روال کنونی بازپرداخت بدهیها نزدیک به 16ماه است که اجرا میشود و این مدت زمان کمی برای امتحان کارآیی آن نیست. اگرچه نمیتوان گفت که امکان پرداخت با این روال وجود ندارد، ولی اگر هم پرداخت شده باشد سفارت از آن خبر ندارد؛ ولی میداند که پیش از اجرای قانون کنترل اسعار خارجی مورخ یک مارس 1936، شرکتهای آمریکایی متعددی از ایران طلبکار بودند که هنوز طلب آنها پرداخت نشده است… بنابراین منصفانه نیست که سفارت و کنسولگری همچنان هر ماه به فروش براتهای رسمیشان به دولت ایران ادامه بدهند در صورتی که دولت این کشور از فراهم آوردن امکان پرداخت طلب آمریکاییها که برخی از آنها چهار ساله شده است خودداری میکند و حتی اجازه خرید اندک ارز (استرلینگی) را هم که سفارت و کنسولگری برای پرداخت مخارج رسمی در خارج از ایران دارد به آنها نمیدهد.
عدمپرداخت طلب صادرکنندگان آمریکایی در واقع بخشی از یک سیاست عامدانه برای توقف واردات از ایالاتمتحده بود. چنانکه در تلگرام انگرت آمده است، این سیاست به همراه تشویق صادرات از ایران منجر به مازاد تراز تجاری قابلتوجهی برای ایران شد:
کنسول موس و من احساس میکنیم که عوامل زیر باید در ارتباط با مناسبات تجاری ایران و آمریکا مدنظر قرار بگیرد. بنگاهداران ایرانی مدعی هستند که [دولت] با موافقتنامههای پایاپای یا تهاتری با آلمان و روسیه بر ضد قطعات اتومبیل آمریکایی تبعیض قائل میشود. میگویند که کنترلهای ارزی را به نحوی اجرا میکنند که به نفع خرید اتومبیلهای آلمانی تمام شود و اینکه همین اخیر 413 کامیون به شرکت فروشتال آلمان سفارش دادهاند؛ در حالی که این نوع کامیونها را معمولا به آمریکا سفارش میدادند. یک واردکننده موثق غیرایرانی محصولات آمریکایی میگوید که بخشنامه کاملا محرمانهای از وزارت مالیه دیده است که طبق آن همه پیشنهاد قیمتهایی که برای فروش ملزومات به دولت ایران میشود، حتی پایینترین قیمتها، اگر فقط قابلپرداخت به دلار باشد باید رد شود، مگر اینکه امکان خرید اقلام موردنظر از هیچ جای دیگری وجود نداشته باشد. در طول یک سال گذشته سیاهههای بازرگانی گواهی شده در کنسولگری برای حمل کالاهای ایرانی به ایالاتمتحده دو برابر شده و تجار ایرانی هم خبر از افزایش قابلتوجه این نوع صادرات میدهند. ایالاتمتحده تنها بازار مهمی است که ارز آزاد در اختیار صادرکنندگان ایرانی قرار میدهد هر چند بخشی از هزینه خریدهای ایران از روسیه و آلمان به دلار پرداخت میشود.
انگرت در تلگرام خود به مسائلی اشاره میکند که درخور توضیح بیشتری است. اولین مساله تراز تجاری ایران با سایر کشورهای جهان است. طبق آمار و ارقامی که از اسناد محرمانه وزارت خزانهداری آمریکا به دست آمده است، از سال 1938 تا 1940، ایران سالانه به طور متوسط 3/116 میلیون ریال مازاد صادرات داشته است. این مازاد تجاری قابل توجه نه فقط از بابت صادرات نفت حاصل شده بود، بلکه نتیجه عملا گرسنگی مردم ایران و محدودیت سفت و سخت واردات با اعمال سهمیهها و محدودیتهای تجاری بود. در طول همین سه سال، در نتیجه اعمال محدودیت بر واردات کالاهای آمریکایی پس از شروع جنگ [جهانی دوم] در سال 1939، مازاد تجاری سالانه ایران با ایالاتمتحده نزدیک به 5 تا 10 میلیون دلار بود. در اواخر سال 1939، کمیسیون خریدهای نظامی ایران به آمریکا رفته بود تا هواپیماهای نظامی خریداری کند. والس موری پس از بررسی دقیق درخواست ایران و با توجه به نیاز خود آمریکا به تسلیحات، از معاون وزیر امور خارجه، ولز، خواسته بود که با فروش هواپیما به ایران مخالفت شود و توصیه کرده بود که این مساله به رییسجمهور روزولت ارجاع داده شود. پاسخ ولز به توصیه او کوتاه بود: «از نظر من هیچ راهی برای کمک به دولت ایران در مورد این مساله وجود ندارد. امیدوار کردن مقامات ایرانی به اینکه دولت آمریکا میتواند در شرایط کنونی کمکی در مورد این مساله به آنها بکند هیچ فایدهای ندارد.»
* پولهای ایران به نیویورک سرازیر شد
درخواست ایران برای خرید هواپیماهای غیرنظامی نیز با پاسخ مشابهی مواجه شد. واکنش دبلیو.ال. پارکر از بخش امور خاور نزدیک کاملا بیانگر نگرش آمریکا در این ارتباط بود:
دیروز در خلال صحبتهایمان، آقای گرین اشاره کرد که با توجه به کمبود روزافزون اقلامی که دولت ایران معمولا تمایل به خرید آنها دارد (نظیر فولاد، سیم مسی، ورق حلبی و صد البته آلومینیوم)، احتمالا اکثر درخواستهای صدور مجوز صادرات برای ایران، ازجمله درخواستهایی که از طرف سفارت ایران صورت گرفته، رد خواهد شد مگر در ارتباط با چند کالای متفرقه که به هر حال ایران چندان علاقهای به خرید آنها ندارد. آقای گرین افزود که با رسیدن به اواخر ژوئیه فقط قادر خواهیم بود اقلام مورد نیاز بریتانیا و کانادا و همچنین پرتغال را برای دفاع از جزایرشان تامین کنیم و قدری هم ملزومات برای چین بفرستیم و احتمالا چیزی هم برای ارسال به آمریکای لاتین بچلانیم. آقای گرین همچنین اظهار کرد که فقط میتواند توصیه بسیار کوچکی درباره اجابت درخواست ورق حلبی برای کارخانه کنسروسازی شاه بکند که به احتمال قوی آن هم رد خواهد شد. دیروز از منابع مختلف در دفتر بازرگانی شنیدیم که اداره نظارت بر صادرات تعدادی از درخواستهای ایران را رد کرده است و اینکه حداقل برخی از این درخواستها را سفارت ایران با یادداشت دیپلماتیک فرستاده بود. با توجه به توضیحات آقای گرین، احتمالا با صدور اقلام بسیارکمی به ایران موافقت خواهد شد و عملا ایران دستش به کالاهایی که بیشتر از همه میخواهد نمیرسد.اگر ایران نمیتوانست چیزی از ایالات متحده وارد کند، پس چه بلایی بر سر مازاد تراز تجاری ایران با آمریکا میآمد؟ چه بلایی بر سر درآمدهای نفتی ایران میآمد که در کانادا به طلا تبدیل میشد و نهایتا به بانک اروینگ تراست در نیویورک انتقال مییافت؟ چرا طلب صادرکنندگان و شرکتهای آمریکایی که به سال 1935 برمیگشت، پرداخت نمیشد؟ چنانکه در ادامه خواهیم دید، در سال 1940، کارمندان خارجی دولت ایران که باید بخشی از حقوق آنها به دلار پرداخت میشد، «در طول هشت یا نه ماه گذشته حتی یک دلار هم به چشم خود ندیدهاند.»
* فروش تمبر پستی به جای ارز
در اواخر حکومت رضاشاه، به منظور بزرگداشت شصتمین سال تولد او (15 مارس 1938)، دولت یک مجموعه تمبر یادبود منتشر ساخت. در اعلان چاپ این تمبرها آمده بود که در طول 90 روز فروش تمبرها از مهرهای مخصوص برای باطل کردن آنها استفاده خواهد شد. صبح روز 15 مارس 1938، اداره پست برای راحتی بیشتر خریداران تمبر جدید باز بود. تعدادی از دلالان و بسیاری از کلکسیونرها تقاضای خرید تمبرها را داشتند و کلیه تمبرهای مجموعه، سوراخدار و بدون سوراخ، را به جز تمبرهای یک و دو ریالی خریداری کردند. کارمندان اداره پست داستانهای ضد و نقیضی درباره این دو تمبر میگفتند. حداقل به یک خریدار گفته بودند که تمبرهای یک و دو ریالی اصلا چاپ نشده است و یک خریدار دیگر هم شنیده بود که تمبرها تمام شدهاند. بعد از یکی دو روز، کاشف به عمل آمد که کل تمبرهای یک و دو ریالی در اختیار فردی به نام اسدالله کردستانی، وکیل سابق مجلس، قرار گرفته است. او تحت نام شرکت تمبر ایران [ایران فیلاتلیک] انتشار قریبالوقوع تمبرها را آگهی کرد. آقای کردستانی ادعا کرد [و برای اثبات ادعایش سندی را که میگفت قرارداد با مقامات پست ایران است ارائه داد] که از طرف وزارت پست و تلگراف برای فروش این تمبرها انتخاب شده و همه تمبرهای یک و دو ریالی و همینطور کلیه تمبرهایی را که با مهرهای مخصوص باطل شده بود، خریده است.علاوه بر این، کردستانی اظهار داشت که فقط میتواند تمبرها را به قیمت اسمی آن و به ارز خارجی بفروشد و عواید ارزی فروش تمبرها را نیز در اختیار دولت ایران قرار خواهد داد. اینطور که ادعا میشود مقامات ایرانی در تعقیب سیاست مرسوم اعطای امتیازات انحصاری، انحصار فروش مجموعه کامل تمبرهای جدید را عملا به آقای کردستانی دادهاند و در عین حال او را موظف ساختهاند که عواید ارزی فروش آنها را به کمیسیون اسعار خارجی تسلیم کند. آقای کردستانی برآورد کرده است که قیمت این تمبرها به 30 هزار پوند استرلینگ بالغ شود. احتمالا این اولین باری است که یک دولت تمبرهای پستیاش را به صورت ارزی میفروشد. اگر حاجتی به شواهد و قرائن باشد، این اقدام دولت نشان میدهد که چه کارهایی که حاضر نیست برای به دست آوردن حتی مقدار کمی ارز انجام بدهد.
چرا دولت ایران حاضر بود برای حتی مقدار کمی دلار دست به هر کاری بزند؟ چرا دلار آنقدر کمیاب بود؟ پاسخ را باید در انتقال وجوه ایران به نیویورک و بانکهای سوئیس یافت.
* انتقال پولهای ایران به نیویورک
در حالی که مدتها کسی رنگ دلار را هم در ایران ندیده بود و حتی برخی از تمبرهای پستی را به ارز خارجی میفروختند، مبالغ هنگفتی پول به حسابهای بانکی ایرانیها در نیویورک سرازیر شده بود، که بخش عمده آن بعد از مدتی از نیویورک به بانکهای سوئیس انتقال مییافت. وزارت خزانهداری آمریکا بدون اطلاع رضاشاه و مدیران و مشاوران مالیاش جریان این پولها را به بانکهای نیویورک و سایر شهرها زیر نظر گرفته بود. البته هدف اصلی وزارتخانه نظارت بر پولهایی بود که به دولتها و اتباع آلمان، ایتالیا و ژاپن تعلق داشت و دولتهای فوق از بانکهای سوئیس برای ورود پول به آمریکا و خروج پول از آن استفاده میکردند. یکی از نتایج فرعی این تحقیقات اطلاعاتی بود که درباره انتقال پولهای ایران به ایالات متحده و سوئیس به دست آمد که درخور تحقیقات عمیق جداگانهای است.
وقتی بر روی مساله دیگری تحقیق میکردم، چشمم به گزارشهای روزانهای افتاد که وزارت خزانهداری آمریکا از 2 ژانویه تا 26 ژوئن 1941، یعنی ماههای آخر حکومت رضاشاه، در ارتباط با انتقال پول به برخی حسابهای خارجی در نیویورک و برداشت از آنها تهیه کرده بود. جدول شماره 1/11 میزان و منبع پولهایی را که به حساب ظاهرا اتباع ایرانی در این بانکها انتقال مییافت بهطور خلاصه نشان میدهد. واضح است که انتقال نزدیک به 4/4 میلیون دلار پول ایران به نیویورک در بحبوحه جنگ جهانی دوم، علاوه بر انتقال درآمدهای نفتی کشور، علت اصلی کمبود شدید دلار در مملکت بود. وقتی فقر و فلاکت سایه خود را بر سر ایران انداخته بود، مبالغ هنگفتی پول به نیویورک انتقال مییافت. منابع این پولها بسیار جالب توجهند.
با توجه به اینکه صادرات ایران به سوئیس در شرایط عادی ناچیز و علیالخصوص در طول جنگ در اروپا صفر بود و با توجه به انتقال پولهای ایران از سوئیس به بانک ایندیانا نشنال، انتقال پول از سوئیس به نیویورک لابد مربوط به کمیسیون خریدهای ارتش شاهنشاهی ایران در برن بوده است. معلوم است که انتقال دهندگان امیدوار بودند که انتقال مبالغ کوچک (عمدتا 20 تا 200 هزار دلار در ماه) از نظرها پنهان بماند.
ولی از آنجایی که این نقل و انتقالات تحتنظر بود حتی کوچکترین مبلغ هم ضبط و ثبت شد.
مبلغ 005/570 دلاری که ذیل هنگکنگ و چین آمده است شامل پرداخت 420 هزار دلار از طرف هنگکنگ و 005/150 دلار از طرف چین است که لابد بابت صادرات تریاک از ایران به این کشورها صورت گرفته است. از آنجایی که هنگکنگ مستعمره انگلیس بود، جالب است بدانیم که انگلیس علاوه بر اینکه مجبور بود بخش عمدهای از حقالامتیاز نفت را به دلار بپردازد، پول تریاک ایران را هم به دلار پرداخته بود. مبالغ ذیل ایتالیا نیز مربوط به صادرات ایران به این کشور بود که عمدتا از فرش و محصولات کشاورزی تشکیل میشد.مبالغی از اتحاد شوروی پرداخت کرده بود (چهارمورد 250 هزار دلاری و یک مورد 100 هزار و یک مورد دیگر 997/119 دلاری) شاید از همه موارد دیگر روشنگرتر باشد. از قرار معلوم چهار محموله غله و دام از شمال ایران به شوروی صادر شده بود. چنانکه در ادامه خواهیم دید، در شرایطی که ایران در سالهای 1941-1940 در شرف قحطیزدگی بود مقادیر قابل توجهی محصولات کشاورزی از ایران به اتحاد شوروی صادر میشد که از آن جمله میتوان به 200 هزار راس دام از مناطق حاشیه دریای خزر اشاره کرد. چنانکه کنسول آمریکا، موس، در طول سفرش در سال 1941 به بجنورد در شمال خراسان شاهد بود، بهرغم شرایط فلاکتبار مردم، ماموران «انحصارغله» سخت مشغول کار بودند و غله کشاورزان را به منظور صادرات خریداری میکردند. از آنجایی که رضاشاه کل منطقه خزر و بجنورد را صاحب شده بود، عواید حاصل از صادرات مستقیما به جیب او میرفت. صدور گندم، برنج، پنبه و دام از شمال ایران به اتحاد شوروی دلارهایی به جیب او میریخت که آنها را به حسابهایش در نیویورک و نهایتا بانکهای سوئیس انتقال میداد.بنابراین تعجبی ندارد که رضا شاه تا روزهای آخر حکومتش مجدانه تلاش میکرد زمینهای مناطق مجاور خاک اتحاد شوروی را به تصرف خود درآورد. اما بزرگترین مورد انتقال پول از ایران 600 هزار دلار بود.
اگر این پول به جای انتقال به نیویورک در اختیار آدمهایی مثل آقای حمنیپور و خانم سرکیسیان و سایرین قرار میگرفت که معادل ریالیاش را در سال 1935 پرداخته بودند ولی نمیتوانستند همان اندک دلاری را که برای تسویه بدهییشان لازم داشتند به دست آورند، مسلما شرایط زندگیشان به مراتب بهتر میشد.با توجه به اینکه واردات از ایالات متحده عملا ناممکن بود، انتقال پولهای ایران وعواید حاصل از صادرات به نیویورک این شایعه را بر سر زبانهای انداخته بود که رضاشاه دارد ثروت خود را به بانکهای آمریکایی منتقل میکند.
چنانکه در سال 1940 آلبرت سی.سی. امبر شتس کارمند بلژیکی شرکت آمریکایی اینترنشنال تلفن اند تلگراف در تهران، توصیف کرده است، کمبود شدید دلار در ایران نتیجه اقدام رضاشاه برای انتقال ثروتش به آمریکا بود و شایعاتی که در همین ارتباط بر سر زبانها افتاده بود کاملا صحت داشت.
آنچه امبرشتس و معاصرانش نمیدانستند این بود که همزمان با انتقال مبالغ هنگفت به نیویورک، چنانکه اسناد وزارت خزانهداری آمریکا نشان میدهد. مبالغ کلانی پول نیز از نیویورک به بانکهای سوئیس انتقال مییافت.جدول شماره 2/11 نشان میدهد که از تاریخ 2 ژانویه تا 16 ژوئن 1941، تقریبا 2 میلیون دلار از بانکهای نیویورک به بانکهای سوئیس انتقال یافته – یعنی تقریبا همان مبلغی که اتحاد شوروی، هنگکنگ، چین و ایتالیا (1940002 دلار) به ایران پرداخت کرده بودند. علاوه بر این، مبلغ 13/1 میلیون دلار از پول ارتش ایران از بانک ایندیانا نشنال به بانک ملی سوئیس انتقال یافت. این اطلاعات نشان میدهد که انتقال پول به نیویورک در واقع به منظور پنهان کردن مقصد اصلی و واسطهای برای انتقال پول به مقصد نهاییشان، یعنی بانکهای سوئیس بوده است.
مثلا، در تاریخ 11 و 13 ژوئن 1941، اتحاد شوروی دو پرداخت 250 هزار دلاری به ایران داشت. در تاریخ 16 ژوئن 1941، مبلغ 808/305 دلار از یک حساب متعلق به ایران در نیویورک به سوئیس حواله شد.
میلسپو اشاره میکند که در طول بیست سالی که رضاشاه بر ایران حکومت کرد، «ثروتی کلان برای خود انباشت… و کاملا کشور را دوشید.» انتقال وجوه به بانکهای نیویورک و سوئیس (علاوه بر حسابهای بانکیاش در لندن) نشان میدهد که غارت ثروتهای ایران توسط رضا شاه خیلی گستردهتر از چیزی است که میلسپو حتی تصورش را هم میکرد.
دلیل اصلی کمبود شدید ارز در ایران در طول سالهای 1928 تا 1941 این بود که رضاشاه بخش عمدهای از درآمدهای ارزی اقتصاد ایران را تصاحب و به حسابهای بانکی خودش در اروپا و آمریکا سرازیر میکرد.(4)
◀ توضیحات و مآخذ:
1 – استفانی کرونین – فرشید نوروزى: نوگرایى، تحول و دیکتاتورى در ایران؛ نظم نوین و مخالفانش (1927-1929م / 1306-1308 – فصلنامه نامه تاریخ پژوهان – پائیز 1385 ، شماره 7 – ص 217- 168
http://www.ensani.ir/fa/content/48623/default.aspx
2 – محمدقلی مجد «قاجار به پهلوی » – مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی- 1389 – صص 632 – 621
3 – « تجدّد آمرانه، جامعه و دولت در عصر رضاشاه» گرد آوری و تألیف تورج اتابکی ترجمهی مهدی حقیقتخواه، تهران، نشر ققنوس – 1385 – صص 107 – 93
4 – محمدقلی مجد «رضا شاه و بریتانیا » – مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی- 1389- صص 452 – 411
◀ زندگینامه نصرت الدوله فیروز
زینب ابراهیمی زندگینامه مختصری در بارۀ نصرت الدوله فیروز بنوشته آورده است که می نویسد: فیروز میرزا که به لقب دوران قاجاریهاش، نصرت الدوله شهرت دارد، از شخصیتهای سیاسی دوران سلطنت رضاشاه بود که نقش ویژه ای در حد تحکیم مبانی سلطنت او ایفا کرد. وی فرزند ارشد عبدالحسین فرمانفرما و مورد توجه خاص او بود. مادرش عزت الدوله، اولین همسر عبدالحسین و دختر مظفرالدین شاه و ام الخاقان دختر میرزا تقیخان امیرکبیر بود. دوران کودکی را در تبریز گذراند و از پنج سالگی تحصیلات مقدماتی شامل زبان فارسی، عربی، قرآن و شرعیات، حساب و هندسه و زبان فرانسه را تا حدی فرا گرفت. در چهارده سالگی که پدرش به خارج از ایران، نجف، تبعید شد، در مدرسه فرانسوی ها در بیروت ثبت نام کرد. سرانجام مظفرالدین شاه پس از پنج سال در زمان صدارت عین الدوله با بازگشت فرمانفرما به ایران مشروط بر ترک دسیسه هایش موافقت کرد؛ اما چون یک سال از تحصیلات فیروز میرزا باقی مانده بود، در بیروت ماند و پس از اخذ دیپلم به ایران بازگشت. مادرش از مظفرالدین شاه خواست فرزندانش فیروز میرزا و عباس میرزا را مورد لطف و توجه خود قرار دهد. از این رو فیروز میرزا، نصرت الدوله وعباس میرزا(سالار لشکر) لقب گرفت و نصرت الدوله حاکم ایالات کرمان و بلوچستان گردید. در این ایام فجایع بسیاری به او نسبت دادند. در بیست سالگی با دخترعمه اش، دفترالملوک[ خواهردکتر مصدق ] ازدواج کرد.(1)
*به بیان دیگر، دکتر باقرعاقلی در کتاب « رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران» در بارۀ نصرت الدوله چنین آورده است: : « فیروز فیروز؛ معروف به نصرت الدوله ، فرزند عبدالحسین میرزا فرمانفرما ، در 1264 در تهران متولد شد. تحصیلات مقدماتی را در آذربایجان تحت نظر معلمین خصوصی فراگرفت تا حدی زبان فرانسه را نیز آموخت . در 1317 هـ . ق برای ادامۀ تحصیل عازم بیروت گردید و دورۀ متوسط را ظرف پنج سال طی کرد . در1322 که پدرش فرمانفرما برای سوم حکومت کرمان را گرفت، فیرزا میرزا را به تهران خواست و با درخواست لقب نصرت الدوله او را به نیابت خود در کرمان تعیین نمود. فیروز قبلاً لقب سالار لشکر داشت که آن هم به پسر دوم فرمانفرما به نام عباس میرزا داده شد. نیابت حکومت فیروز درکرمان دو سال طول کشید ولی شدت عمل و جوانی و نپختگی او موجب رنجش و ناراحتی غالب مردم کرمان شد ولاجرم ازکار خود متعزل و به تهران آمد. در مشروطیت و استبداد صغیر کاری نداشت تا اینکه مجدداً برای ادامۀ تحصیل به اروپا رفت و در پاریس در رشتۀ حقوق و علوم سیاسی درجۀ لیسانس گرفت. پس از مراجعت به ایران، معاون وزیر عدلیه گردید تا اینکه در شهریور 1295 در کابینۀ اول وثوق الدوله به وزارت عدلیه منصوب شد. در 1297 در کابینۀ مجدد وثوق ، وزیر عدلیه و در ترمیم همان کابینه به وزارت امور خارجه رسید. قرارداد 1919 در زمان حکومت این دولت اتفاق افتاد و کارگردانان آن وثوق الدوله و صارم الدوله و نصرت الدوله بودند که گویا انگلیس ها برای انجام کارمبلغی داده بودند و درسفراول سلطان احمد شاه به اروپا ، نصرت الدوله به سمت وزیر امور خارجه جزء همراهان بود و درانگلستان پذیرائی مهمی از احمد شاه به عمل آمد. این پذیرائی برای تنفیذ و امضاء قرار داد به وسیلۀ احمد شاه بود.
نصرت الدوله تلاش خود را به کار برد تا احمد شاه را راضی به امضاء قرار داد نماید ولی موفق نشد وقرار داد نگرفت . (2)
لازم به یاد آوری است که قبلا در نوشتۀ خود دربارۀ قرارداد 1919 وثوق الدوله اشاره نموده ام ؛ عمل نصرت الدوله و صارم الدوله همراه با وثوق الدوله در 1919 است که به طور محرمانه مذاکراتی را برای انعقاد یک قرارداد با نمایندگان دولت انگلیس انجام دادند و سرانجام در روز هجدهم مرداد سال 1298 شمسی منجربه امضای قرارداد 1919 خائنانه گردیدند، این قرارداد بر ضد منافع و حقوق ملی ایران بود که ملیون ایران و مردم مخالفت برخاستند.
انگلیسی ها برای تسهیل امضای قرارداد، مبلغ چهار صد هزار تومان( که به پول آن زمان مبلغ بسیار هنگفتی می شد) میان سه وزیر عاقد قرار داد به شرح زیر تقسیم کرده بودند:
نخست وزیر ( وثوق الدوله) -200,000 تومان ، وزیر خارجه ( شاهزاده فیروز میرزا نصرت الدوله) 100,000 تومان و وزیردارائی(شاهزاده اکبرمیرزاصارم الدوله) 100,000 تومان داده شد.(3)
توجیه نصرت الدوله دربارۀ قرارداد 1919 اینستکه« سیاست نزدیکی با انگلیس برای بدست آوردن سرزمین ازدست رفته ایران در رابطه با «قرار داد گلستان و ترکمنچای» با روسیه است وبر این باور بود « این قرارداد از حرف تجاوز نمی کند و جز روی ورق کاغذ بی اعتبار جامه ای دیگر برتن نخواهد کرد.»
* سیف پور فاطمی در بارۀ نصرت الدوله می نویسد : مردی بود دانشمند و فاضل . تحصیلات خود را در فرانسه تمام کرده و اولین ایرانی بود که از دانشگاه پاریس موفق باخذ درجه دکترا در علوم سیاسی شد. چندین کابینه قبل از کودتا وزیر عدلیه و مالیه و خارجه بود. در کابینه اول و دوم وثوق الدوله با سمت وزیر مالیه انجام وظیفه کرده و در سفر اول احمد شاه با سمت وزیر خارجه جزو همراهان شاه به اروپا رفت ودرانگلستان احترامی که از او به عمل آمد موجب حسادت و رنجش و کدورت احمد شاه شد. پس از مراجعت ازانگلستان خیال کودتا درسرداشت ولی برف زیاد در گردنه اسد آباد او و همرانش را ده روز متوقف کرد وقتی به تهران رسید که سید ضیاء ورضا خان براو پیش دستی کرده بودند و قزاقان در دروازه تهران جلو او را گرفته و یکسر بزندانش بردند.»(4)
یحیی دولت آبادی در باره قصد کودتا نصرت الدوله چنین می نویسد:
« نصرت الدوله در اروپا می داند در تهران کودتا خواهد شد و تصور می کند نظر به دوستی که با انگلیسیان دارد میتواند زمامدار مملکت بشود و شاید تا یک اندازه بی خبر نباشد که رفیق او مدیر روزنامه رعد ( سید ضیا الدین ) هم در حال دست و پا زدن برای خویش است، ولی نمی تواند تصور کند که دست وی به زمامداری برسد و می کوشد زودتر خود را به تهران برساند، ولی پیمودن راه طولانی از طریق بصره و بغداد به واسطه ترس عبور از روسیه دست او را از رسیدن به دامان مقصود کوتاه کرده و به حریفش فرصت و مجال داده است.
نصرت الدوله به بغداد می رسد و با دوست قدیم خود سرپرسی کاکس وزیر مختار سابق انگلیس در ایران و حاکم سیاسی کنونی انگلیس در عراق ملاقات می نماید و شاید بهتر پی می برد که سید ضیاءالدین از او پیش افتاده است. مامورین سیاسی انگلیس در تهران هم، مثل این است که در راه مانده را فراموش کرده باشند…. به نظر میرسد که نصرت الدوله در حال گذشتن از دریاها و شاید در عالم خیال به خود وعده می داده که در ورود به بغداد به واسطه خصوصیت با سرپرسی کاکس از تندروی رفیق خود در تهران جلوگیری می نماید و کارکنان سفارت انگلیس را در تهران با همان دست با خود همراه می سازد و به مقصود می رسد. نصرت الدوله در عالم خیال همه چیز را می دیده مگر سیاست تازه رسیده روس را در ایران، که در غیاب او در سرتاسر مملکت طنین انداز شده و افکار عمومی را به خود جلب نموده است، و عقیده ضد اشرافی و مخالف سرمایه داری طوری قوت گرفته است که حواس انگلیسیان و دوستان آنها را به شدت پریشان ساخته و برای جلوگیری از آن به هر وسیله باشد متوسل می شوند، بی آنکه توجهی به خصوصیت وزیر خارجه انگلستان با کسی و یا دوستی سرپرسی کاکس با شخصی داشته باشند. سیاستمداران انگلیس در ایران جز به وسیله یک حمله شدید مصنوعی بر ضد اعیان و اشراف و فریت عوام چاره ندارند…..
نصرت الدوله در فاصله میان ترک لندن و رسیدن به تهران از حوادث اخیرواحساسات تازه هموطنانش بی خبر مانده، بلکه ملاقاتهایی که در کرمانشاهان با اکبر میرزای صارم الدوله حاکم غرب و شریک عقد قرارداد و دوست صمیمی خود نموده و تدارک اسلحه ای که در کرمانشاهان و همدان می دیده است می رساند که آنطور که باید از اوضاع سیاسی مرکز آگاه نشده و معلوم نیست با کی جنگ داشته که اسلحه تهیه می دیده است… نصرت الدوله هر چه به تهران نزدیک می شود، بهتر می فهمد که سید ضیاءالدین سفارت انگلیس را از دست او گرفته و قزاقخانه هم در دست قدرت آنهاست و برای عملیات او زمینه ای باقی نمانده است…
اینجاست که نصرت الدوله کارکن و دوست انگلیس به دیده اشخاص بی خبر منفور آنها تصور می شود، در صورتی که این طور نیست و او همان است که بوده. نهایت پیش آمدها از روی مصلحت او را عقب انداخته و کسی را که سمت پادوی نسبت به وی داشته جلو انداخته است، و گرنه سیاستمداران انگلیس نه با او دشمنی داشته اند و نه با حریفش دوستی. بالجمله نصرت الدوله و خانواده اش روز و شب دوندگی می کنند بلکه پناهگاهی به دست آورند و رو به هر در می روند آنجا را به روی خود بسته مشاهده می کنند، تا این که بالاخره گرفتار شدن خود و پدرش به دست مامورین کودتا و افتادن آنها به زندان بار زحمت دوندگی را از دوش آنها بر میدارد…..»(5)
« نصرت الدوله پس از سقوط حکومت سید ضیاء الدین از زندان آزاد شده و خود را بدار و دسته مدرس و سایر ملیون بسته و بیانیه شدیدی به قلم او بر علیه عاملین کودتا و سیاست مزورانه و”ده روی ” انگلستان منتشرکرد. در مجلس چهارم با اعتبار نامه او مخالفت کردند. ولی مدرس جدا از خدماتش دفاع کرد واظهارداشت نصرت الدوله را برای یک اشتباه نباید ازصحنه سیاست طرد کرد.» [ منظورقرارداد ننگین 1919 وثوق الدوله است که نصرت الدوله در آن شرکت داشت]
او به اتفاق تیمور تاش و داورو فروغی دست بیعت به سردار سپه داده و تا آخرین روز پای علم او سینه زد. در دورۀ نخست وزیری سردار سپه با سمت والی فارس مدتی درآن ایالت با نیکنامی خدمت کرد. بعد از فارس سردار سپه وزارت دارایی را به او سپرد و از آن تاریخ تا روزی که دستگیر شد متناوباً پنج سال وزارت دارائی ایران را اداره کرد و بدستور رضا شاه کلک مستشاران امریکائی راکند» [ میلسپو مستشار آمریکائی در مقایل برد و خوردو دزدی رضا خان ایستادگی می کرد.] وزارت دارائی را پس از رفتن مستشاران با کمال لیاقت اداره نموده بسیاری از صلاحاتی را که آمریکائی ها نتوانسته بودند عملی کنند عملی کرد. برنامه ایجاد کارخانه و صنعتی کردن کشور را برای اولین دفعه در بودجه کشور گنجانید. نصرت الدوله به قدرت و مقام خیلی اهمیت میداد و همیشه میل داشت در رأس کارها باشد…
… مخبرالسلطنه هدایت اظهار می دارد که رضا شاه هنگام نهضت قم خیال داشت نصرت الدوله را سپربلای خود بکند: « فرمودند دیگر حاجتی به نصرت الدوله نداریم چه عیب دارد ازخدمت معاف باشد. عرض کردم در اینموقع صلاح نیست معارضین جری می شوند . فرمودند هر چه عقلت می رسد بکن». بنابراین شاه از روز اول به فکر این بوده که از این افراد استفاده کرده و همینکه احتیاجش تمام شد [ آنها]از میان ببرد. ولی این افراد صمیمانه او را بقدرت رسانیده و هیچ فکرنکردند که بر دوستی پادشاهان و آواز خوش کودکان غره نباید شد که آن به خیالی و این بخوابی مبدل شود. نقش داور، تیمور تاش و نصرت الدوله در خلع قاجاریه، سرنوشت تیمور تاش به عنوان وزیر دربار، نصرت الدوله فیروز وزیر مالیه و علی اکبر داور در وزارتخانه های عدلیه و مالیه که در پیشبرد برنامه های « تجدد، اصلاحات ، توسعه » سلطنت رضا خان نباید فراموش کرد آنها با خدمات خود به رضا خان توانستند نظام مالی و قضایی کشور را تغییر بدهند .
سیف پور فاطمی می نویسد: طبق مدارکی که بعد از شهریور [1320] بدست آمد و همانموقعی که رضا شاه فیروز را بر همه وزراء مقدم می داشت و اغلب او را طرف مشورت و مهرمخصوص قرارمی داد بطوریکه همه فکر می کردند بزودی فیروز مأمور تشکیل دولت خواهد شد ، شهربانی دستور پرونده جزائی برای او می داد.
در آن ایام هنوز قدرت و شقاوت رضا شاه به آنجا نرسیده بود که امثال فیروز و تیمورتاش را از میان ببرد . شاه از عکس العمل مردم و خارجی ها بیم داشت این بود که با پرونده سازی و لکه دار کردن نام فیروز و تیمورتاش برای دور کردن آنها از صحنۀ سیاست اقدام کرد. ولی فیروز از همه جا بی خبر شب و روز کوشش می کرد اوامر شاه را اجرا کرده وعایدات کشور را هرسال بیش از سال پیش کند. روی این اصل انحصاردخانیات ، انحصار تریاک و قند و شکر وانحصارتجارت خارجی را پیشنهاد کرده و با دلگرمی زیاد مشغول عملی کردن آنها و از یاد مخالفین خود بود.
روزعاشورای سال 1308 رضا شاه از فیروز دعوت می کند که بهمراه او به مجلس روضه خوانی تکیه دولت برود . پس از پایان مجلس روضه خوانی ، فیروز دوش بدوش شاه درحالیکه حاج مخبر السلطنه و سایر وزراء ازعقب سر آنها در حرکت بودند راه می افتد. نزدیک اتومبیل شاه چندین عکس ساختمان راه آهن سرتاسری ایران را به فیروز نشان می دهد و سپس با او خداحافظی کرده و سوار اتومبیل شده و بطرف اتومبیل خود می رود . همینکه داخل اتومبیل می شود درگاهی رئیس نظمیه به او نزدیک شده و می گوید حسب الامر باید یکسر به منزل تشریف برده و در آنجا تحت نظر باشید تا تکلیف شما روشن شود. اتومبیل رئیس نظمیه تا منزل او را تعقیب و دونفر مأمور برای نگهبانی درخارج منزل فیروز می گمارد.» (6 )
مخبر السلطنه در خاطراتش می نویسد: « روضه خوانی که در وزارت جنگ، پهلوی در قزاقخانه می شد، از اول سلطنت درتکیه دولت می شود…. 18 خرداد برابر 10 محرم درب تکیه جمع بودیم.آلبومهایی مشتمل برعکسهایی از راه آهن جنوب رسیده بود. شاه سینه به سینه نصرت الدوله با بشاشت عکسها را نشان می دادند و شرحی می فرمودند. بر حسب معمول تشریف بردند و ما به طرف درب شمس العماره راهی شدیم. جلوی پله عمارت بادگیر، افسری از نظمیه جلو آمد و نصرت الدوله را جلب کرد. تیمورتاش هم بی خبر بود. متحیر ماندیم. راست گفته اند که خنده سلاطین، نمودن دندان شیر است. علت رنجش شاه از نصرت الدوله به این غلظت معلوم نشد. حدس من این بود که باید ارتباط با صارم الدوله و قضایای فارس داشته باشد. از خواص پهلوی است که فکر اواز وجنات او ظاهر نمی شود با اینکه خالی از عصبانیت نیست گاهی در چشم او حالی پیدا میشد که نه حدقه تجسمی حاصل می کرد و دور می زد . من یک نوبت این طرز نگاه را از او دیده بودم در صورتیکه مقتضائی هم نبود.(7)
«در جلسه 26 اسفند 1308 وزیر عدلیه لایحه ای به مجلس برده و به موجب اصل 25 – 70 و 96 قانون محاکمه وزراء که خود نصرت الدوله طرفدار تصویب آن در مجلس بود اجازه محاکمه نصرت الدوله را دردیوان کشور خواست. مجلس در جلسه دوازدهم فروردین 1309 لایحه تعقیب نصرت الدوله را تصویب کرد.
اتهام نصرت الدوله به قدری سخیف بود که مورد استهزاء مردم کوچه و بازار گردید . نصرت الدوله متهم بگرفتن مبلغی درحدود یکهزار و نهصد و سی شش تومان رشوه ازارباب علی آقای یزدی بود. در صورتیکه هیچگونه دلیلی کتبی با شفاهی وجود نداشت و شخص وزیر دارائی از جریان معامله ارباب بی اطلاع و مطلقاً رابطه ای بین آنان وجود نداشت . شهربانی پرونده جعلی را تهیه کرده و کاظم صدر مدعی العموم تهران از آن امضاء کرده و درمجلس هم کسی جرئت مخالفت نکرد.
محاکمه نصرت الدوله درشعبه اول دیوان جزا تحت ریاست نیر الملک هدایت شروع شد. اعضای دیوان محاکمه عبارت بودند از بروجردی ، میرزا حسنخان فلسفی ، اسدالله ممقانی ، محمد رضا وجدانی، میرزا طاهر تنکابنی ، مجید آهی ، سلطان احمد خان راد ، ابوالقاسم فروهر، سید نصرالله تقوی ، محمد رضا ایروانی ،سید ابوالحسن حایری زاده.
مدعی العموم دیوان کشور میرزا رضا خان نائینی یکی از منسوبین من مردی شریف و پاک ولی کینه توز و مخالف جدی نصرت الدوله بود و در این حادثه با کمال نظری ادعا نامه اغراق آمیزی بر علیه فیروز صادر کرد.
دستگاه نظمیه هم بوسیله روز نامه ها که تمام تحت کنترل دولت بودند و روضه خوانهای در باری یک سلسله تبلیغات شدید بر علیه فیروز شروع کرده و محاکمه او را پایان اصول و اشرافیت و استکبار نامیدند. گروهی هم پیراهن عثمان قرار داد 1919 را دو باره پیش کشیده و با کمال وقاحت به مردی که تا دیروز هزار گونه تعظیم و کرنش به او می کردند، حمله های ناجوانمردانه و سرتا پا دروغ و اغراق آمیز کردند . و به این محاکمه مسخره لباس انقلاب برعلیه ارتجاع و استبداد پوشانیدند و یکی نبود که از این ناب خردان دغل سئوال بکند که این مرد از روز اول تا به امروز مشاور و مشیر و رفیق و دوست صمیمی شاه بوده اگر واجد این صفات بود چطور ” ذات ملوکانه ” تا دیروز او را بر کلیه و زراء و در باریان تقدم داده و آنهمه قدرت و اختیاربه اوداده بودند؟ امان از دیکتاتوری و نادانی که روز ایران راسیاه کرده است و به قول دکترغنی :« پیوسته یکعده فرصت طلب دور ابلهی را گرفته و آنقدر به او تعلق می گویند که فکرمی کند طاووس علیین شده و در نتیجه آنهمه تملق مملکتی را برباد داده وآنگاه خودش هم با خفت وخواری و مذلت به جهنم واصل می شود».
بگفته دبیر اعظم : ” بدستورشاه ، داور وزیر عدلیه ازهرگونه نظارت درکاردادگاه با ” اظهار نظر ممنوع بود و شاه صریحاً کفته بود فیروز باید محکوم و از صحنه سیاست خارج شود.”
در طول محاکمه فیروز برغضب شاه افزوده افزوده شد زیرا با کمال شهامت از خود دفاع کرده و طوری جوابهای مستند درمقابل ادعا نامه سست و پوچ مدعی العموم داد که مردم بطرز بی سابقه ای او را ستودند و محبوبیتش موجب شد که رئیس نظمیه شخصا قضات را دیده واظهارمی دارد محاکمه را پایان بدهید و اجازه ندهید که از فیروز یک امامزاده درست شود.
وقتیکه رئیس دادگاه ازشغل او سئوال کرد، در جواب گفت ” سیاستمدار”. موقعیکه ادعا نامه رشوه را خواندند . درجواب گفت : من در هرماه سه برابر این مبلغ را انعام به نوکرهایم و روزنامه نویس ها و روضه خوانها و هوچیه ها می دادم . نصرت الدوله آفتاب دزد نیست.» (8 )
مخبر السلطنه در خاطراتش آورده است که : چندی نصرت الدوله در نظمیه توقیف بود آقای مستوفی وساطت کرد من به عرض رساندم فرمودند راه قانونی پیدا کنند ، داور به موجب مادۀ 55 قانون مجازات پیشنهاد کرد در خانۀ خودش توقیف باشد به ورد آورد ملک خودش باشد.
در محاکم پس از اخبار داور به مجلس 26 اسفند و 14 فروردین 1309 محکوم به محرومیت از حقوق مــدنـی و چـهـار مـاه حـبـس تـادیـبـی و پـرداخت 58080 ریال جریمه بابت اخذ 1936 تومان رشوه محکوم گردید.»(9)
به روایت سیف پور فاطمی : « پس ازسوم شهریوردر نتیجه کوشش و سعی مظفر فیروز پسرارشد نصرت الدوله پرونده زجر و قتل نصرت الدوله برملا شد.
محتویات پرونده نشان می دهد که رضا شاه همیشه به فیروز بد گمان و هراسان بود. با تنظیم پرونده رشاء و ارتشاء ، فیروز را از صحنه سیاست خارج ساخت ، ولی طبیعت ناراحت مظنون رضا شاه هیچگاه او را راحت نمی گذارد و می کوشید که افرادی که ممکن است پس از مرگش پسرش را ببازی نگیرند نابود کند. این بود که پس از کشتن تیمور تاش و اسعد و سران بختیاری و خودکشی داور و خواست سه نفری که ممکن بود در راه دیکتاتوری پسرش سدی بوجود بیاورند از میان ببرد. بنابراین نقشه قتل فیروز و مدرس و دکتر مصدق را تهیه کرد. دو نفر آنها را از میان برد ولی خدای ایران دکتر مصدق را نگداشت تا در روز های سختی به کشورش خدمت کرده و در مقابل سلطه روس و انگلیس به ایستد…