چهارم دربارۀ وظیفۀ حکّام و ولات در خصوص ارسال گزارش جامعی از وضعیت اسکان ایلات حوزۀ قلمرو خود و ارسال نسخه ای از فهرست و آمار طوایف اسکان داده شده، به وزارت داخله می باشد. 

مادّۀ پنجم حقوق و فوق العاده پاداش مأموریت و مخارج مسافرت مأمور ویژۀ اسکان را ذکر کرده است. 

بنابرمادّۀ ششم نظام نامه ، حکّام و ولات وظیفه داشتند که ایلات و صاحبان احشام و دام هایی را که ناگزیر بایستی به سردسیر بروند و نیازمند داشتن چادر می باشند، به دقّت شناسایی کنند و در اوّل اسفندماه هرسال فهرست تعداد چوپانان و سرپرستان هر تیره و طایفه تهیّه و بر طبق درخواست صاحبان احشام و پس از مطالبه و رؤیت ورقۀ هویّت سرپرست یا چوپان ، مجوّز حرکت احشام به ییلاق به نام آنان صادر شود.

مادّۀ هفتم در خصوص راه کارهای تشخیص اینکه آیا خانوارهایی که چادرنشین بوده اند ، به طور قطعی ده نشین شده اند یا خیر،است. 

مادّه های هشتم تا یازدهم نیز دربارۀ شرایط اسکان و وظایف حکّام و مسؤلان و مأموران در قبال اسکان عشایر و اعزام مأ موران و بازرسان ویژۀ بررسی اسکان عشایر می باشد (همان سند).

مقرّرات اسکان عشایر در تاریخ 28 مرداد 1312 به محمودخان غفّاری مأمورعمران بختیاری ابلاغ گر دید تا در راستای اسکان بختیاری ها، مدّنظر قرار گیرد و به طور دقیق اجرا شود( سند شمارۀ 1/6 / 7 – 219 )  در یازدهم خرداد 1313 دولت فروغی بر طبق پیشنهاد وزارت داخله تصویب نمود که مبلغ 50 هزار ریال اعتبارات عمرانی به  منظور مخارج اعزام مأ مورانی به بختیاری برای اسکان عشایر بختیاری و مخارج بازرسان اعزامی برای بازرسی وضعیت اسکان بختیاری ها، در اختیار وزارت داخله گذاشته شود  ( سند شمارۀ 17 / 10 / 1378 – 240 ).

در نیمۀ دوّم شهریور و نیمۀ اوّل مهرماه 1313 به دستور دولت ، کدخدایان و ریش سفیدان طوایف مختلف بختیاری درسردسیر، ساکن شد ن خانوارهای طوایف تابع خودرا در روستاهای جدید الاحداث ، مورد تأیید قرار دادند . کدخدایان و ریش سفیدان هر طایفه فهرست خانوارهای طایفۀ خود را که اسکان گرفته و در روستاها خانه ساخته بودند، تهیّه و مهر و امضاء نمودند.

در همین هنگام کلّ منطقۀ چهارمحال و بختیاری به هفت حوزه به نام های چغاخور، شوراب، دره زرد، بیرگان، دواب ، دی تاران و بازفت ، تقسیم گردید . کلّ این هفت حوزه شامل 142 روستای جدید و 2901 خانوار گردید . فهرست خانوارهای عشایر بختیاری از طوایف و تیره های مختلف ، که در روستاهای جدید ساکن شده بودند، مورد تأیید بزر گان و کدخدایان و ریش سفیدان هر طایفه و تیره ، و فهرست تعداد کلّ روستاها، خانوارها و جمعیّت آنان ، توسّط نمایندگان وزارت داخله، وزارت  مالیه و مرتضی قلی خان صمصام حاکم بختیاری و پسرش جهانشاه صمصام نمایندۀ  حاکم بختیاری ، مورد تأیید قرار گرفت و امضاء گردید.( پوشۀ شمارۀ 240024379)….

نشریه انقلاب اسلامی در هجرت شماره ۸۴۰ از ۱۲ تا ۲۶ آبان 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید