بنبست تا 16تیر/9جولاى ادامه پیدا کرد. این زمانى بود که گسترش نا آرامى بختیارىها به سمت شمال، عامل جدیدى را در توازن قدرت بین قشقایىها و حکومت وارد کرده بود. به این دلیل، تهران دستکم براى مدّت زمانى مجبور به تسلیم بود. حکومت پیش از این سعى داشت با استفاده از خاندان صولت و شخص ملک منصورخان و در واقع بدون برداشتن نظارت برخودِ صولت، قشقایىها را مهار نماید. در 17 تیر/10جولاى رضاشاه تصمیم گرفت که خودِ صولت را به این امید که ممکن است قشقایىها را آرام نموده و نظم را دوباره برقرار سازد، به میان ایلات بفرستد. ورود صولت به شیراز اوضاع را دگرگون کرد. او بلافاصله سه دسته از قدرتمندترین طوایف اتّحادیه را براى حرکت به ییلاقاتشان متقاعد کرد و در پایانِ ماه افراد ایلات مخالف به سرعت پراکنده شدند و بهتدریج جادههایى ارتباطى و ارتباطات تلگرافى دوباره برقرار شد.(60) اگر چه قسمت اعظم قشقایىها از ترک قشلاقهایشان امتناع کردند، با وجود این، صولت قادر بود آنها را از انجام مخالفتهاى جدّى بیشترى باز دارد. بازگشت صولت به شیراز نتیجۀ دیگرى هم به بار آورده بود که به نظر مىرسد، مورد نظر رضا شاه بود.(61) حضور دوبارۀ صولت در شیراز براى بسیارى از عناصر قشقایى، یعنى کسانى که از روابط نزدیک وى با رژیم رنجیده خاطر بودند، به طور عمیقى ناخوشایند بود. بنابراین، اختلافات جدّى به سرعت رشد پیدا کرد. به زودى اختلاف نظر جدّى بین صولت و رهبر سابق قیام، برادر ناتنى و رقیب دیرینهاش، على خان بهوجود آمد.(62)
صولت اگر چه به عنوان ایلخان منصوب نشد، با وجود این از تمام قدرتهاى آن مقام برخوردار بود. او در اواخر تابستان کوچ قشقایىها را به سمت جنوب سازمان داد و براى جمع آورى مالیاتهاى قشقایىها نیز تدارک لازم را فراهم آورد. او به یکى از مأموران مالیاتى اجازه داد براى جمع آورى مالیات، ایلات را در قشلاقهایشان همراهى کند.(64) قشقایىها راضى به نظر مىرسیدند، زیرا به اهدافى که به منظور آن دست به قیام زده بودند، دست یافتند. آنها مغلوب ارتش نشدند، حاکم نظامى رفته بود و آنها نیروى نظامىشان را نیز باز یافته بودند.(65)
4-4-2 . قیام بختیارىها
بروز قیام در میان طوایف بختیارىِ شمال اصفهان مهمترین عامل در تصمیم تهران براى مصالحه دستکم به صورت موقّتى[با قشقایىها [بود.(66) در تیرماه/اواخر ژوئن و اوایل جولاى نشانههاى آشکارى از قیام قریب الوقوع در بین بختیارىها وجود داشت و در ظرف چند روز مرکز ثقل قیامهاى ایلات از شیراز به اصفهان که به نظر مىرسد به واسطۀ اخبارى که از قیامهاى جنوب شنیده بودند، تحریک شده و براى نبردى سخت در برابر ارتش مصمّم بودند، منتقل شد. در این مرحله، استان اصفهان تقریباً خالى از سرباز بود، زیرا ارتش تمام نیروهاى قابل دسترس خود را در فارس متمرکز کرده بود. در طول تیر/اوایل جولاى چندین هزار سرباز که به طور عمده سربازانى بىتجربه بودند، تهران را به مقصد اصفهان ترک کردند. همچنین به دنبال توافق با صولت، نیروهاى کمکى شیراز نیز رسیدند.
معترضان بختیارى ظاهراً جلساتى را با قشقایىها داشتند، زیرا بسیارى از همان تقاضاهاى قشقایىها را مطرح کردند: قانون لباس متّحدالشکل و خدمت نظام وظیفه نباید در مورد آنها به اجرا در آید و ادارۀ ثبت احوال، اسناد و املاک و انحصارات حکومتى منحل شوند.(67) قیام بختیارىها اگر چه در بسیارى از همان دلمشغولىهایى که دیگر ناآرامىهاى ایلات داشتند، سهیم بود با وجود این، ماهیت خاصّ خودش را داشت.
اگر چه مردم عادى ایلات دربارۀ خدمت نظام وظیفه و کلاه پهلوى نگران بودند، امّا خانهاى جوان که رهبرى قیام را در دست داشتند، هم در مقابل خانهاى ارشد و هم در مقابل حکومت تهران اهداف خاصّ خودشان را دنبال مىکردند. اختلاف نظرهاى شدید و لاینحل براى سالهاى متمادى روابط بین خانهاى ارشدِ بختیارى و نسل جوان خانهاى تازه به قدرت رسیده را تیره و تار کرده بود.(68) خانهاى جوان از بزرگان خودشان، هم به دلیل آسودگى خاطر سیاسىشان و هم به خاطر مسائل خاصّى چون بىکفایتى آنها در خصوص درآمدهاى نفتىِ بختیارىها، ناراضى و متنفّر بودند. به نظر مىرسد اختلاف نهایى زمانى پدید آمد که تعدادى از خانهاى ارشد ساکن در تهران از مزایاى قوانین جدید ثبت املاک، براى ثبت نام خودشان براملاک متعلّق به خانهاى جوان استفاده کرده بودند. بنابراین، عنصر مهم در قیام بختیارىها نارضایتى مستمر خانهاى جوان در خصوص [شیوۀ [رهبرى خانهاى ارشدشان بود. خانهاى ارشد کسانى بودند که اکنون به صورت اشرافِ زمیندارِ غایب در تهران زندگى مىکردند و از مسائل ایلى نیز کاملاً برکنار مانده بودند. تعدادى از خانهاى جوانِ طایفۀ هفت لنگ، بهویژه سردار فاتح و سردار اقبال به همراه خان چهارلنگىها، على مردان چهار لنگ، خودشان را در رأس تنفّر فزایندۀ ایلى از ظلم حکومت قرار دادند. این تنفّر در نهایت به قیامى که بیشتر علیه خانهاى ارشد ساکن در تهران بود، منجر شد.(69)
با وجود این، مدارک اندکى نیز وجود دارد که برخى از خانهاى جوان اهداف بسیار جاهطلبانهاى داشتند و امیدوار بودند با استفاده از قیام، تغییر اساسى را نه تنها در بین بختیارىها، بلکه در خود رژیم تهران نیز تحقّق بخشند. براى مثال، سردار فاتح ظاهرا نقشه مفصّلى براى فتح اصفهان و تهران و خلع رضا شاه طرح کرده بود.(70) تنها بیست سال پیش از این بود که بختیارىها براى خلع محمّد على شاه و باز گرداندن مشروطه به تهران حمله کردند و خاطرۀ این واقعه نه تنها در میان خانها به مقدار نسبتاً زیادى زنده بود بلکه این موضوع، نقل همیشگى محافل آنان بود.
با وجود این، بختیارىها در آغاز قیام به عنوان یک اتّحادیه نبودند. بیشتر معترضان تقریباً از طوایف زراسوند، هفتلنگ، یعنى آن ایلى که خانهاى ارشدش مورد توجّه بودند، و چهار لنگ، تحت رهبرى على مردانخان بودند. به نظر مىرسد که رهبر کلّى قیام علىمردانخان چهارلنگ بود. آنها با سرتیپخان، برادر زن سردار فاتح، هم پیمان شدند و دستههاى متعدّدى از راهزنها، بهویژه آنهایى که به وسیلۀ خیبر یاغى رهبرى مىشدند، به آنها پیوسته بودند.(71)
بلافاصله بعد از قیام در میان بختیارىها، شاه بار دیگر به استفاده از شخصیتهاى ارشد اتّحادیۀ ایلى براى بازیابى نظارت تهران، متوسّل شد. او سردار اسعد، وزیر جنگ را براى استفاده از نفوذش بر ایلات و آرام کردن آنها به اصفهان فرستاد، با وجود این، برادرِ سردار اسعد، یعنى ایلخان، بهواسطۀ قیام بختیارىها از دهکرد، مرکز منطقهاى، به سختى بیرون رانده شده بود. خود سردار اسعد نیز اکنون به واسطۀ جدایى از مسائل ایلى، قادر به ایفاى نقش مؤثّرى نبود. علاوه براین و برخلاف تصوّر شاه، سردار اسعد به واسطۀ ارسال گزارشات تلگرافى پیوسته که حکایت از وخامت اوضاع داشت، تنها به وحشت شاه افزود. او از پاسخى محکم به قیام طرفدارى مىکرد و به شاه توصیه مىکرد که تنها چیزى که باید انجام گیرد اعزام سربازان و دادن درس عبرتى به سرکشى خانها و مردم ایلات است.(72)
نبرد بین بختیارىها و ارتش در تیر/اوایل جولاى، یعنى هنگامى که معترضان، حاکم نظامى چهار محال و ایلخان را از شهر دهکرد بیرون رانده بودند، آغاز شده بود. تنها نیروهاى نظامى اصفهان در قلعه سفیددشت بلافاصله به محاصرۀ بختیارىها درآمده و به صورت ضعیف و متفرّق، جمع بودند.(74) اگر چه نیروهاى کمکى بلافاصله به اصفهان رسیدند، امّا در رشتهاى از درگیرىهاى نظامى باقى مانده، افراد ایلات از قدرت بیشترى برخوردار بودند. ارتش مجبور شد به موضع تدافعى خودش در خارج از اصفهان عقبنشینى کند. هنگامى که رضاشاه در دورهاى از نگرانى عمیق قرار داشت و از ضعف ارتش نیز آگاه و در فارس نیز هنوز اوضاع خطرناکى حاکم بود، اتّخاذ تصمیمى براى کمک گرفتن از روشهاى مسالمتآمیز ضرورى مىنمود. او جلسات مختلفى را با خانهاى ارشد در تهران برگزار کرد و سرانجام دو نفر از محترمترین آنها، یعنى صمصام السلطنه و امیر مفخّم را براى استفاده از نفوذشان به منظور مهار ایلات، به جنوب فرستاد.(74) صمصام در جایى که ارتش شکست خورده بود، موفّقیتهایى را بهدست آورد. محاصرۀ قلعه نظامى سفید دشت را شکست و ایلات را متقاعد کرد که از این منطقه متفرّق شوند. بسیارى از معترضان بختیارى فرمانبردارى خودشان را از دولت اعلام کردند. اگر چه آنها ابتدا درخواست کرده بودند که هر توافقى باید یا بهواسطۀ شرکت نفت ایران و انگلیس و یا به وسیله هیئت نمایندگى سیاسى انگلیس تضمین شود، با وجود این این درخواست، مورد تأکید نبود. در عوض، ایلخان نامحبوب، برادر سردار اسعد و ایل بیگى، معزول شدند و به ایلات اجازه داده شد که جانشینان آنان را انتخاب نمایند. حاکم نظامى منفور چهارمحال معزول شد و رهبران قیام به وسیلۀ شاه که همچنین قول داده بود خدمت نظاموظیفه در مورد بختیارىها به مدت پنج سال اجرا نخواهد شد، مورد عفو قرار گرفتند. علىمردان خان، رهبر کلّى قیام به طور رسمى تا پاییز، یعنى زمانى که او دستگیر و به تهران فرستاده شد، تسلیم نشده بود او در تهران مورد استقبال و عفو شخص شاه قرار گرفت. علىمردانخان که با لباسهاى سنتى بختیارى به پایتخت وارد شده بود، براى شرفیابى به حضور شاه، لباسهاى یکدست جدید همراه با کلاه پهلوى، به تن کرده بود.(75)
نوگرایى، تحو4-4-3 . قیام ایلات خمسه
حکومت تهران در میانۀ آشوبهاى بهار 1308/1929م و در ادامۀ تلاش همه جانبهاش براى تحکیم بخشیدن نظارتش بر سراسر جنوب، قوام الملک را در اقدامى عجولانه از منصب ایلخانى ایلات خمسه و حکمرانىاش بر شرق فارس برداشت و حاکم نظامى، تیمسار ابوالحسنخان پورزند را به جاى او منصوب کرد.(76) از آنجا که از سوى دولت براى این جابهجایى بسترسازى اندکى انجام گرفته بود، این اقدام سبب شد تا تمام هرم حسّاس و شکنندۀ قدرت در شرق فارس سقوط کند. افراد ایل خمسه بلافاصله از پذیرش تیمسار پورزند امتناع کردند. ضعف آشکار و ناتوانى پورزند در تحمیل قدرتش، نه تنها اعتبار ارتش را در شرق فارس به حدّاقلّ ممکن رسانده بود، بلکه طوایف ایل خمسه، بهویژه بهارلو را براى قیام، تحریک کرد. بهارلوها به انضمام قوامىها، همواره به داشتن قدرتى در برپایى ناآرامى و آشوب مشهور بودند.(77) و قوام با بهرهگیرى از سیاست مشت آهنین، اقتدار آنها را تحت کنترل در آورده بود.(78) به دنبال این عزل، خمسهاىها به سرعت قیامى را برپا کردند. آنها نه تنها قسمت جنوب شرقى استان فارس، بلکه در ادامه، حتّى مرزهاى همجوار را با استان کرمان در نوردیدند. اهدافشان به طور کلى همانهایى بود که قشقایىها و بختیارىها مدّ نظر داشتند: لغو قانون خدمت نظام وظیفه، لغو قانون خلع سلاح عشایر و مهمتر از همه لغو انحصار تریاک.
گسترش نفرت از انحصار تریاک، عامل بسیار مهمّى، هم در سقوط اقتدار حکومت در نواحى شرقى استان فارس و هم در وحدت بخشیدن به جمعیّتهاى ناهمگون منطقه علیه رژیم تهران بود. اگر چه سنگینى نبرد بر دوش عناصر چادرنشین، از جمله بهارلوها بود، امّا آنها، هم از سوى گروههاى چادرنشین غیر خمسهاى و هم از سوى کشاورزان به طور فعّالى حمایت مىشدند. هنگامى که بهارلوها علیه حکومت به پا خاستند، اتّحاد طوایف غیر خمسهاى لار و سر کوه و جمعیّتهاى یکجانشین در نواحى داراب و فارس را نیز به همراه داشتند.(79) بسیارى از کشاورزان شرق فارس که در اصل خمسهاى بودند و منطقه آنها بزرگترین مرکز تولید تریاک در فارس بود، حمایت کاملى را از قیام بهارلوهایى به عمل آوردند که آشکارا اعتراضات آنان را نیز به زبان مىآوردند.(80)
در فروردین / اواخر آوریل سال 1929 بهارلوها شهر و ناحیۀ داراب را متصرّف شدند. مأموران حکومتى را از آنجا بیرون راندند و انبارهاى تریاک و غلّات را تصاحب کردند. آنان موجودى انبار تریاک را بعد از برداشتن ده درصد؛ یعنى معادل سهم مالیات حکومت، به کشاورزان برگرداندند.(81) در 18 اردیبهشت/ نهم ماه مى آنها شهر فسا را در جادّۀ داراب ـ شیراز متصرّف شدند. در تیر/ اواخر ماه ژوئن آنها منطقۀ نیریز را نیز به تصرّف در آورده و به ادارۀ آن پرداختند و مالیات دولتى را جمع آورى کردند. از این گذشته، آنها سعیدآباد را نیز در شرق فارس در اختیار گرفتند. در مرداد/ اواخر جولاى نبرد سختى که بین خمسهاىها و نیروهاى ارتش در گرفته بود سبب ناکامى خمسهاىها از دخالت در جادّههاى اصلى یا حمله به شیراز شد. امّا با وجود این، آنها تمام مناطق شرق و جنوب شرقى شیراز تا قسمت غربى کرمان را که نمایندگان نظامى و غیر نظامى حکومت تهران حضور فعّالانهاى نداشتند، در اختیار گرفتند. [به این ترتیب، آنان] علاوه بر سرزمینهاى خودشان شهرها و بخشهاى داراب، فسا، سروستان، نیریز و اصطهبانات را در تصرّف داشتند.(82)بهارلوها در هر منطقهاى که نقش مأموران دولتى را برعهده مىگرفتند نه تنها مالیاتهاى دولتى را جمع آورى مىکردند، بلکه اجاره بهاى دارایىهاى قوام الملک را نیز اخذ مىکردند.(83)
قوام الملک در این فاصله به واسطۀ ترس از خشم و غضب شاه و پیامدهاى قابل پیشبینى عزلش، ایران را به مقصد اروپا ترک کرد. بنابراین، او نمىتوانست به شرق فارس مراجعت نموده و براى اعادۀ نظم تلاش کند.(84) به این ترتیب، حکومت، ماژور محمّدتقىخان عرب را که یکى از افسران ارشد هنگ سواره نظام در لشکر جنوب و از متنفذان ایلات خمسه بود، بهعنوان حاکم فسا و لار به جاى تیمسار پورزند منصوب کرد. ماژور محمّدتقى خان عرب شیراز را با ستونى متشکّل از هزار نفر سرباز ترک کرد. پیشروىاش به سمت شرق، بعضاً همراه با نبرد و گاهى اوقات همراه با مذاکره بود. نیروى نظامى ماژور محمّدتقى خان عرب اگر چه از اجراى راهحلّ نظامى در شرق فارس ناتوان بود، امّا اعتبار و وجهۀ شخصى قابل ملاحظهاى که او در میان بهارلوها داشت، حکومت را ظاهراً امیدوار کرده بود که او خواهد توانست نظم را با استفاده از شیوههاى مسالمتآمیز، مستقر کرده و با بهدست آوردن اطاعت ظاهرىِ ایلات، وجهۀ ارتش را حفظ کند. وى با استفاده از تدبیر و کاردانى قابل ملاحظه همراه با بهکارگیرى متناوب از اقدامات نظامى، به تدریج شهرهاى شرق فارس را آزاد کرد. در شهریور/ اوایل سپتامبر بعد از اینکه بهارلوها ظاهراً تسلیم شده بودند، سربازان ماژور محمّدتقىخان عرب عملیات نظامى موفّقیتآمیزى نزدیک داراب انجام دادند. درگیرىهاى گاه و بیگاه براى مدّتى ادامه داشت، اماّ امنیت بهتدریج اعاده گردید و در اواخر سال، جادّههاى شرق فارس و غرب کرمان بار دیگر قابل استفاده شدند.(85)
5 . موضع روستاییان در برابر نظم نوین ایران
بهرهگیرى قیامهاى ایلى در فارس و اصفهان از جمعیّتهاى چادرنشین مسلّح و کوچنشینان (که در برابر هر چیزى که براى زندگى صحرانشینى آنها تهدید اساسى محسوب مىشد، مقاومت نشان مىدادند)، بهطور عمده قابل پیشبینى بود. همچنین قیامهاى ایلى بسترى را براى پیدایش دو پدیدۀ مرتبط به هم، امّا کاملاً مجزّا، یعنى قیام و راهزنىِ روستایى فراهم آورد.(85) چادرنشینان در قیامهاى مسلّحانهشان مىتوانستند بر افزایش ناگهانى نارضایتى روستایى تکیه کنند. آشفتگىهاى سیاسى ـ اجتماعى و اقتصادى که بهواسطۀ ماهیت استبدادى نوسازى رژیم در مناطق روستایى بهوجود آمده بود، به پناهندگى حاشیهنشینان این اجتماعات به راهزنان دائمى منجر شد.
چادرنشینان به همان اندازه قانون خدمت نظام وظیفه و استفاده از کلاه پهلوى، از اسکان اجبارى که رژیم آشکارا حمایت از آن را شروع کرده بود، نگران بودند. با وجود این، در حقیقت، روند اسکان [ایلات] پیش از این بهصورت آزمایشى در میان مردمان چادرنشین آغاز شده بود. تعداد زیادى از چادرنشینان سابق در جنوب ایران پیش از این داوطلبانه زندگى نیمه یکجانشینى یا یکجانشینى را با پرداختن به کشاورزى پذیرفته بودند. امّا این عشایرِ یکجانشین شده نیز به واسطۀ اصلاحات تهران لطمه سختى خورده و به همین دلیل، نغمۀ مخالفت علیه نظم نوین را ساز کرده بودند. سقوط اقتدار تهران در شرق فارس بهطور قطع با حمایت فعّال روستاییان که در اتّحاد با خویشاوندان چادرنشین خود بودند، انجام شده بود، در جنوب فارس نیز تحمیل نظم نوین، ناآرامى را در میان جمعیّتهاى یک جانشین ایلى ایجاد کرده بود. براى نمونه، مهدى سرخى که رهبرى گروهى از راهزنان را به عهده داشت، ناآرامىهایى را بهوجود آورد. مهدى سرخى، زمیندارى کوچک و خانِ طایفه کوچک سرخى و متّحد قشقایىها، اما نه در حقیقت متعلّق به آنها، نیمه چادرنشین و به شدّت با کشت و کار تریاک درگیر بود. با بازگشت گستردۀ راهزنى در اواسط دهه 1300/1920م بهعنوان راهبرد مخالفت روستایى، مهدى که به واسطۀ ظلم مقامات محلّى براى یاغى شدن تحریک شده بود از 1305/1926م به این طرف تعداد زیادى از ناراضیان، هم از سرخهاىها و هم از بسیارى از طوایف کوچک قشقایى را به دور خودش جمع کرد.(86) اعمال انحصار تریاک در سال 1307/1928م مهدى را از یک یاغى، به رهبر جنبش روستایى، یعنى گستردهترین مقاومتى که در برابر انحصار در میان کشاورزان یکجانشین سراسر فارس بهوجود آمده بود، تبدیل کرد. او و طایفۀ کوچک سرخى بهطور فعّالانهاى در قیام قشقایىها شرکت داشتند.(87) از سوى دیگر، قیام بختیارىها بار دیگر به طور آشکارا تشابه علایق بین روستایىیان و ایلات چادرنشین را با راهزنان اطرافشان نشان داد. براى نمونه، در تیر /جولاى شخصى به نام خیبر، رهبر یکى از بزرگترین دستههاى راهزن، به همراه دویست نفر بختیارى، روستاى طاقون را در 17 کیلومترى غرب قمشه در جادّۀ اصفهان ـ شیراز تصرّف کرد. او سپس همانند بهارلوها در داراب، انبار تریاک حکومت را گشود و سهم ده درصدى حکومت را برداشت و مابقى را به روستاییان برگرداند و رسید دریافت کرد.(88) اگر چه قیامهاى ایلات در تابستان 1308/1929م به سرعت کمرنگ شدند، امّا راهزنى در مقیاسى کمتر، پدیدهاى رایج براى مقاومت در سراسر جنوب ایران، حتّى در طول دهۀ بعد بود.
6 . دلایل ناکامى قیام ایلات و عشایر
شاید بتوان مهمترین دلیل براى شکست نهایى سیاست مقاومت عشایرى را ناتوانى آنها در برقرارى ارتباط با عناصر ناراضى در شهرها، یعنى کسانى که در بسیارى از نارضایتىهاى آنها سهیم بودند، ذکر کرد. تصرّف شهرهاى عمدۀ ایالتى توسّط ایلات این امکان را پدید آورد که موازنۀ نیروهاى سیاسى ملّى را بر هم زند. امّا هیچ نوع وحدت عملىِ قابل ملاحظهاى بین قیامهاى نواحى عشایرى و نیروهاى وسیع شهرى و حتّى با روحانیون محلّى و عناصر بازارى، یعنى کسانى که در این اواخر در مخالفت با نظم نوین تهران بسیار فعّال شده بودند، وجود نداشت. بهارلوها توانایى خودشان را براى ادارۀ شهرهاى کوچک جنوب شرقى فارس، براى یک دورۀ زمانى، ثابت کرده بودند. بسیارى از شهرهاى کوچک بهطور متناوب مقاومتهاى سختى را علیه نمایندگان مادّى و انسانىِ نظم نوین نشان دادند. براى مثال، نمایندگىهاى سربازگیرى و مقامات غیر نظامى محلّى، با مخالفت و حمله به نظمیه و ژاندارمرى روبهرو بودند. امّا مردم شهرهایى مثل شیراز، اصفهان و تبریز که تنها ترس از حملات احتمالىِ ایلات به شهرها را تجربه کرده بودند، هراس، عکسالعمل معمولى آنها هنگام نزدیک شدن نیروهاى ایلات بود. با وجود این، اگر چه ترس از احتمال ورود قریب الوقوع جنگجویان مسلّح ایلات در این شهرها وجود داشت، امّا در همان زمان نیز همدردى قابل توجهی [بین آنها و ایلات] براى مصیبتها و رنجهایشان از دست ارتش و وزارت دارایى نیز وجود داشت. [بهعنوان نمونه] مردمان شهرها و بهویژه طبقات فقیر، از ضعف آشکار مأموران در تابستان 1308/1929م استفاده کرده و با کلاههاى منفور پهلوى که آن را با مصونیت و بهطور دسته جمعى دوره انداخته بودند، آتش بازى راه انداخته و به این صورت، خوشحالى خود را ابراز داشتند.
7 . اعتراضات و مقاومتهاى مردم شهرها علیه نظم نوین ایران
بىتردید شهرها تا اندازۀ زیادى در اعتراض نواحى غیر شهرى در برابر ظلمها و بىعدالتىهاى فزاینده [رژیم] بهویژه در مورد قانون خدمت نظام وظیفه، کلاه پهلوى یا در شهرهاى جنوب، در خصوص انحصار تریاک، سهیم بودند. در سال 1308/1929م قدرت ارتش در نواحى روستایى رو به ضعف نهاد. شهرهاى بزرگ مختلفى، بهویژه در آن نواحى که نارضایتى شدید ایلى وجود داشت، مثل تبریز، اصفهان و شیراز به صورت انبارِ باروت نارضایتى و مخالفت در آمده بودند. نظارت مأموران نظامى در تبریز هنوز از زمان برخوردهاى شدید ماه مرداد/ آگوست سال گذشته ناپایدار بود و ارتش گزارش داده بود که مردم آمادۀ همراهى با هر حرکتى هستند که ممکن بود از هر دسته و قومى علیه حکومت صورت پذیرد.(89) مردم شهرهاى جنوب اگرچه به طور جدّى اعتراضى انجام ندادند، امّا ناراحت و رنجیده خاطر بودند.
علما، تجّار بازار و اصناف در شهرهاى بزرگ جنوب و به همان نسبت، مردم عادى شهرها عموماً هنوز از ناکامىشان در اعتراض طولانى و تلخ سال 1306/1927م ناراحت بودند، زیرا چیزى به دست نیاورده و از آن پس نیز سیاستهاى اقتصادى رژیم، گرفتارى مالى قابل توجّهى را براى آنها بهوجود آورده بود. در سال 1307/1928م مرحلهاى از رکود اقتصادى عمومى، سراسر جنوب را فراگرفت. اعمال انحصار تریاک در شهریور و مهر 1307/ سپتامبر 1928 در شهرها بیشتر یا خیلى بیشتر از نواحى روستایى، سبب اعتراضات گسترده ترى در میان بخشهاى وسیعى از مردمى که نگران تهدید جدّى وسایل امرار معاششان بودند، شده بود. میلسپو، رئیس ادارۀ کلّ مالیه، برآورد کرده بود که دستکم یک چهارم از تمام جمعیّت شهر اصفهان بهطور گستردهاى به تجارت تریاک وابسته بودند. عناصر تجارت تریاک، شامل دست فروش تریاک، دلالها، تجّار بازار، نمایندگى و تجّار صادر کننده، کارگران بستهبندى، باربران، وافورسازان، سازندگان و مصرف کنندگانِ تریاک،(90) همۀ آنها خودشان را بهوسیلۀ تمرکز در ساختار انحصار ذاتى دولتى، تهدید شده یافته بودند، از دیگر عللِ اقتصادى اعتراضات، بالا بودن میزان مالیات وضع شده توسّط رژیم تهران بود. مخالفت با قانون خدمت نظام وظیفه، بىوقفه ادامه داشت. بهعنوان نمونه، بازار شیراز در 1307/1928م تعطیل شد و در بیرون مسجد، اعتراضى شکل گرفت. این اعتراض با تیراندازى سربازان به سوى جمعیّت روبهرو شد. رنجش در تمام استانها علیه شیوۀ اجراى انتخابات مجلس در سال 1307/1928م که وزراى جنگ و کشور بیش از هر زمان دیگرى برآن نظارت بسیار سختى داشتند، عمومى بود.
احساس جدایى شهرهاى جنوب از رژیم جدید افزایش یافته بود و این جوّ شهرهاى جنوب در استقبال از شاه هنگام بازدید وى در اواخر سال 1307/1928م نمود بارزى داشت. هرگونه تدارکاتى در شهرها براى استقبال از ورود شاه ممنوع اعلام شد. هنگامى که نظمیه اقدامات امنیتى سخت و شدیدى را اعمال کرده بود ترس شاه از ترور، بیشتر جلب نظر مىکرد. براى نمونه، در شیراز سه ساعت قبل از ورود شاه خیابانها قُرق بودند و تهدید اصلى براى نظمیه این بود که فردى پشت درها یا دروازهها ایستاده و قصد تیر اندازى داشته باشد. تمام ساختمانهاى بلند مشرف به مسیر شاه توسّط نظمیه قُرق شدند و به هیچ کشاورزى نیز اجازۀ ورود به دویست مترى مسیر عبور شاه داده نمىشد. شاه به سرعت وارد شهر شد. درهاى ماشین بسته بود و او در صندلى عقب طورى نشسته بود که به سختى دیده مىشد. تمام اقدامات امنیتى نظمیه، تصوّر اصلى را که از حالت ورود شاه بهوجود آمده بود تقویت مىکرد. این حالت، همان ترس بود.(91) علاوه بر این، لطمه به افکار محلّى سبب شده بود که شاه در آن هنگام نمایندگان بازرگانان، اشراف و اعضاى منتخب شهرستان و دبیران روزنامهها را به حضور بپذیرد. سخنرانى شاه براى آنها تند و توهینآمیز بود، به حدّى که حاضران در جلسه تمام دل و جرأت خودشان را براى بیان اعتراضات و خواستهها از دست دادند؛ چه آن اعتراضاتى که مجبور به بیانش بودند و چه آن خواستههایى که قصد بیانش را داشتند. این اعتراضات و خواستهها شامل انحصار تریاک و اقدامات مأموران مالیاتى وزارت دارایى و نیاز به بودجهاى هنگفت براى آموزش در فارس بود. بازدید شاه به غیر از تقویت روحیۀ مقامات محلّى و هواداران نظم نوین در جنوب، نتیجهاى جز کاهش شدید احترام و ارزش سابق او نداشت. شیرازىها عموماً به واسطۀ تنفّر آشکار شاه از آنها، ناراحت شدند و با رفتن وى نه تنها مردم شهر شیراز، بلکه مأموران ارتش نیز آرامش پیدا کردند.(92)
اگر چه مخالفت شهرى با رژیم در طول سال 1308/1929م به صورت نهفته باقى ماند و هیچ اعتراض عمومى یا سازمان یافتهاى در شهرها تحقّق نیافت، با وجود این، مقامات از جایگاه بىثباتشان کاملاً آگاه بودند. با نزدیک شدن ایّام عاشورا و اختصاص ده روز از محرّم براى گرامى داشت شهداى مذهبى به همراه مراسمهاى عزادارى، اضطراب و دلهرۀ خاصىّ در تهران و به همان اندازه در دیگر استانها پدید آمده بود. در سال 1308/1929م عاشورا با ماه خرداد /ژوئن هم زمان شده بود. قیام قشقایىها در این ماه در اوج خودش بود و رژیم که در دورهاى از بحران بود تصمیم آگاهانهاى را براى مصالحه با احساسات عامّه پسند و مذهبى گرفت. حکومت که براى چندین سال، برگزارى تمام مراسمهاى سنتى عاشورا را به شدّت ممنوع کردهبود اکنون نه تنها از ممنوعیتهاى خود کاست، بلکه اجازۀ اجراى عمومى این آیینها، همراه با تشویق در اجراى آنها را صادر کرد. تمام روحانیون محلّى که از معافیت آنها به خاطر سر نگذاشتن کلاه پهلوى امتناع شده بود، براى دو ماه عزادارى محرّم و صفر اجازه پیدا کردند که عمامههاى خود را بار دیگر به سر بگذارند. تنها محدودیتهاى بسیار جزیى از سوى نظمیه در خصوص دستههاى عزادارى اعمال شد. این در حالى بود که روضهخوانىها، خواندن شرح شهادت امام حسین در کربلا، به صورت پرشورى برگزار شد. شاه خودش در یکى از این روضه خوانىها در تالار اجتماعات حکومت [تکیه دولت] حاضر شد و در دو نوبت مبلغ پانصد تومان به روضهخوان داده شد.(93)
تغییر نگرش مقامات نظامى در تبریز که هنوز به واسطۀ قیام کردها در معرض تهدید بود، نمود بارزى داشت. ارتش در جریان سرکوبىِ مخالفت در پاییز سال گذشته تمام وسایلى را که در طول اجراى مراسم بزرگداشت عاشورا مورد استفاده قرار گرفته بود، مثل شمشیرها، پرچمها، طبل و دهل و … را جمع و مصادره کرد. امّا در هفتههاى منتهى به عاشورا که اعلامیههاى بىنام و امضا بر در و دیوارهاى ساختمانهاى شهر نصب شده بود و بیان مىکرد که مردم قصد دارند بهرغم ممنوعیت مقامات، عزادارىهاى معمول خودشان را انجام دهند و در برابر دخالت مقامات، مقاومت خواهند کرد و اگر ضرورى باشد خون خودشان و دیگران را خواهند ریخت.(94) از این رو مقامات نظامى نه تنها تصمیم به عقبنشینى گرفتند، بلکه حتّى سعى کردند ظاهرى با تقوا و دیندار به خود بگیرند. در دهم ماه محرّم، نظمیه شمشیرهاى توقیف شده را براى اجراى مراسم بزرگداشت ماه محرّم بین عزاداران تقسیم کرد و مراسم روضهخوانى نیز در بعد از ظهر و عصر این روز برگزار شد. تیمسار حسین خزاعى، رئیس نظمیه، به همراه استاندار و دیگر مأموران ارشد سیاسى و نظامى که شرکت کنندگانى سرشناس بودند، با ظاهرى حاکى از همد ردى، در یکى از بزرگترین تجمّعات بازار شرکت کردند. عزادارى خزاعى که دستور داده بود به همه چاى بدهند با سینهزنى در ملأعام بسیار با شور و حرارت بود و بهطور علنى بیان شد که او این سنّتها را پذیرفته است.(95)
در سرتاسر 1300/1920م مأموران ارتش یکى از جسورترین سکولارها شده بودند. اقدامات آنها در این راستا اغلب از محدودیتهایى که تهران به نحو معقولانهاى ایجاد کرده بود، بىاندازه فراتر بود.(96) با وجود این، وجهۀ دینى تازهاى که رژیم به خود گرفته بود بیشتر از وجههاى که حاصل اقتدار دوران بحران بود، تداوم نیافت. در سال 1309/1930م محدودیتهایى در خصوص انجام آیینهاى مذهبى مردم اعمال شد.
8 . پیامدهاى هراس و نگرانى شاه
قیامهاى متوالىِ ایلات در سال 1308/1929م بررضاشاه و رژیمش تأثیر جدّى داشت. اگر چه رضا شاه قادر به واکنش عملى در سطح معقولى بود، امّا با وجود این ،شاه در سراسر تابستان، در دورانى از نگرانى مفرط باقى ماند. اجراى نوسازى در افغانستان امید بخش نبود. امان اللّه، شاه افغانستان اصلاحات و نوسازى افراطى را از مدل نوسازى رضاشاه اقتباس کرده بود. وى که هم علما و هم گروههاى ایلى سنّتى را از سر راه خود برداشته بود، بهوسیلۀ قیامهاى ایلاتِ این سال سرنگون شد. در ایران، شاه اکنون خودش اعتقاد داشت که با جدّىترین بحران از زمانى که به سلطنت رسیده روبهرو شده و بقاى طولانى سلسلهاش تهدید گردیدهاست.(97) او نه تنها نگران بود که جنوب ایران بهطور کامل از نظارت حکومت خارج شود، بلکه به این اطمینان نیز رسیده بود که قیامها از سوى انگلیسىها بود که آرزوى تجدید قدرتشان را در ایران داشتند.
بىشک انگلیس در گذشته، روابط نزدیکى، هم با قوام الملک و هم با خانهاى بختیارى داشت، اگر چه هرگز با صولت و قشقایىها ارتباط نداشت، امّا این ارتباطات با رضایت دو طرف در اوایل دهه 1300/1920م به سردى گرایید.(98) با وجود این، شاه بهطور شدیدى اعتقاد داشت که انگلیس مسبّب تحریک ایلات است و محافل رسمى و بهویژه ارتش نیز در این دیدگاه سهیم بودند.(99) اعتقاد شاه به سوءنیت انگلیس به واسطۀ آغاز اعتصاب کارگرانِ میادین نفتى جنوب در اردیبهشت و خرداد 1308/مى1929 تشدید شد. تیمورتاش تهدید منسوب به کمونیست را که شرکت نفت ایران و انگلیس آنرا بزرگ جلوه مىداد، رد کرد. شاه به واسطۀ ورود کشتىهاى نیروى دریایى انگلیس، تنها در آن طرف مرزهاى آبى ایران که با اعتصاب کارگران شرکت نفت هم زمان شده بود، عصبانى بود.
همچنین تجدید ترس قدیمى رضا شاه در خصوص جاهطلبىهاى امپراتورى انگلیس، که با قیامهاى سال 1308/1929م هم زمان شده بود، ترس شاه را در خصوص امنیت سلسلهاش تشدید کرده و سبب شده بود که در مورد پرشورترین هوادارانش سوء ظن پیدا کند. ترس دائمىاش از ترور نیز بیشتر جلب نظر مىکرد. در خرداد/ژوئن شاهزاده فیروز فرمانفرما وزیر دارایى که یکى از اعضاى گروهِ سه نفره متشکّل از وى و تیمورتاش و داور بود، و از زمانى که شاه به تاج و تخت دست یافته بود، بر تمام دستگاه حکومت نظارت داشت، دستگیر و روانۀ زندان شد. در همان روز، شاه زادۀ قاجار، اکبر میرزا صارم الدوله، استاندار سابق فارس و ارتشبد فضل اللّه خان زاهدى، فرماندۀ ژاندارمرى استان فارس که در طول قیامهاى ایلى در شیراز حضور داشت، دستگیر و در تهران زندانى شدند. اندکى بعد تیمسار محمودخان آیرم، فرمانده سابق ارتش جنوب، دستگیر و زندانى شد. رئیس سابق ستاد ارتش در جنوب، تیمسار شاهزاده محمّد حسین فرمانفرما، برادر فیروز نیز تأثیر سوء ظنّ را لمس کرده و دستگیر شد. دلایل قانع کنندهاى براى این بازداشتها ارائه نشد، امّا اشارات مختصرى که در روزنامههاى اطّلاعات و شفق سرخ وجود داشت نشان مىدهد آنها در ارتباط با توطئهاى در حمایت از قیام قشقایىها بودند.(100) در حقیقت، فیروز، صارم الدوله و تیمسار محمّد حسین فرمانفرما، همگى از شاهزادگان قاجارى بودند و به نظر مىرسد که شاه گمان کرده بود قیامهاى ایلى سرآغاز تلاشى براى کمک به انگلیسىها بوده که هدف آن سرنگونى سلسلهاش و اعادۀ قاجارها بوده است.(101)
شاهزاده فیروز از نخستین مأموران بلند پایۀ شاه که سرنوشت دردناکى در انتظارش بود، بازداشت و روانۀ زندان شد. با زندانى شدن فیروز، جریانى که پایانش مرگ و زندانى شدن یا تبعید بود، بیشترِ مأموران ارشد و وفادار شاه مثل تیمورتاش، وزیر دربار و سردار اسعد را در برگرفت. تأثیر قیامهاى ایلات در سال 1308/1929م نه تنها بر حیات سیاسى مأموران ارشد و وفادار حکومت سایه انداخته بود، بلکه سرنوشت رهبران ایلى را نیز رقم زده بود. در سال 1309/1930م سردار اسعد و صولتالدوله بهترین اقدامات را براى اثبات وفادارى خودشان و تداوم مطمئن و مفید وفادارىِ هواداران ایلىشان نسبت به حکومت انجام دادند. علاوه براین اقدامات اساسى، اقدامات مشروط و نامنظّمى را براى شکلگیرى عملیاتهاى ارتش علیه بویر احمدىها نیز انجام دادند. امّا در همان سال تهران تلاشهایش را براى خلع سلاح ایلات و برقرارى نظم در بین آنها تجدید کرد. در سال 1311/1932م شاه تلاشهاى جدّى را در تحقّق بخشیدن به سیاست اسکان ایلات از سرگرفت. مقارن همین ایّام، رضا شاه هدفش را در جدا سازى ایلات جنوب از رهبران موروثىشان و مسائلى که به سرعت به موضوعى مهم تبدیل مىشدند، مجدّانه پى گرفت. در مرداد و شهریور 1311/آگوست 1932 صولت الدوله و پسر ارشدش، ناصرخان زندانى بودند. در مرداد و شهریور 1312/آگوست 1933 صولت در زندان به قتل رسید. در آبان و آذر/نوامبر سردار اسعد هنوز وزیر جنگ بود. تعداد زیادى از خانهاى بختیارى و قوام الملک به اتّهام توطئه علیه زندگى شاه دستگیر شدند.(102) در فروردین و اردیبهشت 1313/آوریل 1934 سردار اسعد در زندان به قتل رسید. در آبان و آذر/نوامبر هشت نفر از کسانى که در توطئۀ معروف بختیارىها شرکت کرده بودند، اعدام شدند.(103) در میان آنهایى که اعدام شدند نام على مردانخان چهارلنگ، خانهاى هفتلنگ از ایل بختیارى، سردار اقبال و سردار فاتح، برادر زن سردار فاتح، سرتیپ خان بویر احمدى و تمام رهبران قیام سال 1308/1929م، یعنى کسانى که پیش از این توسّط شاه مورد عفو قرار گرفته بودند، دیده مىشد. بیست نفر دیگر از بختیارىها به زندانهاى طویلالمدّت و از جمله، چهارخان به حبس ابد محکوم شدند.(104) رهبران ایلات جنوب که به عنوان عاملى در حیات سیاسى ملّى تلقى مىشدند، با این اقدامات براى همیشه کنار زده شدند.(105)