back to top
خانهدیدگاه هاجمال صفری: عباس میرزا نایب السلطنه ازپیشروان اصلی تجدّد خواهی و...

جمال صفری: عباس میرزا نایب السلطنه ازپیشروان اصلی تجدّد خواهی و اصلاحات در ایران (بخش چهارم)

   موانع مربوط به قشون:

 

بیشتر رقبای عباس میرزا یا فرزندان شاه بودند که به نوعی احساس برابری و همطرازی نسبت به ولیعهد داشتند، یا از خوانین و رؤسای ایلاتی که به نوعی عادت به حکومت نیمه خودمختار داشتند و اکنون انضباط جدید فرنگی مآبانه ولیعهد را برنمی تافتند و از سوی دیگر اراده  ای که ولیعهد در این راه بروز می داد و احتمالاً به هم خوردگی نظم ایلیاتی می انجامید، نمی توانست مورد تأیید رؤسای ایلاتی باشد که هستۀ اصلی قشون ایران را تشکیل می دادند.

به هنگام نبرد، هر ایل بایست به نسبت جمعیتش، شمارى جنگجو به قشون بدهد.( 85 ) این سربازان در کار سپاهى گری و در قشون، تنها از سرکردۀ خویش، فرمانبری داشتند که حتماً از طایفۀ ایشان

بوده است.( 86 ) رؤسای ایل و طایفه، فرماندهان راستین اهل ایل بودند و فرمان ایشان، سخن آغاز و پایان ایل بود. سران ایل های هم پیمان قاجاریه، معتمد شاه بوده و ازسوی او، ایل خود و سرزمین زیر نفوذشان را نگهبانى می کردند. اینان به عنوان سران سپاهى از اهمّیت و بهره مندى هاى فراوانی برخوردار( 87 ) ودر تصمیم گیری های مهم طرف توجّه بودند. افزون بر ایل ها، فرمانداران و شاهزادگانی که فرمانروایى سرزمینى را در دست داشتند نیز موظّف  به تأمین افراد برای قشون  بودند که  بیشترشان یا از سپاهیان ویژۀ فرماندار بوده یا افراد تازه کار کوی و برزن و کشاورزان  که در جریان سربازگیری برای جنگ، به خدمت قشون درآمده بودند.( 88 )

انضباطی که ولیعهد قصد داشت  در قشون پیاده کند ، نفوذ رؤسای  ایل را تا حدّ زیادی از بین می برد.

پیش از این روال بر این بود که سربازان  تنها فرمانده خود فرمانبری داشتند، ولی ولیعهد مقرّر کرده بود که در نظام جدید « افراد و آحاد  افواج نظام رعایت ایلیت و رعیتی  صاحب طایفه و حاکمی ننمایند و در تمامی مراتب مناصب نظر ایشان بر حکم و فرمان  آن حضرت ( ولیعهد)  باشد و  به حکم او تابع امیر نظام و صاحب منصبان والامقام بوده باشند و اختیار عزل را به احدی از صاحب منصبان محوّل نفرمود». ( 89 ) پیداست که چنین فرمانی چه واکنشی در پی خواهد داشت، به ویژه اینکه برای نظارت بر اجراى این امور و رسیدگی به مسائل قضایی نظامی، محاکمی نیزبه فرمان ولیعهد تشکیل شد.(90 ) سران ایل به تصوّر اینکه تغییرهای   جدید از نفوذ و اهمّیت و اعتبارشان می کاهد  و نباید میدان را برای « فرنگی ها » خالی کرد ، با اصلاحات جدید مخالف بودند.( 91 )

گذشته از سران ایل ها، دولتمردان و حکمرانان مناطق نیز چنین شیوه ای را در پیش داشتند. از آن جمله رفتاری که حکمران اصفهان با فابویه فرانسوی که برای توپ سازی به اصفهان رفته بود، در پیش گرفته بود و کارشکنی های مکرّر درامر توپسازی او صورت می داد، از این نمونه است؛ تنها به این دلیل که مخارج این کار را باید حکمران اصفهان می پرداخت.( 92 ) خرابى راه ها و بی خبر ماندن شاه از چنین اوضاعی در مناطق دورتر بیش از پیش به راکد ماندن امور اصلاحی می انجامید. گو اینکه تغییرهای سریع در اوضاع سیاسی و رابطه با کشورهای بیگانه ای که امور اصلاحی را دردست داشتند نیز خود باعث نوعی بی سامانی و بی نتیجگی می شد. جایگزینی پیاپی گروه های مستشاران نظامی و در نتیجه تغییر در برنامه های آموزشی نظامی که هرکدام مربوط به نوع خاصّی ازنظامی گری و متفاوت با شیوه پیش بود، خود به کند شدن و بی نتیجگی اصلاحات نظامی دامن می زد؛ گو اینکه هیچ برنامه ای نیز به انجام درست و کامل نمی رسید.

به عنوان نمونه ناتمام ماندن کار فابویه که در مسیر پیشبرد توپ سازی، علیرغم مشکلاتی که حاکم اصفهان برای او فراهم می کرد، تقریباً به نتیجه رسیده بود، از این دست است.( 93 ) از سوی دیگر سپاهی که درابتدایی ترین شئون نظامی گری از جمله پرداخت مواجب و دریافت اسلحه و ایجاد انضباط نظامی دچاردشواری های فراوان است،( 94 ) تن به پذیرش قیود و روش های نویی که هیچگونه زمینه سازی ذهنی مناسبی نیز در این باره نداشته است نخواهد داد.

خوی و ویژگى ایلیاتی، از آنجا  که بر توانمندی  یا ناتوانائی سپاه تأثیر  گذار بوده ،  درخور گفتگو است. بیشتر عشایر بی سواد و به دور از پرورش شهری بودند . با زندگی بیابان گردی و  پیامدهاى آن که عبارتست از روح  سرکش و آزاد  و بیزار  از بند ، خو کرده و از « تربیت علمی » برخوردار نبودند.( 95 )  نوع زندگی آنان، ایشان را توانا و در برخورد با دشواریهای زندگی شان، چالاک نموده بود.( 96 )  چندان پایبند  و سختگیر نبوده و گاهى راهزنی می کردند. ولی بیابان گردی، آنها را مهمان دوست و جوانمرد نیز نموده بود.( 97 ) وابستگی و سرسپردگیشان به قبیله، شگفت آور است. به طوری که بدون نام بردن از ملیتشان، خود را با نام قبیله مى شناسانند.( 98 )

پاسداشت همیشگی از خود و خویشان و گاهی راهزنی ، آنان را جنگجویانی  توانا و زبردست، ساخته بود؛ ولی البتۀه این تنها در چارچوب پاسدارى  از یک قبیله  و نبرد میان قبایل  است و نه بیشتر. با این وجود، ایشان پشتوانۀ اصلی شاه در سپاهى گرى بودند.( 99 ) امّا از یاد نمی بریم که بهره گیرى از این نیرو همیشگی نبود. اینان تنها در فصول گرم به سپاهى گرى می پرداختند و به هرحال زمستان نزد ایل خود بر می گشتند.( 100 ) 

پیش ازاین گفتیم که چندان پایبند نبودند به این معنی که درنبرد  چندان به پیروزی نمی اندیشیدند.خواسته آنان بیشتر چپاول و غنیمت گرفتن بود که اگر میسّر مى شد، پیروزی اهمّیت چندانی نداشت و اگرمیسّر نمى شد و پیروز هم نمى شدند، به زودى پس مى نشستند.( 101 )

برای پیشبرد برنامه های اصلاحی بین نظامیان ایرانی یا همان افراد عمدتاً ایلیاتی و روستایی، با روحیات خاصّ خود و باورهای سنّتی، نیاز به تغییرات اساسی افکار و خلقیاتی بود که قرن ها دست نخورده باقی مانده بود و اکنون باید ظرف مدّت کوتاهی تغییر می یافت و پذیرای روش افرادی می شد که همیشه کافر، نجس، بیگانه و مطرود تصوّر می شدند. درست است که ایران همیشه با کشورهای همسایه و بیگانه روابط تجاری و گاه فرهنگی داشته است؛ امّا اینان ، عمدتاً مسلمان بودند و ایران پس از صفویان، اگر چه با بیگانگان مسیحی فرنگی آشنا بود، ولی پذیرش آداب و امور آنان، هرگز مورد تأیید نبود. ایرانیان تعلّق خاطر عجیبی به راه و رسوم کهن و سنّتی خویش در هر زمینه داشتند و در برابر هر گونه تغییر در آن مقاومت می کردند، » چه رسد به تغییری که توسّط بیگانگان « کافر» اعمال شود.( 102 ) کوتزبوئه روسی که از نزدیک احوال ایرانیان را شاهد بوده می گوید:

« کسی که از علاقمندی ایرانیان به حفظ و آداب و رسوم قدیم ه خود اطّلاع داشته باشد، می فهمد که تغییرات تازه چقدر به چشم مردم ناگوار است…»( 103 )

از سوی دیگر، زمینه سازی ذهنی نیز وجود نداشت و اهالی عمدتاً بی سواد( 104 ) و نا آشنا به تحوّل ها و پیشرفت های جهانی، چگونه ممکن بود چنین تغییرهایی را بپذیرند و به درستی آن باور داشته باشند. همچنین، تفاوت های مذهبی  نیز  از ارتباط  با غربیان  و با خبر شدن تغییر و تحوّل هایی که در شئون زندگی آنان رخ می داد، جلوگیری می کرد.( 105) به دستورعبّاس میرزا صنعت چاپ( 106 ) و ترجمۀ کتاب های اروپایی دربارۀ نظام و اوضاع اداره اروپا در ایران  انجام شد، میرزا  بزرگ  می گوید:

« …او (عبّاس میرزا)  فرمان داد تا مترجمین زبر دست  به  ترجمه ی رسالات و کتب مختلف اروپایی که درباره ی نظام اروپایی و اوضاع اداری آنجا نوشته شده مشغول گردند.» (107)

ولی به دلیل طیف گسترد ۀ بی سوادان  در ایران عملاً ترجمۀ  این کتب  به تغییر محسوسی در ایجاد

زمینه سازی ذهنی مناسب نسبت  به اصلاحات نمی انجامید. به ویژه  که ماهیت فرنگی این کتب و تعلّق  شان  به شیوه  زندگی « کفّار مسیحی» دافعه ی آنها  را دو چندان می کرد. اگر چه عبّاس میرزا خود لباس های متّحدالشکل  نظامی اروپایی را می پوشید و مشق نظام می کرد.( 108 )  ولی  این مانع 

از مخالفت های روزافزون با امر اصلاحات به سبک فرنگ نمی شد.  به ویژه  که این اصلاحات  روز به روز ناکارآمد تر جلوه می کرد. سربازانی که تنها به دستور رؤسایشان که آنها  نیز در باطن  ناراضی بودند ، راضی  به انجام تمرین های نظامی فرنگی و پوشیدن لباس نظامى بیگانگان می شدند، در حالی که هنوز آمادگی ذهنی برای پذیرش و باور به این اصول نداشتند و حتّی آمادگی نظامی کامل را هم نیافته بودند و بنابراین از ناکارآمدی این روش مطمئن بودند، به جبهه های جنگ احضار می شدند( 109 )  و به دلیل ناتمام ماندن دور ه های مشق نظام به شیوۀ جدید ، عمدتاً بدون اینکه بتوانند از روش قدیم یا جدید در میدان جنگ، کاملاً بهره گیرند، پی در پی شکست می خوردند و این به تخریب بیش از پیش روحیۀ آنان نیز می انجامید. به این موارد، جایگزینی پی در پی معلّمان نظامی بیگانه( 110 ) را نیز باید اضافه کرد که زمانی فرانسوی، انگلیسی یا روسی می شدند و هرکدام نیز سبک و شیوه خاصّ خود را داشتند که انتظار نمی رفت مشابه باشد یا خالی از اغراض سیاسی تصوّر شود. چه بسا مربّیان و مستشارانی که حتّی در نبرد، قشون را رها کرده و اعلام بی طرفی کردند و این عمل هم از سوی فرانسویان و هم از سوی انگلیسی ها مشاهده شد. اگرچه هر کدام سعی در مقصّر جلوه دادن دیگری داشتند.

به عنوان مثال اوژن فلاندن در سفرنامه اش می نویسد:

« انگلیسی ها که پی به استعداد ایرانیان برده بودند و می دانستند در کمترین مدّتی ممکن است با اصلاحات ارتش ایران، این کشور از قوی ترین دول گردد درصدد آشوبی برآمدند…

 دست افسران فرانسوی را کوتاه کردند ( 1809 م ) .» (111)

امّا زمانی که عبّاس میرزا سرگرم نبرد با پاسکویچ بود، افسران فرانسوی به دستور گاردان در جنگ

مداخله نکردند، به این بهانه که با روسیه در صلح هستند و می خواهند این صلح را برای کمک به ایران

حفظ کنند.( 112 ) عدم عملکرد مثبت مستشاران بیگانه، بیشتر به دلیل نبود مدیریت مناسب برای کنترل و نظارت بر راهکارهای بیگانگان بود ؛ و در صورتی که یکی از آنها قصد انجام برنامه ای در این راستا داشت،فوراً  با واکنش مخالف نیروهای رقیب بیگانه  مواجه می شدند و این به نوعی  به  خنثی کردن امور اصلاحی طرفین در ایران می انجامید.( 113 )

برای نظارت بر عملکرد بیگانگان  در ارائه  و پیشبرد راه های اصلاحی پیشنهادی آنها، نیاز به نیرویی که متخصص امر باشد، بود. اما   عملاً  نه دانش  و مهارت  نظامیان  ارشد  ایرانی و نه توجه و علاقمندی آنها، برای کنترل و نظارت بر عملکرد  مستشاران  بیگانه کافی نبود.  به هر حال ، از سویی حسّ رقابت با عبّاس میرزا ولیعهد و همچنین ترس از دست  دادن  قدرت سنّتی از جانب نظامیان ارشد ایرانى و از سوی دیگر کشمکش قدرتهای بیگانه دیدگاه های سیاسی و نظامی شان عرصۀ مناسبات با ایرا ن، امکان پیشرفت امور اصلاحی براساس نظامی سالم نمی کرد.

 

   موانع مذهبی

 

دیدگاه روحانیان نسبت به قاجار، بیگانگى با دیدگاه همیشگی شیعه نسبت به فرمانروایان نداشت.

هرچند که همچنان خویشتن دارى کرده و از رویارویی با ایشان پرهیز داشتند.(114 ) آنان باور داشتند که مسائل دینى و داورى مسلمانان دراختیارمجتهدان است، ولی سیاست و فرمانروایى زیر نظر مجتهدان و در دست شاهان قرار می گیرد.( 115 ) اما این نظریه نیز پذیرش همگانى نداشت. دراین باره باورها گوناگون بود و گاهی بسته به شرایط دگرگونى می یافت. از جمله نراقى زمانی پادشاهى قاجارها را مشروع دانسته و زمانی دیگر فرمانروایی را تنها شایسته مجتهدان دانسته است.( 116 ) کاشف الغطا دراین باره به فرمانروایى یکسره مجتهدین باور داشت. شاه را بند ه خود می خواند و عبّاس میرزا را محتاج شفاعت خویش.( 117 ) میرزاابوالقاسم قمی در یکی از نوشته هایش پادشاهى شاهان را بی اجازۀ مجتهدین به رسمیت نمی شناسد.( 118 ) کشفی دربارۀ ولایت سیاسی بیشتر به مشروع دانستن شاهان – حتّی ستمکاران آنان، به دلیل نگهدارى و گذران کار مسلمانان- گرایش داشته و اندرز به همکاری شاه و مجتهدان داده است.( 119 )

نمونه این باورها هرچه بود، دورۀ فتحعلیشاه روى هم رفته دورۀ مناسبات نیکوی شاه و روحانیت است.

در برابر مشروعیت بخشی روحانیان به نهاد سلطنت و به ویژه همکاری و همراهی فراوان با آن در جریان جنگ های ایران و روس، شاه نیز با مسجد سازی و رویارویى با هم چشمان روحانیان از جمله صوفیان و شیخیه، کمکهای مالی زیادى در قالب پرداختهاى مالى برای نوشتن فتوا یا پیشکش هاى سالیانه، کوشش در پیوستگی هرچه بیشتر در مناسبات نهاد مذهب و نهاد سلطنت داشت.( 120)

شاه خود را « نایب مجتهدین در امر  سلطنت »  و آرزومند « خدمت  ائمّۀ دین مهتدین » مى شناساند.( 121 )  روحانیت نیز تلاش در نگهداشت مناسبات دوستانه با شاه و دربار داشت و حتی گاه از ستایش شاه و عبّاس میرزا، خودداری نمی کرد.( 122 ) 

با توجّه به آنچه درباره مناسبات  شاه و روحانیت  گفتیم ، روحانیت نه تنها به آسانى به این حقوق دست یافت، بلکه ازبایسته هاى کاربردى دیگری نیز بهره می جست. حقوقی چون تفسیر قانون های دینى (123 ) که در حقیقت تنها قوانین نوشته و هماهنگ  و رایج  در جامعه به جز  سخن و خواست شاه بودند، تکفیر مخالفان، که با همسویى دولت خطر جدّی به همراه داشت؛( 124 )  جانشینی امام عصر که درحقیقت ادعایی بود بر حکومت، ولی به ندرت آشکار می شد؛( 125 ) توده های دو مورد بود:

1 – جایگاه روحانیت به عنوان متولّیان  مذهب و مراجع تقلید.

 2- پناهگاه مردم دربرابرپادشاهان و گاه بیداد آنها، که یکسره با مورد پیش پیوند داشت؛( 126 ) ابزارى چون به کارگیری برخی پیروانشان به عنوان سپاه کوچکی که اوامر روحانیان را بکار مى بستند.( 127 )

اما جز این سپاه کوچک، اعتبار و اهمیت یک مجتهد بسته به ویژگى هاى برجستۀ دینى و نیک نامی او دارد؛ که البتّه بی ارتباط به شمارگان پیروانش نیست.( 128 ) نفوذ معنوی روحانیت در میان مردم به اندازه اى بود که پیشگاه شان پاک دانسته می شد وگناه و دروغگویی در حضورشان دور از اندیشه بود. (129 ) از سوی دیگر چون اینان نماد پاکی دانسته می شدند، تنها شایستگان آموزش وپرورش فرزندان خانواده ها دانسته می شدند و از این نگاه بارگاه همگان بودند.( 130 ) گاهی اعتبار اینان تا درجه ای بود که شفیع گناهکاری نزد پادشاه می شدند و شاه نیز به واسطه پایگاه اجتماعی آنان، معمولاً میاندارى آنان را مى پذیرفت.( 131 ) به دلیل نفوذ اجتماعی روحانیت و ساختار دین گرایانه اجتماع ایران، دین و دنیا کاملاً در هم آمیخته و مرزى میان آنها پیدا نبود.( 132 ) 

علاوه بر عادات و آداب خاص ایرانیان و دلبستگی فراوان به شیوه های مرسوم شان، منشاء اصلاحات که فرنگی و بیگانه و درواقع به باور ایرانیان مسلمان از کفّار بود، نیز بزرگ ترین مانع در راه پیشبرد اصلاحات بود.

با اینکه در جریان جنگ ها و سپس درآغازاصلاحات، روحانیت بیشتر به دلیل حفظ خاک اسلام تا برای

محافظت از سلسله قاجار.که البتّه آن هم به نوعی تنها حکومت حقّۀ اسلامی از سوی فقهای شیعه دانسته

می شد.همراهی خود را با فتاوی کتبی و شفاهی با اصلاحات نشان داد؛ ولی پس از مدّتی و به ویژه پس ازناکارآمد تلقّی شدن اصلاحات، کم کم این موافقت نیز کم رنگ شده و از میان رفت.

شاید نخستین دلیل رویارویى باورها و برداشت ها باشد. عبّاس میرزا از آنجا که پیرو سیاست های اصلاحی اش، دانش و فناورى اروپایی را می پسندید و حتّی پوشیده به جامۀ آنان می شد، و از سوی دیگر مناسبات نیکویی با اقلّیت های دینى از جمله مسیحیان آذربایجان و قفقاز و یهودیان تبریز داشت، (133)  احتمالاً به اندازۀ کافی باعث رنجش روحانیتی سخت ترین لحظه ها،پشتیبانی  خود را از او دریغ نکرده بود، می شد. اما نباید از ویژگی رهبری عوام  در روحانیت نیز نا آگاه  بود. این ویژگی شاید در زمان بسیج قشون و آغاز جنگ ها بسیار کارساز بود،ولی  در میدان جنگ  و دوگانگی  رهبران دینی  و رهبران سپاهى در روش مسلماً مشکل ساز می شد. چنان که آقا سید محمّد مجتهد  که اوایل  پیروزی ها با  عبّاس میرزا همراه بود، پس از مدّتی با ولیعهد دوگانگى یافت و به حالت قهر ولیعهد را ترک کرد.( 134 )

نگاهی به اختلافات عبّاس میرزا  به عنوان  فرمانده کلّ قشون ایران – یک  نظامی و روحانیت بلندپایه به عنوان مدّعیان رهبری معنوی خود را در تصمیم گیری ها و راهبری اصولی جنگ محقّ می دانستند.که به جدایی آنان از نیمه  راه جنگ انجامید ، همچنین با توجّه به شکست های عبّاس میرزا در دورۀ افول نظامیان  ایرانی  در جنگ دوّم ، که  می توان آن را منتسب به ناکارآمدی روش های جنگی نظامی عبّاس میرزا   کرد، و مناسبات به شّدت تیرۀ عبّاس میرزا و روحانیت پس از اینکه عامل اصلی اشغال تبریز توسّط روس ها یک روحانی به نام میر فتّاح قلمداد شد، می توان روند نزولی توجّه روحانیت به امر اصلاحات را به روشنی دید.

همچنین با گذشت زمان جلو ه های فرنگی اصلاحات بیشترهویدا و رنگ بیگانه و اروپایی آن آشکارتر

شد. دو دستگی که در پی رواج برنامه های اصلاحی در میان قشون و سران نظامی پدیدار شد، اگر چه ریشه در اغراض شخصی مخالفان و رقبای عبّاس میرزا داشت، نیز همه به حساب اصلاحات گذاشته می شد. اگر چه روحانیت برای دفاع از کیان مملکت اسلامی بود که فتاوایی صادر می کرد، ولی این در واقع تیز کردن شمشیر حکومت قاجاری و به نوعی مشروعیت بخشی به این سلسله بود. با مراجعه به کتاب « احکا م الجهاد  و اسباب الرشاد » جمع آوری  شده توسّط میرزا عیسی فراهانی قائم مقام ، خواهیم  دید که مجموعه ای از فتاوا، مجتهدین به نام از سوی امام عصر (غایب)، اجاز ه جهاد داده اند و یا هزینه کردن خمس و زکات را  در این راه حلال و جایز دانسته اند. ولی ناکارآمدی امر اصلاحات که در سطور پیش به دلایل آن اشاره کردیم از سویی و رنگ آشکارتر اروپایی آن و بیم از تسلّط کفّار بر مسلمین از سوی دیگر، مخالفت روحانیت موافق با اصلاحات را نیز برانگیخت. همچنین روحانیت نیز مانند دو بخش دیگر – دربار و نظامیان- دچار دسته بندی های سیاسی و اغراض شخصی بودند. چنان که عدّه ای پشتیبان محمّدعلی میرزا دولتشاه برادر بزرگتر  و رقیب  سرسخت عبّاس میرزا که مدّعی بود « روابط  صمیمانه برادرش  با اروپائیان، دیر یا زود   عقاید مردم را تغییر داده، حتّی لباس و مذهب آنان را عوض خواهد کرد.» (135 ) احوال و اوضاع  این بخش مرجع  مهم  دربا ریان  به هر حال  نمی توانست  با تغییرهای اصلاحی  همخوان  و موافق  گردد ( 136 )  و در نتیجه  این مهم نیز به  موانع انجام اصلاحات افزوده می شد.( 137 )

بی نظمی ها و بی برنامگی هاى فراوان  در امر اصلاحات،در همۀ  شئون به چشم می خورد. هیچ چیز از

انتخاب مصادر امر تا جزئی ترین نتیجه ها  و رویدادهای اصلاحی  در برنامه شکل نمی گرفت و سامان نداشت. مهم ترین دلیل آن تغییر برنامه های اصلاحی  و متولّیان بیگانه اصلاحات از سویی و عجله در گرفتن نتیجه از برنامه هاو دلسرد شدن نایب السلطنه ازاین موضوع دراثر وجود موانع فراوان ، از سوی  دیگر بود.

 

   نتیجه گیرى

پس از تصمیم عبّاس میرزا نایب السلطنه به انجام اصلاحات، تغییرهایى در امور مربوط به نظامى گرى و سپس مسایل فرهنگى و صنعتى  به وجود آمد استفاده  از مستشاران  نظامی و پس از مدّتى اعزام دانشجو به اروپا براى آموختن علوم و فنون جدید – که دربارۀ آنها در فصل مربوط به اصلاحات سخن گفتیم – از آن جمله اند. با آغاز اصلاحات و در جریان اعمال آن، واکنش هاى متفاوتى نسبت به آن از سوى بخش هاى مؤثّر دراجتماع به وجود آمد. برادران عبّاس میرزا با توجّه به چشم داشت و منصب و موقعیت ولیعهدى و فرماندهى کلّ قشون، در راستاى رقابت با او از هر کوششى براى تضعیف موقعیت ولیعهد فروگزار نمى کردند.

شکست عباس میرزا نایب السلطنه درجریان جنگ هاى ایران و روس، علاوه بر مسیحى و بیگانه بودن مستشاران نظامى که عبّاس میرزا به خدمت گرفت، دافعه ی دوچندانى نسبت به امر اصلاحات ایجاد مى کرد. هرجنگی، زمانی که سپاه دچار چندگانگی و ضعف داخلی باشد، و به ویژه زمانی که این سپاه شکست خورده به حساب آید، باعث تشدید اغتشاشات و چند دستگی های موجود می گردد؛ که تأثیر مستقیم آن ضعف بیشتر سردمداران سپاه و در نتیجه خود سپاه است. سپاه عبّاس میرزا، علاوه براینکه از ایلات و افراد گوناگون تشکیل شده بود،( 138 )  دچار دوگانگی در شیو ۀ جنگیدن نیزبود. شیو ۀ سنّتی که احساس می شد ناکارآمد است و ازاعتبارافتاده بود و شیوۀ نوین که به خوبی جا نیفتاده و دارای اعتبار نشده بود. به زبان دیگرسپاه ایران درهر دو روش ناکام می ماند و این برای شخص عبّاس میرزا و موقعیّت ویژه اش که از سوی مخالفان و رقبای متعدّدش تحت فشار بود، خود نقیص های تازه بود. شکست عبّاس میرزا در جنگ ها ، هم خود او و هم اعتبارشیوۀ نوینی که او مدّعی درستی آن بود، را خدشه دار می کرد و در موقعیّت او به عنوان ولیعهد، تأثیر مستقیم داشت. پس اوّلین تأثیر جنگ ها دلسردی شخص عبّاس میرزا از اصلاحات نظامی بود.

بی شک اگر حمایت شخص  شاه ودوستی که نسبت به او داشت نبود، موقعیت ولیعهد به طور جدّى به خطرمی افتاد. گو اینکه درجریان مذاکرات  صلح دوّم  و پرداخت غرامت ، سخن از تغییر ولایتعهدی نیزبه میان آمد.( 139 ) زمانی که ولیعهد بارها توطئه می کردند یا مانع رسیدن پول و تجهیزات و امکانات به او می شدند تا بلکه شکست خوردن، باعث سرشکستگی او شود.( 140 )

امیدهای بیهوده به یاری دول بیگانه نیز، مزید بر علّت بود.( 141 )

گذشته ازاین مردمى که دلبستگی شدیدی نسبت به آداب و سنن خویش داشتند، بدون ایجاد زمینۀ مناسب و آموزشهاى لازم براى  شناخت  امور اصلاحی  و بدون  اینکه  در بارۀ  لزوم  ایجاد  تغییر  در شئون  مورد تأییدشان توجیه شوند، در معرض برنامه ها و روشهای  نوینی قرارگرفتند که از سوى بیگانگانى مسیحى یا به زعم ایشان کافر، القا و اجرا مى شد.

برنامه هاى اصلاحى با تغییر پیاپی مستشاران که مربیان نظامی ومجریان این برنامه ها بودند تعویض

مى شد وبى نتیجه مى ماند و ازسوى دیگرنظامیانى که بدون کامل شدن آموزش هایشان به جبهۀ جنگ

اعزام شده و به همین دلیل شکست مى خوردند، نسبت به ناکارآمدى اصلاحات مطمئن تر مى شدند.

ضعف اقتصادی ناشی از دست دادن مناطق حاصلخیز و درآمدزای آذربایجان و همچنین مخارج بالای

جنگ که پرداخت غرامت نیز بر آن علاوه شده بود به تضعیف بیشتر موقعیّت عبّا س میرزا منجرمی شد وکاهش قدرت اقتصادی مسلّماً منجربه کاهش قدرت نظامی و سیاسی نیز می گردید. شاید برای جبران همین وضعیت بود که ولیعهد به سرکوبی یاغیان یزد و کرمان و خراسان رفت تا ثابت کند که هنوز جسارت و توان سیاسی و نظامی لازم برای موقعیت ولیعهدی را داراست. ضعف اقتصادی ولیعهد که گفتیم ضعف سیاسی و نظامی او را به دنبال داشت، در نتیجه باعث افزایش قدرت خانهاى محلّی شد 142 و این به معنی نوعی تقسیم و در نتیجه تضعیف بیشتر قدرت مرکزی بود.

در بخش مربوط به قشون گفتیم که فرماندهى رسته هاى گوناگون نظامى بر عهدۀ خان هاى محلّى بود که وظیفه تأمین سپاه براى حکومت مرکزى را داشتند. برنامه هاى اصلاحى نظامى نایب السلطنه، که ضمن طرح شیوه نوین فرماندهى، نظام پیشین را از بین مى برد، گاه باعث جابجایى افراد در سمت فرماندهى شان از ایلى به ایل دیگر مى شد و علاوه بر آن قدرت تصمیم گیرى خانها و فرماندهان ایل را به نفع فرماندهى کلّ- نایب السلطنه- کاهش مى داد که علاوه بر مغایرت با عرف و عادات ایلى و نظامى گرى، عدم همراهى و همکارى رؤساى ایل به عنوان فرماندهان رسته هاى سپاه با نایب السلطنه به عنوان فرمانده کلّ قشون را به دنبال داشت. این امر توجّه به تأثیر مستقیم در روند نزولى اعمال اصلاحات داشت.

آنچنان که پیش از این گفتیم، حمایت روحانیت از عبّاس میرزا صدور فتواها در تأیید جنگ علیه روس ها – جنگ اوّل- و همچنین  تشویق آغاز جنگ دوّم  برای  بازپس گیرى نقاط اشغال شده توسّط روسیه

امرى روشن بود. با شروع جنگ ها  و توجّه عبّاس میرزا  به نقاط  ضعف سپاه ایران، برنامه هاى اصلاحى او در این زمینه نیز مورد تأیید و موافقت  روحانیت قرار گرفت. امّا  به مرور زمان و با ایجاد اختلاف میان روحانیون و عبّاس میرزا دربارۀ سیاست  های  نظامی  و همچنین نظر روحانیت بر این  که  اصلاحات به شیوۀ بیگانگان، راه تسلّط آنان بر مسلمین را اصلاحى و شخص عبّاس میرزا را به  همراه آورد. البتّه نباید از نظر دور داشت که برخی  از روحانیان  نیز  به دلیل  حمایت  از رقباى عبّاس میرزا، در جبهۀ مخالف با اصلاحات قرار داشتند. نایب السلطنه  با توجّه  به مواردی که بر شمردیم، در موضع  ضعف بود. او بر تغییرهایى اصرار مى ورزیدکه عملاً  باعث  رویایی وی با نیروهای مؤثّر و مهمّ اجتماع مى شد. امّا در این راه برنامه خاصّى را مدّ نظر نداشت. با توجّه به این موضوع، درگیرى او با دشمنان خارجى و ضعف اقتصادى ناشى از آن نیز به تشدید ناتوانى او مى انجامید. با این حال برنامه هاى اصلاحى که عبّاس میرزا نایب السلطنه بانى آن شد، اگرچه به سرانجامى که مدّ نظر او بود، منجر نشد، امّا باعث آغاز تغییرهایى در وضعیت موجود شد که بروز و ظهوراندیشه هاى نو از آن جمله اند.

نمایندگانى که از ایران به عنوان سفیر یا دانشجو به اروپا رفتند و آنان که در ایران تحت تعلیم و تدریس بیگانگان صاحب فنّ قرار گرفتند، هریک به نوعى با دنیاى جدید و سریع بیرون مرتبط شده و چیزها آموختند. هرچند که مفاهیمى چون تغییرات جدید نظام و نظامى گرى مهندسى، و مفاهیم نوینى که ایرانیان پى درپى با آن آشنا مى شدند را برخى بر نمى تافتند، و على رغم اینکه گاهى رویکرد به چنین

مفاهیمى، راهى براى وابستگى به بیگانگان بود، امّا باید پذیرفت که این برخورد سکّه اى با دو رویه بود. اگر خواست نایب السلطنه مبنى بر تجهیز ایرانیان به علوم و فنون بیگانگان، باعث نفوذ آنان در ارکان زندگى ایرانى و احتمالاً تشنّج فضاى سیاسى و اجتماعى کشور و در نتیجه بى سرانجامى امر اصلاحى مى شد، این نه به دلیل ناکارآمدى اصلاحات و یا نادرست بودن خواست مبتنى بر تغییر اوضاع موجود، که ناشى از روش پیاده سازى مفاهیم و عدم برنامه ریزى درست براى زمینه سازى مناسب در این راستا بود. این تغییرات کم و بیش، دیر یا زود در همه جاى دنیا منتشر شد ولى اثرات و نتایج گوناگونى داشت.

برخورد با استعمارگران براى کشورى با موقعیت ایران اجتناب ناپذیر بود. اگر عزمى براى پذیرش و

همرنگ ساختن مفاهیم نوین  حاصل از این برخورد، به صورت  بستر سازی مناسب و مداوم وجود داشت، راه بر نفوذ نابجا و استفادۀ نادرست  بسته بود و گرنه  بیهودگی  و ناکارآمدی  این امور هرگز به دریافت نتیجۀ دلخواه منجر نشد.(11 ) 

 

  محمود پور شالچی درکتاب « قزاق ها ( عصر رضا شاه بر اساس اسناد وزارت خارجۀ فرانسه) »  در بارۀ « اولین محصّلینی که ازایران به خارجه رفتند» آورده است:گلبانگ نشریۀ سازمان سمعی  و بصری اداره هنرهای زیبای کشورکه در آغاز جزء کوچکی از وزارت معارف و اوقاف بود سپس  بدل به ادارۀ  هنرهای زیبای کشور گردید و سرانجام  به صورت وزارت فرهنگ و هنر در آمد  که از آغاز تا انتها [ مهرداد پهلبد]شوهر شمس پهلوی با عنوان رئیس اداره و بعد معاون وزیر معارف و سپس وزیر فرهنگ و هنر بر آن ریاست  داشت در شمارۀ چهارم خود گزارشی مصّور با عنوان  اوّلین محصّلینی که از ایران  به خارج  رفتند  به چاپ رسانده  که عیناً نقل می شود:   

 

میرزا  صالح  نخستین دانشجوی ایرانی که به لندن رفت:

 

قرن نوزدهم میلادی کیفیات جدید درسیاست بین المللی بوجود آورد که سرنوشت سیاسی و اجتماعی  ایران  را مستقیماً  تحت تأثیر قرار داد . 

 تجاوزات پی در پی روسیه به خاک ایران درآخرین سالهای قرن هیجدهم، پیشرفتهای ناپلئون به سوی شرق و ارادۀ او درحمله به هند از راه ایران، کوشش انگلستان در نگاهداری مستعمرات خود در آسیا، و تکاپوی ایران درحفظ سرزمین و استقلال خود در مقابل تعرّض های خارجی جملگی عواملی بودند  که در یک وهله بکار افتاده خواه ناخواه ایران را به صحنۀ سیاسی بین المللی کشید. کشانده شدن ایران  به جریانات بین المللی و آشنائی مردم با تمدّن مغرب زمین باعث بیداری افکار درایران شد.

 شکست های نابکارنه ای که ایران در جنگهای با روسیه خورد و در واقع تازیانه عبرت و کفّارۀ گناه عقب افتادگی آن از کاروان علم و صنعت جدید بود، ذهن  بعضی از زمامداران را بلزوم اخذ وسایل مدنیّت جدید متوجّه ساخت. میرزا عیسی معروف به میرزا بزرگ (قائم مقام اوّل ) وزیر فرزانۀ عبّاس میرزا نایب السلطنه را باید پیشرو این مکتب اصلاحی و ترقّی خواهانۀ ایران شمرد.

از جمله کارهای عبّاس میرزا و میرزا بزرگ فرستادن یک عدّه محصّل و صنعت آموز به انگلستان برای آموختن بعضی صنایع وعلوم جدید بود.

 این دسته محصلین اعزامی اوّلین ایرانیانی بودند که برای تحصیل به اروپا رفته وبا افکار آزادیخواهی و اصول حکومت  ملّی آشنائی یافتند.

سرهارفورد جونز سفیر کبیر انگلیس در تهران شرح اعزام اوّلین کار آموزان و محصّلین ایرانی را چنین نوشته است:

… بین دولت ایران و ژنرال گاردان فرستادۀ ناپلئون قراری منعقد گردید که به منظور تحکیم بنیان  اتّحاد ایران و فرانسه عدّه ای از محصّلین ایرانی به پاریس اعزام و به تحصیل پردازند. ما نیز این فکر را پسندیدیم و موافقت کردیم که شاگردان ایرانی در لندن تحصیل کنند..

بدین تربیت درسال 1226 هجری ( 1811 میلادی ) دونفر محصّل به انگلستان فرستاده شدند . عبّاس  میرزا  به سفیر انگلیس گفته بود:

– آنان را به تحصیل گمارید که برای من و خودشان و مملکتشان مفید باشند.

یکی از این دو محصّل پس از یک سال و نیم اقامت در لندن در گذشت و دیگری بنام میرزا حاجی بابا  به تحصیل  طبّ پرداخت و پس از شش سال  به ایران بازگشت.

 بدنبال آن در سال 1230 هجری ( 1815 ) نیز یک هیئت پنج نفری از جوانان برای تحصیل در رشته های مختلف مثل مهندسی ، طبّ ، توپخانه،  ریاضی، زبان و حکمت طبیعی به  انگلستان  روانه شدند.

 این عدّه در جمادی الثانی آن سال از راه  روسیه عازم لندن شدند و پس از سه سال و نه ماه اقامت در انگلستان درمحرّم 1335( نوامبر1928) به وطن خود باز گشتند وهریک به کاری درخور  تحصیلات خود گماشته شدند.

در میان آنها دونفر به مقامات بلند دولتی رسیدند. یکی میرزا جعفر مهندس که بعدها به سفارت ایران در عثمان رفت و مشیرالدوله  لقب  یافت  و سپس  رئیس « شورای ملی »  گردید .

 دیگری میرزا محمّد صالح شیرازی که اهل  فضل و کمال بود و شیرینی و نکته سنجی  فراوان داشت. او در انگلستان زبان انگلیسی، فرانسه، لاتین، حکمت طبیعی ، تاریخ و فنّ چاپ آموخت و درهمان  اوان در لندن  به « مجمع  فراموشان»  یا « فراموشخانه» پیوست.

پس از بازگشت به ایران مترجم رسمی دولت و بعد وزیر تهران شد و به مأموریت های  سیاسی متعدّد  رفت.

تأسیس اوّلین مطبعۀ چاپ کتابهای فارسی در ایران و هم چنین انتشار اوّلین روزنامۀ فارسی در ایران از خدمات این کار آزموده است. میرزا صالح تفصیل مسافرت خود را  به انگلستان در سفرنامۀ دلکش خود بیادگار گذاشته است. او دراین سفرنامه حکومت پارلمانی انگلیس و قوانین تأسیسات اجتماعی این مملکت را به نحو شایسته و زیبائی نقاشی کرده است. نوشته های او دربارۀ آزادی و حکومت مشروطه و قانونی بلاشک در آشنا کردن ایرانیان و مخصوصاً سیاستمداران غربی و ترقّیات جدید  اروپا  تأثیر بسزا و شایانی داشته است.

مرحوم میرزا صالح در قسمتی از این سفر نامه به آنجا که می خواهد آزادی و انتظام جامعۀ انگلستان را تعریف  کند ، چنین می نویسد:

…چه کسی می تواند تصوّر کند که « پرنس ریجنت »که پادشاه این شهر( لندن) بالفعل است،  کوچه ای در « اکسفورد استریت» بنیاد کرده بنام نامی خود، یک نفراستاد صنعت کار که مرد فقیری است  دکانی دارد که در میانۀ کوچه واقع شده است ، مدّت شش ماه است که هرچه سعی می کنند  که دکان او را در داخل کوچه اندازند قبول نمی کند. اگر فرضاً بالفعل همه سپاه بر سر او جمع  شوند نمی توانند  دکان را از دست او بگیرند و طرفه اینکه پرنس خود نمی تواند ذرّه ای به او ضرر مالی و جانی  رساند.

 ولایتی به این امنیت و آزادی که او را ولایت آزادی می نامند و درعین آزادی به نوعی انتظام  پذیرفته که از  پادشاه  تا گدای کوچه کلاً موافق نظام ولایتی و مقیّد هستند و هر کدام اندک اختلاف و انحراف از طریقه و نظام ولایتی نموده مورد تنبیه می شوند نه احدی را یارای انحراف است و در عین آزادی  به نوعی مردم صغیراً  و کبیراً  مقیّد  ولایتی هستند.

 میرزا صالح  در جای دیگر  در بارۀ آزادی انتخاب  پارلمان چنین می نویسد:

« .. چون مطلقاً اختیار اجزای مشورتخانه به عهدۀ رعایا است واحدی نباید به جز آنها  را راضی  کرد که فلان شخص را اختیار و فلان را رد کنند لهذا در هنگامی که رعایای  شهر مشغول انتخاب ارباب   مشورت هستند یک روز قبل از گفتگوی ، سرباز نظام و سپاه سلطانی باید از محلّ  مزبور یک الی  دو میل فاصله دور شده  تا یک  روز بعد از اینکه  ارباب  مشورت  را انتخاب  کرده اند از شهر به دور باشند  که مبادا شبهۀ اعمال نفوذ سپاه در انتخابات  برود..»

 در خصوص  منع رشوه دادن  در انتخابات  نمایندگان  ملّت  می نویسد:

«…در صورتیکه معلوم شود که شخصی از اهالی مشورتخانه به ساکنین اهالی مزبور رشوه داده  است که او را اختیار و انتخاب  کنند  فوراً او را از مشورتخانه  اخراج می کنند…»

 همانطور که گفته شد انتشار سفرنامۀ میرزا صالح شیرازی و بعد ازآن سفر ایرانیان  به ممالک غربی و آشنائی آنان با مظاهر زندگی جدید و ترقّیات صنعتی اروپا باعث گردید ایرانیان کمابیش عقب ماندگی معنوی و اجتماعی وطن  خود را دریافته  و در صدد چاره جوئی  بر آیند.

مهمتراز آن، اعزام اوّلین محصلین به اروپا این شد که فرهنگ اروپائی کم کم به ایران راه یابد و فکر آزادی و حکومت قانون در دل ایرانیان  پیدا شود.

رفت وآمد هیئت های خارجی به ایران و اعزام محصّلین ایرانی برای کسب علوم جدید به اروپا  دریچۀ تازه ای در زندگی مردم ایران و مخصوصاً طبقۀ روشنفکر و تجدد خواه گشود. حتّی در زمان  سلطنت محمّد شاه و صدرات حاج میرزا آقاسی، آن آخوند ایروانی ، که  در واقع  نمایندۀ دسته  محافظه  کاران و اندیشه های کهنه و فرتوت جامعه بود فکر احداث صنایع  جدید در ایران و اعزام شاگرد  به اروپا  همچنان زنده ماند.

   در آن ایّام در روابط ایران و انگلیس کدورتهائی پیش آمد که کار به جنگ کشید. از جانب انگلیسها  هم رغبتی به رفتن شاگردان ایرانی به لندن ابراز نگردید. ازاین رو ایران متوجّه  کشورهای دیگر  شد.

  در سال  1255 هجری بین دولت ایران  و حکومت محمّد علی  پاشا، بانی اصلاحات  جدید در  مصر ، مذاکراتی راجع به پنجاه  تن محصّل ایرانی به آنجا صورت گرفت ولی به  عللی که پوشیده  ماند اینکار انجام  نشد . ناچار ایران  به دولت فرانسه روی آورد . میرزا احمد علی خان شیرازی سفیر فوق العادۀ ایران که در سال 1236  به دربار فرانسه رفت  راجع به استخدام  چند مهندس و استاد صنعت کار با گیزو »  مذاکره  کرد.

 « گیزو»  پیشنهاد کرد بیست  تن از جوانان ایرانی روانۀ  فرانسه شوند  که در آنجا به تحصیل علوم و فنون بپردازند . مخصوصاً این نکته را نیز متذکّر شد که « جوانان مزبور از میان فرزندان مردم کاسب کار برگزیده شوند نه از خان زادگان پروردۀ ناز و نعمت… این  جوانان  هریک ،  سالی  یکصد و پنجاه تومان الی یکصد و هشتاد تومان بیشتر خرج ندارد…» بر طبق این عهد نامه دوّمین دستۀ  محصّلین ایرانی عازم فرنگستان شدند و این تماسهای مکرّر با دنیای غرب ، افکار  نو و تازه ای در ایران پدید آورد که از آن  نیروی جوان آزادیخواهی بوجود آمد و با اندیشه های کهنه و فرتوت به مقابله برخاست.

افکارجدید نماینده نیروی مترقّی اجتماع بود که با اندیشه های پیر یعنی مظهر قوای کهنه بستیزه برخاست… »  بدنبال آن می افزاید : خدمات  میرزا  تفی خان امیر کبیر به ایران در حقیقت فصل  درخشانی در تجدید حیات کشور باستانی ما به شمار می رود. او همانطور  که میرزا ابوالقاسم قائم مقام اوّل  در باره اش پیش بینی  کرده بود « قوانین بزرگ»  به روزگار گذاشت.  و در مدّت کوتاه  زماماداریش  بنیان همه گونه  اصلاحات  تجدّد خواهانه  را برای  نخستین بار بنا  گذاشت.

 نشریه به اولین کاروان دانشجویان  ایرانی در دوران پهلوی اوّل اشاره می کند « که از طرف دولت  برای تحصیل در رشته های مختلف علوم ، پزشکی و ادبیات  به اروپا  اعزام شدند. مرکّب از صد و ده دانشجو بود. این دانشجویان روز23 مهر1307 ( 25 اکتبر 1928 ) به وسیلۀ اتومبیل های مخصوصی  که در مقابل  وزارت فرهنگ  گرد آمده بودند  به بندر پهلوی و از آنجا  به وسیله کشتی  رهسپار ممالک  اروپائی  مثل آلمان ، فرانسه و انگلستان شدند . 

 دانشجویان چند روز  قبل از حرکت در کاخ اختصاصی  شاه  به حضور ایشان  شرفیاب  شدند.  در آن روز همۀ محصّلین به لباس متّحد الشکل که از طرف دولت تهیّه شده وعبارت از کت و شلوار خاکستری و کلاه پهلوی  لبه دار  بود، ملبّس  بودند.

 شاه  در کنار استخر  بزرگ کاخ ، دانشجویان را به حضور پذیرفته  و به عنوان تودیع  و خداحافظی  به آنان فرمودند:

    « این اوّلین دفعه ای نیست که من از محصلین ؛  که در حقیقت فرزندان من هستند ؛  بدرقه می کنم؛  شاید مرتبه پنجم وششم باشد ؛  منتهی تاکنون  محصّلین لشگری اعزام  می داشتیم و حالا خیلی مسرورم  که شاگردان  کشوری  را روانه  می دارم…

«  باید  بدانید چرا شما را از یک کشور پادشاهی به یک کشور جمهوری مثل مملکت فرانسه اعزام می داریم. فقط برای این است که حسّ وطن پرستی فرانسویان را سرمشق خود قرار داده و در اعماق قلبتان جایگیرسازید. اگر زمامداران سابق تاکنون مبادرت به چنین  کارهائی کرده بودند مملکت ایران  به وضع حالیه نبود  و قطعاً  پیشرفتهای بهتری  حاصل  شده بود.

فرزندان من، از خدواند متعال می خواهم که پس از بازگشت ازاروپا شماها را با ارمغان خوبی که برای  وطنتان  می آورید دوباره ملاقات نمایم…»(12) 

 

 توضیح اینکه رضا خان  مثل هرمستبدی،  تاریخ هر کار مثبتی را از خودش شروع می کندو یادش رفته که آغازکنندۀ اعزام محصلین به خارج عبّاس میرزا نایب السلطنه بوده است . 

   مهندس مهدی بازرگان که یکی از آن دانشجویان بود در نطق دفاعیه مورخ 14 اسفند 1342 در اوّلین جلسۀ دادگاه تجدید نظر دادرسی ارتش در عشرت‌آباد گفت: « یکی از اقدامات با سر و صدا و مؤثّرآن زمان‌، اعزام محصّل به‌ اروپا از طریق مسابقه میان فارغ‌التحصیلان متوسّطه بود. وزارت فوائد عامّه‌، ده نفر برای راه‌آهن و ذوب‌آهن می‌فرستاد و وزارت معارف ١٠٠ نفر برای انواع رشته‌های تربیتی و علمی و فنی و طبی و حقوق. بنده در هر دو مسابقه با رتبۀ پنجم قبول شده بودم، ولی وزارت معارف را انتخاب کردم.

ما را برای خدا‌حافظی رسمی و اصغای اوامر شاهانه به باغ سعد‌آباد بردند.

اعلیحضرت شاه سابق با بیان خیلی ملایم و درعین حال مطمئن و متین و با نگاه خفته و بیدار مخصوص به‌خود در حالی‌که تیمورتاش وزیر دربار و مرحوم اعتماد الدوله قره‌گزلو وزیر معارف در طرفین‌، قدری عقب‌تر ایستاده بودند ما را خطاب صحبت قرار دادند. بیانات ایشان ربع ساعتی طول کشید. من تمام آنها را فراموش کرده‌ام … جز یک مطلب آن‌را که از سه جمله تشکیل می‌شود. جملۀ اوّل انگار هنوز در گوشم صدا می‌کند و با اطمینان ١٠٠% نقل می‌نمایم، روی جملۀ دوّم ٧٠% یقین دارم و در جملۀ سوّم کمتر از ۵٠%  . گفتند: « یقیناً تعجّب می کنید ما شما را به کشوری می‌فرستیم که رژیم آن با ما فرق دارد، آزادی و جمهوری است، ولی وطن‌پرست هستند. شما وطن‌پرستی و علوم و فنون به ایران سوغات خواهید آورد».

این توصیه و تأکید را نه تنها شاه مملکت در باغ سعد‌آباد به‌ما می‌کرد، بلکه روز بعد  مشایعینی که به باغ وزارت  معارف آمده بودند و  همچنین آنها  که سر راه به‌ ما برمی‌خوردند. تا موقع سوار شدن بر کشتی که اعضای اطاق تجارت بندر پهلوی‌، آخرین نطق وداع را رئیسشان برای ما ایراد نمود‌، همه به زبان حال و به زبان مقال از ما می‌خواستند به فرنگ برویم و علم و تمدّن و تربیت بیاوریم.

خوب به خاطر دارم آقای میرزا احمد‌خان اشتری که گویا رئیس ادارۀ بازرسی وزارت فرهنگ بودند، موقعی که خانواده‌ها و دوستان‌، ما را گل باران کردند، نطق مختصری کرده گفتند :

«گل‌هایمملکت را همین جا بگذارید و از اروپا برای ما گل بیاورید»

 بالاخره کاروان اوّلین دورۀ محصّلین اعزامی به‌فرنگ مرکّب از اتومبیل‌های سواری شورلت، هودسن، دوج‌ کروکی و کالسکه‌ای، اوّل آفتاب از پارک ظلّ السلطان به ‌راه افتاد. به ز‌ودی مهرآباد و کرج و شریف‌آباد را پشت سر گذاشته غباری که رفته رفته ضخیم‌تر می‌شد‌، از خاک جادّه همراه خود می‌بردیم. در قزوین توقّف نکردیم و ماشین‌ها‌، راه رشت را پیش گرفتند.

موقعی‌که از پیچ و خم‌هی گردنۀ کوهین به‌طرف آب‌ترش سرازیر می‌شدیم و چشم من برای اوّلین بار به آن کوه‌های رنگارنگ و درّه‌های پست و بلند می‌افتاد، به رفیق پهلو دستی که داوطلب مهندسی معدن بود گفتم: « حالا مفت و بی خیال به‌ این زمین‌ها نگاه می‌کنی امّا موقع برگشتن باید آهن و مس از آنها در بیاوری … »(13 )

ناگفته نماند اکثریّت این داشجویان پس از پایان  تحصیلات در  خدمت به  مردم و کشور  قرار گرفتند و عدّه ای ازآنها نظیر دکترعلی شایگان ، دکتر کریم سنجابی ،مهندس مهدی بازرگان ، سید احمد رضوی ، رضا رادمنش ، غلامحسین فروتن و  مهندس فریورو… از رهبران و فعاّلین  برجستۀ سیاسی کشور  شدند.  

انقلاب اسلامی در هجرت شمار ۸۴۲ از ۱۱ تا ۲۴ آذر

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید