١٣٩٢/٠٨/٠٩- فریبرز رئیس دانا: خودروها شدهاند جزیی از زندگی آدمها و جزیی تعیینکننده از زندگی آدمهای شهرنشین. خودروها هم سطح زندگی و کیفیت آن را بالا میبرند و هم با خود زندگی در تضاد قرار میگیرند. تضاد خودروها با آدمها در فرآیند تولید، توزیع و کارکرد آنها شکل میگیرند و جنبههای آشکار و ناآشکار به خود مییابند. در موقع تولید، تضاد کار و سرمایه بروز میکند و این تضاد به جنبههای دیگر زندگی اجتماعی و اقتصادی سرایت میکند. خودرو را کارگران قطعهسازی، مونتاژ و تعمیرات و نیز کارکنان خدمات و اداری و مالی تولید میکنند و بخشی از مزد و حقوق خود را صرف خرید همان خودرو میکنند تا از منزل به محل خودرویشان بروند. برخی هم بخشی از درآمد خود را نمیگیرند تا به جایش از خدمات حمل و نقل شهری (سرویسهای کارهانهها و واحدهای تولیدی) استفاده کنند. تا اینجای کار، موضوع ساده جلوه میکند، اما وقتی به این تضاد که حاصل کار کارکنان به طور واقعی با آهنگی کمتر از هزینههای حمل و نقل خانوار آنان رشد میکند، توجه کنیم. موضوع کمی پیچیدهتر میشود. اما پیچیدگی ناشی از آزاری است که خودروها، با همهی ضرورتی که دارند، در زندگی شهری علیه مردم عادی به ویژه مردم محروم پدید میآورند. دود، ازدحام، فشار بر جسم و جان و مردم – چه سوار بر خودرو باشند و چه پیاده – هزینهی حمل و نقل شهری، تصادفها و خسارتهای مالی و جانی، محدودیتها، جریمهها، مقررات و فشارها و ناراحتیهایی که از روابط اجتماعی و مدیریتی ناشی میشوند همگی از منابع آزار و تعارض خودروها با آدمها هستند. من شماری از آنها را در آنچه در زیر آوردم به طور مشخص و کوتاه بررسی میکنم.
یک– یک نفر آدم معمولی ساکن تهران میرود و یک دستگاه خودرو برای مصرف خود و خانوادهاش میخرد. قیمت خرید 20 میلیون تومان است بهای این خودرو نسبت به دو سال پیش افزایش نسبتاً زیادی یافته است. اما درآمد آن فرد در این دو سال مثلاً 10 تا 15 درصد زیاد شده است. خیلی بیش تر از این افزایش درآمد را افزایش قیمت کالاها و خدمات دیگر میبلعند. اگر پسانداز آن آدم معادل 10 درصد درآمدش و درآمدش هم در ماه معادل 2/1 میلیون تومان باشد، پساندازش میشود ماهانه یکصد و بیست هزار تومان. پس، برای خرید خودرو باید بر پایهی محاسبهی روز، باید معادل 167 ماه کار کند، اما اگر پس انداز او به دلیل فشار هزینهها کاهش یابد یا بهای خرید خودرو زیاد شود، یا هر دو، آنگاه او باید برای خرید خودرو، یا آن چیزی که او را از خانه به محل کار میبرد، پول بیشتری بپردازد. خودرو که باید در خدمت راحت کردن خانواده قرار گیرد و کارخانه خودروسازی هم رشد کند و تولید زیاد شود، برعکس تضاد با آدمها را بالا میبرد.
دو– کارخانهی خودروسازی با افزایش هزینههای سوخت و انرژی، به دلیل حذف یارانهها، روبرو میشود. اما کارخانهی خودروسازی مجبور میشود قیمت تولید خود به قدر دلخواه را بالا نبرد، زیرا یا با فشار اداری و سیاسی روبرو است یا با رقابت یا با محدودیت توان خرید (حالت انحصاری تولید و نیاز مصرفکننده و تسلط بر نظام قیمتها از سوی صنعت خودروسازی را در این مورد خاص از بحث خارج میکنم). در این صورت قاعدتاً باید خودروسازی زیان و مصرفکننده سود ببرد. اما همهی عوامل محدودکننده برای صنعت کم توانتر از عوامل محدودکننده برای مصرفکننده خودرو، یعنی آدمها، هستند. پس کیفیت خودرو در مدت زمانی کوتاه شروع به افت میکند تا از بار هزینهی تولید کاسته شود. بدین سان آمار هزینهی تعمیر و نگهداری پابپای آمار جرح و معلولیت و نقص عضو مرگ ناشی از تصادف و آلودگی و نیز زیان های ناشی از بیکار شدن موقت یا دائم و هزینه های درمان و بسته شدن بالا میرود. خودروها اینجا از در تضاد با آدمها درمیآیند. ارابهها مردمی را میآزارند که در ارابه زارها، زار و نزار شدهاند.
سه– کارخانههای خودروسازی عامل سهمرسانی و سودرسانی به این و آن سهامدار واقعی یا پنهاناند. خودروها با احتساب این سودها، گران فروخته شدهاند. مالیات کافی هم برای جبران هزینههای زیست محیطی و بهبود شرایط همزیستی خودروها و آدمها از حمل سود حاصل نمیشود. سودها به جاهای دیگر میروند و نه به راه انباشت رفاه بخش و اشتغالزایی سرمایه در همین صنعت. در همان حال هزینهی بنزین بالا میرود در پی آن تا آنجا که یارانههای نقدی کفایت این هزینهها را نمیدهند یا اصلاً یارانه ای پرداخت نمی شود – و این شامل بخش مهمی از کارگران و طبقهی متوسط شهری میشود و مگر برای آن محرومانی که از شدت فقر، مصرفی در خور ندارد – هزینهی حمل و نقل شهری نیز بالا میرود. بنابراین یارانهای که مردم به صورت خودروهای گران به خودروسازی میدادند و فقط بخشی از آن با بنزین ارزان جبران میشد حالا دیگر جبران نمیشود. خودروها از منشأ تولید و مصرف، با آدمها تضاد و تعارض میسازند.
چهار– خودروهای شخصی منشأ سودند پس جای حمل و نقل عمومی را میگیرند و شهرها را پر میکنند و دود و ازدحادم و خشم میآفرینند. راهحل دولتها نه چاره اندیشی اساسی که باز بازدارندگی است. محدودهی شهری درست میشود. سپس محدوده زوج و فرد برای حرکت خودروها مشخص میشود و بعد محدودهها گسترش مییابند. تا اینجا دستگاه اداری و انتظامی به مقابله با خودروها برمیخیزد اما مقابلهی اصلی با مردمانی است که پول دادهاند، خودرو خریدهاند و از آن ارزش استفادهای معین را انتظار داشتهاند. اما در ارزش استفادهای آنان ناگهان 30 تا 40 درصد – که بستگی به نوع کار و محل تردد صاحبان خودرو دارد – کاسته میشود. خودرویی که از راه رفتن باز میماند واضح است که ارزش خودرویی را که میتواند به همه جای شهر برود، ندارد. اما پولدارها میتوانند چند خودرو داشته باشند، آنهم با نمرههای زوج و فرد و هزینههای جریمهای و مجاز سفر شهری را بدهند و پولش را از عالم تورم و نیاز در آورند، اینجا دیگر بدجوری خودروها با آدمها تعارض مییابند.
پنج– خودروهای شهری نیستند که جریمه میشوند این آدمها هستند که برایشان قبض جریمهای الحاقی و غیر الحاقی صادر میشود. اشتباه یا سهل انگاری یا شاید هم تعمد و لجاج در نوشتن قبضهای جریمه کم نیستند – این را همگان گواهی میکنند. اما آدمهای بی خبر از اوضاع و با اینکه احساس و باور که مرتکب خلاف نشدهاند سر به زیر به کارشان ادامه میدهند. وقتی برای واگذاری خودرو یا در پی افتادن در گرفتاری جرثقیل یا توقف ماشین از سوی پلیس راهنمایی یا چیز دیگر راهی دریافت برگ عدم خلاف میشوند متوجه میشوند که مثلاً برای خودروی 6 میلیون تومانی خود 3 میلیون تومان جریمه شدهاند. هاج و واج یا غمگین و خشمگین میل به اعتراض قانونی و احقاق حق میکنند در پی اثبات این واقعیت بر میآیند که جریمهها به ایشان تعلق نمیگیرد زیرا مثلاً در تاریخ صدور قبض جریمه، اتومبیلشان مدتها در تعمیرگاه بوده یا اصلاً به فلان جا نرفتهاند یا در مسافرت بودهاند. اما اعتراض برای رقمهای بالاتر از یک میلیون تومان پذیرفته نمیشود. در حالی که اتفاقاً انصاف و قانون قضا حکم میکند، وقتی فشار و رنج و احساس بیداد زیاد است باید حق اعتراض جداً به رسمیت شناخته شود. اصرار هم فایدهای ندارد. جز عصبانی شدن مأمور مزبور و برخورد با شما، در مهربانانهترین حالت به شما میگویند میخواستی هر دو سه ماه یک بار بیایی و از خلاف های انجام داده یا نداده ات مطلع شوی. آدم بیگناه و دارای احساس حقی که نادیده گرفته شده و جریمهای که برایش پول زور است شاید خودرو را با خود در تضاد نبیند اما بوروکراسی و دستگاه نظارت و انتظامی را که برای مردم تکلیف میکند هر از گاهی بیا و برای خودت و ما کار بتراش، با خود در تعارضی جدی میبیند. این نیز در مقولهی خودروها و آدمها جای میگیرد.
شش– خودروها باید شمارهگذاری شوند. در ایران این کار عذاب سختی است. شماره مال شماست اما پلاک شما را به شما نمیدهند. باید بروید در صف طویل و پر معطلی و پر کار تا خودروی شما به شمارهی شما مزین شود. نمیتوانید به سادگی اسناد انتقال را رد و بدل کنید. دفاتر و دستگاههایی متولی شدهاند که کارهای زاید را به شما تحمیل میکنند و پولهایی میگیرند که نباید میدادید. نباید به هر دلیل و بهانه از صاحب خودرو پول بگیرند، آنهم خودرویی که گران خریدهاید و مال شماست، اما میگیرند.
هفت– خودروها کیفیت و دقت ساخت ندارند، زود خراب میشوند، اتاقشان به صدا میافتد، فنرشان و کمکشان میکوبد، دندهشان صدا میدهد یا جا نمیرود، کلاج غیژ غیژ میکند، فرمان به فرمان نیست. دیفرنسیالش آواز میخواند و گاز هم خودش دست و خودش است نه زیر پای شما، ترمزش دلهرهآور است، قفل و کلیدها هم محکم نیستند و چندین چیز دیگر. همهی خودروها این عیوب را ندارد اما شمار زیادشان دستکم دو سه تایی مورد دارند. رفتن به تعمیرگاه مجاز برای استفاده از گارانتی بسیار وقتبر است. تازه مطمئن نیستید در مراجعه تعمیر اساسی صورت گرفته باشد. سر و کارتان با مکانیکها و تعمیرگاههای غیر استاندارد و آموزش ندیده یا رفوزهای میافتد که خرج پشت خرج برایتان میتراشند. اول میگوید مثلآً عیب از سیبک است، پس از پرداخت وجه میروید و به منزل نرسیده میبینید رفع عیب نشده است، مراجعه میکنید میگوید سیبک که خراب بود اما حال مورد دیگری پیدا شده است که آن نیز مشمول دستکاری میشود و این داستان سه تا پنج بار تکرار میشود. جرأت کلافه شدن هم ندارید زیرا برخی از آنها بسی با درشتی و زشتی با شما برخورد میکنند. در این تعارض نمیدانید شما راکب هستید و خودرو مرکوب، یا برعکس آن یکی در واقع از شما سواری میگیرد.
هشت– بگذریم که بعضی و خودروهای وارداتی – مثل خودروهای وطنی- استاندارد نیستند و مثلاً وقتی از کشور چین وارد میشوند نه یک کامیون باربر زحمتکش که غول تنورهکش و آدمکش میشوند و با خودروهای دیگر تصادف میکنند و جان میگیرید و آدمیان را شل و پل و زمینگیر میکنند. هیچکس هم پاسخگو نیست که چه کسی به این ارابههای جهنمی اجازه ورود داده است و چگونه باید فساد و سهلانگاری کشف و با آن بر خودرو شود. آزاررسانی و جنایت کاری خودروها گاهی خود را پشت انواع و اقسام تدبیر و تمهید و مصلحت پنهان میکنند.
نه– رقتبارترین تهاجم خودروها به آدمها در کشتار کارگران خودروسازی کنار در ورودی یک کارخانهی بزرگ خودروسازی که در شبی. تعطیل کارگران را برای تولید بیشتر بهکار گرفته بود، یعنی در ایرانخودرو، اتفاق میافتد. یک کامیون لجام گسیخته میشود یا رانندهاش مهار آنرا از دست میدهد و یا به هر حال در جریان یک تصادف کاملاً قابل اجتناب چندین کارگر خودروساز کشته یا مجروح میشوند. راننده هم به گوشهی زندان میافتد و خانوادهاش در فشار و محنت قرار میگیرند. اعتصاب هم در میگیرد، حضور دسته جمعی بر سر فراز جانباختگان سازمان مییابد و وعدههایی هم از سوی مسئولان برای پیشگیری و جبران این وقایع داده میشود. اما خودروهای سنگین در محیطی نا امن و بی اعتنا به جان کارگران هنوز تنورهکشان در انتظار گرفتن قربانیاند.
ده– خودرویت را باید سوار نشوی وگرنه دیگر نمیتوانی از آن پیاده بشوی. یکم اینکه خیلی جاها که باید بروی و اصلاً خودرو را برای همان مقصدها خریدهای نمیتوانی بروی. دوم اینکه نمیتوانی آنرا جایی پارک کنی. در حاشیهی خیابانها پهن بجای درختان حیات بخش، تابلوهای چشمآزار و تن لرزان “حمل با جرثقیل” روئیده است با ساق و سر سرد آهنی و بی هیچ شاخ و برگ و گل و بلبلی و فقط تصویر جرثقیل وحشتزا توی چشم میزند. تابلوها گاهی درست جلوی خانهی خود شما روئیدهاند. نه، درستتر بگویم کسی آنها را کاشته است. اگر برای یک سر زدن کوتاه به بچهها و رفع نگرانی یا گذاشتن چند قلم خرید به در خانه میروید، وقتی بر میگردید میبینید ماشینتان غیبش زده است و سر و کار شما به 30-20 روز دوندگی میافتد و کلاس رفتن و گرفتاریهای آزاردهنده. خودروها در ایران جرثقیلها را بیش از هر جای دیگر که من دیدهام، به خود فرا می خوانند تا سر دست در ملاء عام بلندشان کنند و به گوشهای در پارکینگی حمل کنند تا بعد هم شما به رنج و اندوه بیفتید.
راستی آیا این خودروها هستند که محیط انسانی را آشفته میکنند یا آشفتگی محیط است که این سان خودروها را به آزار رسانی فرمان میدهد. من میگویم دومی. میگویید نه، بیائید در این باره گفتگو کنیم.