back to top
خانه-اخبار روزروزنامه‌نگاران جعلی؛ تولید حکومت در زمانه سانسور و سرکوب

روزنامه‌نگاران جعلی؛ تولید حکومت در زمانه سانسور و سرکوب

حکومت با تولید روزنامه‌نگاران جعلی تلاش می‌کند رسانه‌های مستقل را از اعتبار بیندازد.
سازمان «گزارشگران بدون مرز» در گزارش سالانه خود درباره شاخص جهانی آزادی مطبوعات، با ارزیابی وضعیت روزنامه‌نگاری در ۱۸۰ کشور جهان، آزادی رسانه‌ها را بحرانی و در «بدترین سطح ممکن» توصیف کرده است؛ همین تصویر گویای آن است که چرا روزنامه‌نگاری در ایران از پُرمخاطره‌ترین شغل است؛ از یک‌سو با سانسور و سرکوب مواجهی و از سوی دیگر با خطر بی‌کاری و ممنوع‌الکاری. این وضعیت، موجب شده تا روزنامه‌نگاران مستقل و آزاد در ایران همیشه در معرضِ خطر باشد. دو روزنامه‌نگار در ایران از مصایبِ حرفه خود به ایران‌وایر گفته‌اند.

***

دوران مشروطه آغاز روزنامه‌نگاری حرفه‌ای در ایران است؛ آغازی که  با آزار و اذیت و تبعید و زندانی کردن و کشتن روزنامه‌نگاران همراه است. میرزاده عشقی یکی از آغازگران بود که شعارِ «برابری، برادری، آزادی» (شعار انقلاب فرانسه) را سرلوحه نشریه «قرن بیستم» ِ خود قرار می‌دهد؛ نشریه‌ای که در زمان جمهوری (ابتدای قرن چهاردهم خورشیدی) پس از یک شماره توقیف و در همان سال ترور شد. میرزا جهانگیر صوراسرافیل مدیر روزنامه «صوراسرافیل»، فرخی یزدی سردبیر نشریات حزب کمونیست ایران و «طوفان»، امیر مختار کریم‌پور شیرازی مدیر روزنامه «شورش»، محمد مسعود مدیر روزنامه «مرد امروز» و دکتر حسین فاطمی مدیر روزنامه «باختر» و پس‌ازآن تا امروز که در اوج سرکوب روزنامه‌نگاران در حیات جمهوری اسلامی هستیم، همچنان وضعیت سانسور و سرکوب با شدت بیشتری ادامه دارد، به‌طوری‌که در تمام این سال‌ها، بر اساس گزارش‌های سالانه سازمان «گزارشگران بدون مرز» درباره شاخص جهانی آزادی مطبوعات، ایران همیشه در بدترین سطح ممکن بوده است.

فرقی نمی‌کند روزنامه‌نگار حوزه سیاسی باشی یا اقتصادی، فرهنگی باشی یا ورزشی. اجتماعی باشی یا حوادث. روزنامه‌نگاری در ایران، چه آن‌ها که هنوز، در وطن هستند و چه آن‌ها که دور از وطن، در کشور دیگر، برای ایران و مردم ایران، می‌نویسند، روزنامه‌نگاری یعنی راه رفتن لبه تیغ؛ به‌نحوی‌که گاهی این خطر، با مرگ همراه است.

 محمد نام مستعار یکی از روزنامه‌نگاران باسابقه‌ای است که از دهه هفتاد تا امروز در سرویس‌های سیاسی و اقتصادی روزنامه‌های ایران (همشهری، ایران، تهران امروز، اعتماد) مشغول به کار بوده است. او با اشاره به گزارش سازمان گزارشگران بدون مرز به ایران‌وایر می‌گوید: «تنها در یک دوره من شاهد آزادی نسبی بودم: همان دوران اصلاحات، در آن دوران طلایی. حتی بااینکه به‌صورت فله‌ای روزنامه‌ها بسته یا روزنامه‌نگار بازداشت یا زندانی می‌شدند، اما باز این آزادی نسبی برای کارکردن و نوشتن و انتقاد کردن بود؛ اما پس از مرگ اصلاحات، به‌ویژه از جنبش سبز به بعد، سرکوب و سانسور شدیدتر شد، به‌ویژه بعد از کشته شدن مهسا ژینا امینی در شهریور ۱۴۰۱.»

محمد با اذعان به اینکه از بعدِ کشته شدن مهسا، حکومت با تولید روزنامه‌نگاران جعلی سعی دارد خبرها را کنترل‌شده و از مجراهای خاص خود به جامعه تزریق کند، می‌گوید: «تقریبا تا پیش از جنبش سبز، حکومت این قدرت را داشت تا بر هر خبری احاطه داشته باشد و آن را به آن شکلی که می‌خواهد به خوردِ جامعه بدهد؛ اما این اقتدارِ خبری را از جنبش سبز به این‌سو، کم‌کم از دست داد به‌ویژه در جنبش زن، زندگی، آزادی. هرچند این اقتدار تنها در کنترل و گلچین کردن خبر نیست، بلکه در سرکوب و سانسور و فیلترینگ شدید هم است. شما از همان کشته شدن مهسا تا آرمیتا گراوند ببینید تا ماجرای انفجار در بندر رجایی، تمام هم‌وغم حکومت این بود که خبر را طوری کنترل کند که از عمق فاجعه بکاهد تا از اعتراضات احتمالی جلوگیری کند.»

به‌زعم محمد، بااینکه حکومت در تمامی زمینه‌ها مرجعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود را ازدست‌داده است، بااین‌حال روزنامه‌نگاری به هر شکلش برای حکومت آن چیزی تعریف می‌شود که او می‌خواهد، همان‌طور که در اطلاع‌رسانی در باب مذاکرات غیرمستقیم ایران و آمریکا پیش‌گرفته است. او از این زاویه می‌گوید: «مگر می‌شود از توسعه و دموکراسی حرف زد اما از روزنامه‌نگاری مستقل و آزاد نه؟ اصلا بدون مطبوعات آزاد چنین چیزی محال است؛ بنابراین حکومتی که در پیِ حذف روزنامه‌نگاری یا تقلیل آن به روزنامه‌نگاران جعلی یا بازجوخبرنگار است که البته تعدادشان هم بسیار است، از تلویزیون تا برخی از خبرگزاری‌ها و وب‌سایت‌های حکومتی، عملا موجب بی‌اعتمادی و از اعتبار افتادن این حرفه می‌شود. دیگر نمی‌شود به روزنامه‌نگار یا رسانه‌ای اعتماد کرد. شاید حکومت دقیقا همین را می‌خواهد. اگر قرار است مخاطب او ریزش داشته باشد و به‌اش اعتمادی نداشته باشد، پس بهتر است با تولید روزنامه‌نگاران جعلی، رسانه‌های دیگر را هم از اعتبار بیندازد. به‌قول‌معروف: تفرقه بینداز و حکومت کن. به نظرم این شعار در وضعیت مطبوعات و رسانه‌های فارسی‌زبان هم از سوی حکومت دنبال می‌شود.»

روزنامه‌نگاری در ایران، در دوران حکمرانی جمهوری اسلامی تنها با سرکوب و سانسور همراه نیست، یکی دیگر از مهم‌ترین خطرات این حرفه، وضعیت نامطمئن اقتصادی آن است که تقریبا اکثر روزنامه‌نگاران شاغل در رسانه‌های مستقل ایران را گرفتار کرده است، تاجایی‌که بسیاری عطای آن را به لقایش بخشیده‌اند، برخی با رپرتاژ آگهی ارتزاق می‌کنند و برخی همچنان راه ثواب آن را پیش‌گرفته‌اند تا رسالت روشنگری خود را ادامه بدهند، چه آن‌ها که در رسانه‌های غیررسمی مشغول به کار هستند، چه آن‌ها که در رسانه‌های رسمی با خطوط قرمز نظام، تلاش دارند با ایستادن در دایره حقیقت، حرف مردم را بازگو و بازنشر کنند.

سعیده نام مستعار یکی از روزنامه‌نگارانی است که بیش از دو دهه در حوزه هنر و ادبیات در نشریات ایران مشغول به کار است. او با ذکرِ این نکته که داشتن یک زندگی معمولی، همان‌طور که در ترانه «برای» ِ شروین حاجی‌پور هم‌روی آن تاکید شده است، آرزوی هر انسانی است، با اذعان به این مساله که آیا چنین چیزی در این مملکت ممکن است، آن‌هم با روزنامه‌نگاری؟ به ایران‌وایر می‌گوید: «تصورش هم گاهی سخت است که در طول چند ماه یا یک سال، چند بار نشریه‌ات را ببندند و تو مدام در حال دویدن باشی برای مجوز نشریه بعدی، کار بعدی و باز توقیف از نو. خطر از نو. بیکاری از نو. بی‌پولی از نو؛ و گاهی این‌ها با خانه استیجاری که اکثر روزنامه‌نگاران درگیرش هستند، جهنمی می‌شود که نگو و نپرس. من بارها شاهد این اتفاقات بودم، از اینکه یک روزنامه‌نگار را از دفتر استیجاری نشریه یا خانه استیجاری‌اش برده‌اند کجا؟ خدا می‌داند. از تعداد انگشت‌های دودست هم بیشتر… چه مادران و پدران سوگواری که ندیدم. این فقط یک‌سوی ماجرا است. حالا بیایید تصور کنید که وقتی وارد نشریه جدیدی می‌شوید که تازه مجوز گرفته، تازه باید چند ماه مشغول به کار شوید تا نشریه به‌قول‌معروف جان بگیرد و اسپانسر بگیرد، یعنی شما چند ماه بعد از توقیف بی‌کاری و چند ماه بعد از مجوز برای نشریه جدید، باید کار کنی و پول نگیری. می‌گویند پولی نیست. باید صبر کرد تا آگهی بیاید و پول هم به دنبالش. در این وضعیت اگر دیوانه نشوی باید خدا را شکر کرد.»

به تعبیر سعیده، تمام زیستِ یک روزنامه‌نگار در ایران در عبارتِ «برای حسرت یک زندگی معمولی» خلاصه می‌شود، مگر اینکه بخت و اقبال با او همراه باشد که به گفته او، این بخت و اقبال اکثرا در نشریات و خبرگزاری‌های حکومتی یا وابسته به حکومت یا تلویزیون و پلتفرم‌های خانگی اتفاق می‌افتد. بااین‌حال او می‌گوید: «یک‌چیز را نباید فراموش کرد و آن اینکه، شما وقتی روزنامه‌نگاری را انتخاب می‌کنید، یعنی انتخاب می‌کنید یک آدم دیگر باشید که قرار است خطر کند برای گفتن حقیقت. چرا این را می‌گویم؟ چون تمام زندگی‌تان با ترس و دلهره همراه است. باور می‌کنید وقتی صدای در به هم می‌خورد، از جایم می‌پرم؟ فکر می‌کنم آمده‌اند سراغم. وقتی صدای جیغ یا فریادی می‌شنوم احساس می‌کنم یکی را برده‌اند. پس کی نوبت من می‌شود؟ گاهی دوستان دوروبرت، وقتی جویای احوالت می‌شوند، اولین چیزی که می‌پرسند، نگرفتنت؟ نبردنت؟ یا چرا نمی‌گیرنت؟ طنز تلخ و دردناکی است، ولی این وضعیتِ تراژیک زیستِ هرروزه ما است. این را من نمی‌گویم، تقریباً هر روزنامه‌نگار مستقل و آزادی که با نگاه انتقادی به حکومت، کارش را می‌کند، همین تجربه را از سر گذرانده است. بدترش را هم. این‌ها را بگذارید کنار مشکل بزرگ اقتصادی که روح و روان شما را پریشان می‎‌کند. عجیب نیست اگر بگویم بسیاری از روزنامه‌نگاران مستقلی که می‌شناسم، خسته از این‌همه خطر و دلهره، رفته‌اند سراغ کارهای دیگر. اسنپ، کار اداری، فروشندگی موبایل و بنگاه‌های املاک، آرایشگری، فروشندگی، دست‌فروشی و… بله این روزها همه قرص لازم شده‌ایم برای حسرتِ یک خواب معمولی در یک زندگی معمولی.»

منبع: ایران وایر/ آوینا شکوهی، شهروندخبرنگار

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید