back to top
خانهدیدگاه هاساواک؛ نفرت‌انگیزترین و مخوف‌ترین نهاد پهلوی

ساواک؛ نفرت‌انگیزترین و مخوف‌ترین نهاد پهلوی

سه شنبه – ۱۴۰۲/۱۱/۳ . یکی از اهداف مهم انقلاب ۵۷ از بین بردن ساواک بود. سازمان مخوفی که نهایتا در سال ۱۳۵۷ توسط شاپور بختیار و برای آرام کردن انقلابیون برچیده شد، اما برای هر کاری دیر بود.

سازمان اطلاعات و امنیت کشور در دوره پهلوی، معروف به ساواک، سه سال پس از کودتای ۲۸ مرداد و در سال ۱۳۳۵ تشکیل شد. وظایف اصلی ساواک در سه دسته جای داده شده بود: عملیات‌های ضد جاسوسی که به منظور مقابله با شبکه ظاهرا گسترده جاسوسی شوروی در ایران صورت می‌گرفت؛ شناسایی و دستگیری عناصر ضد رژیم به ویژه اعضای دو سازمان چریکی ضدرژیم یعنی سازمان مجاهدین و سازمان فداییان خلق، و جا دادن ماموران مخفی در نظام اداری که با هدف جلوگیری از نفوذ عناصر غیروفادار به شاه به درون دولت صورت می‌گرفت.

اداره سوم ساواک که مسئول امنیت داخلی نامیده می‌شد، دارای بیشترین اختیارات و نفوذ و امکانات در میان تمامی دستگاه‌های امنیتی حکومت پهلوی بود. نعمت‌الله نصیری بیش از سیزده سال ریاست ساواک را برعهده داشت و از نخستین کسانی بود که پس از پیروزی انقلاب اعدام شد. ویلیام شوکراس می‌نویسد: «نصیری آدم باهوشی نبود و کاری به کار جمع آوری اطلاعات یا به زندانیان سیاسی نداشت. او بیشتر در بند حفظ سایر منافع ساواک از قبیل املاک و مستغلاتی نظیر کیش بود. عملیات اطلاعاتی ساواک را مردی اداره می‌کرد که کت و شلوار و کراوات ایو سن لوران می‌پوشید و پرویز ثابتی نام داشت و رئیس اداره سوم ساواک بود.»
آموزش مورد علاقه‌ات رو با ۶۰ درصد تخفیف، از فرادرس دریافت کن!

اوج فعالیت و قدرت ساواک و اداره سوم از ابتدای دهه پنجاه آغاز شد. محمدرضاشاه پهلوی پس از کودتای ۲۸ مرداد فضای سیاسی کشور را محدود کرد و در این عملا توسعه سیاسی کشور را متوقف کرد. اما اقدامات سیاسی وی، که با روح قانون اساسی مشروطه سازگار نبود، در شرایط شکوفایی اقتصادی دهه چهل مخالفت چندانی برنمی‌انگیخت؛ چرا که رشد اقتصادی و برنامه‌های عمرانی دهه‌های چهل و پنجاه وضعیت رفاهی نسبتا مطلوبی برای ایرانیان فراهم کرده بود.

مخالفان شاه نیز عمدتا شامل گروه‌های سیاسی ملی‌گرا و مارکسیست بودند، که نفوذشان محدود به اقلیتی از طبقه متوسط تحصیل‌کرده بود و در واقع توده‌های تهی‌دست، طبقه کارگر صنعتی و حاشیه‌نشینان، هنوز وارد میدان نبرد با حکومت نشده بودند. در آن ایام حتی آیت‌الله خمینی سخن از انقلاب و سقوط شاه نمی‌زد و تنها خواستار اصلاح قوانین حکومتی بر اساس فقه اسلامی و اموری، چون سلب حق رای زنان بود.

اما چه شد که اوضاع تغییر کرد؟ اقتصاد ایران در دهه پنجاه به دلیل سیاست‌های غلط اقتصادی، مانند برنامه پنجم توسعه و چند برابر کردن اعتبارات عمرانی توسط شاه، وارد تورمی کم سابقه شد و ناگهان بیکاری و فقر افزایش یافت. با بیشتر شدن فقر و اختلاف طبقاتی نارضایتی در میاد توده‌ها و طبقه متوسط شدت گرفت و این اتفاقات همزمان با فعال شدن گروه‌های انقلابی بود. یک سال قبل از آغاز دهه پنجاه، واقعه سیاهکل رخ داده بود، که فتح بابی برای اقدامات مسلحانه علیه حکومت پهلوی بود و همچنین گفتمان آمریکاستیزی در کشور افزایش یافت و همه این موارد تضاد بین حکومت و مخالفانش را تشدید کرد.
چرا ساواک از دهه ۵۰ ناگهان قدرت گرفت؟

بدین ترتیب ساواک در دهه ۱۳۵۰ هر روز نقش مهم‌تری در معادلات داخلی به عهده می‌گرفت. آبراهامیان می‌نویسد: «اعضای نیرو‌های ساواک در مجموع بالغ بر پنج هزار و سیصد مامور تمام وقت و شمار بسیاری از جاسوسان ناشناس را در بر می‌گرفت. نهادی که می‌توانست رسانه‌های گروهی را سانسور کند، متقاضیان مشاغل دولتی را گزینش کرده و بر پایه اظهارات منابع قابل اعتماد غربی از هر شیوه‌ای از جمله شکنجه برای از بین بردن مخالفان استفاده کند.» به گفته یک خبرنگار بریتانیایی، ساواک چشم و گوش شاه و در مواقع ضروری، مشت آهنین وی بود. در دوران حکومت پهلوی دوم دو سازمان اطلاعاتی-امنیتی دیگر نیز افزون بر ساواک وجود داشت: سازمان بازرسی شاهنشاهی و رکن دوم ارتش. ریاست سازمان بازرسی شاهنشاهی را که در سال ۱۳۳۷ تاسیس شده بود، حسین فردوست، دوست دوران کودکی شاه، برعهده داشت. مهمترین وظیفه آن نیز نظارت بر ساواک، جلوگیری از دسیسه‌های نظامی و ارائه گزارش درباره فعالیت‌های مالی خانواده‌های ثروتمند بود. رکن دوم ارتش نیز در سال ۱۳۴۲ و با الگوی «اداره دوم ارتش فرانسه» تاسیس شده بود و به عنوان بخشی از تشکیلات نیرو‌های مسلح، نه تنها اطلاعات سری نظامی را گردآوری می‌کرد بلکه دو سازمان ساواک و بازرسی شاهنشاهی را زیر نظر داشت.

از زمانی که دو سازمان چریکی مجاهدین و فداییان شکل گرفتند و فعالیت خود را افزایش دادند، ساواک بیشتر توان و تلاش خود را به شناسایی و دستگیری فعالان این دو سازمان معطوف کرد و مداخله خود را در مسائل اداری به طور موثری کاهش داد. در واقع اندکی پیش از برگزاری جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی در سال ۱۳۵۰، ساواک تقریبا تمام کادر رهبری مجاهدین را شناسایی کرد و به زندان فرستاد. خود مجاهدین بعد‌ها اعتراف کردند که آن‌ها توانایی و عزم و قاطعیت ساواک را در بی اثر کردن فعالیت‌های خرابکارانه دست کم گرفته بودند. در دهه ۱۳۵۰، ساواک به نحو موثری توانست نیرو و توان مجاهدین و فداییان را برای انجام حمله علیه رژیم پهلوی کاهش دهد.

اداره سوم در بهمن ماه سال ۱۳۵۰ کمیته مشترک ضد خرابکاری را تاسیس کرد، که وظیفه‌اش ایجاد هماهنگی بین دستگاه‌های مختلف امنیتی بود و زندانی مخصوص خود نیز داشت که زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری نامیده شد.

ساواک در سال‌های دهه ۱۳۵۰ و قبل از انقلاب ۵۷، «نفرت‌انگیزترین و مخوف‌ترین» نهاد حکومتی در بین مردم به‌شمار می‌آمد. اما کمیته مشترک از آن هم بدتر بود؛ تا جایی که تعدادی از شکنجه‌گران آن به اسرائیل سفر کردند تا با روش‌های جدید اعتراف‌گیری و شکنجه آشنا شوند.

کمیته مشترک مکان مخوفی برای مخالفان شاه و فعالین سیاسی بود و بدترین نوع شکنجه، هتک حرمت، قتل و آدم‌ربایی در زندان و بازداشتگاه کمیته مشترک اجرا می‌شد و هیچکس، حتی ارتش و دیگر نیرو‌های امنیتی، توان دخالت و چانه‌زنی با کمیته مشترک و شکنجه‌گرانش را نداشت.
نفوذ ساواک در اداره امور کشور چگونه بود؟

ساواک مسئول جمع آوری اطلاعات درباره قدرت‌های خارجی بود و در این زمینه با سازمان سیا همکاری نزدیک داشت. در واقع حکومت‌های پی در پی آمریکا اطلاعاتی را که ساواک درباره شوروی در اختیارشان می‌گذاشت با ارزش و حیاتی می‌دانستند. در داخل ایران، ساواک وقتی دستورات وزیران را خطری برای امنیت کشور تلقی می‌کرد، قادر بود آن‌ها را بی اثر سازد. می‌توانست با صدور روادید‌ی که وزارت امور خارجه قصد اعطای آن را داشت، مخالفت ورزد و در امور ترخیص فیلم و انتشار کتاب دخالت مستمر داشته باشد. همچنین کتاب‌ها را در گمرک مصادره و نامه‌ها را با بی‌شرمی در پست باز می‌کرد. اغلب اوقات سر پاکت‌ها را مجددا با ماشین بست می‌دوخت. ایرانیان این اعمال را دال بر قدرت نامحدود ساواک می‌دانستند؛ قدرتی که نیازی به پنهان کاری ندارد و به کسی پاسخگو نیست.

ساواک از طریق هزاران خبرچین در سطوح مختلف جامعه عمل می‌کرد. اطلاع از همین موضوع، یک محیط ترس و بی اعتمادی در میان بخش‌های بزرگی از مردم به وجود آورده بود. هیچ کس با اطمینان کامل نمی‌دانست که آشنایان یا حتی دوستانش ساواکی هستند یا نه. به تعبیر شوکراس: «بسیاری از ماموران ساواک شکل و قیافه آدمکش‌ها را نداشتند، بلکه مانند ثابتی کت و شلوار‌های گران‌بها می‌پوشیدند، کراوات پهن می‌زدند و دگمه سردست‌های طلا به آستین داشتند. بنابرین تشخیص آنان از هزاران جوان جاه طلب که در سال‌های ۱۹۷۰ در هر گوشه و کنار شهر دیده می‌شدند آسان نبود. آن‌ها در دهلیز‌های قدرت و دانشگاه‌ها به سرعت ترقی می‌کردند و می‌کوشیدند دیگران را نیز به خدمت در ساواک اغوا کنند. این‌گونه افراد آزاردهنده یا ترسناک نبودند بلکه برعکس می‌کوشیدند با نارضایتی همتایان خود همدردی کنند و و ضمن صرف صرف یک فنجان قهوه یا یک گیلاس کنیاک در هتل هیلتون مودبانه به منابع و امکانات وسیع کشور و حکومت اشاره کنند.»

یکی از شکنجه‌گران معروف ساواک به نام تهرانی که پس از انقلاب دستگیر شد، در جلسات دادگاهش استخدام خود در ساواک را اینگونه روایت کرد: «روزی نامه‌ای بدون مارک و امضا به منزل من آمد که در آن از من خواسته بودند برای مذاکره، در یک سازمان دولتی، به ساختمانی در خیابان ایرانشهر شمالی احتمالاً پلاک ۶۸ یا ۶۴ مراجعه کنم. در تاریخی که معین شده بود مراجعه کردم. در مذاکره‌ای که با یک جوان خوش قیافه و خوش بیان داشتم هدف‌های کار که ظاهراً خدمت به ملت و مملکت بود تشریح شد و مرا شایسته استخدام دانستند. از آنجا که نیمچه اعتقادی داشتم به وسیله مادرم استخاره کردم و بعد به وسیله پیش‌نماز محله‌مان بین دو نماز استخاره شد و خوب آمد و تردید‌ها را کنار گذاشتم و برای کسب درآمد استخدام را پذیرفتم. بالاخره در سیزدهم اردیبهشت ۱۳۴۶ پس از آنکه در مقابل پرچم ایران زانو زدیم و به قرآن مجید قسم خوردیم که به پرچم ایران و رژیم منحوس شاهنشاهی وفادار باشیم.»   برگرفته از رویداد 24

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید