back to top
خانهدیدگاه هاخشتِ کجی که خانم‌ بهاره هدایت بنا نهادند/ نقدی بر مقاله بهاره...

خشتِ کجی که خانم‌ بهاره هدایت بنا نهادند/ نقدی بر مقاله بهاره هدایت تحت‌ عنوان: ما لیبرال‌ ها کجای براندازی ایستاده‌ ایم، نویسنده امید یزدانی

تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۴۰۲/۱۱/۲۵- خشت اول گر نهد معمار کج        تا ثریا می‌ رود دیوار کج.

سرکار خانم بهاره هدایت در مقاله خود، خشت کجی بر ساختمان نظرات خود بنا نهادند که بسیار متزلزل است.

تاریخ زمانی اثر بخشی و آثار مثبت خود را در کالبد جامعه جاری می‌ گرداند و بیان راه‌ حل می شود، که آنگونه که اتفاق افتاده است خوانده و بازگو گردد.

غیر از این باشد عامل سر خوردگی افراد، کرختی جامعه و دوام استبداد و تکرار اشتباهات گذشته می گردد.

در دهه های اخیر عده‌ ای از فعالان و بسیاری از بازگو کنندگان تاریخ به علل مختلف و دلایل گوناگون متبحر و متخصص در جعل و وارونه سازی تاریخ معاصر، بالاخص تاریخ نهضت ملی ایران به رهبری دکتر مصدق و انقلاب مردمی ۵۷ شده اند، و از این رهگذر ابهام بر ابهام افزوده و جامعه را سر در گم‌ کرده و می کنند.

خانم بهاره هدایت در مقاله فوق مسائلی را مطرح کرده اند که برخی با واقعیت تاریخی، متباین که هیچ، بلکه خلاف وقایع تاریخی هستند.

در ادامه به مواردی از آنها در مورد انقلاب ۵۷ بطور مجمل پرداخته می شود.

۱- ایشان می گویند: “… ما انقلاب ۵۷ را سیاه ترین سیاهی تاریخ معاصر این سرزمین می شماریم‌ …”.

انقلاب چیست که آن را سیاه ترین سیاهی تاریخ معاصر کشورمان می نامند؟

سرکار خانم‌ هدایت تعریف خود را از انقلاب ارائه نمی دهند.

و نمی گویند آیا نفس انقلاب سیاه است؟

یا رهبران به آن انقلاب خیانت کردند؟

اگر نفس انقلاب را سیاه می دانند که دچار تناقض شده و می گویند: “… در لیبرالیسم مد نظر ما، عطف به خاستگاه های لیبرالیسم مهیای انقلاب و تأسیس آزادی است”. جمله فوق نشان از این دارد که انقلاب را قبول دارند و وعده آزادی می دهند،

آیا نمی دانند، مردم‌ بعد از تجربه جنبش ها و انقلاب ها با رهبران متفاوت هستند و می دانند دو صد گفته چون نیم‌کردار نیست. چه بسیار دست اندرکاران و رهبران انقلاب ها از جمله در انقلاب ۵۷ که ده ها بار از این سخنان گفته و به سمع و نظر جهانیان رسانیده بودند، ولی در عمل عکس آن جاری شد، تضمینی وجود ندارد که ایشان هم بر عهد باقی بمانند و به راه وعده دهندگان پیشن نروند.

چرا که از شروع انقلاب آزادی خواهانه و استقلال طلبانه ملت ایران تا پیروزی مردم، خشونتی علیه دولتیان انجام نشد. بطوری که به انقلاب صلح و گل، شهرت جهانی پیدا کرد. اما ایشان با وارونه گویی، آن را با جمهوری اسلامی یکی دانسته و سیاهش می نامند. .

به هر حال کاش شفاف توضیح می دادند که انقلاب ۵۷ چیست؟ اصول آن کدامند؟ آیا مجریان، بعد از پیروزی، بر اصول انقلاب وفادار ماندند یا همه را زیر پا گذاشتند؟

“ابهام گویی معضل قرن”:

ابهام‌ گویی نیمی از استبداد طلبی و گام نهادن در مسیر استبداد است. متأسفانه ایشان با ابهام‌ گویی در این مقاله، مسیر فوق را در پیش گرفته اند. امید که سهوی باشد و عمدی در کار نباشد.

و اما در علوم‌ سیاسی در مورد چیستی انقلاب فراوان گفته و نوشته شده است. در واقعیتِ امر، انقلاب برای دستیابی به مجموعه ای از خواسته‌ ها و مطالبات تاریخی یک ملت که هر کدام حقی از حقوق انسان و جامعه هستند و حکومت آنها را نادیده می گیرد، رخ می دهد.

انقلاب بزرگ و دموکراسی خواهانه ایرانیان در سال ۱۳۵۷، خارج از بیانِ حقوق و خواسته های انسان و اقشار گوناگون جامعه نبود.

اگر در دوره پهلوی، زمانی که از سوی مردم‌، حقی از حقوق مطالبه می‌ شد با شدت عمل حکومت مواجه نمی گشت، مردم به انقلاب که خاستگاه حق خواهی داشت، روی نمی‌ آوردند. به عبارتی انقلاب بیان خواست ه‌هایی بود که حکومت نه تنها به آنها تن نمی‌ داد و حاضر به شنیدن آنها نبود، بلکه در مواقعی برعکس آنها عمل می‌ کرد.

عملاً در دولت، از صدر تا ذیل، گوشی برای شنیدن نبود.

بطوری‌ که از جزئی ترین رکن دولت تا هسته سخت قدرت مرکزی، حکومت به بزرگترین مانع در برابر احقاق حقوق و خواسته های مردم تبدیل شده بود. حکومت چند جنبش ملی و مردمی را با تیغ و درفش و زندان و اعدام‌ ساقط کرده بود.

عقل جمعی جامعه راهی جز جراحی ساختاری پیش روی خود ندید. مردم جان به لب رسیده در یک عمل جمعیِ عمومیِ فرا‌گیر برای برداشتن مانع بزرگ به جنبش برخاستند.

ملت رویکرد به حیات را بر مرگ‌ تدریجی که از حکومت استبدادی ساطع می گشت، ارحج دانستند و به انقلاب برخاستند. هم‌ از این‌ رو، انقلاب برای پایان دادن به ۲۰ نوع خشونت تاریخی حکومتی شکل گرفت.

با وقوع انقلاب ایران، جهان با نوع جدیدی از انقلاب روبرو شد و آن اعتراضات مسالمت آمیز سراسری و جنبش همگانیِ فراگیر و گسترده در سراسر یک کشور بود.

ملت ایران با انقلابشان طرحی نو در انقلابات جهان در انداختند، شعار و اعتراضات همگانی، ملی و مردمی را که بیانی از دموکراسی خواهی بود را جانشین جنگ های چریکی و برخورد سلاح‌ های مرگبار حکومت با مخالفان کرد.

آیا این روش سیاه و سیاه‌ ترین بود؟:

در حالی که محققان خارجی، از جمله، خانم ها اریکا چنووت و ماریا جی استفان، تحت عنوان ویژگی باز انقلاب ایران، خشونت زدایی را دلیل پیروزی انقلاب ایران قلمداد می کنند، ما ایرانیان، داشته های خود را که دست آورد های بزرگ ملت مان هستند نادیده می گیریم، که هیچ، بلکه بر آنها می تازیم‌.

باید گفت که حق این است که دست آوردهای مردم مان را ارج نهیم و کاستی های آنها را بزداییم.

چون مردم ایران غیر از دموکراسی و جمهوریت چیزی نمی‌ خواستند.

خواسته ها و شعارهای مردم و مصاحبه های رهبران انقلاب بالاخص در پاریس، که درحضور جهانیان بیان کردند و منشور انقلاب شدند، همگی بیان و گفتمان آزادی و استقلال بودند.

اگر خواسته‌ های دموکراسی خواهانه مردم و روش مبارزه آنها که در گفتمان دموکراسی خواهی تعریف می شد، سیاه و سیاه ترین بود، پس آزادیخواهی و دموکراسی، سیاه و سیاه‌ ترین است.

اما برای کشف حقیقت و آگاهی از مطالبات ایرانیان و اینکه برای چه اهدافی جان خود را به خطر انداختند، شایسته است به شعارها و خواسته های مردم در سال های ۵۶ و ۵۷، به اعلامیه‌ ها، بیانیه ها، و به مصاحبه‌ های خمینی در پاریس– و قبل از قبضه ارکان قدرت- که برآیند مطالبات مردم بودند، توجه شوند و مورد تحقیق قرار بگیرند.

همچنین هدف و خواسته های ایرانیان در کتاب های “بیانیه ملی و مشکلات اساسی ایران، و راه حل های اجتماعی سیاسی اقتصادی و فرهنگی آن، از ابوالحسن بنی صدر”– که هر دو طرح و برنامه عمل در جهت احقاق حقوق دموکراسی خواهانه همه جانبه و مبنایی به سوی دموکراسی بودند-، توضیح داده شدند.

و نیز به مقدمه و قانون اساسی اولیه که در دوره مهندس بازرگان آماده شد و منبعث و نشأت گرفته از مطالبات و منویات ملی و مردمی ملت ایران بود، مراجعه شود‌. در تمام موارد فوق، جریان مبارزات آزادی خواهانه و استقلال طلبانه ملت ایران– که به خط مصدق (خط دموکراسی) معروف بود-، جاری و عیان است.

خطی که از فراهانی‌ ها و امیر‌ کبیر آغاز شد، و در جهت رشد و توسعه همه جانبه ایران با توجه به موقعیت‌ های زمانی و جایگاه جهانی جنبش، تا مشروطه و نهضت ملی دکتر مصدق و انقلاب ۵۷ و هم اکنون، ادامه دارد.

آیا در دراز مدت می‌ شود و می توان چنین جریان‌ پر قدرتِ مردمی را که به فرهنگ مبارزه ی تاریخی و تاریخ مبارزات ایرانیان برای دموکراسی تبدیل شده است، نادیده گرفت؟‌

نادیده گرفتن خط و جریان آزادی‌ خواهانه و استقلال‌ طلبانه ایرانیان، نادیده گرفتن خویش، جامعه، و از خودبیگانه شدن فرد در بیان قدرت است. خود زنی و مصداق بر شاخ نشستن و بن بریدن است.

نادیده گرفتن جنبش های مردم ایران که بدون استثنا در جهت احقاق حقوق انسان و جامعه بودند و هستند، نادیده گرفتن مبارزات ۱۸۰ ساله ایرانیان است.

با وارونه کردن واقعیت، وقایع تاریخی از میان نمیروند، بلکه وارونه کننده است که مضمحل و مسخ می شود.

مصداق این شعر است:

چراغی که ایزد بر می افروزد هر آن کس فوت کند ریشش بسوزد.

خانم‌ هدایت شاید متوجه نیستند که فوت کردن به چراغ تاریخ، برای تاریک شدن و ندیدن جنبش های دموکراسی خواهانه ایران، امری در جهت رهایی از ستم‌ های مضاعف استبداد تاریخی نیست، بلکه همسویی با سلطه‌ مداران و زور باوران ریز و درشت حاکم و منتظر حکومت است.

مراجعه به بخشی از خواسته های مردم در سال های ۵۶ و ۵۷ که در قالب شعار، بیانیه، گفتگو و بحث‌ های متوالی طرح و برنامه شدند و باقی مانده اند، شفافیت جمهوری خواهی و دموکراسی طلبی مردم در پرپایی انقلاب را نشان می دهد. برخی مطالبات عبارت بودند از:

– استقلال و آزادی با همه زیر مجموعه های این دو.

– عدالت اجتماعی،

– پایان دادن به انواع تبعیض های طبقاتی، تبعیض مرکز و پیرامون، و امکانات برابر برای همگان‌. همچنین،

– پایان دادن به خشونت سیستماتیک دولتی حکومتی و نیز،

– پایان دادن به سانسور و آزاد ساختن زندانیان سیاسی و عقیدتی و بستن زندان ها، و تبدیل زندان ها به موزه،

– خواستن انتخابات آزاد،

– پایان دادن به حکومت فردی و برقراری جمهوری، مثل جمهوری فرانسه،

– پایان دادن به نالایق سالاری، و باند سواری و خانواده محوری حکومتی، و

– برقرار ساختن نظامی باز برای اینکه لایق ترین ها مسئول شوند و دولت را اداره کنند.

این خواسته ها و پافشاری برای برقراری آنها، آیا در گفتمان دموکراسی، تعریف نمی شوند؟

آیا به دموکراسی پایدار منجر نمی شدند؟

آیا در جنبش کنونی بعد از چهل و پنج سال، مردم و فعالان سیاسی اجتماعی و حقوق بشری، غیر از این ها را مطالبه می کنند؟

پس انقلاب، یعنی مجموعه ای از خواسته های واقعی مردم که در سال ۵۷ به پیروزی اولیه رسیدند.

واقعیت های تاریخ بر خلاف نظر خانم بهاره هدایت که می گویند: “در ۵۷، نه دموکراسی مطرح بود، نه دلالت های مبنایی آزادی”، نشان می دهند که مردم بغیر از پایان دادن به استبداد فردی و برقراری دموکراسی، هدفی نداشتند و چیزی نمی خواستند. نظامی را می خواستند که پایبندی به آزادی و استقلال و امکانات برابر و عدالت اجتماعی، از ستون پایه های آن باشند.

آیا این ها چیزهای بدی بودند؟‌

واقعیت این است‌که خواسته ها و عملکرد مردم تا پیروزی انقلاب، همه از جنس حقوق بودند. همین بیان حقوقی خواسته ها، موجب شد، مردم جان فدا کنند تا به زندگی بهتر برسند. و ره‌ آورد عملشان، پیروزی بر نوک قله کوه استبداد شد.

اما در مورد اینکه بهاره هدایت می‌ گویند: “در ۵۷، نه دموکراسی مطرح بود، نه دلالت های مبنایی آزادی”، این سؤال مطرح می شود که پس، دموکراسی، غیر از بیان و عمل به حقوق، چه می تواند باشد‌؟

اگر آزادی با همه وجوه آن،

استقلال در ابعاد گوناگون آن،

عدالت اجتماعی،

توزیع امکانات برابر،

و پایان دادن به تبعیض وخشونت های دولتی حکومتی، مبنای دموکراسی نیستند،

پس مبنا های دموکراسی کدامند؟

۲- خلط محوری، بیماری مسری زمانه گشته است. چند موضوع را مخلوط کردن و به خورد خواننده دادن، چند دهه است عمومی گشته است. مخلوط کردن مباحث و تداخل و هم افزایی آنها بر هم، نه راهگشاه، که مولد بن بست و بن بست افزایی است.

چرا که غیر واقع را جانشین امرهای واقع تاریخی کردن، و ساختمان اندیشه و نظر و تحلیل و عمل خویش را بر آن بنا نهادن، راهی را برای برون رفت از مشکل، نمی گشاید. بلکه با زبان مردم بیگانه می گردد و مشکل آفرینی را افزون می گرداند.

متأسفانه سرکار خانم هدایت هم، در این دام‌ گرفتار اند و از جمله گرفتار چهار موضوع:

۱- خلط کردن حرکت و خواسته های مردم که بیان حق و آزادی بود با عملکرد گروه های سیاسی بعداز انقلاب و هردو را یکی انگاشتن،

۲- یکی شمردن و یک دست پنداشتن سازمان ها و احزاب و شخصیت های فعال قبل و بعد از انقلاب،

۳- یکی تصور کردن انقلاب مردمی ۵۷، با جمهوری اسلامی، که اولی برآیند خواسته ها و حقوق مردم، و به دنبال بر قراری دموکراسی پایدار در جامعه بود، و دومی حاصل زد و بند با دست راستی های دولت آمریکا و بخشی از روحانیت، برای تسلط بر حکومت و زدودن انقلاب‌ مردمی ایرانیان، بود.

۴- عدم‌ توجه و نادیده گرفتن سناریوی کودتای خزنده علیه انقلاب مردم‌ که از روزهای آغازین پیروزی انقلاب آغاز شد، در گروگانگیری علنی و در اکتبر سورپرایز ادامه پیدا کرد، و در خرداد سال ۱۳۶۰ تکمیل شد و استبداد فقیه جایگزین انقلاب گشت. دولت های بعد کودتا را با انقلاب ۵۷، یکی دانستن، خلاف واقع و جفا به ملتی است که از ۱۰۰ سال قبل از انقلاب ۵۷، در مبارزه برای احقاق حقوق خود بوده است و انقلاب ۵۷ برآیند آن شده است.

خانم هدایت، همۀ اینها را یکی پنداشته، بطوری که تمام‌ مراحل انقلاب اولیه و ضد انقلاب حاکم بعدی را یکی انگاشته اند، و از دیدن واقعیت تحولات و مبارزات مردم از یک سو، و از زد و بند کودتا چیان برای بازسازی استبداد از دیگر سو، غافل گشته اند.

چنین است که خشت اولیه را کج بنا نهاده اند.

خشت اول گر نهد معمار کج تا ثریا می‌رود دیوار کج.

در حالی که روند انقلاب ۵۷، یک حرکت مستقیم نیست، بلکه از ابتدا دو حرکت و چندین مرحله ی متعدد بود.

بعد از پیروزی انقلاب، درگیری های آزادی خواهانِ طرفدار انقلاب، و استبداد طلبان، در اشکال گوناگون ادامه پیدا می کنند که به کودتای ۱۳۶۰ علیه مردم و انقلاب منجر شد، استبداد مطلقه فقیه، حاکم‌ گردید، و از انقلاب دموکراسی خواهی مردم، اثری باقی نماند.

اگر کشف حقیقت در کار آید، در حرکت اول تا پیروزی اولیه انقلاب، مردم نقش اساسی دارند و بیانِ خواسته های واقعی مردم در آن تبلور می یابد

بعد از پیروزی انقلاب، مرحله دیگری آغاز می گردد، که متفاوت و حتی متضاد مرحله قبلی است‌.

در این مرحله، اگر همچنان مردم و خواسته های مردم معیار قرار می گرفتند، با حرکت پیشین همنوا می شد، که چنین نشد.

اما برهه تاریخی ۵۷ تا ۶۰ می گوید، هدف بسیاری از فعالان و بازیگران سیاسی قدرت بود و فعالیت آنها در راستای تصرف قدرت تنظیم می شد.

بطوری که بعد از پیروزی بر نوک کوه یخی استبداد تاریخی، اکثریت شخصیت ها، احزاب و سازمان ها، با دیدگاه های متفاوت و متضاد سیاسی، در یک چیز مشترک بودند و آن قدرت و تصرف ارکان قدرت بود.

در آن برهه، انقلاب به معنی دموکراسی خواهی، فراموش شد و جامعه جولانگاه قدرتمدارانی شد که برای قبضه آن، با یکدیگر درگیر بودند. این است واقعیت تأسف باری که در انقلاب ایران به وقوع پیوست.

تنها‌ معدودی از فعالان و سیاسیون مصدقی، هدف را آزادی و استقلال می‌ دانستند و همراه مردم‌ به اهداف جمهوری‌ خواهانه مردم‌ پایبند ماندند. این جریان از آغاز انقلاب ۵۷ برای برقراری دموکراسی و احقاق حقوق جامعه، در تئوری و عمل تا کودتای خرداد سال ۶۰، بر آرمان های ملت ایران ایستادند.

اینکه مردم، پایان دادن به خشونت را در انقلاب فریاد می زدند و صلح و گل را ارزش دانستند و برای جامعه‌ ای فارغ از خشونت جان دادند تا پیروز شدند، ریشه در تاریخ صد ساله، و در خاستگاه مبارزاتی مردم برای احقاق حقوق داشت.

و یاران خط مصدق با این صدای آزادیخواهانه، همراه مردم، برای تحقق آرمان های شان تا آخر ایستادند.

همین هم بیانگر این‌ نکته است که جریان دموکراسی خواه فعال بود و روش و آثار ارزشمندی برای نسل های بعد برجای گذاشت که خود بحث دیگری را می طلبد.

اما اگر، نادیده گرفتن و پس زدن مردم، و در نهایت نادیده گرفتن کودتا علیه انقلاب و اهداف مردم و آزادی ها، و نیز مهار و وادار کردن مردم به سکوت، و ایجاد ترس و ارعاب و زندان و اعدام و برقراری و بازسازی استبداد، دزدیدن انقلاب نیست، پس چیست؟

جای تعجب است که این وقایع غم انگیز را سرکار خانم هدایت نمی بینند، و یا نمی خواهند ببینند. و بیان و اظهار واقعیت ها را، بی سوادی و تجاهل می پندارند. آنجا که می گویند: “ادعای دزدیده شدن انقلاب، از سر بی سوادی، فریبکاری، و تجاهل است”. اما تاریخ می گوید، این حوادث، حادث شده اند. انقلابی آزادیبخش توسط مردمی مصمم در راه آزادی واقع شد، اما توسط زور باوران و استبدادیون در همراهی با عنصر خارجی به فنا رفته است. و نظر خانم هدایت، بی توجهی به امرهای واقع، به عمق نرفتن و بی سوادی نسبت به امور مرتبط، در سطح ماندن و نوعی تجاهل نسبت به رخداد های تاریخی است.

اینکه بعد از انقلاب، گروه های سیاسی قدرت طلب بیگانه با حقوق مردم و انقلاب، به جان هم افتادند و بخشی از روحانيت با همکاری دستگاه ریگان وعمال آمریکا، علیه انقلاب کودتا کردند و بر کشور حاکم‌ شدند، حاصل انقلاب ۵۷ است؟ یا خروج از انقلاب ۵۷ و ورود به باز سازی استبداد خشونت محور قبل از انقلاب؟

کودتا علیه انقلاب، مقصر انقلاب است؟:

حکومت های بر آمده از کودتای ۶۰ را حکومت انقلابی خواندن، جهل نسبت به وقایع تاریخی و همه چیز نیست؟

ایشان که نا آگاهانه استبداد فقیه که تداوم‌ استبداد تاریخی قبل از انقلاب است را با انقلاب آزادیبخش ۱۳۵۷ یکی پنداشته اند، در ادامه می گویند: “ما گرفتار جهانی که در ۵۷ زاده شد، شده ایم‌!”

واقعیت این است‌که ایران و ایرانیان در درون کودتای ۶۰ که علیه انقلاب ۵۷ واقع شد، گرفتار شده اند.

آن انقلاب رهایی بخش که برای پایان دادن به ۲۰ نوع خشونت حکومتی، کودتایی، تاریخی، سلطنت استبدادی شکل گرفت و پیروزی اولیه بدست آورد. بر اثر کودتایی خزنده که توسط شیخ و اجنبی با گروگانگیری آغاز شد، در سال ۶۰ با ادامه و با سرعت بخشیدن به روند زد و بند ریگانیسم، آخوندیسم– یعنی اکتبر سور پرایز-، می باید کامل می شد.

علت اینکه کودتا در سال ۶۰ به سرعت مراحل پایانی خود را طی کرد، برای ممانعت از پایان دادن به جنگ و برقراری صلح میان ایران و عراق بود.

چرا که زمینه نهایی پایان جنگ ایران وعراق توسط مصدقی ها فراهم و صلح در حال برقراری بود.

اگر صلح برقرار می شد، زد و بند معروف به اکتبر سورپرایز، بی نتیجه می شد.

در آن زد و بند میان جناح بهشتی، هاشمی و دستگاه ریگان، توافق شده بود، این ها گروگان ها را تا بعد از انتخابات آمریکا آزاد نکنند، تا ریگان برنده انتخابات شود و در برابر دولت بعدی آمریکایی اش، برای ادامه جنگ‌ ایران و عراق، سلاح در اختیار آخوند ها قرار بدهد.

سلاح های از رده خارج شده غربی ها با ادامه جنگ، فروخته می شدند، ولی با صلح روی دستشان می ماند. با پایان جنگ، کل زد و بند دود هوا می شد و راه برای کودتا علیه انقلاب مسدود، و یا حداقل دشوار می گشت و ایران با متخصصین اش در مسیر دموکراسی قرار می گرفت، و آخوند بی تخصص، به ناچار به مسجد باز می گشت.

بدین لحاظ برای ممانعت از پایان دادن به جنگ ایران و عراق، و جلوگیری از بر قراری صلح، مرحله آخری کودتا را جلو انداختند. اینگونه با مهار مردم و متوقف کردن انقلاب، کودتای ریگانیسم و آخوندیسم، آخرین مراحل خود را تکمیل، استبداد فقیه برقرار، و جانشین انقلاب شد و انقلاب ۵۷ در۶۰ پایان یافت .

سخن وارونه خانم هدایت بدینصورت تصحیح می گردد: سال ۵۷ و مردم مبارز ایران در درون سال ۶۰، زندانی و به محاق رفتند، و از آن هنگامه تاکنون، مبارزات ملی برای شکستن دیوارهای استبداد خشونت بار سال ۶۰ و باز یافتن آزادی ها، ادامه دارد.

با تحقیق در تحولات سال های ۵۷ تا ۶۰ ایران، مبرهن و مشخص می گردد که استبداد فقیه با انقلاب جمهوری خواه ۵۷، در تضاد بود و این استبداد حاصل کودتای ریگانیسم و آخوندیسم است، که آن را با انقلاب ۵۷ یکی دانستن، پنداشتی بدور از واقعیت و ستم‌به مردم است.

چنین تصوری، خواننده را به وادی بیگانگی ا مبارزات مردم و تحولات این سر زمین سوق می دهد.

یکی پنداشتن این دو جریان، حاکی از عدم درک نویسنده از تاریخ تحولات، از فراهانی و امیر کبیر تا مصدق و از سال ۵۷ تا اکنون است.

روند و تاریخ تحولات ایران بریده از هم‌ نیست، حلقه های زنجیر بهم‌ پیوسته و مرتبط با هم هستند. روند تحولات مردم، نزدیک به دو قرن، دموکراسی را نشانه گرفته است و در آن مسیر در حرکت است.

شایسته تر آن است، تاریخ آنگونه که واقع شده است، باز گو شود، تا به بی راه نرویم.

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید