* آغاز بحران اقتصادی
هارت نکتههایی درباره دلایل بحران اقتصادی 1930 ذکر میکند:
احتراما به عرض میرساند که اوضاع مالی ایران هر روز وخیمتر میشود. در همین ارتباط، توجه شما را به پاراگراف آخر گزارش کنسولگری در تهران، به تاریخ 24/26 ژوئیه 1930 جلب میکنم:
«گویی سکانداران اقتصاد ایران دچار دستپاچگی شده و به جای انداختن بار، عقل سلیم را برای نجات این کشتی غریق به دریا انداختهاند.» شکی نیست که حتی اگر دولت ایران سیاست آشکارا غیرعملی تعیین نرخ ارز بدون تثبیت آن با استفاده از ذخایر ارزیاش را پیش نمیگرفت، باز هم کشور از بحران اقتصاد جهانی لطمه میدید. این سیاست به تصویب قانون کنترل اسعار خارجی انجامید که دارد تجارت ایران را نابود میکند و درآمدهای گمرکی ایران را که درآمد عمده دولت است به قدری کاهش داده که یک کسری بزرگ در بودجه تقریبا ناگزیر مینماید. در همین ارتباط، سفیر ترکیه زمستان گذشته گفت ایران اصلا دچار بحران اقتصادی نبود تا اینکه دولت با سیاست احمقانهاش چنین بحرانی را ایجاد کرد. عموم مردم در تهران معتقدند که بحران سختی در راه است؛ یعنی طی یک تا دو ماه آینده، مگر اینکه کاری برای بهبود اوضاع انجام شود. در تاریخ 28 ژوئیه، روزنامه ایران با چاپ مطلب صریح و بیسابقهای اشاره کرد که حقوق کارمندان وزارت اقتصاد که از 21 مارس 1930 تا آن موقع پرداخت نشده بود، «هفته آینده پرداخت خواهد شد.» طبق اخباری که سفارت شنیده است کارمندان دولت، به غیر از ارتشیان و مقامات دربار، چندین ماه است که حقوق نگرفتهاند.
چنانکه ویلارد در گزارش ماه اوت خود مینویسد، تصویب قانون متمم کنترل اسعار خارجی بحران را از آنچه بود هم بدتر کرد.
همانطور که انتظار میرفت، صادرکنندگان به جای اینکه ارز خود را به دولت تحویل بدهند یا خود را گرفتار پیچ و خم چنین معاملاتی بکنند، عطای تجارت را به لقایش بخشیدهاند. بدین ترتیب، تصویب قانون جدید، که فقط یک ماه است دارد اجرا میشود، به جای بهبود اوضاع در واقع نقض غرضی بیش نبوده است.
در حکم نمونهای از تاثیرات منفی قانون فوقالذکر بر صادرات، گزارش شده است که از زمان تصویب این قانون هیچ محمولهای از بندر بوشهر به خارج از کشور صادر نشده است و از بندر پهلوی هم خبر رسیده است که تجار ایرانی هیچ کالایی برای صادرات به بندر نبردهاند. تجار ایرانی ظاهرا تمایلی به گرفتار شدن در روند تشریفات اداری لازم برای صدور کالاهایشان ندارند، که همراه با دل چرکینی آنها نسبت به آنچه تصمیم خودسرانه دولت تلقی میکنند، میتوانند صادرات محصولات ایرانی را کاملا فلج کنند.
* برنامههای رضاشاه و تیمورتاش
یک ماه بعد ویلارد مینویسد:
بهرغم تمامی تمهیداتی که به تصویب رسیده است، اوضاع اقتصادی کلا تغییری نکرده و از برخی جهات بدتر هم شده است علیالخصوص در ارتباط با موجودی ارز در بانکها، تا جایی که آنهایی که قصد خرید براتهای ارزی دارند، حتی با داشتن مجوز کمیسیون کنترل اسعار خارجی هم باید جان بکنند تا بتوانند گوشهای از ارز مورد نیاز خود را تهیه کنند.
در حکم نمونهای از کمبود ارز در مملکت قابل ذکر است که یک دانشجوی ایرانی که میخواست برای ادامه تحصیلات تخصصیاش در دانشگاه آمریکایی بیروت به آن کشور سفر کند- که البته دولت ایران چنین چیزی را بسیار تشویق میکند- فقط توانست از 900 دلاری که کمیسیون بابت هزینه سفرش تصویب کرده بود، 100 دلارش را تهیه کند.
به رغم آنکه صادرکنندگان ایرانی به موجب قانون متمم کنترل اسعار خارجی موظف بودند ارز حاصل از صادرات کالاهایشان را به دولت بفروشند، کمبود غیرعادی ارز در مملکت همه ناظران را متحیر ساخته بود. هر ماه فقط پولی که شرکت نفت انگلیس و ایران در داخل مملکت هزینه میکرد، به 80 تا 100 هزار لیره (400 تا 500 هزار دلار) بالغ میشد. پس چه بلایی بر سر این پول میآمد؟ در عین حال، قیمت کالاهای وارداتی شدیدا افزایش یافته و ظرف شش ماه دو برابر شده بود. کسب و کار در ایران فلج شده بود. «در ارتباط با کامیونها، بسیاری از این کامیونها که به صورت اقساطی فروخته شده بودند و به دلیل ناتوانی خریداران در پرداخت اقساط مصادره شدهاند و فقط در حدود 10 درصد از آنها با قیمت خرید به فروش رفتهاند. این خودروها هم اینک در گوشهای افتادهاند و هیچ امیدی نیست که به جادهها برگردند؛ مگر اینکه اوضاع تسهیلات اعتباری بهبود یابد و وضعیت ارزی تغییر کند.»
ویلارد در گزارش خود به مصیبتی که دانشجویان ایران در خارج از کشور به آن گرفتار بودند نیز اشاره میکند. در سال 1930، هزار و صد و شانزده دانشجوی ایرانی در خارج از کشور تحصیل میکردند که از میان آنها 746 نفر به هزینه خانوادههایشان درس میخواندند و 320 نفر بورسیه دولت بودند. «دانشجویان مشغول به تحصیل در انگلستان و آمریکا ماهانه 25 لیره، در فرانسه 20 لیره، در آلمان 17 لیره، در سوئیس 16 لیره و در بیروت و سوریه 10 لیره نیاز دارند. میگویند به دلیل اینکه خانوادهها نمیتوانند ارز کافی برای آنها بفرستند، این دانشجویان تیره بخت در شرایط بسیار بدی به سر میبرند.» ویلارد گزارش میدهد که شرکت نفت انگلیس و ایران ماهانه مبلغ 15 هزار لیره را از محل فروش محصولاتش در ایران به رفع نیاز این دانشجویان اختصاص داده است.
* اوضاع آذربایجان در سال 1930
در ماه اوت 1930، کنسول آمریکا هنری اس. ویلارد به تبریز رفت تا کنسولگری آمریکا در این شهر را تعطیل کند. ده سال بعد، جیمزاس. موس پسر، یکی دیگر از کنسولهای آمریکا سفری به این شهر کرد. مقایسه گزارشهایی که این دو از سفر خود ارسال کردهاند حکایت از وخیمتر شدن اوضاع سیاسی و اقتصادی در طول آن ده سال دارد. اوضاع مصیبتباری که در این دو گزارش توصیف شده است بیانگر آن جنبه از حکومت رضاشاه است که متاسفانه در نوشتهها و آثار از آن غفلت شده است. ویلارد مینویسد که رضاشاه با روشهای ددمنشانه خود مردم را سرکوب کرده و کینهتوزی و یاس را نصیب آنها کرده بود.
احتراما به عرض میرساند که در سفر اخیرم به تبریز برای بستن کنسولگری آمریکا در این شهر، فرصت یافتم تا اجمالا اوضاع سیاسی و اقتصادی استان آذربایجان را نیز که ممکن است برای آن وزارتخانه جالب توجه باشد بررسی کنم. نتیجه مشاهداتم به طور خلاصه موید آن است که مردم این استان اگر واقعا در شرف شورش نباشند، حداقل آشکار از دست دولت ناراضیاند و بسیاری از ساکنین استان معتقدند که اگر تهدیدی متوجه ثبات دولت کنونی شود، تبریز و توابع آن مسلما بلافاصله از آن حرکت حمایت خواهند کرد. فعلا دلیل اصلی نارضایتیها، جدای از رکود تجارت که تاثیر بدی بر کل کشور گذاشته است، ظاهرا همان چیزی است که آدمهای عادی مالیات کمرشکن میخوانند. صحبت از مالیاتهای سنگین نقل همه مجالس است و یاس و نفرت از اینکه چرا دولت باید، آن که طور مردم ادعا میکنند، عملا همه عایداتشان را از دستشان بیرون بکشد احساس غالب مردم است. مردم احساس میکنند که تلاش برای پیشرفت در چنین شرایطی بیفایده است؛ که از نظر من، دلیل اصلی خصومت قابل مشاهدهای است که در تولیدکنندگان کالاهای ایرانی میتواند دید و باعث شده است که صادرات ایران به ویژه در منطقه آذربایجان متوقف شود. مقایسه وضع زندگی افسران ارتش با وضعیت اسفبار عموم مردم به این تنفر دامن میزند.
علاوه بر خصومتی که به دلیل برنامههای مالیاتی دولت در بین مردم ایجاد شده است، اتهام بیکفایتی و فساد اداره مالیه آذربایجان نیز مزید بر علت است. در واقع رییس فعلی مالیه آماج اصلی این اتهامات است که فقط مانده مردم از بالای پشت بام خانههایشان آن را جار بزنند چون صحبت از آن نقل همه مجالس است. تقریبا همه معتقدند که مسببین اخراج هیات میلسپو خائن به مملکت بودند و حتی آنهایی هم که قبلا خواهان اخراج هیات آمریکایی بودند حالا به اشتباه خود اذعان دارند. مکررا از مردم سادهدل شنیدهام که دولت از دکتر میلسپو تقاضا کرده به ایران بازگردد و او به زودی به ایران بازخواهد گشت؛ که این امر حکایت از حمایت و طرفداری روزافزون مردم از اداره منابع مالی مملکت به دست هیات آمریکایی دارد.
اگر چه مردم با احتیاط بیشتری درباره برخی مسائل ابراز نظر میکنند، ولی به نظر میرسد که چندان دل خوشی از اعلیحضرت همایونی رضاشاه پهلوی ندارند. اعلیحضرت که هیچوقت واقعا محبوبیتی در آذربایجان نداشته، چندان احترامی در بین مردم تبریز ندارد و یکی از دلایل عدم محبوبیتش هم این است که اصل و نسبت خانوادگی درست و حسابی ندارند؛ که از همین حالا میتوان حدس زد آینده دموکراسی در ایران چگونه خواهد بود. با وجود این، هنوز خیلی میترسند که اگر تخت شاهی به دلیل مرگ یا دلایل دیگر خالی بماند، وضع از آنچه در دوران قاجار بود هم بدتر شود.
* وخیمتر شدن اوضاع اقتصادی
در اوایل سال 1931 دیگر امیدی به بهبود اوضاع اقتصادی ایران نبود.هارت در گزارشی شرح گفتوگوهای خود را با غفارخان جلال، وزیر مختار ایران در واشنگتن، اینگونه بازگو میکند: «احتراما به عرض میرساند که اوضاع اقتصادی ایران مدام وخیمتر میشود. غفارخان جلال به من گفت که خارجیها اصلا نمیتوانند وضعیت فلاکتبار تجار ایرانی را درک کنند. تعداد آنهایی که ورشکست شدهاند واقعا وحشتناک است و تعداد خیلی زیادی از آنها هم در مرز ورشکستگی هستند.» در ماه ژوئن 1933، هارت گوشه دیگری از وضعیت اسفبار مردم در دوران حکومت رضاشاه را در گزارش خود به تصویر کشید:
[اینکه] امسال چه نویدی برای مردم ایران دارد مساله دیگری است که در گزارشی جداگانه به آن خواهم پرداخت. هزینه زندگی در ایران همچنان بالا میرود. خصوصا کشاورز جماعت لطمه فراوانی دیدهاند و غرولند شهرنشینها، به ویژه کارمندان دولت که حقوق کمی دارند، بلند شده است. بسیاری از زمینداران دیگر توان پرداخت مالیات ندارند. نرخهای بهره سر به آسمان گذاشتهاند و قیمت زمین افتاده است. علاوه بر این، کاهش قابل ملاحظه تجارت خارجی که مسائلی چون سهمیههای واردات و «انحصار تجارت» از سوی دولت به نفع تجار بزرگ و به ضرر تجار کوچک، در آن سهیم بوده، نقش زیادی در وخامت وضع معیشت جامعه تجار ایرانی داشته است.
در سال 1953، اوضاع اقتصادی وخیمتر شده بود. ویلیام اچ. هورنیبروک، جانشین هارت در تهران، مینویسد: «اگرچه تودههای مردم با این مالیاتهایی که [برای تامین مخارج ارتش] میپردازند هنوز به دریوزگی نیفتادهاند، ولی به جرات میتوان گفت که سطح معیشتشان به بخور و نمیر تنزل یافته و تا زمانی که دولت بار سنگین مخارج ساخت راهآهن را که اهمیت آن بیشتر سیاسی است تا اقتصادی از دوش آنها برندارد، هیچ امیدی به بهبود سریع اوضاع نخواهد بود.» در سال 1938، اوضاع از آنچه بود هم وخیمتر شد. سی.ون اچ. انگرت، کاردار آمریکا در گزارش خود درباره بودجه سال 1940-1939 مینویسد که طبق آمار و ارقامی که بانک ملی ایران منتشر کرده است، هزینه زندگی در سال 1936 به میزان 27 درصد افزایش یافت در حالی که متوسط دستمزد کارگران روزمزد همان 7 ریال در روز باقی ماند. او در اظهارنظرش درباره برنامه بودجه سال 40-1939 مینویسد: «طبق برآوردهای بانک ملی ایران هزینه زندگی توده مردم از اول ژانویه 1937 تاکنون 31 درصد افزایش یافته است؛ و همچنان در حال افزایش است، ولی دستمزد کارگران که روزی 7 ریال [در حدود 24 سنت] است هیچ تغییری نکرده. وضعیت فلاکتبار اقشار فقیر جامعه که در گزارش سفارت در ارتباط با برنامه بودجه سال 1317 تشریح شده، وخامت بیشتری پیدا کرده است. اگر خبری از ناآرامیهای اجتماعی نیست به این دلیل است که هنوز [فرصت] بروز نیافته است.» در سال 1941، کمی بعد از خروج انگرت از ایران، ناآرامیهای اجتماعی و شورش مردم بر سر نان شروع شد. تورم که در سال 1937 به وضعیت خطرناکی رسیده بود از کنترل خارج شد. براساس آمار و ارقام موجود، هزینه زندگی در سال 1941 به 339 درصد افزایش یافت (مقایسه کنید با 100 درصد در سال 1937)، و نرخ متوسط تورم به 36 درصد در سال رسید.
* رضاشاه و تیمورتاش عرصه را بر بازار ارز تنگ می کنند.
هارت در واکنش به شکایتهای متعدد واردکنندگان کالاهای آمریکایی، به ویژه قطعات اتومبیل، با فروغی ملاقات کرد تا ارز لازم را برای تسویه طلب صادرکنندگان آمریکایی که قبلا کالاهایشان را تحویل ایران داده بودند، تامین کند:
متذکر شدم که ایالات متحده تقریبا بهترین مشتری ایران است، زیرا حداقل دو برابر آن چیزی که به ایران میفروشیم از این کشور جنس میخریم؛ و غیرمستقیم به آنها فهماندم که اگر اقدامات تلافیجویانهای اتخاذ کنیم، تجارت ایران خیلی بیشتر از ما لطمه خواهد دید. گفتم که ایران اتومبیل و کامیون را که مسلما برای حملونقل در کشور ضرورت دارند جزو کالاهای تجملی به حساب آورده و آن را در فهرست کالاهای وارداتی ممنوعه قرار داده است. ولی آیا فرش ایرانی که عملا کل واردات آمریکا از ایران را تشکیل میدهد، جزو تجملیترین کالاهای دنیا نیست؟ توجه فروغی را به این نکته جلب کردم که طبق برآوردهایی که براساس سیاهههای بازرگانی موجود در کنسولگریها انجام شده است، ما در شش ماهه اول سال 1930 به میزان 000/700/2 دلار کالا از ایران خریدهایم و پرسیدم با این وصف چرا بخشی از این درآمد ارزی برای تسویه طلب صادرکنندگان آمریکایی اختصاص نمییابد و اینکه کمتر از نصف این پول هم برای تسویه طلب آنها بابت محمولههایی که قبل از اجرای محدودیتهای ارزی به ایران تحویل شده بود، کافی است. ظاهرا که خیلی متاثر شد، یادداشتهایی برداشت و خیلی مودبانه و دلسوزانه برخورد کرد؛ ولی چه فایده که هیچ نتیجهای نداشت.
گزارشی که هارت قبل از این ملاقات ارسال کرده بود نشان میدهد که دلیل اختصاص نیافتن دلارهای صادراتی برای پرداخت طلب صادرکنندگان آمریکایی را میداند: رضاشاه و تیمورتاش عرصه را بر بازار ارز تنگ کرده بودند و عملا همه ارز را خودشان میخریدند.
بهرغم افت شدید فعالیتهای تجاری طبق برآوردها چیزی بیش از 500 هزار دلار [در ماه ارز] وارد کشور میشود. ولی مساله این است که چه بلایی بر سر این پول میآید؟
حتی تجار خردهپا هم نمیتوانند آن مقدار ارز ناچیزی را که برای ادامه کارشان لازم دارند به دست بیاورند. بانکها هم مدام شکایت دارند که هیچ کاری برای کمک به مشتریانشان که به دنبال ارز یا پرداخت پول کالاهایی هستند که به صورت اعتبار اسنادی وارد کردهاند، از دستشان برنمیآید. حرفی که چند روز پیش همکار انگلیسیام گفت ظاهرا موجهترین توضیحی است که میتوان برای وضعیت کنونی پیدا کرد. او گفت که همه ارز را شاه، وزیر دربار و دیبا، حسابدار دربار، میخرند و امیدوارند که پس از حذف کنترلهای ارزی قیمت ارز سر به آسمان بگذارد. سر رابرت با چنان اطمینان و بدون اما و اگری این حرف را زد که مظنون شدم لابد این اطلاعات را از مقامات بانک شاهنشاهی به دست آورده است.
یک تاجر آلمانی فرش دو ماه است که بازارها را برای پیدا کردن جنس به دردبخور زیر و رو میکند. او تا الان 200 هزار دلار فرش خریده و اخیرا هم اعلام کرده است که اگر جنس به درد بخوری پیدا شود، حاضر است تا 500 هزار دلار دیگر هم خریداری کند. بین مردم شایع شده است که این تاجر را بانک ملی فرستاده تا از این طریق بتواند ارز تهیه کند. ولی دیروز شنیدم که دولت او را آورده است تا هرچه میتواند فرش بخرد و دولت نیز ارز لازم را برای خرید تجهیزات نظامیاش به دست بیاورد.
* قانون انحصار تجارت مارس 1931
به موجب قانون انحصار تجارت مصوب مارس 1931، هر واردکنندهای که درخواست صدور مجوز واردات تحت سهمیههای وارداتی داشت، باید تصدیقنامه صدور کالایی به همان ارزش را ضمیمه تقاضایش میکرد.
وقتی صادرکنندهای کالایی صادر میکرد، یک تصدیقنامه صدور کالا به او تسلیم میشد که میتوانست آن را به قیمت بسیار بالا در بازار بفروشد.
یک واردکننده ناچار تصدیقنامه مزبور را میخرید و ضمیمه درخواستش برای مجوز واردات میکرد. هدف از این اقدام اطمینان از برابری کل واردات و صادرات بود. در نتیجه اجرای این قانون، واردات به قدری محدود شد که قانون کنترل اسعار خارجی 1930 عملا دیگر به کار نمیآمد و لغو شد. هارت توضیح میدهد، «با وجود این، تعهدات ارزی صادرکنندگان کما فیالسابق وفق ماده 13 قانون متمم انحصار تجارت به قوت خود باقی است؛ ولی عواید حاصل از این منابع توسط دولت در حساب ویژهای نگهداری میشود تا واردکنندگانی که براساس گواهی صادرات مجوز ورود کالا دریافت کردهاند از آن استفاده کنند.»
بدین معنا که بهرغم «لغو» قانون کنترل اسعار خارجی، این قانون نفرتانگیز که به موجب آن باید 90 درصد عواید ارزی صادرات در اختیار دولت قرار میگرفت به قوت خود باقی ماند. هارت بعدا نوشت که از زمان لغو قانون کنترل اسعار خارجی در 15 فوریه 1932، «اوضاع ارز در طول دو هفته گذشته کاملا به هم ریخته است…. علت هم کاملا واضح است- تقاضا برای ارز خیلی بیشتر از عرضه آن است. بنابراین، دولت باید بخشی از ذخیره استرلینگش در لندن را در اختیار بانکها قرار بدهد.» ولی خودش توضیح میدهد: «هنوز هیچ اعلام رسمیای مبنی بر قصد دولت برای انجام این کار صورت نگرفته است.» نه فقط درآمدهای نفتی صرف تامین نیازهای تجاری مشروع کشور نشد، بلکه «نزدیک به 200 هزار لیرهای هم که صادرکنندگان به موجب قانون انحصار تجارت به بانک ملی ایران فروخته بودند، برای تامین نیاز واردکنندگان مجاز در اختیار آنها قرار نگرفت و ظاهرا به طور موقت صرف وارد کردن مصالح و ملزومات راهآهن شد.»
ویلکینسن، رییس کل بانک شاهنشاهی ایران «بهخصوص بر این نکته تاکید داشت» که 200 هزار لیرهای که باید به موجب قانون انحصار تجارت مارس 1931 برای تامین نیازهای ارزی واردکنندگان کنار گذاشته میشد، صرف خرید مصالح و ملزومات راهآهن شده بود.
یکی از تجار بزرگ تهران اینگونه از نتایج قانون فوق ابراز تاسف کرده بود:
میگویند قانون انحصار تجارت خارجی ایران، که از ماه مارس گذشته نوع و میزان کالاهای وارداتی مجاز را محدود و آن را منوط به صادرات کالاهای ایرانی یا خرید تصدیقنامههای صادرات به قیمت گزاف کرده است، به قدری تجارت خارجی را محدود کرده و به هم ریخته است که تجار خارجی تقریبا عطای تجارت در ایران را به لقای آن بخشیدهاند. ولی اوضاع، پیش از تصویب قانون انحصار هم همین قدر مشکل بود؛ زیرا اگرچه انحصار تجارت آخرین تیر ترکش به نظر میرسید، اعمال همزمان آن با قانون غیراقتصادی کنترل ارز بود که این هرج و مرج را ایجاد کرد.
انگلیسیها برای توجیه سیاستهای غیراخلاقیشان در ایران، ریاکاری را با چاشنی دروغگویی مخلوط کردند. وزیر مختار بریتانیا در این ارتباط اظهار داشت:به هر حال، اگر در شرایط کنونی دولت این تمهیدات را اتخاذ نمیکرد معلوم نبود چه بلایی بر سر ایرانیها میآید. بسیاری از ایرانیهای طبقات بالا داشتند ثروت خود را با خرید کالاهای تجملاتی خارجی دور میریختند و پولشان را که با خون دل رعیتها به دست آمده بود به باد میدادند. شاید این تمهیدات خیلی سختگیرانه باشد، ولی حداقل در این مملکت، به کار میآید؛ چون همان اندک پولی هم که این کشور دارد، در داخل مملکت باقی میماند و چون به هر حال مبادلات خارجی ایران نقش بسیار کماهمیتی در تجارت خارجی دارد، باید پذیرفت که کاهش موقتش حتی کماهمیتتر از آن است که بخواهیم آن را عاملی برای تداوم بحران مالی و اقتصادی بدانیم که اروپای بعد از جنگ گرفتار آن شده است.
بهرغم کمبود شدید ارز، دولت بدون هیچ تاملی مبلغ 200 هزار لیره بابت غرامت لغو امتیاز انحصار اسکناس به بانک شاهنشاهی ایران پرداخت کرد.
علاوه بر این، هزینه وارد کردن ماشینآلات چاپ اسکناسهای جدید توسط بانک ملی در حدود 100 هزار لیره بود. مبالغ مورد نیاز از محل ذخیره مملکتی تخصیص یافت. وقتی مخارج ریالی نیز به آن اضافه شد، کل هزینهها به 500 هزار لیره (5/2 میلیون دلار) رسید. هارت در این ارتباط مینویسد: «در خاتمه، جسارتا عقیدهای را که بسیاری از ناظران ذیصلاح داخلی نیز به آن باور دارند، بازگو میکنم که این هزینه 000/500/2 دلاری هیچ فایدهای برای ایران ندارد مگر دو چیز: اول جایگزین کردن اسکناسهای یک بانک بریتانیایی بسیار معتبر با اسکناسهای بانک ملی ایران که هنوز هیچ اعتباری در دنیا ندارد و دوم جایگزین کردن تصویر سلاطین منحط قاجار بر روی سکههای نقره با تصویر دیکتاتور حاکم کنونی.»
بعد از اعطای امتیاز جدید نفت که از تاریخ 30 مه 1933 به اجرا درآمد، صادرکنندگان دیگر موظف به فروش ارز به دولت نبودند. در گزارشی که از سوی بانک ملی ایران درباره وضعیت تجاری کشور منتشر شد، آمده بود که کسری تراز تجاری «احتمالا با حقالامتیازهایی که دولت ایران سالانه از شرکت نفت انگلیس و ایران دریافت میکند جبران خواهد شد؛ ولی دولت ترجیح میدهد که این مبالغ را در حساب ذخیرهای در لندن نگاه دارد.»
در انتهای گزارش آمده بود که حقالامتیاز شرکت نفت انگلیس و ایران «مستقیما بر وضعیت ارز در بازار ایران تاثیر نخواهد گذاشت.» بدین ترتیب، «به دلیل سفتهبازی ارزی علیه قران و انباشت ارز» کاهش ارزش قران بهرغم تلاشهای دولت برای متوقف ساختن آن همچنان ادامه یافت؛ تا اینکه نهایتا، چنانکه ترجمه جی. ریوز چایلدز از گزارش بانک ملی ایران نشان میدهد، به بدترین نحو ممکن متوقف شد، یعنی «از طریق اجرای قانون انحصار تجارت خارجی، که بحران روبه رشد اقتصاد جهانی آن را برجستهتر ساخته بود و همچنین با اعمال محدودیت برای واردکنندگان برخی کالاها نظیر اتومبیل، لاستیک چرخ، قطعات یدکی و نظایر آن و موظف ساختن آنها به خرید ارز از دولت به قیمتهای غیرواقعی که خود موجب کاهش تقاضا برای ارز در بازار آزاد شد.»
ولی عمر گزارشهای صادقانه بانک ملی ایران درباره اقتصاد کشور بسیار کوتاه بود. در اوایل سال 1936، هورنیبروک محتوای گزارش سالانه بانک ملی ایران (گزارش فارسی) را اینگونه توصیف کرد: «[گزارش بانک] بیارزش به نظر میرسد و نظر دادن درباره گزارشی تا این اندازه کلی و مبهم هیچ فایدهای ندارد؛ به ویژه وقتی بدانیم که یک منبع مستقل حسابها را بازرسی نکرده است؛ و اینکه به هر حال، حتی اگر کسی هم اطلاع دقیقی از عملیات بانک داشته باشد جرات نمیکند زبان به انتقاد باز کند.»
* تجارت خارجی قانون اسعار خارجی 1 مارس 1936
در تاریخ اول مارس 1936، مجلس قانون اعمال مجدد کنترلهای سختگیرانه بر بازار ارز را با قید دو فوریت، که حالا دیگر مرسوم شده بود، به تصویب رساند. قانون جدید در واکنش به کاهش مدام نرخ برابری ریال (نام جدید واحد پول به جای قران) در طول چند ماه گذشته به مجلس تسلیم شده بود. هورنیبروک در این ارتباط مینویسد:
اصول عقلانی تجارت سقوط ارزش ریال را نتیجه قانون عرضه و تقاضا میداند. بهرغم قانون انحصار تجارت خارجی و با توجه به نگهداری مبالغ هنگفت حقالامتیازهای شرکت نفت انگلیس و ایران در خارج از کشور، تقاضا برای ارز موجب سقوط ارزش ریال شد. پیشبینی شد که نرخ برابری به 120 ریال به ازای هر پوند استرلینگ برسد. در نتیجه، واردکنندگان با دریافتن اینکه وارداتشان به ریال پرهزینهتر خواهد شد، سفارشها و پرداختهای لازم برای خرید کالای چندین ماه خود را زودتر انجام دادند که خودش به کاهش بیشتر ارزش ریال کمک کرد.
طبق این قانون نرخ برابری ارز 80 ریال به ازای هر پوند و 02/16 ریال به ازای هر دلار تعیین شد. هدف از تصویب قانون قبلی انحصار تجارت، تضمین تراز کلی تجارت خارجی بود؛ ولی تحت قانون جدید دولت تراز تجاری با هر کشور دلخواه را به صلاحدید خود تضمین میکرد. در پاسخ به سوال مجلس درباره درآمد ارزی صادرکنندگان، وزیر مالیه اظهار داشت که صادرکنندگان باید ارز خود را وارد کشور کنند و به بانکهای مجاز بفروشند؛ زیرا طبق قانون موظف به انجام چنین کاری هستند. در مورد ارزی که پیش از تصویب این قانون در خارج از کشور نگهداری میکردند نیز به نفع هیچ تاجر ایرانی نیست که بخواهد پولهایش را آنجا نگه دارد، زیرا بانک ملی ایران 12 درصد بهره به پول آنها میدهد که از بهره بانکهای خارجی بیشتر است. البته ظاهرا درستش آن است که بانک ملی هیچ بهرهای بابت حسابهای سپرده نمیپردازد، بلکه 12 درصد بهره وامی است که به مردم میدهد.براساس ماده 1 قانون جدید، یک کمیسیون اسعار خارجی تشکیل شد که 5 عضو داشت. مهمترین وظیفه این کمیسیون، چنانکه در ماده 2 آمده بود، عبارت بود از «بررسی درخواستهای مجوز خرید ارز و صدور مجوز در صورت لزوم، چه این درخواستها از طرف موسسات دولتی یا عمومی باشد و چه شرکتها و اشخاص.» طبق ماده 3 همه اشخاص و موسسات باید سپردههای ارزی خود را به دولت اظهار میکردند. طبق ماده 4 «از تاریخ تصویب این مقررات، هیچکس حق ندارد بدون اجازه قبلی کمیسیون اسعار خارجی وارد معاملات ارزی شود.»
ماده 18 درباره تعهد صادرکنندگان برای فروش ارز به دولت بود: «هر صادرکننده ملزم است ظرف مدتی که در موقع صدور تعیین خواهد شد و حداکثر آن سه ماه خواهد بود ارز خارجی خود را به میزان تقویمی که در گمرک به ریال به عمل خواهد آمد بهعلاوه 10 درصد به یکی از بانکهای مجاز بفروشد.» در ماده 6 نیز آمده بود: «هر یک از بانکهای مجاز مختار است روزانه تا سقف 4000 ریال [80 پوند] ارز را بدون مجوز کمیسیون، برای تامین نیاز دانشجویان ایرانی و بیماران ساکن خارج از کشور؛ و نیز خرید کتاب و مجلات و اشتراک روزنامهها و مجلات به فروش برساند، مشروط بر اینکه به هر شخص بیشتر از 10 پوند در ماه نفروشد و اطمینان حاصل کند که ارز فروخته شده به همان مصارفی که در بالا ذکر شد خواهد رسید.»به بیان دیگر، قانون جدید، کنترلهای بسیار سختگیرانهای بر معاملات ارزی تحمیل کرد و عملا معاملات ارزی کشور را در دستان دولت قرار داد. چنانکه انتظار میرفت، در قانون جدید تمهیدی برای پرداخت طلب صادرکنندگان خارجی که کالاهایشان را پیش از اول مارس 1936 تحویل داده بودند، پیشبینی نشده بود. چنانکه در ادامه توضیح خواهم داد. به صادرکنندگان آمریکایی که پیش از تاریخ مزبور به ایران کالا صادر کرده بودند، تا سال 1941 هنوز پولی پرداخت نشده بود که همین امر موجبات خشم شدید سفارت آمریکا در تهران و شرکتهای مربوطه را فراهم آورد. علاوه بر این، به موجب این قانون، کلیه حسابهای ارزی متعلق به صادرکنندگان خارجی و داخلی در ایران مسدود شده بود و آنها دیگر قادر نبودند کالاهایی را که قبلا پولش پرداخته شده بدون تعهد فروش عواید ارزی آن را به یک بانک مجاز صادر کنند.اسناد وزارت امور خارجه آمریکا پر از شکایت شرکتهای آمریکایی است که به دنبال تصویب این قانون وجوهشان در ایران مسدود شده بود. در ماه آوریل 1936، نایب کنسول آمریکا، کرین، خاطرنشان ساخت که، «از اول مارس، هر نوع صادراتی به طور مشهود کاهش یافته و انتظار این است که کمیسیون برای بهبود اوضاع اقداماتی اتخاذ کند.» البته وضعیت هیچوقت بهبود نیافت، بلکه بدتر هم شد. کرین گزارش میدهد که بهرغم وضع مجازاتهای سنگین، که در قانون آمده بود، یک بازار سیاه پررونق شکل گرفته بود که در آن هر پوند به 103 تا 106 ریال فروخته میشد، در حالی که نرخ برابری در قانون جدید 5/80 ریال تعیین شده بود.
* نکول عملی بانک ملی ایران، 1937
گوردن پی. مریام پس از اجرای کنترلهای ارزی و تجاری جدید از کمبود شدید ارز، افزایش قیمت مواد غذایی در داخل کشور و «قیمتهای شوکهکننده» مواد غذایی وارداتی گزارش میدهد. چند ماه بعد، کرین گزارش میدهد که بانک ملی ایران عملا پرداخت براتهای ارزی را متوقف کرده است: در حالی که کمیسیون کنترل اسعار خارجی تعداد زیادی مجوز ارزی برای واردکنندگانی که تعهدات ریالی لازم را انجام داده بودند، صادر کرده بود؛ ولی براتها قابل وصول نبودند، زیرا بانکها موجودی ارزی نداشتند.
بنابراین، اگرچه ظاهرا بانک ملی پرداخت براتها را متوقف نکرده است، وضعیت کنونی عملا معنایی به جز توقف ندارد، البته بانک ملی از پرداخت براتها خودداری نمیکند، ولی به بهانههای مختلف و گاه واهی مثل اینکه مدارک کافی نیست یا هر چیز دیگری که به ذهنش برسد واردکنندگان را سر میدواند.
این کنسولگری در طول هشت ماه گذشته پیشنهاد تعلیق اعطای تسهیلات اعتباری از هر نوع به واردکنندگان ایرانی صرفنظر از اعتبار آنها را داشته است؛ زیرا این خطر جدی وجود دارد که پرداختها به دلیل وضعیت نامناسب ارز به تعویق بیفتد. اوضاع مدام وخیمتر میشود و امید است که شرکتهای آمریکایی سیاستی را که به آنها توصیه شده است، اتخاذ کنند. به عقیده ناظران ذینفع در تهران، دولت باید یا واردات رسمی را به قدری کاهش بدهد که ارز بیشتری برای پرداختهای تجاری معوقه باقی بماند یا بدهیهایش را استمهال یا وامهای جدیدی از خارج استقراض کند. از قرار معلوم دولت با کاهش واردات برای ارتش و موسسات دولتی تا حدودی در حال اجرای راهکار اول بوده است.
چنانکه در ادامه خواهیم دید، معلوم شد که در سال 1937 دولت واردات مایحتاج ارتش را متوقف ساخت. پس از آن بار دیگر تخصیص بودجه از محل صندوق ذخیره برای ارتش مجددا با قوت از سر گرفته شد. کرین مینویسد: «تقریبا نمیتوان تصور کرد که کشوری مثل ایران با این همه منابع و استعداد ممکن باشد که برای پرداختهای خارجیاش استمهال کند، هر چند این امکان هست و شاید دقیقا همین اتفاق هم بیفتد.»
* نظرات متفاوت آمریکاییها و انگلیسیها در بارۀ اوضاع اقتصادی
مقایسه گزارشهای اقتصادی سفارت آمریکا و انگلیس در سال 1937، ماهیت سیاستهایی را که انگلیسیها در ایران دنبال میکردند به خوبی فاش میسازد.
یکی از گزارشهای سی. ون انگرت، کاردار موقت آمریکا، در این ارتباط روشنگر و مناسب است. او توضیح میدهد که قانون اول مارس 1936، بار دیگر یک نظام پیچیده کنترل و سهمیهبندی سختگیرانه ارزی را برای واردات مستقر ساخت که از ماه ژوئیه 1933 تا آن زمان وجود نداشت؛ نظامی که «شامل مجموعه تدابیری برای محدود ساختن آزادی تجارت خارجی بود و در برخی موارد عملا آن را ممنوع میساخت.» طبق نظام کنترل تجارت و ارز، نهادی به نام کمیسیون اسعار خارجی عهدهدار مسوولیت نظارت بر کلیه معاملات ارزی بود و بدون مجوز کتبی آن هیچ کس حق خرید و فروش ارز یا برات خارجی را نداشت.
این کمیسیون باید وضعیت ارزی بین ایران و کشوری که ارز باید به آنجا حواله میشد بررسی میکرد. اگر معلوم میشد که حساب ارزی با آن کشور دارای کسری است، جوازی صادر نمیشد. همه تجار و اشخاص حقیقی ملزم بودند دارایی ارزی خود را به دولت اظهار و آن را به نرخ رسمی به بانکهای مجاز بفروشند. کلیه معاملات ارزی باید از طریق یکی از بانکهای مجاز و به قیمت رسمی صورت میگرفت و بانکها نیز موظف بودند روزانه گزارش معاملات خود را به کمیسیون تسلیم کنند. با توجه به ارزشگذاری غیرواقعی ریال، تقاضا بسیار بیشتر از عرضه بود. واردکنندگان خوشاقبالی که ارز به دست آورده بودند، با فروش کالاهای وارداتی کمیاب سود هنگفتی به جیب زدند.
فساد و رشوهخواری در این نظام موج میزد. از سوی دیگر، اجبار صادرکنندگان ایرانی به فروش عایدات ارزیشان به قیمت غیرواقعی و پایین موجب دلسردی آنها و کاهش صادرات شده بود. نهایتا اینکه طبق گزارش انگرت، در حالی که وضعیت ارز به مرز بحران رسیده بود، مبالغ هنگفتی از محل حقالامتیازهای نفت برای خرید سلاح و مصالح ساخت راهآهن و بندر که سود آن قطعی نبود و مدت بهرهبرداری از آن نیز طولانی بود، صرف میشد.
در همان زمانی که انگرت گزارشش را ارسال میکرد، دولت انگلیس جزوهای منتشر ساخت که توسط دستیار دبیر تجاری سفارت پادشاهی بریتانیا در تهران تهیه شده بود و تصویر کاملا متفاوتی از اوضاع ارائه میداد. در این جزوه وجود بحران اقتصادی در ایران کتمان شده و پرداخت مالیات و حقالامتیازها از طرف شرکت نفت انگلیس و ایران مورد تاکید قرار گرفته بود:
حقالامتیازها و مالیاتهایی که شرکت نفت انگلیس و ایران در طول سالهای 1936 و 1937 پرداخت بالغبر 4,772,127 لیره بود. در قانون متمم بودجه 1937-1936 و 1938-1937 مبلغ دو میلیون لیره برای خرید تجهیزات نظامی، دو میلیون لیره برای ساخت راهآهن و 80 هزار لیره برای ساخت کارخانه قند اختصاص یافت که مجموعا مبلغ 4,080,000 لیره را تشکیل میداد و باید از محل ذخیره ارزی تامین میشد و به این ترتیب از مبالغ پرداختی شرکت نفت انگلیس و ایران فقط 690 هزار لیره باقی میماند. اطلاع دیگری از سایر پرداختها یا برداشتها از صندوق ذخیره ارزی در دست نیست و موجودی این صندوق نیز فاش نشده است.
نکته قابلتوجه در این گزارش آن است که نویسنده خیلی گذرا به مساله کمبود ارز اشاره کرده و دلیل آن را نیز روند سریع توسعه کشور دانسته است. در گزارش، به مساله حذف درآمدهای نفتی از تراز تجاری و صرف آن بابت خرید سلاح و ساخت راهآهن و بنادر حتی اشاره هم نشده است و نهایتا اینکه نویسنده در تلاش برای تاکید بر جنبههای مثبت اقتصاد ایران به بررسی وضعیت ذخایر طلای کشور پرداخته است.
نویسنده که گویی میخواهد به مردم اطمینان خاطر بدهد، مینویسد که ذخایر سه میلیون لیرهای طلای کشور در سال 1935 به بانک ملی انتقال یافت. این طلا به همراه مقداری نقره که جمعا 5 میلیون لیره ارزش داشت، پشتوانه فلزی اسکناسهای بانک ملی را تشکیل میداد و «پوششی صد درصدی» برای پول مملکت فراهم میآورد. با خواندن این گزارش، میتوان فهمید که انگلیسیها با چه تبلیغات ماهرانهای از رضاشاه و رژیمش در هشتاد سال گذشته طرفداری و حمایت کردهاند.
* عدمپرداخت طلب صادرکنندگان آمریکایی به ایران
نکتهای که خشم آمریکاییها را پس از سال 1936 برانگیخته بود، قصور دولت ایران در تامین ارز لازم برای پرداخت طلب شرکتهای آمریکایی بود که پیش از تاریخ اول مارس 1936 به ایران کالا صادر کرده بودند. ظاهرا در قانون ارزی 1936 تمهیدی برای پرداخت طلب صادرکنندگانی که قبل از اجرای این قانون به ایران کالا صادر کرده بودند، پیشبینی نشده بود. البته با توجه به این امر که قانون فوق بدون بحث و بررسی در مجلس به تصویب رسیده بود، این مساله چندان هم عجیب نبود. اگرچه واردکنندگان ایرانی کالاهای آمریکایی معادل ریالی لازم برای خرید کالاهایشان را به بانک ملی داده بودند، کمیسیون اسعار خارجی مجوز پرداخت معادل دلاری آن به صادرکنندگان آمریکایی را تامین نکرده بود. شرکتهای آمریکایی دست به دامن وزارت امور خارجه آمریکا و سفارت آمریکا در تهران شدند. سفارت آمریکا با تلاشهای فراوانش برای فراهم آوردن زمینه فروش ارز به واردکنندگان ایرانی به منظور پرداخت بدهیشان به صادرکنندگان آمریکایی صرفا با این وعده مبهم دولت ایران مواجه میشد که «به واردکنندگان اجازه میدهیم تا تصدیقنامه صدور کالاهای درجه سوم بخرند و آن را به کمیسیون اسعار خارجی ارائه بدهند که این کمیسیون هم به نوبه خود مجوزهای لازم را جهت خرید معادل ارزی آن برای واردکنندگان صادر خواهد کرد.»
نامهای که دبلیو.اف.فیشر، مدیر صادرات شرکت توتهیل اسپرینگ در شیکاگو برای والاس اس.موری، رییس بخش امور خاور نزدیک وزارت امور خارجه آمریکا نوشته است، اطلاعات زمینهای خوبی در این ارتباط به دست میدهد: هماکنون که این برنامه را مینویسم، هنوز طلبی که بابت معاملاتمان در سال 1935 داریم، پرداخت نشده است. به عقیده ما، مقامات ایرانی اصلا علاقهای به حل این مساله ندارند. نزدیک به یک سال است که تلاش میکنیم طلبمان را از طریق شرکت فرش ایران که بیشک میدانید انحصار فرش ایران در آمریکا را دارد، تسویه کنیم. ما حاضر بودیم به جای پولمان فرش ایرانی در نیویورک را تحویل بگیریم و اگرچه نماینده تجاری ایران در نیویورک، سلطان محمود عامری، با ما بسیار همکاری کرد، هیچ نتیجهای حاصل نشد.
حقیقت امر این است که نامههای متعددمان به بانکها و شرکت فرش ایران در تهران بیجواب مانده است. به عقیده ما حتما طلبکاران آمریکایی دیگری نیز در وضعیت مشابهی قرار دارند و فکر میکنیم که این مساله شایسته توجه وزارت امور خارجه باشد.حق با شرکت توتهیل اسپرینگ بود؛ زیرا شرکتهای آمریکایی متعدد دیگری نیز همان وضعیت را داشتند. آنچه شرکت نمیدانست این بود که سفارت آمریکا و وزارت امور خارجه این کشور مدتها است که درگیر این مساله هستند. کنسولگری آمریکا در تهران حتی پیشنهاد اقدامات تلافیجویانه بر ضد دولت ایران را مطرح کرده بود. انگرت در تلگرامی محرمانه به هنری اف. گریدی در وزارت امور خارجه میگوید: «عطف به گزارش شماره 1677، مورخ 11 سپتامبر 1939 [نگاه کنید به انگرت، گزارش شماره 1677 (195/819.1515) مورخ 11 سپتامبر 1939]، از قرار معلوم حتی تسهیلات اعتباری برای پرداخت طلب یک شرکت آمریکایی هم اعطا نشده است. بنابراین پیشنهاد میشود که امکان مصادره سپردههای دولت ایران، مثلا در بانک اروینگ تراست و بانک چیس نشنال نیویورک برای پرداخت طلب شرکتهای آمریکایی مدنظر قرار بگیرد.» گریدی در پاسخ به این تلگرام به انگرت خاطرنشان میسازد: «در ارتباط با پیشنهادی که در انتهای تلگرام سفارت مطرح شده بود، مصادره وجوه متعلق به دولتهای خارجی در آمریکا توسط وزارت امور خارجه به منظور حفظ منافع شرکتهای آمریکایی رویه این وزارتخانه نیست. البته چنین شرکتهایی مختارند هر راهکار ممکنی را که صلاح میبینند، اتخاذ کنند.»
وزیر مختار آمریکا، لوئیس دریفوس پسر، فهرست ناقصی از بدهکاران و طلبکاران و مبالغی که پرداخت آنها از سال 1936 معوق مانده بود، ارائه میدهد. کمترین بدهی به مبلغ 44/19 دلار متعلق به م.ح.حمنیپور به کانون روزنامهنگاران آمریکایی در نیویورک بود. نیکولا سرکیسیان از شاهی مازندران، مبلغ 04/48 دلار به شرکت بارنز اند نوبل در نیویورک را بدهکار بود. برادران اوانسف در تهران مبلغ 37/549 دلار به شرکت صنعتی بارکولا در بوفالوی نیویورک؛ 47/1221 دلار به شرکت گیبسن در ایندیاناپولیس؛ 9400 دلار به شرکت قطعات اتومبیل مرمونت در شیکاگو؛ 10/1564 دلار به ئی.ای.رودرگوئز به آدرس 55 غربی، خیابان چهل و دوم در نیویورک و 18/430 دلار نیز به شرکت ریلایبل جک در دیتون اوهایو بدهکار بودند. شرکت استرلینگ پروداکتس اینترنشنال در نیووارک نیوجرسی مدعی طلب 000/21 دلاری از شرکت تجاری وکیلی در تهران بود. شرکت تامس ای. ادیسن در نیویورک ادعای طلب 45/1306 دلاری از «یک مشتری ایرانی ناشناس» را داشت.
دانشگاه پرینستن نتوانسته بود 76/313 دلار طلبش را از م.مقدم در تهران وصول کند و سایر طلبهای 200 تا 300 دلاری هم وصول نشده بود.
کل مبلغ بدهی کمتر از 50 هزار دلار بود؛ ولی دولت ایران تسهیلات ارزی لازم برای پرداخت آنها را فراهم نمیکرد. دریفوس که به وضوح از این مساله خشمگین بود، مینویسد: …