به طورکلی در دوران رضاشاه گرچه در نتیجه تحولات ساختاری و اقتصادی و آموزشی شاکله قدرت سیاسی تا حدودی تثبیت شد، اما تمرکز منابع قدرت در دست حکومت هیچ گونه مجالی برای رقابت و مشارکت سیاسی باقی نمی گذاشت. به طوری که این دوره با فشردگی نیروهای اجتماعی همراه بود. دوره ای که طی آن، نیروهای اجتماعی زیر فشار دولت قوی قادر به ابراز وجود نبودند. رضاشاه در ایران دهه 1310 از راه قانون گذاری، اقدامات نظامی و تمهیدات نهادین کوشید هر نوع نارضایتی را در نطفه خفه کند. با توجه به انحصار منابع قدرت در دست حکومت، طبقات و گروه های قدرت قدیم و جدید امکان و توان سازماندهی به علایق خود را نداشتند. دولت رضاشاه از حیث رابطه با طبقات و نیروهای اجتماعی «دولت ضعیفی» بود. هنگامی که در سال 1320 نیروهای خارجی رضاشاه را از سلطنت کنار زدند، جنبش های اجتماعی حالت انفجاری به خود گرفتند. به طوری که سال های 1320 تا 1332 که هنوز سلطنت شاه بعدی تثبیت نشده بود سال های شکوفایی جنبش های اجتماعی در ایران بود. (بشیریه، 1380: 75)
* وضعیت جنبش زنان در دوره پهلوی اول
زنان در این دوره به دلیل گسترش آموزش، راه یافتن به آموزش عالی و صنعتی شدن، به قلمروهای آموزشی و بازار کار وارد شدند و روز به روز بر تعدادشان افزوده شد. در سال 1319 حدود 450 دختر از دبیرستان فارغ التحصیل شدند. افزایش جمعیت زنان تحصیل کرده، می توانست موجب رشد زنان روشنفکر و گسترش اعتراضات اجتماعی زنان به مدد بالارفتن آگاهی آنان شود، اما عملا به دلیل سرکوب دولتی این مهم اتفاق نیفتاد. جنبش زنان در این دوره، تا سال های ابتدایی دهه 1310 همچنان متاثر از فضای دوره مشروطه به فعالیت خود ادامه می داد، و برخی از سازمان ها و نشریات مطرح در این مقطع نیز، به جای مانده از دوره پیشین بودند. اما، با آشکار شدن سرکوب سیاسی از یک سو، و انجام تغییرات از بالا در موقعیت زنان ایرانی از سوی دیگر، عملاً جنبش زنان دچار افول و نهفتگی شد. (فوران، 1378: 159 ؛ ساناساریان، 1384: 95) با این وجود، رشد آموزشی زنان و ورود آنان به بازار کار پیش زمینه ای شد تا جنبش زنان از نهفتگی بیرون آمده و یک دوره شکوفایی در توسعه نهادها و نشریات زنان را تجربه کند. به ویژه زمانی که تلاش های رضاشاه برای آنچه که آزادی زنان می دانست عملا به تغییراتی در قوانین خانواده منجر نشد و آنها حتا به حق رای نیز نایل نشدند، بنابراین شکاف میان ذهن و عین آنها گسترش یافته و سبب روی آوردن هر چه بیشتر زنان به بسیج نیروهای شان برای پیگیری اهداف مشخص در دوره بعد شد. به طوری که در سال های بعدی شاهد فوران جنبش زنان در ایران هستیم.
◀ سازماندهی و ابزارهای مبارزاتی
اوایل دوران حکومت رضا شاه انجمن ها و نشریات زنانی که از دوران پیشین باقی مانده بودند همچنان به کار خود ادامه می دادند و نیز تشکل های دیگری توسط فعالان حقوق زنان پدید آمدند. اما، از سال 1310 به بعد فشار دولت بر نشریات و انجمن های زنان به مانند بقیه احزاب و گروه ها جدی تر شد.
* سازمان های زنان
– جمعیت نسوان وطن خواه، فعالیت های تبلیغی خود را در خصوص حقوق زنان در دروه حکومت رضاشاه نیز ادامه داد. آنها در یک اعتراض نمادین، مجموعه ای از یک کتاب با عنوان «مکر زنان» را در میدان توپخانه تهران آتش زدند. از دیگر فعالیت های تاثیرگذار آنها در این دوره، برگزاری «کنگره نسوان شرق» در سال 1311 در تهران بود. [1] جمعیت نسوان وطن خواه توانسته بود، نشریه ای نیز با همین عنوان منتشر کند و نیز جمعیت نسوان وطن خواه کلاس های مبارزه با بی سوادی برای زنان بزرگسال دایر کرده بود. علاوه بر آن کتاب هایی در زمینه حقوق زنان به چاپ رساند و چند نمایش تئاتر را سازماندهی کرد. در اواخر فعالیتش، افرادی چون صدیقه دولت آبادی و فخرآفاق پارسا نیز به آن پیوسته بودند. محترم اسکندری در تمام جلسات جمعیت، بانوان را به ترویج معارف تشویق می کرد. از جمله اقدامات مهم این جمعیت ارائه عریضه ای به مجلس شورای ملی بود که در آن خواسته شده بود ازدواج دختران تا 16 سالگی ممنوع شود، معاینه زن و مرد از لحاظ سلامتی قبل از ازدواج اجباری شود. این عریضه در قانونی که بعدا به تصویب رسید تاثیر زیادی داشت. سرانجام این جمعیت با فشارهای رضاشاه در سال 1311 منحل شد. (ببران، 1381: 82 ؛ پایدار، 1379: 175 ؛ ساناساریان، 1384: 105)
– «جمعیت بیداری زنان» عنوان گروهی جدا شده از جمعیت نسوان وطن¬خواه بود که با مشی کمونیستی، مواضع نسوان وطن¬خواه را به اندازه کافی رادیکال نمی دانست. این جمعیت در سال 1305 تشکیل شد و در زمینه مبارزه با بی سوادی زنان فعال بود. همچنین نمایشنامه هایی را در مورد مسائل زنان سازمان داد و به مناسبت روز جهانی زن برنامه هایی برگزار کرد. این جمعیت سرانجام در نتیجه سرکوب کمونیست ها در سال 1308 منحل شد. (پایدار، 1379: 177 ؛ احمدی خراسانی، اردلان، 1382: 430)
– «عالم نسوان»، نام نشریه ای است که از سال 1300 توسط انجمن فارغ التحصیلان مدرسه دخترانه امریکایی ها در زمینه مسائل زنان با رویکردی میانه منتشر می شد. در سال 1310، به دلیل سانسور شدید مطبوعات، این نشریه نیز توقیف شد. (پایدار، 1379: 173 ؛ ساناساریان، 1384: 106)
– «پیک سعادت نسوان» عنوان تشکل و نشریه ای است که در سال 1306 در شهر رشت تاسیس شد. روشنک نوعدوست، مدیر این انجمن بود که مدرسه ای دخترانه را نیز در رشت اداره می کرد. پیک سعادت نسوان گرایش های چپ داشت و با فعالان کمونیست در انزلی در ارتباط بود. اولین جشن روز جهانی زن (هشت مارس) در ایران توسط این انجمن برگزار شد. برگزاری کنفرانس آموزشی، تئاتر و تاسیس کتابخانه از جمله فعالیت های این انجمن بود. این انجمن نیز به دستور رضاخان از فعالیت بازماند. (پایدار، 1379: 178-177 ؛ ساناساریان، 1384: 63)
– «مجمع انقلابی نسوان»، عنوان تشکلی است که توسط زندخت شیرازی در سال 1306 در شهر شیراز تاسیس شد. از جمله فعالیت های اصلی این تشکل، مبارزه با حجاب بود. نشریه ای نیز با عنوان «دختران ایران» توسط این تشکل منتشر می شد. (پایدار، 1379: 174 ؛ ساناساریان، 1384: 65) بعد از آنکه بیشتر نهادهای مستقل زنان در سال های نخست دهه 1310 توسط حکومت رضاخان منحل شدند، به دستور وی تشکلی دولتی با عنوان «کانون بانوان ایران» به ریاست افتخاری دخترش، شمس پهلوی در سال 1314 تاسیس شد. کانون بانوان به دور از مداخله در امور سیاسی و مذهبی (ماده 11 نظام نامه کانون) شروع به کار کرد. هاجر تربیت به ریاست آن انتخاب شد و با ایجاد مجالس سخنرانی، نمایش ها، کلوپ های ورزشی، کتابخانه و کلاس های اکابر به توسعه فعالیت های زنان پرداخت. (فتحی، 1383: 131ـ130) این کانون در ایالات و ولایات ایران متجاوز از 50 شعبه داشت. نایب رئیس جمعیت صدیقه دولت آبادی بود. از سال 1316، صدیقه دولت آبادی سرپرستی کانون را بر عهده گرفت و تا سال 1340 در آنجا فعالیت داشت. (احمدی خراسانی، اردلان، 1382: 434-431) انجمن های کانون بانوان شامل انجمن ادبی، انجمن تشویق به سادگی، انجمن ورزش، انجمن خیریه و موسسه تربیت مادر بود. همه این انجمن ها فعالیت هایی از قبیل برگزاری سخنرانی، کلاس و برگزاری نمایش داشتند. به طور مثال، در کلاس تربیت مادر روابط خانوادگی، آشپزی، شیرینی پزی، آداب معاشرت، صرفه جویی، شناختن روحیه مرد، بهداشت خانواده، تزیینات منزل و خیاطی آموزش داده می شد. البته بعدها آموزشگاه تربیت مادر در برنامه دروس خود مختصر تغییراتی داد و مواردی چون تاثیر یک فرد در جامعه از دیدگاه تاریخ و تفسیر اشعار و نصایح بزرگان در موضوع اهمیت مادر و جامعه به برنامه اش اضافه شد. (فتحی، 1383: 147)
هدف اساسی جمعیت کانون بانوان از آغاز تاسیس، رفع حجاب بود و اعضای آن که غالبا مدیران مدارس و ماموران وزارت معارف بودند در مدارس دختران، رفع حجاب را ترویج می کردند. بدرالملوک بامداد در این زمینه می گوید: «ضمن سایر اقداماتی که در اساسنامه کانون به آن ها اشاره شده بود، منظور اصلی یعنی ترک چادر سیاه تدریجا پیشرفت می کرد، بدین طریق که زنان عضو جمعیت با راضی کردن خانواده های خود یکی یکی به برداشتن چادر مبادرت کرده و در مجالس سخنرانی سایر زنان را تشویق به کشف کفن سیاه می کردند.» (همان: 132) اما با تمامی اقداماتی که در این زمینه صورت گرفت پیشرفت زیادی در زمینه آماده سازی برای کشف حجاب مشاهده نشد. قیام مسجد گوهرشاد در شهر مشهد (20 تیر 1314) با انگیزه اعتراض به شایعات مربوط به نزدیک بودن کشف حجاب و نیز تغییر کلاه مردان صورت گرفت. این قیام با سرکوب مواجه شد و سرانجام در 17 دی ماه 1314 کشف حجاب با عنوان «آزادی زن» اجرا شد. (همان: 134ـ133) بدون قائده مشخصی دو شیوه در برابر مسئله حجاب دنبال می شد. یک شیوه شامل کشف حجاب مستقیم زنان بود؛ تعداد زنانی که این شیوه را دنبال می کردند از میان طبقات تحصیل کرده بودند به ویژه در تهران که با به قدرت رسیدن رضا شاه تعدادشان افزایش یافته بود، زیرا رضا شاه برای نیروهای انتظامی فرامین محرمانه و شدیدی صادر کرده بود تا از این زنان در برابر اراذل و اوباش حفاظت شوند. روش دیگر شامل تغییر رنگ در چادر و روسری بود. گروه های زنان در خیابان های تهران و شهرهای دیگر با چادر های رنگی ظاهر می شدند. (ساناساریان، 1384: 100ـ99)
می توان دو ویژگی برای نهادهایی همچون کانون بانوان بر شمرد. از سویی کانون بانوان به دلیل قرار داشتن زیر چتر حمایت دولت، توان تغییر و اصلاحات بیشتری را داشتند و از آن جا که در آن دوره دولت رضا شاه قصد تدوین قانون مدنی، گسترش آموزش و نیز زمینه سازی برای کشف حجاب را داشت، برخی از فمینیست های ایرانی این امر را فرصتی برای دسترسی آسان تر به تغییرات مورد نظرشان در زمینه احقاق حقوق زنان می دانستند. اما از سوی دیگر به دلیل وابستگی به دولت، نهادی همانند کانون بانوان، محدودیت های خاص خود را داشت.
در مجموع، در این دوره، با وجود این که انجمن های زنان تشکیل شده در سال¬های پایانی دهه 1290 همچنان تا سال 1310 فعال بودند، اما به تدریج در نتیجه سیاست های رضاخانی، جنبش زنان دچار افول شد. نخست به دلیل استقرار یک نظام استبدادی و سرکوبگر، و پس از آن به دلیل اجرای تغییرات از بالا در وضعیت زنان، خصوصاً کشف حجاب اجباری، جنبش زنان نتوانست بطور مستقل، مطالبات و برنامه های خود را عملی نماید. در نتیجه، به تدریج جنبش زنان غیر فعال و راکد شد.
◀ نشریات زنان
در این دوره نشریاتی با عناوین عالم نسوان (1299)، جمعیت نسوان وطن خواه (1302)، نسوان شرق (1304)، رهنمای بانوان (1305)، پیک سعادت نسوان (1306)، گل رعنا و زیبا (1307)، نورافشان (1309)، دختران ایران (1310)، نامه بانوان ایران (1317) و راهنمای زندگی (1319) منتشر می شد. در این میان عالم نسوان با 13 سال انتشار بیشترین عمر را داشته است. از سال 1311 به بعد تنها سه نشریه زنانه یعنی «دختران ایران» به مدیریت زندخت شیرازی، «نامه بانوان ایران» به مدیریت و سردبیری عادل خلعت بری رئیس دبیرستان بانوان، و «راهنمای زندگی» به مدیریت ماه طلعت پسیان و صاحب امتیازی حسینقلی مستعان منتشر می شدند. (ببران، 1381: 56)
عالم نسوان در تهران و در سال 1299 به صاحب امتیازی نوابه خانم صفوی و تحت نظر مجمع فارغ التحصیلان مدرسه عالی اناثیه امریکایی ایران و به مدت 13 سال یعنی تا سال 1311 و هر دو ماه یک بار منتشر می شد. بیشتر مقالات آن توسط فارغ التحصیلان مدرسه اناثیه امریکایی نوشته می شد. تاکید عالم نسوان بر تعلیم و تربیت نسوان بود به طوری که هدف از تاسیس آن در شماره اول مجله: «تعاون و تعالی و ترقی نسوان و تشویق آنان به خدمت وطن و خانواده و حسن اداره امور تربیتی» عنوان شده بود. عمده زمینه های موضوعی «عالم نسوان» هم چون مجله های دیگر زنان در این دوره آموزش خانه داری، پرستاری و تربیت اطفال، طرز لباس، و همچنین اخبار ترقی زنان به خصوص در زمینه های آموزشی زنان و مقالات ادبی بود. (همان: 66-60)
جمعیت نسوان وطنخواه ایران ارگان سازمان جمعیت نسوان وطن خواه در سال 1302 به صاحب امتیازی و مدیر مسئولی شاهزاده ملوک اسکندری در تهران تاسیس شد. این جمعیت به ویژه رهبر آن که در سخنرانی های خود علیه حجاب و حمایت از تحصیل زنان سخن می گفت از سوی برخی از رهبران مذهبی مورد حملات بسیاری قرار داشت به طوری که یک بار خانه محترم اسکندری غارت و به آتش کشیده شد و خود او نیز به دلیل سازماندهی یک تظاهرات بر علیه نوشته های برخی از روحانیون علیه حقوق زنان و به آتش کشیدن جزوات آنها دستگیر شد. عمده نوشته های جمعیت درباره حجاب و تحصیل زنان بود و مردانی هم چون سعید نفیسی، رضازاده شفق، میرزاده عشقی و ابراهیم خواجه نوری از حامیان جمعیت بودند. جمعیت و ارگان متعلق به آن پس از مرگ محترم اسکندری در سال 1304 فعالیت سابق خود را از دست داد. (ساناساریان، 1384: 64 ؛ ببران، 1381، 78)
مجوز انتشار پیک سعادت نسوان در سال 1306 به نام روشنک نوع دوست مدیر مدرسه سعادت رشت صادر شد، اما شماره اول آن در سال 1307 منتشر شد. این نشریه ارگان جمعیت پیک سعادت نسوان بوده و به صورت دوماهنامه منتشر می شد. عمده مقالات این نشریه در ارتباط با توسعه فرهنگ و بیداری زنان و به طور مشخص آموزش زنان بود. (ببران، 1381: 45-83)
مجله دختران ایران در سال 1310 در شهر شیراز توسط زندخت شیرازی تاسیس و در تهران منتشر می شد. زندخت شیرازی در مقاله ای با عنوان «آرزو، طرز تربیت دختران موجد نوع تمدن ملت ماست» در این نشریه هدف از نشریه را انتشار مقالاتی از دختران ایران و برای بیداری زنان ایران عنوان کرده است. این مجله در راستای ارتقای دانش زنان ایران به معرفی زنان شاعر و نامی ایران نیز می پرداخت. به دلیل مشکلات مالی انتشار مجله گاه با تاخیر همراه بود. (همان: 88-87)
با توجه به نشریاتی که در این دوره منتشر می شدند، می توان دید که نسبت به دوره قبل افول بسیاری کرده اند. پیش از تثبیت قدرت رضاشاه و در نیمه اول سلطنت او می توان نشریاتی را مشاهده کرد که منتقدانه به وضع موجود پرداخته اند و برای آموزش و بیداری زنان همت گمارده اند اما به تدریج از انتشار آنان کاسته می شود به طوری که در پایان دوره تنها سه نشریه باقی می مانند.
◀ مطالبات و خواسته های زنان
1. آموزش
شاید از زیربنایی ترین تغییراتی که در دروه پهلوی رخ داد در زمینه نهاد آموزش بود. البته، در دوره مشروطه زمینه های اصلی این تغییرات فراهم شده بود؛ نه تنها مدارس پسرانه به سبک مدرن، بلکه مدارس دخترانه بسیاری نیز در کشور ایجاد شده بودند. اما در دوره پهلوی اول، بر تعداد مدارس دولتی افزوده شد، وزارت آموزش و پرورش تشکیل گردید، نظام آموزشی تدوین شد، مدارسی که توسط خارجی ها اداره می شد به نیروهای داخلی واگذار شد و دانشگاه ها و دانشسراها به تدریج تاسیس شدند. در همین دوره زنان نیز توانستند با وجود مخالفت های بسیار سنت¬گرایان به آموزش عالی راه یابند. (پایدار، 1379: 196-198 ؛ ساناساریان، 1384: 97)
2. حجاب
از اواسط دهه 1300 انتقاد به حجاب آسان تر شده بود. در سال 1310 نشریه عالم نسوان مسئله حجاب را به بحث گذاشت و فراخوانی را در این مورد به چاپ رساند. پاسخ ها چشمگیر بود. در مجموع زنان در پاسخ به این فراخوان از بی حجابی به شدت طرفداری می کردند و انحطاط اخلاقی در جامعه را ناشی از سرکوب زنان توسط مردان می دانستند. مسئله حجاب اگرچه برای بسیاری از فعالان جنبش زنان مطرح بود، اما هیچ یک از فعالان جنبش زنان احتمال نمی داد که حجاب در جامعه غیر قانونی شود. حتی مخالفان سرسخت حجاب نیز تنها به اقدامات فرهنگی و تبلیغی می پرداختند و هیچ کدام در پی ایجاد قانون برای پوشش نبودند. زمزمه های کشف حجاب برای نخستین بار پس از سفر شاه و ملکه افغانستان به ایران در سال 1308 شنیده شد. البته پیش از آن نیز رضاشاه نسبت به این مسئله ابراز تمایل نشان داده بود اما به دلیل مخالفت روحانیون هیچگاه بصورت علنی چنین بحثی مطرح نشده بود. پس از سفر وی به ترکیه و مشاهده وضعیت زنان در آنجا، در بازگشت به ایران موضوع کشف حجاب جدی تر شد. سرانجام، کشف حجاب در 17 دی 1314 توسط دولت پهلوی اول به صورت «قانون» در آمد و استفاده از چادر و روسری ممنوع شد. نحوه اجرای این قانون بسیار قهرآمیز بود. رضاشاه به طرق مختلف سعی می کرد ماموران دولتی را وادار کند که همسرانشان را بدون حجاب در انظار عمومی بیاورند. همچنین ماموران شهربانی را موظف کرده بود که چادر از سر زنان بکشند. (ساناساریان، 1384: 98-104)
به دلیل برخورد قهرآمیز حکومت، کشف حجاب اظهار نظرهای گوناگونی را در پی داشت. گروهی ممنوعیت حجاب را گامی مثبت در بهبود شرایط زنان می دانستند و گروهی منتقد آن بودند. در واقع، خواست آزادی پوشش، خواستی رایج در میان فعالان زنان در آن دوران بود، اما عملا رضا شاه با توسل به زور برای کشف حجاب فعالان را خلع سلاح کرد و این خواست را به عقب راند. فعالان زنان حرکتی را آغاز کرده بودند که در زمینه معایب حجاب «فرهنگ سازی» کرده و در نشریات خود فضا را برای پذیرش حق پوشش زنان فراهم کنند. اما برخورد قهرآمیز حکومت از طرفی باعث شد که رفع حجاب پایدار نباشد و از طرف دیگر در همان دوره کوتاه خود برخی از زنان سنتی به خصوص زنان مسن را خانه نشین کرد، چرا که آنان بی حجابی را به مانند برهنگی می دیدند. در حالی که زنان تجدد طلبی همچون هاجر تربیت رئیس وقت کانون بانوان، از چادر به عنوان جامه های خفت و حقارت نام می برد، گزارش هایی از زنان آن دوره منتشر شده است که نشان می دهد زنان سنتی ای که نمی توانستند بدون حجاب بیرون بیایند با خفت بیشتری روبرو می شدند. در مواردی مردان خانواده آنان را در گونی کرده و به بیرون می بردند. بعد از خلع رضا شاه از قدرت در سال 1320 وزارت فرهنگ طی حکمی پذیرش زنان بی حجاب در دانشگاه را ممنوع اعلام کرد و استادان زن دانشگاه و دبیران مدراس از حضور در کلاس های درس بدون حجاب منع شدند. به دلیل فقدان روند جامعه پذیری گسترده برای کنار گذاشتن حجاب در میان زنان و عدم آموزش در این رابطه، فرصت پیشبرد راه حل دراز مدت برای موضوع حجاب با توجه به این که به طور ناگهانی حق انتخاب از زنان گرفته شده بود را از بین برد. از منتقدان کشف حجاب اجباری، نشریه «بیداری ما» ارگان زنان حزب توده بود. این نشریه در دی ماه 1324 یعنی 10 سال بعد از اعمال کشف حجاب و 4 سال بعد از خروج رضا شاه از کشور، در مقاله ای ضمن معرفی حجاب به عنوان سمبل عقب ماندگی زنان، قربانیان اصلی قانون رضاشاه را زنان تهیدست شهری دانست چرا که به باور نویسنده مقاله، زنان مرفه شهری خود پیش از اعمال قانون کشف حجاب، حجاب را برداشته بودند و زنان روستایی هم حجاب نداشتند. یکی از تاثیرات قانون کشف حجاب این بود که عمدتا زنان مسن در خانه های خود محبوس شدند. (فتحی، 1383: 135 ؛ ساناساریان، 1384: 102ـ 101)
3- قوانین خانواده
در این دوره نقد به قوانین خانواده در نشریات زنان، به خصوص در زمینه حق طلاق یک طرفه، ازدواج زنان در سنین پایین، و تعدد زوجات در ادامه دوره پیش منعکس می شد. رضا شاه با وجود آن که قانون تعدد زوجات را لغو نکرد اما اصلاحات محدودی در قوانین ازدواج و طلاق ایجاد کرد.
در زمینه اعطای حق طلاق به زنان و تغییر قانون ازدواج، عملیات تبلیغی گسترده ای در سال 1310 صورت گرفت که لایحه آن به مجلس ارجاع شد و حتا در نشریات خارجی نیز انعکاس یافت. یکی از اقداماتی که در این زمینه انجام می شود، مکاتبات کانون بانوان با وزارت فرهنگ است. این کانون به دلیل گستردگی تظلمات زنان، طی گزارشی به وزارت فرهنگ در سال 1318، جهت رسیدگی به حقوق زنان، به ویژه اعطای حق طلاق به آنان، خواستار ارجاع آنها به دادگستری می شود. (فتحی، 1383: 155-154)
مواد قانونی در حوزه قوانین ازدواج و طلاق طی سال های 1305 تا 1319 به تدریج تغییراتی کرد. اصلاحات مهم تر اما الغای دادگاه های مذهبی غیر رسمی – حداقل در قانون – و جایگزینی دادگاه های مدنی به جای آنان بود؛ ازدواج ها – چه موقت و چه دائم – باید در محضرهای رسمی زیر نظر وزارت دادگستری ثبت می شدند. طرفین ازدواج می توانستند در قباله ازدواج هر شرطی که می خواستند قید کنند. برای نمونه، زن می توانست شرطی بگذارد که اگر شوهر با زن دیگری ازدواج کرد، زن بتواند ازدواج را به نمایندگی از طرف شوهرش باطل کند؛ داماد باید عروس را از این که آیا زن دارد یا نه مطلع می کرد و سن ازدواج نیز مورد توجه قانون قرار گرفت، یعنی فقط کسانی که به سن بلوغ می رسیدند می توانستند ازدواج کنند. این لوایح قانونی در نوع خود رادیکال نبودند و اساس و جوهره شریعت در آن ها حفظ شده بود . [2] از سوی دیگر این مسئله که تا چه حد قوانین تغییر یافته اجرا می شدند نیز روشن نیست. در بسیاری از قسمت های ایران به ویژه در مناطق روستایی محضرهای رسمی دولتی وجود نداشت و مردم مجبور بودند به روحانیون مراجعه کنند. همچنین سن بلوغ را قانون روشن نکرده بود. مردم بر این باور بودند که دختران خیلی زودتر از پسران به سن بلوغ می رسند؛ به همین دلیل این قانون نتوانست از ازدواج کودکان جلوگیری کند. با این حال، اصلاحات رضا شاه در حوزه های دیگر یعنی آموزش و کشف حجاب با جدیت بیشتری به اجرا گذاشته شد. (همان: 96- 95 )
* گفتمان های موجود در ارتباط با مسئله زنان در دوران پهلوی اول
در این دوران هم چنان که در فضای سیاسی، گفتمان ملی گرایی و تجدد خواهی اولویت داشت، زنان نیز در چارچوب همین گفتمان ها به توسعه حقوق و تغییر شرایط فرودست شان می پرداختند. گفتمان مسلط حکومت رضاشاه مدرنیزاسیون بود، اما جنبش زنان مدرنیته بود. زنان متوسط شهری به دلیل اصلاحات آموزشی و دسترسی به دانشگاه تهران تا حدودی مدرنیزاسیون رضاشاه را پذیرفتند؛ اما سیاست های مدرنیزاسیون رضاشاه در حوزه زنان، از جمله کشف حجاب اجباری و محدود کردن آزادی زنان به این مقوله در حالی که هم چنان حق رای زنان قانونی نشده بود و قوانین خانواده به نفع مردان و در تبعیض آشکار با زنان بودند، در مقابل مدرنیته قرار گرفت، اما در نهایت این مدرنیزاسیون رضاشاهی و دولت وی بود که برنده این مقابله و جدال شد. (کیان،شهریور 1384:44) مدرنیزاسیون رضاشاهی برای زنان بحث انتخاب در نقش را به همراه نداشت. مثلا کانون بانوان نقش های سنتی زنان یعنی مادری و همسری را نفی نمی کرد بلکه بر بازنمایی مدرن آن ها تاکید داشت. یعنی به نوعی مادر و همسری مدرن ترویج می شد که مورد علاقه و پسند مرد بود، آداب معاشرت را خوب می شناخت، خوش لباس و مدیر و صرفه جو بود. در واقع آن چه که در این دوران مهم است نمادسازی از زن به عنوان نماد مدرنیزاسیون رضاشاهی است. کشف حجاب به آزادی زن تعبیر می شد. هر چند که با اجباری کردن کشف حجاب آنچه ندیده گرفته می شد انتخاب زن ایرانی در برگزیدن سبک زندگی و نحوه سلوک و پوشش خود او بود.
از طرف دیگر، گفتمان «حقوق برابر» در راستای گفتمان مدرنیته با تاکید بر اصلاح قوانین ازدواج و طلاق در اوایل حکومت رضاشاه توسط گروه های زنان مطرح می شد اما به تدریج با تسلط بحث حجاب عملاً این گفتمان به حاشیه رانده شد. فعالان زنان در آغاز حکومت رضاشاه امیدوار بودند که او بتواند با نمایش اقتدار خود حق رای زنان را به رسمیت بشناسد، اما رضا شاه به این خواسته توجهی نکرد چرا که در بینش او نیز زن شایسته زنی مدرن اما فروتن بود. سلطه گفتمان حجاب و متعاقب آن تحمیل قهرآمیز بی حجابی عملا به شکاف بیشتر میان نخبگان زن و زنان عامه منجر شد.
با انحلال انجمن های مستقل زنان و نشریات آنان و تمرکز فعالیت های آن ها در تشکلی وابسته به دولت نوعی فمینیسم دولتی [3] در این دوره باب شد که ناچار به تطبیق گفتمان و سیاست های خود با گفتمان و سیاست های دولتی بود و همین امر باعث تحمیل محدودیت هایی به کنش زنان در این دوره شده بود. از سوی دیگر به نظر می رسد چون رضا خان در زمینه وضعیت زنان سرگرم اصلاحاتی بود و مانع مهمی که فعالان زن بر سر راه اصلاح موقعیت زنان می شناختند، عرف سنتی و روابط عشیره ای بود، به نوعی زنان در این دوره اصلاحات در این زمینه را به رضا شاه و دولت او واگذار کردند و شاید به همین دلیل است که در زمینه حقوق زنان نتوانستند گفتمانی مستقل از دولت ایجاد کنند.
نتیجه گیری
رشد و بهبود نسبی وضعیت اقتصادی و اجتماعی ایران بر وضعیت اجتماعی – اقتصادی زنان ایران نیز تاثیرگذار بود. صنعتی شدن نسبی کشور و گسترش کارخانجات در کشور و متعاقب با آن مهاجرت روستائیان به شهرها و پیدایش طبقه کارگر در جامعه، رشد شهرنشینی، پیدایش و رشد طبقه متوسط، افزایش نسبی باسوادان و در نتیجه رشد قشر روشنفکر و تبدیل آن به طبقه روشنفکر، و در نهایت سیاست های مدرنیزاسیون رضاشاه و اصلاحاتی که در زمینه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی انجام داد، متغیرهایی بودند که در بهبود نسبی جامعه ایرانی تاثیر گذاشت اما بر موقعیت زنان تاثیر متناقضی داشت.
رضاشاه، با ایجاد اصلاحاتی در زمینه آموزش زنان اعم از گسترش آموزش ایتدایی و متوسطه و ورود زنان به دانشسراها، کم کردن قدرت روحانیون به واسطه عرفی کردن دادگاه ها و دولتی کردن ثبت احوال، جلوگیری از تبعیض در مکان های عمومی، آماده کردن محیط اجتماعی برای پذیرش زنان بی حجاب، و وارد کردن زنان به بازار کار، در زمینه موقعیت زنان تغییراتی ایجاد کرد که در موارد بسیاری به نفع زنان بود. در اوایل دوره رضاشاه هنوز جنبش زنان پابرجا بود و نهادهای از قبل برجامانده به فعالیت هایی در زمینه زنان دست می زدند. اما با تثبیت قدرت رضاشاه، به تدریج موقعیت جنبش زنان متزلزل شد. رضاشاه از یک طرف با اجباری کردن کشف حجاب و ایجاد اصلاحات در زمینه های اجتماعی- اقتصادی نوید رهایی زنان را می داد. از طرف دیگر با سرکوب جنبش زنان هم راستا با سرکوب جنبش های اجتماعی دیگر، حفظ قوانین خانواده در بستری تبعیض آمیز و تایید قدرت پدرشاهی مرد در خانه، سرکوب پلیسی زنان عمدتاً سنتی برای اعمال قانون کشف حجاب اجباری، سرکوب انجمن ها، نشریات و فعالیت های مستقل زنان و ایجاد کانونی دولتی که انجمن های دیگر باید در آن حل می شدند، عملاً موجب رکود جنبش زنان و تضعیف موقعیت زنان سنتی در این دوره شد. تغییرات از بالایی که رضاشاه با اجبار اعمال کرد باعث دلسردی بسیاری از فعالان جنبش زنان شد که ابتدا با روی کار آمدن وی امید به اصلاحات در موقعیت زنان را داشتند. در واقع دوره ای که به پروسه ساخته شدن دولت – ملت در ایران معروف است به دلیل فعالیت های قهرآمیز و دیکتاتور مآبانه دولت برای ایجاد تغییرات اجتماعی عملا به ایجاد شکاف میان دولت – ملت منجر شد. در این میان از آن جا که با از میان رفتن انجمن های مستقل زنان، عملا حرکت های زنان در کانون بانوان زیر چتر دولت رفت، و همچنین به دلیل کشف حجاب اجباری که عمدتا به ضرر زنان سنتی و خانه نشین کردن آنها منجر شد، شکاف دولت – ملت به شکافی عمیق میان زنان نخبه و زنان عامه نیز منجر شد، تعمیق چنین شکافی نقش خود را بر فعالیت های زنان در دوره های بعدی نیز گذاشت.
یکی از مهمترین ویژگی های این دوره تلاش رضاشاه برای دولتی کردن انجمن های زنان بود. رضاشاه پس از سرکوب انجمن ها و تشکل های زنان، آنها را در مجموعه ای به نام کانون بانوان زیر نظر دولت گرد آورد. اغلب کسانی که به نقد کانون بانوان پرداخته اند آن را تنها از نقطه نظر عملکرد پهلوی اول در راستای دولتی کردن ساختار فعالیت های جنبش زنان در این دوران ارزیابی کرده اند. در پی چنین نگاهی، هر دستاوردی در این دوره به شاه نسبت داده شده است و عموما نقش زنان فعالی که در کانون بانوان فعالیت داشتند و سابقه درخشانی نیز داشتند نادیده گرفته شده است. درست است که دولتی بودن کانون بانوان برای این فعالان محدودیت هایی را ایجاد می کرد و به دلیل عملکرد قهرآمیز رضاشاه، باعث شکاف عمیق فعالان زنان با دیگر زنان می شد، اما در نهایت در فضایی که اجازه فعالیت های مستقل داده نمی شد، فعالان زنی که درون کانون گرد آمدند تنها راه فعالیت خود را به این طریق نبستند بلکه برعکس از طرز تلقی رضاشاه درباره آموزش زنان و برخی از اصلاحاتی که مدنظر داشت بیشترین سود را در عمل جستند. گرچه بسیاری از آنان موافق عملکرد زورمدارانه رضاشاه در زمینه رفع حجاب نبودند. در هر حال حضور این زنان در کانون بانوان که تنها امکان فعالیت آنان بود باعث شد تا در دوره بعدی بتوانند بسیاری از این فعالان به سازماندهی برخی از گروه های زنان از جمله «حزب زنان ایران» بپردازند.
در کل، مهمترین ویژگی های موقعیت زنان و جنبش زنان در این دوره شامل تسلط گفتمان حجاب، دولتی شدن ساختار فعالیت های زنان، گسترش آموزش دختران به ویژه آموزش بزرگسالان، ایجاد اشتغال برای زنان طبقات متوسط و بالا، ایجاد دانشسرا و نیز راهیابی زنان به دانشگاه تهران، ایجاد اصلاحاتی در زمینه حقوق زنان در خانواده و همچنین ایجاد دادگاه های عرفی و ضرورت ثبت ازدواج و طلاق در این دادگاه ها است.(3)