بمناسبت روز زن تصمیم گرفتم به نقش تاریخی خانم عذرا حسینی، همسر اولین رئیس جمهور در جریان کودتای 30 خرداد اشاره کنم. در تحولات تاریخی، لحظه هایی می رسند که تاریخ ساز می شوند و کسانی که در این لحظات بر حق می ایستند و پایدار بودن بر عهد و بر حق و بر اصول را در سلاخ خانه مصلحت بزانو در آمده در برابر قدرت قربانی نمی کنند، در تاریخ ماندگار می شوند و سیاهی آن برای کسانی می ماند که در این لحظات با وسط بازی جبهه حق را خالی گذاشتند و بدتر به جبهه ناقضان حق ملحق شدند. کودتای 30 خرداد 60 یکی از این لحظات تاریخی بود. رئیس جمهور برای وفادار ماندن به عهد خود با مردمی که در اولین انتخابات آزاد تاریخ وطن منتخب خود بریاست جمهوری رسانده بودند و در نتیجه دفاع از آزادیها و دیگر اهداف انقلاب چاره را جز در برابر خمینی که وابستگی عاطفی عمیقی به او داشت نمی دید، خود را تنها یافته بود و روحیه سیاوش را یافته بود. پذیرفته بود که ناحق را نپذیرد سر را در برابر تیغ خائنان انقلاب و تشنگان قدرت پایین بگیرد تا در طشت خون آلود شهادت به ظلمی که رفت بدهد. ولی این رفتار و روحیه مبارزه جوی همسر، عذرا حسینی بود که با آگاهی از ایجاد این روحیه در بنی صدر سخت بر او تاخت و با تشر زدن بر او، روحیه سیاوش وار را به روحیه حسین وار تبدیل کرد و اینگونه رئیس جمهور تصمیم به مقاومت و مبارزه گرفت. مبارزه خستگی ناپذیری که بیش از سی سال است ادامه دارد.
داستان این تحول را از زبان عذرا حسنی و بنی صدر بشنویم:
“به نظر می رسد که یکی از عللی که باعث شد بنی صدر بسیار زودتر در مقابل آقای خمینی نایستد، این بود که از نظر روانی، آمادگی آنرا نداشته است. علاقه شخصی شدید به ایشان و عدم شک در صداقت این مرجع تقلید، نقطه کوری در ایشان ایجاد کرده بود که بسیاری از نقصها را نه به شخص ایشان که به اطرافیان ایشان نسبت می داد و در همین رابطه بود که وقتی بر او مسلم شد که خود آقای خمینی در تمامی این اعمال دست داشته است و بنا براین چاره ای جز مقابله نیست، تنها روش مقابله را، در قربانی کردن خود و به تعبیر خود بنی صدر، سیاوش شدن، دید و همانگونه که در نامه به اقای خمینی متذکر شده بود، خود را آماده دستگیر و حتی اعدام کرده بود. اما بنی صدر در بازگشت از کرمانشاه که بعد از خلع شدن از فرماندهی قواست، نگاهش در خانه به نگاه و سخنان مصمم همسرش می افتد که او را مصصم به مقاومت می کند: “سعی کردم خونسردی خود را حفظ کنم و در موقع ورود او (ن: بنی صدر) چهره ای نشان ندهم که از آن آثار ترس، نگرانی و اندوه خوانده شود. با صورتی گشاده وخنده ای بر لب و با آرامش از او استقبال کردم. او را دلداری دادم. اما اضافه کردم که در مقابل تندروی ها ویکه تازی های آقای خمینی باید ایستاد.”[1]
بنی صدر خاطره آن روز را در نامه به همسرش این گونه تعریف کرده است:
“در من روحیه سیاوش بود…بخانه که آمدم، قیافه تو پر از تصمیم بود، پر از پرخاشگری بود،…قیافه مقاومت کننده پر امیدی بود که ناممکن را ممکن می شمارد، قیافه زن بود. قیافه هنرمندی که در حال ایجاد هنر بزرگی است: ناممکن را داشتی ممکنی بزرگ می ساختی…تصمیمم عوض شد. تصمیم گرفتم رستم بگردم و نگذارم بدستم بند بگذارند…”[2]
تصمیم بر مقاومت، ضرروت مخفی شدن را در خود داشت و این در حالی بود که هیچ پیش بینی برای اینکار انجام نشده بود و کار بر عهده همکاران نزدیک بنی صدر و داریوش فروهرافتاد. رژیم خشمگین از ناتوانی در یافتن بنی صدر دست به شکنجه و اعدام کسانی زد که به بنی صدر پناه داده بودند می زند: ” صاحب خانه هائى هم که به بنی صدر پناه داده بودند،همگی دستگیر شدند. تأسف صاحبان دو خانه را، تنها به این جرم که به رئیس جمهوری پناه داده بودند را اعدام کردند. 3
1] http://enghelabe-eslami.com/index.php?option=com_content&view=article&id=224:2010-06-03-16-39-00&catid=22:2010-06-03-16-30-36&Itemid=93
[2] خیانت به امید: ابوالحسن بنی صدر. 1361 ص 4-5
[3] خاطرات عذرا بنی صدر، همسر رئیس جمهور:
http://enghelabe-eslami.com/index.php?option=com_content&view=article&id=224:2010-06-03-16-39-00&catid=22:2010-06-03-16-30-36&Itemid=93