back to top
خانهنویسندگانعلی شفیعی; روانشناسی جنگ و سلطه گری و نقش جنگ در توسعه...

علی شفیعی; روانشناسی جنگ و سلطه گری و نقش جنگ در توسعه سرمایه داری و فقر روزافزون ملت ها( بخش اوّل )

 

schafiei ali1آیا سلطه گری، به کمک اعمال خشونت و جنگ افروزی، بخشی از طبیعت انسان است؟

اگر جواب این سؤال منفی است، پس چرا و چگونه بخش بزرگی از دولتهای کشورهای باصطلاح « متمدن و پیشرفته » جنگهای بس خانمانسوز را بخود اختصاص داده اند؟

وضعیت سیاسی و اقتصادی، و بیش از همه محیط زیستی امروز جهان، خاصه در میهن ما ایران، خیلی بیشتر و وسیعتر از گذشته های دور و نزدیک، در گرداب مخوفی از جنگ و ویرانگری غرق گشته است. طوریکه در زمان کنونی بحرانهای گوناگون مرگ زا چه در سطح جهان و خواه در درون وطن ما، بشدت فراگیر شده است.

در یک چنین اوضاع و احوالی این سؤال را هر انسان صلح دوست و حقوقمدار ایرانی و غیر ایرانی از خود و دیگران می پرسد:

چرا جهان، و میهن ما ایران، تبدیل به میدانهای جنگ و ویرانی در پهنه زمان حال و آینده گشته است؟

این نوشته و دیگر نوشته ها که سلسله وار در پی یکدیگر خواهند آمد، تلاشی است برای یافتن جوابی درخور به سئوال طرح شده در بالا، که از دید روانشناسی فردی و اجتماعی، جنگ و سلطه گری، این دو معضل بس بزرگ بشری، که در واقع یکی هستند، بررسی و تبیین گردد.

ما می دانیم که تمامی فعالان سازمانهای انسان دوست، همراه با مدافعان حقوق انسان و طبیعت، شبانه روز تلاش می کنند راهکارها و ابزارهای کارسازی ابتکار کنند، تا مانع از ادامه این وضعیت بشدت نگران کننده برای نسل های کنونی و آینده گردند.

با این وجود از دید نویسنده این سطور، آشنا و آگاه و آماده کردن اذهان و افکار عمومی مردم جهان، بیش از همه خود ما ایرانیان، نسبت به شناسایی عمیق ریشه های ایجاد جنگ، و پیامدهای جنگ زدگی، بسیار با اهمیت هستند.

چرا که آگاه گشتن مردم ایران و جهان، نسبت به رابطه ارگانیک میان خشونت، جنگ و سلطه گری، بعلاوه نقش جنگها در توسعه سرمایه داری و فقر روزافزون ملتها در پهنه زمان و مکان، جهت مانع گشتن از ادامه جنگ افروزیها، کارساز خواهند بود.

از جهتی دیگر ما می دانیم که تصاویر و تصورات جانبداران جنگ افروزی،  بخصوص تبلیغات عیان و پوشیده آنها در رسانه های گروهی و اجتماعی، چنان سیل مخوفی از خشونت آشکار و پنهان را به روانشناسی قربانیان مصرف کننده این تبلیغات القا می کند، که بخش عمده ای از روانشناسی افراد و گروههای سیاسی و اجتماعی را روانشناسی جنگ زدگی در شکل ماندن در مدار بسته خشونت بوسیله جانبداری و پشتیبانی از یک سر جنگ افروزان، و دشمنی و کینه نسبت به سر دیگر آن، زندانی و اسیر کرده است.

در واقع از یک طرف، ما هر روزه شاهد غم و اندوه و شیون و زاری مادرانی هستیم که در اینجا و آنجای جهان، بیشمار بمب ها و موشک ها از هوا و زمین، خانه های آنان را سوزانده و متلاشی می کند، فرزندان خردسال و بزرگسال شان را کشته و یا علیل میکند، و سکنی های آنان را تبدیل به تله ای از خاک مخروبه برای ادامه زندگی شان، باقی می گذارد.

این مادران و پدران در برابر دوربین های خبررسانی این سؤال را برای همه وجدان های خفته و بیدار مردم جهان طرح می کنند:

چرا؟ ما چه کار ناروایی با شما کرده ایم که اینگونه زندگی ما را متلاشی و ویران می کنید؟

حال از طرف دیگر و در جواب این سؤال، فرماندهان سیاسی و نظامیِ آمر و مأمور بمب افکنی با سلاحهای جنگی مجهز به آخرین مدل پیشرفته فناوری، که نشانه گیری بسیار دقیق دارند، و بر روی خانه های ساکنان غیر نظامی شهرها، از کودکان و زنان و مردان گرفته تا حیوانات و مزارع و کشتزار های آنان فرو ریخته می شوند تا محل سکونت آنان را غیر قابل زندگی کردن کنند، به این مادران و پدران داغ دیده، پاسخ ذیل را می دهند:

« ما بایستی بر سر شما بمب های آتش زا فرو بریزیم. چرا که انتخاب دیگری نداریم. »

البته دلایل و استدلال ها که فرماندهان سیاسی و نظامی جهت اعمال این جنایات هولناک خویش می آورند و می کنند، بسیار متعدد و متنوع هستند، از جمله اینکه ما جهت،

  • « اهداف و مقاصد استراتژیک ( راهبردی ) خودمان » یا،
  • « دفاع از منافع حیاتی خود » یا،
  • « حفظ و حراست از امنیت ملی خودمان » یا،
  • « دفاع از مرزهای وطن مان »، و یا غالبا و بیش از همه،
  • « ابتدا دیگری ( دشمن ) جنگ را آغاز کرد. » را ارائه میدهند.

البته تجارب بشری در تمامی طول تاریخ، و در همه جا و همیشه نشان داده و می دهد:

بکار بردن خشونت، از جمله بدترین نوع آن جنگ، بنابر قاعده ای مستمر در طول تاریخ، در همه زمانها و مکانها به این امر ختم شده و می شود که جنگها به ثمره ها و دستاورد های حیاتی جنگ افروزان خیلی بیشتر آسیب و ضرر میرساند، تا آنکه سود و بهره ای عاید آنان کند. 

ریشه های روانشناختی جنگ افروزی جهت اعمال سلطه گری:

از دیدگاه روانشناسی فردی و اجتماعی ظاهراً اینطور بنظر میرسد، که نوعی وسوسه و اجبار درونی در بعضی از انسانها وجود دارد، بسیار شبیه به اعتیاد و معتاد بودن، یعنی دارای نوعی دینامیک پوشیده درونی است.

باوجود آنکه هنوز بطور دقیق و روشن نمیتوان این دینامیک پوشیده درونی، که انسانهای زیادی را بسوی جنون جنایتکاری و خود کشی فردی و دسته جمعی هدایت می کند، بصورت کامل و روشن شناسایی کرد.

در مورد روانشناختی جنگ افروزی و سلطه گری، سالها است پژوهشگران رشته های گوناگون روانشناختی و روان درمانگری، بعلاوه فیلسوفان نامدار تلاش می کنند، این دینامیک پوشیده درونی، این هوی و هوس غیر قابل مهار و کنترل، که خود را در شکل مسخ کشتار و ویرانگریهای جنگها شدن، نشان می دهد، بسیار نزدیک شده اند.

این نزدیکی را میتوان در متّفق القول گشتن همه محققین در این امر که ایجاد گرایش به خشونت، جنگ افروزی و سلطه گری ابتدا در درون خانواده ها، بهنگام رشد تدریجی کودکان صورت می گیرد، شاهد بود.

ریشه های روانشناختی خشونت، جنگ و سلطه گری به هنگام رشد کودکان:

در تحقیقات، مطالعات و نوشته های روانشناختی که تا کنون حاصل گشته اند، می توان مشاهده کرد که همگی محققین در این امر متّفق القول هستند که منشأ ایجاد خشونت ورزی، جنگ و سلطه گری در دوره های رشد کودکی و در درون خانواده، قابل شناسایی، بررسی و تبیین است.

چرا که در دوران کودکی نمونه های تاریخی از رقابتها و حسادتها، در شکل تلاش برای پیشی گرفتن بر دیگران، آنهم از طریق قهر و خشونت و تخریب، ابتدا در درون خانواده و مابین خواهران و برادران تمرین، آموخته و درونی آنان می شود.

سپس بعدها در سنین بالا تر در دوران بزرگسالی، چه در درون خانواده ها که خود این کودکان تشکیل می دهند، و خواه در درون گروههای سیاسی و اجتماعی، و مابین اقوام و کشورها و ملتهای گوناگون، این آموزه های زور مداری خود را در اشکال جانبداری از جنگ و ترور، و تعرض و تجاوز به حقوق دیگر انسانها فعال گشته و خود را نمایان می کند.

حال در این اثنی اکثریت بزرگی از انسانها بر این امر واقف گشته اند که خمیر مایه فردی و اجتماعی گرایش به خشونت و جنگ و سلطه گری ـ شبیه به تمامی دیگر شیوه های رفتاری ـ از طریق تقلید کودکان از بزرگتر ها، و تمرین آنها به مرور زمان، آموخته و درونی آنان می گردد.

البته این شناسایی و باور به درستی آن، در اثر مطالعات و تحقیقات پرشماری است که در درون زندانها در مورد جانیان و جنّحه کاران که غالباً محکوم به زندانهای طویل المدت هستند، چون وجود شان در جامعه و میان مردم بشدت خطرناک است، شناسایی و مورد قبول و تأیید عمومی قرار گرفته است بر این مبنی که اعمال خشونت و سلطه گری رفتاری آموخته شده و عادت کرده شده به آن است.

در حقیقت اینطور می توان گفت که افراد بزرگسالی که دیگران را آزار و اذیت بدنی و روانی میکنند، حتی همسر و فرزندان خویش را بطور مداوم عذاب جسمی و روحی می دهند، خود در دوران کودکی خویش مورد آزار و اذیت جسمی و روحی قرار گرفته اند، و یا دستکم شاهد آزار و اذیت دیگر انسانها به دست خشونتگران، بوده اند.

به زبانی دیگر: علت و دلیل اصلی خشونت ورزیدن و تمایل داشتن به جنگ، از تجربه کردن خشونت در گذشته مایه می گیرد. برای مثال پرشمار تحقیقات و پژوهشها پیرامون خشونت نشان  می دهند:

تنبیه های بدنی، مثل کتک زدن و … و یا مجازاتهای روحی و روانی، برای نمونه تحقیر و مسخره کردن دیگران و یا بد دهنی و فحّاشی کردن و …. گرایش به آموختن و بکار بردن خشونت در افراد را تقویت می کند.

یک چنین ساز و کارهای خشونت آمیزی، نه تنها  نزد افراد، بلکه در سطح جامعه، مابین گروههای سیاسی و اجتماعی گوناگون، جوامع بشری، و بیش از همه دولتهای متجاوز و سلطه گر، بخوبی قابل مشاهده هستند.

البته بدترین، و در واقع اوج خشونت و بیرحمی و ویرانگری، خود را در جنگ نشان میدهد. جنگ و سلطه گری دقیقاً از همان روشهای اعمال خشونت فردی و اجتماعی مایه و نشأت میگیرند.

بدین معنی که ایجاد و ادامه هر جنگی، چه میان باندها و گروههای خیابانی جنّحه کار، خواه مابین قبایل گوناگون و یا گروههای سیاسی و عقیدتی، و یا میان دولتهای استبدادی و سلطه گران منطقه ای و جهانی، سبب ایجاد جنگها، خونریزیها و ویرانگریهای بیشتری می شوند.

چرا که بنابر نظر رالف متزنر Ralf Metzner فیلسوف و روانشناس کلینیکی سر شناس آلمانی ـ آمریکایی در کتاب « ریشه های جنگ و سلطه » : ( ۱ )

« اینگونه بنظر می رسد که گویا خشونت و سلطه گری، شبیه ویروس واگیری است که بعضی از افراد، گروههای سیاسی و اجتماعی و اقوام و ملتها را مبتلا به خود، و عفونت زده میکند. این ویروس خشونت زای سلطه گری، که بعضی آنرا مِم Mem  می نامند، ( ۲ ) در درون خانواده ها، در شکل به تملّک و تصاحب خویش در آوردن دیگر اعضاء خانواده، و آزار و اذیت کردن آنان، برای به کنترل و مهار خویش در آوردن شان، و یا در گروههای سیاسی و اجتماعی، بوسیله اعمال خشونتهای جنایت آمیز، یا در شکل آزار و اذیت شهروندان، از جمله اقلیتها، حاشیه نشینان و طبیعت و حیوانات ذی وجود در آنها، اعمال می گردد. » ( 1 )

در اینصورت بنابر نظر کاملاً درست متزنر، ویروس عفونت زای اعمال خشونت، جنگ و سلطه گری در درون فرد و جامعه، بخصوص از طریق رسانه های گروهی تفننی و سرگرمی ساز، مثل فیلم های سینمایی، کارهای « هنری »، موسیقی و آواز و … و اخبار و گزارشات رسمی دولتی و غیر دولتی، به مثابه اعمال قهرمانی، فداکاری، از خود گذشتگی و جانبازی، بشدت ستایش و تجلیل می کنند. طوریکه این اعمال را باشکوه و عظمت، تحت پوشش، « اخلاق انسانی » بنمایش گذارده میشوند.

اینگونه تبلیغات در اشکال گوناگون خویش سبب می گردند که افراد و بخشی از جامعه از جنبه رواشناسی، حساسیت ها و احساس ذاتی انسانی در همدردی و ترحم با درد و رنج و عذاب دیگر انسانها، بعلاوه پیامدهای دهشتناک جنگها و خشونتگری و ویران سازی، آنهم در طول چندین و چند نسل، بمثابه اموری عادی، به هنجار و طبیعی، احساس و تلقی گردند.

در حقیقت هدف اصلی اینگونه تبلیغات از جانب جنگ افروزان سلطه گر اینست که غالب انسانها توانایی خویش در همدردی و ترحم با دیگر انسانها را به مرور زمان از دست دهند.

علاوه بر همه اینها، پژوهشهای آمارهای کمی و کیفی جامعه شناسی در همه جوامع جنگ زده نشان می دهند، وقتی در کشوری جنگ و یا تهدید به جنگ وجود دارد، دقیقتر بگوییم، وقتی جنگ افروزی « ارزش و بهای » والایی پیدا می کند، هم کمیت و هم کیفیت جنایات خشونت آمیز در درون جوامع و مابین افراد بشدت رو به افزایش میگذارد.

در نوشته بعدی به نقش روانشناسی حسادت و رقابت میان خواهران و برادران در دوران کودکی و در خانواده ها پرداخته خواهد شد.

( 1 )

 Ralf Metzner: Die Wurzeln von Krieg und Herrschaft; Herausgeber: ‎ Nachtschatten Verlag Ag; 1. Januar 2012; S. 12

( 2 )

واژه مم Mem چیزی شبیه به ژن است که مبتکر آن  Richard Dawkins زیست شناس سرشناس انگلیسی است. او ایجاد مم در مغز انسان را در اثر تکرار تقلید خشونت گری کردن میداند، که در اثر زمان شبیه به انگل در مغز انسانی جای خود را پیدا میکند، و کاملاً شبیه به ویروس بطور مداوم بر خود می افزاید. این امر سبب میگردد، در مغز افراد مبتلا به آن، اندیشه، تأمل و تفکر و تجربه انسانی از کار انداخته شود.

ریچارد داروکینکز معتقد است، قاعداً خشونتگران جنگ افروز در اثر تقلید کورکورانه از خشونتگریهای دیگر خشوتگران، مبتلا به ژن و یا ویروس مم میشوند. باصطلاح اینگونه افراد معتاد به خشونت و جنگ افروزی و سلطه گری هستند.

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید