back to top
خانهدیدگاه هااستيضاح حکومت رضا خان توسّط اقلّیت و رضاخان به مدرّس گفت«شما...

استیضاح حکومت رضا خان توسّط اقلّیت و رضاخان به مدرّس گفت«شما محکومید!»3

عبدالله مستوفی در بارۀ استیضاح  حکومت رضا خان می گوید سردارسپه، چون درمجلس اکثریت داشت، ازحمایت مجلس مطمئن، ولی موادّ استیضاح خیلی  کمرشکن بود. زیرا درضمن این سه ماه استیضاح نامه، وقایع جمهوری خواهی ، و کتک کاری افراد درفضای بهارستان، وجرح وضرب وقتل، وهمچنین حادثۀ ماژورایمیری، وازهمه بدتر، موضوع خزانۀ ماکو، وتعدّیات نظامیان وحبس وتبعید بیگناهان، ، همه دایره ریزمی شد، واکثرآنها قابل دفاع هم نبود، وسردارسپه، که تهیۀ سلطنت برای خود می دید، البتّه مطرح شدن این مطالب را درمجلس شورایملّی،  و مذاکره  درآن را ولو اینکه منتهی به رأی اعتماد هم می گشت، برای حیثیت خود مضرمی دانست . بالاختصاص این استیضاح هم ازطرف اقلّیت دلسوخته ای بعمل می آمد، که مدرّس با شهامت که با کمال نزاکت دندان روی هیچ حرفی نمی گذاشت لیدر آن و نطّاقی مثل ملک الشعراء ، ناطق  آن و نکته سنج پرمغزی گوی ساده ای مثل حائری زادۀ  یزدی عضوآن بودند.

 برای اکثریت هم، دفاع ازمواد موضوع استیضاح کارمشکلی بود، گذشته ازاینکه بعضی ازآنها را،  مانند وقایع  جمهوری خواهی چیزهائی بود که افراد اکثریت هم با سردارسپه همدستی کرده بودند،  باقی موضوعات هم، وقایع ثابت غیر قابل انکاری بشمارمی آمد که برفرض پس از مطرح  شدن،  رأی  اعتماد هم بکابینه می دادند، بخورد دادن و تحلیلاندن آنها به ملّت کارآسانی نبودآن روزها هم مثل  امروز نبود، که روز را شب و شب را روز وانمود کرده وعلناً برضدّ ملّت بتوانند قیام  کنند و راست راست راه بروند. بیشرمی هم هنوزبه پایۀ امروزنرسیده بود. بنابراین، اکثریت هم مایل نبود که استیضاح واقع شود

 فرمایشات آقای انوار و سید تدیّن برای مرعوب کردن مدرّس و درحقیقت جلوگیری پیشرسی بوده است، که ازاین پیش آمد کرده اند. پس هم دولت وهم اکثریت، اگرچه ازراه ناچاری ظاهراً  به استیضاح  تن درداده بودند، ولی باطناً بیکار ننشسته و سعی داشتند  بهر وسیله ای که ممکن باشد، دست و پائی  زده واز وقوع  آن جلوگیری  کنند . بهمین جهت روزنامه های مزدورآنها یاوه  گوئی زیاد می کردند.

 روز17 اسد رسید. وکلای اکثریت هوچی های خود را ، تحت امرسرهوچیها، به صحن بهارستان  فرستادند، که برای هرگونه هو وجنجال  و راه  انداختن صدای « مرده با دزنده باد » حاضرباشندالبتّه نظمیه هم، عدّه ای ماجراجو درمیان آنها جا داده بود، که در موارد  لزوم  کمک به آنها  برسانند و این قوّه منتظر ورود استیضاح کنندگان گشتند. سردارسپه با افراد کابینۀ خود وارد شد. هوچیها مقداری « زنده باد» تحویل اودادند. وکلای اکثریت هم همگی آمده بودند. وکلای اقلّیت هم، یکی یکی  میرسیدند و باطاق فراکسیون خود رفته ، منتظر مدرّس  بودند.

 مدرّس، از پائیز  سال 1300 و بعد ازابتلای به حصبه ضعف مزاج پیدا کرده بود. گرفتاریهای سیاسی و نداشتن زن و پرستار، موقعی که به ا صلاح مزاج خود بپردازد برای او، باقی نمی گذاشت. اگردرنطق های این دوسالۀ اخیراو دقّت شود، درضمن سخنرانیهای خود، ازپشت تریبون هم، گاهی اظهارکسالت می کند. بهرحال، دراین روزهم، بواسطۀ نُکس مزاج قدری دیرترازسایررفقای خود وارد  بهارستان شد، ورود اوتمام انظاررا متوجّه اوکرد. جمعی، که قبلاً دستورداشتند، با فریاد « مرده باد مدرّس» به سمت اوهجوم آورند. عدّه ای بی طرف ، بصرافت  طبع، دورمدرّس  را گرفته وبین او و ماجرا جویان حایل شدند. ولی هوچی ها اکثریت و مزدوران نظمیه، بازهم ازگفتن « مرده باد مدرّس »  به سمت  او هجوم آوردندکه پشت سرهم تکرار  می کردند ، دست بر نداشتند. همینکه مدرّس جلو سرسرای مجلس  رسید، این بار، دسته جمعی جملۀ«مرده باد مدرّس» را تکرار کردند. مدرّس برگشته به آنها گفت: چرا اینقدربرضررخود اسراردارید؟ اگر مدرّس بمیرد، دیگرکسی به شما پول نخواهد داد.

 درحالی که ازپله ها می رفت، ماجرایان ازدم سرسرا یکباردیگربطوراجتماع، فریاد « مرده باد مدرّس» کشیدند. مدّرس که وسط پلّه ها رسیده بود، رو به جمعیت کرده  گفت«  زنده باد مدرّسمرده  باد سردار سپه !»  و خود را به اطاق  فراکسیون  اقلّیت رساند.

مزدوران، که  می خواستند حقّ نعمت  را اداء کرده  و فداکاری خود  را به سردارسپه  که درداخلۀ عمارت بود، فهمانده باشند، بازجملۀ «  مرده باد مدرّس» را با صدای بلند، از صحن بهارستان ، تکرار  کردند. مدرّس سرازپنجرۀ اطاق خود بیرون کرده ، اوهم  دو جملۀ « زنده باد مدرّس، مرده باد سردار  سپه»  خود را جواب  گفت. عدّه ا ی از وکلای  اکثریت ، که  در فراکسیون  جمع  شده  بودند، مدرّس  را بباد خشونت و حرفهای ناروا گرفتند و بعضی از آنها  به سمت او حمله بردند. من ازکسی نشنیده ام، ولی برحسب طبیعت  یقین  دارم یکی از آنها که در این  بیمزگی ازهمه بیشترافراط  می کرده است سید یعقوب انواربوده است.

یکی ازبادنجان دور قاب چینها، برای اظهارفدویت، خبر مرده  باد گوئی مدرّس وحمله و بدگوئی رفقا  را به او، به سمع سردارسپه  رساند. سرادرسپه سخت ازجا در رفته  بجانب اطاق مدربس شتافت. دو  حریف سینه به سینه مصادف شدنداگراشارات  آقای محمود  خان انصاری در کار وارد  نمی شد، حتماً در این برخورد ، اتّفاق ناگواری می افتاد ، که ضررش برای سردار سپه بیشتر بود. بالجمله  سردارسپه ، که جلوگیری انصاری او را متوجّه کرده بود، فقط با جملۀ «  شما محکوم به اعدام هستید . شما را از بین  خواهم برد» خود را  تسکین  داد و خشم خود را فرو  برد.

این عادت عموم نظامیان آندوره بود ، که هرجا معاملۀ به مثل می دیدند جملۀ « شما محکوم به اعدام هستید» را که  اکثر بسیاربیمورد هم بود، برزبان میراندند. محکوم؟ آنهم به اعدام!،  برای کدام جرم؟ و بحکم  کدام محکمه؟ معلوم نبود ولی سرکارافسربدون اینکه بفهمد چه می گوید و اندازه ای برای قلمبه  گوئی خود قائل شود، اینجمله را برزبان میراند.  

 نزاع  لفظی ومشاجره و ردّ و بدل شدن حرفهای ناروا و توهین آمیز، میان  یک وزیر ویک وکیل ، در داخلۀ مجلس قابل شکایت برئیس مجلس است. سردارسپه همین کار را کرد  و هیئت  رئیسه، البتّه باید  تحقیقات مقدّماتی ، دراین واقع را برهرکاری مقدّم  دارند. تحقیقات ازشهود و چگونگی وقوع مشاجره ، مدّتی وقت گرفتظهرشد و موقع مجلس علنی گذشت و استیضاح به عصر موکول گشت.

قبلاً قراربوده است که وقتی استیضاح کنندگان، بعد ازاستیضاح، بمنزل های خود بر می گردند، طرف  بی مهری ملّت واقع شوند، که تلافی حرفهای زننده ای که ناگزیردرضمن مذاکرات استیضاحی  زده اند، در آمده و طرفداران ملّت، ازرئیس  الوزرای محبوب، ظاهر  شده باشد. اما نایب  چلوئی  بدبخت، که مأمور اجرای این کتک کاری  و توهین بود، خبر نداشت که استیضاح به عصر موکول شده است و تیر از شصت رفته، ناگزیر به هدف می رسید.

    بنابراین،همینکه مدرّس و حائری زاده و میرزا علی کازرونی ازمجلس  خارج شدند، که برای نهار، بمنزلها بروند وازجلومسجد سپهسالارگذشته، به سمت کوچۀ پشت مسجد پیچیده و ازجلو کاروانسرای  وقفی مسجد رد  شدند، ناگهان  گرفتار تعرّض و حملۀ  این مزدوران  نظمیه  گشتند. نایب چلوی، که رئیس جمعیت بود،  سیلی  به مدرّس  زد. میرزا علی اکبر کازرونی  چماقی دریافت کرد، که تا چند روز بستری بودبرای حائری زاده  هم،  چماقی حواله شد،  که  اگر بداخلۀ خانۀ خانم مظاهرپناه نبرده  بود،  او هم بستری می شد،  ولی در نتیجه ، عمامه از سرش افتاد  و به یغما رفتاز صدای هیاهو، کاروانسرادار و حمالهای  کاروانسرای وقفی  مسجد،  که به مناسبت تولیت مدرّس همه ازمریدان او بودند، بیرون ریخته، کسبۀ خیابان هم جمع شدندمهاجمین هم همینکه هوا  را پس  دیدند، فرار کردندو حامیان  آقایان را به خانه ها رساندند.

 این حسن خدمتها را نظمیه بجا می آورد. میدانیم ریاست نظمیه، بعد از وستداهل نصیب سرکار  سرهنگ محمد خان آن روز و تیمسار  سرتیب  محمّد درگاهی  امروز،  شده بود. این آقایان سرتیپ که اسم  درگاهی  راهم  بعنف و تشر رفتن  به آقای دبستانی نمایندۀ  کرمان بخود تخصیص داده است، همانست که در کودکی ، هنگامیکه  درمدرسۀ علمیه درس  می خوانده، در سر هرکار پوچی  برای رفقای خود چاقو می کشیده و بهمین  جهت، در مدرسه به محمد چاقو ملقب  شده بود و بعدها هم، ماجراجوئی او با سرلشکر ضرغامی ، موجب  خانه نشینی  او گشته است. این سرکار، یا تیمسار در ریاست نظمیۀ خود، دراین شهر از ایندسته  گلها  زیاد به آب  داده و بجای  کلاه، از این قبیل سرها ، برای صاحب کار خیلی برده است.

گرفتاری محمود بیچاره، بجای اصغرقاتل بروجردی ، یکی ازهزارفقره فجایع عملیات اوست.  انتصاب  این شخص ماجراجوی بی پروا ، که  در کارهای  او ابداً وجدان و انصاف  راهی نداشته است، بعقیدۀ  من یکی  از گناهان  نبخشیدنی  سردار سپه است، که  نام  بلند رضا شاه پهلوی را کوچک می کند.

باری، عصربه ساعت مقرّر، مجلس برای استیضاح منعقد  شد،  وزراء  و وکلا هر یک  برجای خود قرار گفتند. مؤتمن الملک رئیس مجلس بذیل ورقۀ استیضاح نظر افکنده،  علی المعمول، اسم اولی و  دومی و سومی و چهارمی و پنجمی  را،  یکی  بعد از دیگری  خواند. همه غایب بودند. به اسم ملک الشعرا رسیده آقای بهار ازجا  برخاست و بعد از تشریح واقعات قبلی ، که  موجب استیضاح شده و  اوضاع امروز صبح بهارستان درداخلۀ مجلس ، و واقعات بعد از ظهر پشت مسجد ، گفت: رفقای من  در آن اطاق نشسته ، مرا فرستاده اند از مجلس استفسار کنم  که بااین  وضع، برای ما چه تأمینی  در کار است که بتوانیم  مطالب  خود را بگوئیم؟

سلیمان  میرزا ، که  از هول حلیم توی دیک افتاده و تصوّر می کرد، که استیضاح بهمین چند کلمه  سرش هم آمده، برخاست  و بیانات ملک الشعراء  را به پنج قسمت  کرد وهریک را به جمله های خارج ازموضوع وسفسطه های معمولی  خود،  به حساب خودش  جواب  دادولی در حقیقت هیچیک  آنها جواب  ملک الشعراء نبود. ملک الشعراء گفته بود،  در داخلۀ مجلس به مدرّس توهین شده، این آقا جواب می گفت  نظم داخلی مجلس با رئیس مجلس  است. ملک الشعراء  گفته بود، در بیرون با چوب و چماق  بما حمله کرده،  دست کازرونی را شکسته اند،  این آقا می گفت، جلوگیری آن با دولت است و هیچ نمی خواست خودش را آشنا  کند،  که جمعیت  صبحی را خود  ایشان و دولت ، برای  توهین و مرعوب  کردن مدرّس ، برانگیخته و چماق لوهای  بعد از ظهر را هم  دولت  به کتک کاری واداشته است و چون  سلیمان میرزا به تصوّر اینکه  استیضاح بهمین مختصر بر گذار شده است، درآخرنطق خود افزوده بود: رأی  با آقایان است.ت

 رئیس مجلس برای توضیح گفت این یک مقدّمه ایست، که  ایشان ، ملک الشعراء، برای استیضاح  خود قرار  دادند. هنوز وارد  استیضاح  نشده اند.

 سپس ، ملک الشعرا برخاست، و بعد ازردّ پرچانگی های سلیمان میرزا، بطورکلّی گفت من استیضاحی  نگردم. فقط  گفتم  با  این وضع  ما امنیت  نداریم، و پرسیدم  آیا می توانید  مصونیت ماراقبول  کنید؟  اگر  می توانید، بیائیم  حرفهای  خودمان را بزنیم  والّا برویم خانه هامان!

 دراینجا بازخلط مبحث به میان می آید. چند نفر، ازجمله سید یعقوب که می خواست  دربادنجان دور قاب چینی ازسلیمان میرزا عقب نیفتد، مطالب  بی موضوعی  پیش آورد، و بالاخره رئیس، به تنفّس  خاتمه به این پرچانگی داد.

در جلسۀ  بعد از تنفّس جناب آقای بهار گفت، من  برفقا  مذاکرات مجلس  را گفتم: آنها می گویند، با وضعیت حاضر، ماتأمین نداریم، و استیضاح خود را مسکوت می گذاریم، و  از مجلس  خارج  شد.

بازهم پرچانگی  زیاد شد. بالاخره  سردار سپه  تقاضای رأی  اعتماد کرد، و بالاتفاق رأی اعتماد  به او دادند!

 ازصورت  مجلسی که من تحت  نظر دارم ، معلوم  نمی شود، که وجیه الملّه ها، مانند مشیر الدوله و مستوفی الممالک و تقی زاده  و دکتر مصدق  و حسین علا  هم در این  جلسه حاضر بوده اند یا نه ؟  ولی درهر حال، رأی اعتماد به اتّفاق  آراء بوده است!

معهذا بعد از این استیضاح مسکوت عنه، در رفتارعمّال سردار سپه ، چه  در داخل وچه درخارج  مجلس؛  نسبت به اقلّیت، فی الجمله  تعدیلی حاصل شدسرادرسپه  هم درکابینه  اصلاحی بعمل  آورد.آن یکنفرسوسیالیست، میرزا قاسم خان صوراسرافیل، که کفیل وزارت داخله بود، و مستشارالدوله  و مدیر الملک  و معاضد السلطنه  از هیئت  وزراء خارج ،  و ادیب السلطنه  و سردار اسعد و مشارالملک و سردارمعظّم ، تیمورتاش  وارد کابینه  شدند. فروغی وزیر مالیه ، و  مشارالملک بجای او وزیر خارجه  شد،  و سردار سپه هم ،  بعد از چندی برای تمشیت کارهای لرستان سفری به آنجا کرده، مقدّمات برهم زدن  کمیتۀ  قیام سعادت  را فراهم ساخت.( 4 )  

ملک الشعراء بهار می نویسد: با وجود رأی اعتمادی که به دولت داده شد، اکثریت مجلس و رجال تازه ای که به حمایت سردارسپه  پیدا شده بودند ، مانند سردارمعظّم و برخی مثل مشارالملک و سرداراسعد  از این پیشامد استفاده کردند، و موفّق شدند دولت سابق را بیندازند.

توضیح آنکه دولت تا این ساعت تحت نفوذ تقریبی سوسیالیستها وحزب تجدّد بود، چه دو وزیراز سوسیالیستها در کابینه بود. بعد از استیضاح، دیپلوماتهای جدید مانند  تیمورتاش (سردارمعظّم و فیروز ( نصرت الدوله) و داور و دیگران که چندی بود بازیگران اکثریت جدید شده بودند و رشتۀ  ارتباط خود را با اقلّیت  نیز قطع نکرده بودند، داخل  کارشده وموفّق شدند دولت را با توافق نظر سردار سپه به استعفا وادارند؛  لذا دولت روز بعد استعفا داد و دولت جدید به طریق زیر معرفی گردید

سردارسپه : رئیس الوزرا و وزیر جنگ،

ذکاء الملک : وزیر مالیه،

مشار الملک : وزیر خارجه،

امیر اقتدار: وزیرداخله سردار اسعد : وزیر  پست و تلگراف،

سردارمعظم : وزیر فواید عامّه،

ادیب السلطنه: وزیرعدلیه،

مشارالدوله : کفیل وزارت معارف. ( 5 )     

 

   توضیحات و مآخذ:‏

‏1 –  حسین مکّی ‏ « تاریخ بیست ساله ایران  »-  جلد سوم  ، نشر ناشر– ‏چاپ سوم – 1363 –  ‏‏ صص 133 -125 ‏

2 – محمّد تقی ملک الشعرا بهار «تاریخ مختصر احزاب سیاسی» جلد دوّم  – ‏ناشر: امیر کبیر-‏‏1363 ‏‏‏‏– صص  138 – 133‏

‏3  ‏:  مشروح مذاکرات  مجلس شورای ملّی  «دورۀ پنجم »  جلسه چهل و هشت

‏‏4- عبدالله مستوفی «شرح زندگانی من » – جلد سوّم – چاپ چهارم –  1377 – ‏انتشارات زوّار   صص 631  – 626 ‏‏

5 –   محمّد تقی ملک الشعرا بهار «تاریخ مختصر احزاب سیاسی» جلد دوّم  ‏ – ص 144 ‏

 

میلسپو و مستشاران مالی آمریکایی در ایران 1927- 1922- 

* غارت عشایر آذربایجان – 1924‏

 

محمد قلی مجد  می نویسد: در اوخر تابستان1924، روابط میلسپو و رضا خان شدیداً شکر آب شده بود. یک مشکل ‏همیشگی، مسئله بودجه وزارت جنگ بود. یکی دیگر اصرار میلسپو بر این بود که رضا خان باید ‏حساب و کتاب طلا و اشیاء قیمتی را که ارتشش از عشایر آذربایجان گرفته بود؛ به ویژه جواهرات ‏و اشیاء قیمتی اقبال السلطنهکه از رؤسای عشایر باکو بودپس بدهد.‏

در سال 1923، ارتش رضا خان عشایر آذرباجان را سرکوب کرد، زمین هایشان را گرفت و اشیاء ‏قمیتی شان را به غارت برد. تلاش دکتر میلسپو برای مشخص کردن سر نوشت این اشیاء قیمتی ‏واکنش تند رضا خان را به دنبال داشت. این موضوع در چندین گزارش دیپلماتیک ذکر شده است ‏که از روی آن ها می توان شواهدی را باز سازی کرد. علاوه بر این، مدت ها پس از «آرام سازی» ‏آذربایجان، اخاذی ها و باج گیری های رضا خان از مردم تیره بخت آن منطقه ادامه داشت. در ماه ‏نوامبر 1924، نمایندگان ایل شاهسون آذربایجان به تهران آمدند. موری در اینباره می نویسد: ‏‏«یکی از قسمت های جذاب نزاع «اربابان باج گیر» وقتی بود که نمایندگان ایل شاهسون و ایلات ‏دیگر آذریابجان در روز 25 نوامبر وارد تهران شدند. سردار سپه بیشتر از یک سال پیش آن ها را ‏خلع صلاح و مطیع فرمان خود کرده بود. این جنگجویان متهور و جان سخت کوهستان، به تهران ‏آمده بودند تا دشنه ی مرصع گرانقیمتی را به نشان این که سردار سپه ارباب و صاحب اختیار آن ‏هاست به او هدیه کنند.» (1)‏

در روز 17 آگوست، میلسپو با ارسال نامه ای به وزارت جنگ از آن ها خواست تا پاسخ بدهند که ‏چه بر سر باج هایی آمده که ارتش از عشایر آذربایجان گرفته است:‏

وزارت جنگ:‏

چندین ماه پیش، وزارت جنگ تعدادی سکه خارجی را که ظاهراً توسط ارتش در آذربایجان جمع ‏آوری شده بود تحویل ضرابخانه داد. ضرابخانه پس از ضرب مجدد سکه ها، مبلغ 65/ 61231 ‏قران به ارتش تحویل داد، و اطلاع یافته ام که وزارت جنگ مبلغ 120.000 قران به یک صراف ‏فروخته است. آن وزارت هنوز هیچ حساب و کتابی بابت مبلغ 65/ 181.231 قران تحویل نداده ‏است. در مبلغ فوق از منبع دیگری غیر از خزانه ی کل به دست ارتش رسیده، طبق قانون باید در ‏حکم در آمد به خزانه ی کل واریز می شد. اگر آن وزارت نتواند مدرکی دال بر این که مبلغ فوق ‏الذکر را طبق مجوزات قانونی دریافت کرده ارایه بدهد، ناگزیر وظیفه دارم این مبلغ را از بودجه ‏ماه سرطان [ژوئنجولای] آن کسر کنم. امید است که در اسرع وقت اطلاعات کامل در اختیار این ‏جانب قرار دهید.‏

ای. سی. میلسپو، مدیر کل مالیه ها (2)‏

نامه ی میلسپو پاسخ تند رضا خان را به دنبال داشت:‏

مدیر کل مالیه ها

عطف به نامه شماره 3829 شما درباره سکه های خارجی و ضرب آن ها به سکه های ایرانی، ‏باید بگویم از آن جایی که امور مزبور به مسایل داخلی وزارت جنگ مربوط می شود، وزارت مالیه ‏حق دخالت در آن ندارد.‏

رضا، وزیر جنگ و سردار سپه. (3)‏

نامه ی بالا بخصوص وقتی معنای بیشتری پیدا می کند که بدانیم هنوز مطلقاً هیچ حساب و کتابی از ‏وزارت جنگ دریافت نکرده ایم، و این که همه می دانند که می توان ماهیانه تا حدود احتمالا ‏‏200.000 تومان در وزارت جنگ صرفه جویی کرد، و این که ارتش اموال و وجوهی را جمع ‏آوری کرده که هنوز به خزانه تحویل نداده است، و خیلی بیشتر از مبلغی است که در نامه ی ‏شماره 3829 خود ذکر کرده ام. علاوه بر این، می خواهم توجه شما را به این نکته جلب کنم که ‏پس از تصویب بودجه ای بالغ بر 9.400.000 [تومان] برای سال جاری، وزارت جنگ بدون ‏مشورت با من لایحه ای را برای تصویب یک اعتبار 500.000 تومانی دیگر به مجلس ارایه داد. ‏هم چنین، مایلم بدانید که پس از تلاش های بی نتیجه ای که در تمام طول این مدت در ایران مبذول ‏کردم تا وزارت پست و تلگراف را وادار کنم حساب در آمدها و هزینه هایش تحت نظارت ما در ‏آورد، نهایتاً مجبور شدم به آن وزارتخانه دستور بدهم که مبلغ 125.000 تومان را بابت بودجه ‏ماه سرطان [ژوئن،جولای] وزارت جنگ به آن وزارت بپردازد.‏

وزیر جنگ، که رئییس کابینه هم هست، می تواند از قدرت و نفوذش بر وزارت خانه های دیگر ‏استفاده کند، ولی نمی خواهد وزارت پست و تلگراف را وادار به پرداخت این مبلغ به وزارت جنگ ‏کند. به عبارت دیگر، او توقع دارد که ما بودجه وزارت جنگ را بپردازیم، بدون این که هیچ کمکی ‏به کنترل در آمدها و هزینه های وزارت پست و تلگراف به ما بکند؛ او انتظار دارد که ما تمام ‏بودجه وزارت جنگ را که بالغ بر 45 درصد کل بودجه مملکت است، بپردازیم، با این که همین ‏حالا هم یک ماه هزینه های دولت را نپرداخته ایم، و حداقل یک میلیون تومان کسری داریم؛ او هم ‏چنین توقع دارد که ما تمام اعتبارات اضافی را که از مجلس می گیرد پرداخت کنیم؛ و بالاخره توقع ‏دارد همه ی این کارها را بدون بررسی حساب و کتاب های وزارت جنگ و بودن این که از آن ‏بخواهیم پولی را که به طور غیر قانونی به دست آورده به خزانه بریزد، انجام بدهیم. بدیهی است ‏که این مطالبات نا معقول از خرانه، بدون هیچ گونه مساعدتی در جمع آوری و کنترل در آمدها، هر ‏گونه تلاش موثر برای سر و سامان دادن به مالیه ها را غیر ممکن می سازد. (4)‏

موری متعاقباً درباره غارت عشایر توسط ارتش با میلسپو گفتگو کرد. او سپس درباره این موضوع ‏با ذکاء الملک فروغی، وزیر مالیه رضا خان، به صحبت نشست که گزارش آن ها در تاریخ 24 ‏سپتامبر 1924 برای وزارت امور خارجه ارسال شد:‏

بار دیگر در تاریخ 5 سپتامبر، در گفتگویی که با دکتر میلسپو داشتم، مفصلاً درباره غیر ممکن ‏بودن ادامه کارش در مدیریت کل مالیه ها صحبت کرد، و گفت مگر این که در این مدت تحولی در ‏ذهنیت و نگرش رییس الوزاراء [رضا خان] اتفاق بیفتد که او بتواند کارش را ادامه بدهد. میلسپو ‏شدیداً از خودخواهی های رییس الوزارء شکایت داشت و می گفت به رغم همه ی مشکلاتی که ‏مستشاران مالی با آن مواجهند، [رضا خان] اصرار دارد که هیچ کاهشی در بودجه وزارت جنگ ‏صورت نگیرد و نامه ای را از سردار سپه (رضا خان) به من نشان داد که او را به دلیل پیشنهاد ‏چنین چیزی سخت ملامت کرده بود. میلسپو پیشنهاد کرده بود که به دلیل کسری یک میلیون دلاری ‏بودجه سال جاری، لازم است که بودجه ی همه ی وزارتخانه ها از جمله وزارت جنگ را کاهش ‏بدهند. دکتر میلسپو هم چنین نامه دیگری از سردار سپه نشانم داد که او را به دلیل استعلام درباره ‏ی پول های طلا و نقره ای که ارتش از عشایر آذربایجان گرفته بود شدیداً سرزنش کرده بود. می ‏گویند سال گذشته که ارتش ایران عشایر آذربایجان را سرکوب و اقبال السلطنه، رییس ثروتمند ‏ترککرد ماکو، و روسای ترک ایل شاهسون را دستگیر و همه ی ثروت نامشورع شان را از ‏جیبشان خالی کرد، مبالغ هنگفتی پول طلا و نقره به دست ارتش افتاد. شدت لحن سردار سپه بدون ‏شک به این مسئله بر می گردد که قرار بود اقلیت مجلس بابت همین غنایم دولت را در 19 آگوست ‏استیضاح کند، که چنین اتفاقی نیفتاد. غیر معقول نیست که اگر فکر کنیم رییس الوزراء بلافاصله به ‏تبانی مدیر کل مالیه ها و اقلیت مجلس برای بی آبرو ساختنش مشکوک شده باشد. میلسپو هم ‏چنین متذکر شد که از نظر او اقدام رییس الوزراء، در چند ماه پیش، در تقدیم لایحه ای برای ‏اعطای یک اعتبار اضافی 500.000 تومانی به وزارت جنگ جهت پوشش هزینه های سرکوب ‏شورش های لرستان کاملاً غیر موجه بوده است.‏

از نظر دکتر میلسپو، رئیس الوزراء از دولت می خواهد که این لوایح را علاوه بر بودجه هنگفتی ‏که قبلا [به وزارت جنگ] تخصیص یافته، بابت عملیات های نظامی ارتش بپردازد تا خودش بتواند ‏غنایم را برای استفاده شخصی اش، به جیب بزند. از نظر مدیر کل مالیه ها [ میلسپو] اگر ایران ‏بخواهد از مصایب مالی کنونی اش نجات پیدا کند، باید بودجه وزارت جنگ راهر ساله به میزان ‏یک میلیون تومان کاهش بدهد تا این که به 6 میلیون تومان برسدکه گمان او برای حفظ ارتشی با ‏استعداد 30 تا 40 هزار نفر کاملاً معقول است. (5)‏

فردای همان روز، یعنی 25 سپتامبر، موری با فروغی ملاقات کرد. موری صحبت های خود را با ‏فروغی و هم چنین پاسخ فروغی به غارت عشایر توسط رضا خان را این طور گزارش داده است:‏

‏[فروغی] در ارتباط با تصاحب طلا و نقره های اقبال السلطنه توسط رضا خان گفت که هیچ علاقه ‏ای به این مسئله ندارد و حتی مبلغ واقعی آن را نیز نمی داند، و افزود که سرکوب آذربایجان خیلی ‏مهم تر از این حرف هاست؛ زیرا این ولایت برای اولین بار در طول سال های گذشته، بجای این که ‏برای گذران امورش از دولت مرکزی بودجه بگیرد، دارد به دولت مرکزی مالیات هم می دهد. او ‏هم چنین توجه من را به این نکته جلب کرد که هر چند ممکن است رییس الوزراء طلا و نقره به ‏دست آمده را برای مصارف شخصی اش نگه داشته باشد، ولی همه اموال این رییس ثروتمند ‏عشایر را ضبط و به دولت تحویل داده است. (6)‏

نامه محرمانه میلسپو به دالس درباره رضا خان

در تاریخ 20 سپتامبر، میلسپو دو نامه برای آلن دبلیو دالس، رییس بخش امور خاور نزدیک ‏‏[وزارت امور خارجه آمریکا] نوشت؛ که یکی از آن ها یک گزارش محرمانه ی 15 صفحه ای ‏درباره وضعیت ایران و مشکلات هیأت مالی آمریکایی بود. سه صفحه اول این سند (که در نوشتن ‏آن از سربرگ رسمی وزارت مالیه استفاده شده است) درباره ی روابط سفارت آمریکا با هیات ‏مستشاران مالی است. بقیه نامه درباره ی اقدامات رضا خان و شرایط اقتصادی ایران است. گزیده ‏ای از این سند طولانی را در این جا خواهیم آورد. در سال 1924، رضا خان مشغول انتقال مبالغ ‏هنگفتی پول به بانک های خارجی بود. میلسپو هم چنین از قتل فجیع یکی از حسابدارهای وزارت ‏جنگ خبر می دهد که اطلاعاتی در اختیار مدرس و هیات مالی آمریکایی قرار داده بود. رییس ‏الوزراء، وزیر جنگ و سردار سپه که در این گزارش به آن ها اشاره شده است، همگی رضا خان ‏هستند.‏

عملاً همه گرفتاری های هیات آمریکایی به رابطه شان با رئیس الوزرای فعلی مربوط می شود. ‏البته نباید فراموش کرد که رییس الوزرای فعلی، یا همان سردار سپه، از زمان ورود هیات ‏آمریکایی به ایران، و حتی قبل از آن، وزیر جنگ هم بوده است. از همان ابتدا، سیاست آشتی ‏جویانه ای با وزیر جنگ در پیش گرفتیم تا از حمایت های ارتش برای جمع آوری مالیات ها بر ‏خوردار شویم. طبیعتاً هدف ما تخصیص بودجه کافی برای ارتش هم بود تا بتواند امنیت و نظم ‏کشور را حفظ کند. ولی متوجه شدیم که بودجه ارتش خیلی زیاد است، و تقریبا 50 درصد کل ‏بودجه مملکت بالغ می شود، که هنوز هم همین طور است. احساس کردیم می توانیم گوشه ای از ‏منابعی را که وزارت جنگ به هدر می دهد کاهش دهیم، تا بدین ترتیب هم هیات آمریکایی را جا ‏بیندازیم و هم کارمان را شروع کنیم. بدیهی است که هر هیاتی که وظیفه ی سر و سامان دادن به ‏مالیه های یک مملکت و ایجاد اعتبار برای آن در خارج را دارد نمی تواند نسبت به هدر رفتن منابع ‏بی اعتنا باشد، بخصوص وقتی کمک هایی را که توقع دارد نمی بیند و برخی صرفه جویی ها برای ‏ادامه کارش حیاتی است.‏

اگر اشاره به بودجه خیلی زیاد وزارت جنگ [برای اثبات اتلاف در این وزارتخانه] کافی نیست، ‏هزینه های غیر ضروری آن وقتی روشن تر می شود که بدانیم رییس الوزرای فعلی که چند سال ‏پیش یک سرباز صفر قزاق بیشتر نبود و جلوی درب سفارت بریتانیا نگهبانی می داد، حالا دو خانه ‏ویلایی در تهران، چندین روستا در مازندران، و چند دستگاه اتومبیل دارد؛ و این که طبق گزارش ‏منابع موثق، چند ماه پیش مبالغی در حدود 200.000 دلار به اروپا فرستاده است؛ این که مبلغ ‏‏40.000 تومان به وزارت فواید عامه «هدیه» کرده است؛ این که، طبق گزارش منابع موثق، ‏عادت داشته به خزانه وزارت جنگ برود و چندین دسته اسکناس بدون این که آن ها را بشمارد به ‏جیبش بگذارد؛ این که شایع است که فرماندهان ارشد ارتش در چند سال گذشته ثرتمند شده اند؛ ‏این که اخیراً تعدادی هواپیما، تانک، خودروی زرهی و تجهیزات بی سیم خریداری شده که هر چند ‏ممکن است مفید باشد، اصلاً واجب نیست؛ و بالاخره این که وزارت جنگ هیچ حساب و کتابی به ‏وزرات مالیه پس نداده است، هر چند سردار سپه در اولین ملاقاتش با من قول چنین کاری را داده ‏بود. وقتی که داشتیم بودجه سال 1303 (سال بودجه کنونی، 1924) را آماده می کردیم، با وزیر ‏جنگ صحبت کردم و او را متقاعد ساختم که به بودجه 9.400.000 تومانی، که معادل بودجه ‏سال گذشته اش بود، رضایت بدهد. با وجود این، در بودجه سال 1303 ردیفی برای مالیات های ‏جدید در نظر گرفته بودیم که طبق برآورد ما 1.000.000 تومان درآمد ایجاد می کرد. من به ‏سردار سپه توضیح دادم که اگر این مالیات ها تحقق نیابد، از عهده ی هزینه های پیشنهادی بر ‏نخواهیم آمد. او بودجه را قبول کرد و قول داد که لوایح مالیاتی را از تصویب مجلس بگذراند. ‏وقتی که مجلس تشکیل شد، او به جای این که هیچ علاقه ای به برنامه بودجه یا لوایح مالیاتی ‏نشان بدهد، هفته ها وقت ارزشمند را تلف کرد تا مجلس را وادار به تصویب نظام جمهوری (یعنی ‏دیکتاتوری) کند.‏

در همین حال، او که رییس دولت هم بود، وزیر مالیه ای به نام مدیر الملک را سرمان خراب کرد ‏که هیچ هدفی نداشت جز ایجاد گرفتاری و بی آبرویی برای آمریکایی ها. با این که مکرراً از رفتار ‏مدیر الملک به رییس الوزراء شکایت می شد، او نه فقط مدیر الملک را در پستش نگه داشت، ‏بلکه بر خلاف رؤسای سابق دولت، مجدانه از مشورت با من بر سر مسائل مالی پرهیز می کرد، و ‏با این فرض که من باید مطیع اوامر او باشم کارهایش را انجام می داد، حتی در ارتباط با مسائلی ‏که به موجب قرار دادم صراحتاً در حوزه صلاحیت من بود. پس از این که مجلس طرح جمهوری را ‏رد کرد، نمایندگان دست به کار بررسی بودجه شدند، و شکی ندارم که به تحریک مدیر الملک، ‏شروع به انتقاد های احمقانه و حمله به هیأت آمریکایی کردند. یکی – دو ماه هم به همین منوال ‏گذشت، و بعد از آن که کمیسیون بودجه ی مجلس پیشنهاد مالیات های جدید را رد کرد و دست به ‏کار کاهش بودجه وزارت مالیه شد، نزد رئیس الوزراء رفتم و صریحاً به او گفتم که تحت چنین ‏شرایطی هیچ کاری پیش نمی رود. در نتیجه ی صحبت هایی که با او کردم، به وزرای کابینه اش ‏دستور داد تا از ما حمایت کنند، روزنامه ها را ساکت کرد و بیانیه ای به امضای خودش در ‏روزنامه ها به چاپ رساند که دولت از کار هیأت آمریکایی کاملاً رضایت دارد. بعد از این ماجرا، ‏انتقادها و حملات نمایندگان مجلس تا حدود زیادی کاهش یافت، ولی کمیسیون مجلس هیچ تمایلی ‏برای کاهش هزینه های دولت و یا حتی تصویب بودجه در هر فُرم و قالبی نداشت.‏

در همین اثنا، مدرس، رهبر جناح اقلیت مجلس، که در نتیجه ی نقشش در شکست جنبش جمهوری ‏قدرت تازه ای احساس می کرد، به طور خصوصی می گفت که باید از بودجه وزارت جنگ کاسته ‏شود، و یک اعلامیه هم پخش شد که در آن بودجه ی واقعاً ضروری وزارت جنگ را در حدود ‏‏6.000.000 تومان در سال برآورد کرده بود. چند روز پس از پخش این اعلامیه، جسد سر ‏بریده ای پشت یکی از دروازه های مجلس پیدا کردند که معلوم شد جسد یکی از حسابداران وزارت ‏جنگ است، که می گویند اعلامیه فوق را تهیه کرده بود. ایرانی ها به وحشت افتاده اند. دلایلی ‏دارم که مردم و نمایندگان عموماً با موضع ما موافقند، ولی کسی جرأت ندارد علناً آن را تأیید کند، ‏و فقط بی پرواترین آدم ها هستند که به ما می گویند با موضعمان موافقند. نباید انتظار داشت که ‏ایرانی ها به سفارت آمریکا بروند و از کاهش بودجه ی [وزارت] جنگ حمایت کنند. بنابراین، از ‏وزارت امور خارجه انتظار دارم این نکته را درک کند که هر گونه عقب نشینی ما در این ارتباط نه ‏فقط مشکلات بودجه ای جدی تری برای مان ایجاد خواهد کرد، بلکه حمل بر ضعف ما خواهد شد، ‏و موقعیت هیأت آمریکایی را حتی ضعیف تر از آن چه هست خواهد کرد. (7)‏

وقتی سر و کار آدم با جسد های سر بریده بیفتد که در بیرون از دروازه های مجلس ایران پیدا شد، ‏کدام مجلس یا مردمی است که وحشت نکند؟ با چنین تاکتیک هایی، مسلم بود که بودجه ی گزاف ‏وزارت جنگ حتما تصویب خواهد شد.‏

موری در این باره می نویسد: «احترماً به اطلاع وزارت امور خارجه می رساند که مجلس در ‏جلسه فوق العاده مورخ دوم دسامبر خود، بودجه وزارت جنگ را برای (باقیمانده) سال بودجه ‏کنونی که در 21 مارس 1925 خاتمه می یابد و بر 9.200.000 تومان خواهد بود، به طور ‏جداگانه و با اکثریت آراء به تصویب رساند.»(8) به رغم کشته شدن حسابدار وزارت جنگ، برخی ‏نمایندگان با شجاعت تمام با بودجه آن وزارت مخالفت کردند:‏

در جلسه ی اضطراری مجلس، که بعد از ظهر روز دوم دسامبر برگزار شد، بودجه وزارت جنگ ‏با 77 رأی موافق به تصویب رسید. نمایندگان جناح اقلیت مجلس، نظیر حائری زاده، و مدرس، ‏شدیداً با تصویب این بودجه مخالف بودند، و از نظر آن ها بودجه 9.200.000 تومانی بسیار ‏بیشتر از نیازهای وزارت جنگ بود. حائری زاده پیشنهاد داد که بودجه آن وزارت به ‏‏6.000.000 تومان کاهش یابد، چرا که پرسنل واقعی ارتش ایران فقط 20.000 نفر است. ‏مدرس هم معتقد بود که ارتش ایران بیشتر از 18.000 [نفر] نیرو ندارد، ضمن این که «مارشال ‏های» آن خیلی بیشتر از حد معمول هستند. سردار معظم، وزیر فواید عامه، اظهار داشت که ارتش ‏‏42.000 نفر پرسنل دارد و حتی یک نفر آن ها هم اضافی نیست. دولت در لایحه ای که برای ‏تصویب بودجه به مجلس فرستاد، اظهار کرده بود که پرداخت هزینه های وزارت جنگ و حقوق ‏سربازان در درجه اول اهمیت قرار دارد.‏

پی نوشت ها :‏

‏*فصل سوم کتاب: «‏Great Britain & Rezashah: The Plunder of Iran, 1921-‎‎1941 C 2003‎‏»‏

‏1- موری، گزارش شمـ 16 (1319/ 00، 891)، مورخ 19 دسامبر 1924.‏

‏2- نامه ی میلسپو به موری، شمـ 3829 (51,‏A/ 197 891‎‏)، مورخ 5 سپتامبر 1924.‏

‏3- نامه رضا خان به میلسپو، مورخ 25 آگوست 1924، ضمیمه گزارش شماره ی (51,‏A/ 197 ‎‎891‎‏)، مورخ 5 سپتامبر 1924.‏

‏4- نامه ی میلسپو به موری، شمـ 3829 (51,‏A /197 891‎‏)، مورخ 5 سپتامبر 1924.‏

‏5- موری، گزارش شمـ 637 (51,‏A/198 891‎‏)، مورخ 24 سپتامبر 1924.‏

‏6- همان.‏

‏7- نامه ی میلسپو به دالس، شمـ (51,‏A /202 891‎‏)، مورخ 20 سپتامبر 1924.‏

‏8- موری ، گزارش شمـ 776 (369/ 51 ،891)، مورخ 3 دسامبر 1924.‏

منبع دکتر محمد قلی مجد میلسپو و مستشاران مالی آمریکایی در ایران 1927- 1922-ترجمه: مصطفی امیری   فصلنامه مطالعات تاریخی ، سال ششم، شماره 27

انقلاب اسلامی ۸۲۴ از ۶ تا ۲۰ فروردین ۱۳۹۲

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید